۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'برجسته ای' به 'برجستهای') |
جز (جایگزینی متن - 'بنی هاشم' به 'بنیهاشم') |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
ابراهیم غمر، پسر حسن مثّنی، نسلش تنها از اسماعیل دیباج و او هم از دوپسر به نامهای حسن التجّ و ابراهیم طباطبا است. ابراهیم طباطبا که پدر قاسم رسی، احمد و حسن است. جد سادات طباطبایی محسوب میگردد. | ابراهیم غمر، پسر حسن مثّنی، نسلش تنها از اسماعیل دیباج و او هم از دوپسر به نامهای حسن التجّ و ابراهیم طباطبا است. ابراهیم طباطبا که پدر قاسم رسی، احمد و حسن است. جد سادات طباطبایی محسوب میگردد. | ||
حسن مثلث، دیگر فرزند حسن مثنی، پدر علی عابد است واو هم پدر حسین بن علی، شهید فخ و نیز برادرش حسن مکفوف است. اولاد حسن مثلث بسیار کم بودهاند. | حسن مثلث، دیگر فرزند حسن مثنی، پدر علی عابد است واو هم پدر حسین بن علی، شهید فخ و نیز برادرش حسن مکفوف است. اولاد حسن مثلث بسیار کم بودهاند. | ||
جعفر و داود نیز از دیگر فرزندان حسن مثنی بودند. جعفر از خطبای | جعفر و داود نیز از دیگر فرزندان حسن مثنی بودند. جعفر از خطبای بنیهاشم به شمار میرفت و داود هم برادر رضاعی امام صادق علیهالسلام بود. او همان کسی است که امام صادق علیهالسلام به مادرش دعای معروف ام داود را تعلیم فرمودند. | ||
واژه های کلیدی: سادات حسنی، حسن مثنّی، فاطمه بنت الحسین (ع)، عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث | واژه های کلیدی: سادات حسنی، حسن مثنّی، فاطمه بنت الحسین (ع)، عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
==1.عبدالله بن الحسن:== | ==1.عبدالله بن الحسن:== | ||
عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل»<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطراین نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا میدانست. <ref>مقاتل الطالبیین، ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:314</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93</ref> | عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل»<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطراین نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا میدانست. <ref>مقاتل الطالبیین، ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:314</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93</ref> | ||
عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژهای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ | عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژهای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ بنیهاشم و از خطیبان و سخنوران بنیهاشم در زمان خود خواندهاند <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93 البیان و التبیین، جاحظ، ج1، ص: 285</ref> محمد بن عمر واقدی او را چنین توصیف کرده است:«و کان عبدالله بن حسن من العباد و کان له شرف و عارضة و هیبة و لسان شدید» عبدالله از عابدان زمانه و دارای شرف و با هیبتی مخصوص و قدرت بیان و زبانی تند بود. <ref>الطبقاتالکبری، ج5، ص:385</ref> | ||
قدرت بیان عبدالله به گونهای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان میدانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛</ref> این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان | قدرت بیان عبدالله به گونهای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان میدانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛</ref> این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان بنیهاشم و بنی امیه عبدالله بن حسن یکی از مفاخر بنیهاشم شمرده شده است. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص289</ref> | ||
عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن میکرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة، ص: 10</ref> ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref> | عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن میکرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة، ص: 10</ref> ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref> | ||
== نمونهای از نقش آفرینی های سیاسی عبدالله محض == | == نمونهای از نقش آفرینی های سیاسی عبدالله محض == | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند ازاین رو از چهرهها و خاندانهای سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع) و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. دراین هنگام عبدالله بن حسن که ازاین اقدام وی آزرده به نظر میآمد گفت: مااینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمدهایم واین جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخالطبری، ج7، ص:374؛ الکامل، ج5، ص:374</ref> | درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند ازاین رو از چهرهها و خاندانهای سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع) و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. دراین هنگام عبدالله بن حسن که ازاین اقدام وی آزرده به نظر میآمد گفت: مااینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمدهایم واین جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخالطبری، ج7، ص:374؛ الکامل، ج5، ص:374</ref> | ||
اختلافات عبدالله بن حسن با زید برسر بر تولیت اوقاف امام علی علیهالسلام | اختلافات عبدالله بن حسن با زید برسر بر تولیت اوقاف امام علی علیهالسلام | ||
امیرمومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادیالقری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع) و بعد از آن حضرت کسی که ایشان تعیین کنند واگذارفرمود <ref>الکافی، ج7، ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخههای حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع) که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> پس از آن حضرت این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه میکردند. <ref>الکامل، ج5، ص:231</ref> دراین اثنا بااینکه گزارشها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگتر | امیرمومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادیالقری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع) و بعد از آن حضرت کسی که ایشان تعیین کنند واگذارفرمود <ref>الکافی، ج7، ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخههای حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع) که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> پس از آن حضرت این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه میکردند. <ref>الکامل، ج5، ص:231</ref> دراین اثنا بااینکه گزارشها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگتر بنیهاشم گزارش شده مانند اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام میشد و عبدالله و زید باز میگشتند، عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید میرفت و برای او رکاب میگرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 164</ref> بااین حال گفتگوهای تندی میاناین دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار، الشبلنجی، ص:383 ؛الکامل، ج5، ص:231؛ أنساب الأشراف، ج2، ص:199 و ج3، ص:231</ref> | ||
== زندان و شهادت عبدالله == | == زندان و شهادت عبدالله == | ||
پس از اینکه عبدالله از تحویل پسران خود خودداری کرد به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی،<ref>تاریخ بغداد ج9، ص440</ref> یا 72 سالگی یا 75 <ref>تاریخ دمشق، ج27، ص تاریخ بغداد، ج9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:94</ref> یا 92 سالگی به شهادت رسید <ref>أنساب الأشراف، البلاذری، ج3، ص:89</ref>. کیفیت شهادتاین بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد واین عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارشهای دیگر از خفه شدن، زیر آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر دادهاند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321</ref> شاید گزارش تنوخی مکملاین روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخی، ج3، ص: 365</ref> | پس از اینکه عبدالله از تحویل پسران خود خودداری کرد به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی،<ref>تاریخ بغداد ج9، ص440</ref> یا 72 سالگی یا 75 <ref>تاریخ دمشق، ج27، ص تاریخ بغداد، ج9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:94</ref> یا 92 سالگی به شهادت رسید <ref>أنساب الأشراف، البلاذری، ج3، ص:89</ref>. کیفیت شهادتاین بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد واین عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارشهای دیگر از خفه شدن، زیر آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر دادهاند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321</ref> شاید گزارش تنوخی مکملاین روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخی، ج3، ص: 365</ref> | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» میگفتند؛ زیرا علاوه بر پدران در میان مادران او تا قریش، کنیزی وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاین مطلب افتخار کرده است. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار زیت» نیز نامیدهاند. لقب نفس زکیه برخی براساس روایتی از پیامبر درباره کشته شدن یکی از فرزندانش؛ «نفس زکیه» در «احجار الزیت». ؛ یا پس از مرگش. . <ref>ر. ک. یحیی بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ ائمّة الزیدیة، ص ١٠٧/ابن عنبه، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص ٩۶/عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب، ج ٣، ص ٢٧٢.</ref> یا پدرش <ref>انساب الاشراف، ج ٣، ص ٧۶</ref> یا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زکیه» گرفته است. <ref>مروج الذهب، ج3،ص293</ref> | وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» میگفتند؛ زیرا علاوه بر پدران در میان مادران او تا قریش، کنیزی وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاین مطلب افتخار کرده است. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار زیت» نیز نامیدهاند. لقب نفس زکیه برخی براساس روایتی از پیامبر درباره کشته شدن یکی از فرزندانش؛ «نفس زکیه» در «احجار الزیت». ؛ یا پس از مرگش. . <ref>ر. ک. یحیی بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ ائمّة الزیدیة، ص ١٠٧/ابن عنبه، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص ٩۶/عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب، ج ٣، ص ٢٧٢.</ref> یا پدرش <ref>انساب الاشراف، ج ٣، ص ٧۶</ref> یا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زکیه» گرفته است. <ref>مروج الذهب، ج3،ص293</ref> | ||
گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این میدانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این میدانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | ||
به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از | به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنیهاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر میرسد تنها با سکوت و کمر با تایید صریح او مواجه شده است.<ref>همان و ص212 ؛مناهل الضرب ص182</ref> | ||
عبدالله محض از همان خردسالی، او را به همراه برادرش ابراهیم برای تعلیم نزد عبداللّه بن طاووس برده شد تا علم حدیث بیاموزد. از خود محمّد روایت شده است که برای تحصیل علم، به خانه انصار میرفت و گاهی پشت در منزل آنها میخفت و برخی گمان میکردند برده صاحبخانه است.<ref>همان 211</ref> | عبدالله محض از همان خردسالی، او را به همراه برادرش ابراهیم برای تعلیم نزد عبداللّه بن طاووس برده شد تا علم حدیث بیاموزد. از خود محمّد روایت شده است که برای تحصیل علم، به خانه انصار میرفت و گاهی پشت در منزل آنها میخفت و برخی گمان میکردند برده صاحبخانه است.<ref>همان 211</ref> | ||
او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامهای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف، ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامهای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف، ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن، علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه، زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند میشود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب، ص186</ref> | فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن، علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه، زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند میشود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب، ص186</ref> | ||
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_): | ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_): | ||
یکی از امیران شجاع | یکی از امیران شجاع بنیهاشم و عالمان و شاعران آنان بود. در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد. از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد خود نگهداری میکرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنسابالأشراف، ج3،ص:123؛ الکامل، ج5،ص:566؛الأعلام، ج1،ص:49 ؛سفینة البحار؛ ج1؛ ص292 و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref> | ||
===2.1. یحیی بن عبدالله محض === | ===2.1. یحیی بن عبدالله محض === | ||
او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخالطبری، ج8، ص:193</ref> ولی پس از شکستاین قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراءالنهر رفت و دراین مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تااینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخالیعقوبی، ج2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج6، ص:125 یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج8، ص:154</ref> بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج14؛ ص115؛ تجاربالأمم، ج3، ص:511</ref> البتهاین حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341</ref> و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده میشود، به نظر میرسد در مورد موسی باشد. | او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخالطبری، ج8، ص:193</ref> ولی پس از شکستاین قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراءالنهر رفت و دراین مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تااینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخالیعقوبی، ج2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج6، ص:125 یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج8، ص:154</ref> بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج14؛ ص115؛ تجاربالأمم، ج3، ص:511</ref> البتهاین حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341</ref> و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده میشود، به نظر میرسد در مورد موسی باشد. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
کنیهاش را ابوعبدالله و ابوحسن گفتهاند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد، موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی میرقصاند و شعری بااین مضمون برایش میخواند: هرچند تو جون با موهای بلندی]و کوچکی[اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان آقایی کنی. عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102 المجدی، ابن الصوفی، ص:232 مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334 | کنیهاش را ابوعبدالله و ابوحسن گفتهاند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد، موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی میرقصاند و شعری بااین مضمون برایش میخواند: هرچند تو جون با موهای بلندی]و کوچکی[اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان آقایی کنی. عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102 المجدی، ابن الصوفی، ص:232 مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334 | ||
احادیثی از موسی رسیده که غالبا از پدرش عبدالله نقل میکند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسی ج8 188</ref> و در ضمن روایت عبدالله محض آمده است. یحیی بن معین از ائمه جرح و تعدیل او را توثیق کرده است. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> افرادی چون عبدالعزیز الدراوردی، و إبراهیم بن عبداللّه بن حاتم الهروی، و عیسی بن عبداللّه العلوی، و سلمة بن بشر، و ابنه عبداللّه بن موسی، و أبو صیفی الدمشقی، و مروان ابن محمّد الطاطری. از او روایت دارند. <ref>تاریخ مدینة دمشق؛ ج60؛ ص443</ref> موسی گزارشهای بسیاری درباره برادرش نقل کرده و به عنوان یکی از کسانی که در باقیماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته میشود. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 445</ref> | احادیثی از موسی رسیده که غالبا از پدرش عبدالله نقل میکند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسی ج8 188</ref> و در ضمن روایت عبدالله محض آمده است. یحیی بن معین از ائمه جرح و تعدیل او را توثیق کرده است. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> افرادی چون عبدالعزیز الدراوردی، و إبراهیم بن عبداللّه بن حاتم الهروی، و عیسی بن عبداللّه العلوی، و سلمة بن بشر، و ابنه عبداللّه بن موسی، و أبو صیفی الدمشقی، و مروان ابن محمّد الطاطری. از او روایت دارند. <ref>تاریخ مدینة دمشق؛ ج60؛ ص443</ref> موسی گزارشهای بسیاری درباره برادرش نقل کرده و به عنوان یکی از کسانی که در باقیماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته میشود. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 445</ref> | ||
با توجه به گزارشهایی که از موسی رسیده میتوان گفت وی در آغاز چندان با عقیده | با توجه به گزارشهایی که از موسی رسیده میتوان گفت وی در آغاز چندان با عقیده بنیهاشم و اهل بیت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتی تردید مردی ثقفی را درباره نمازخواندن شیخین بر فاطمه زهرا (س)شنیده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولی عبدالله محض او را ازاینکار نهی کرده و رفتار مرد ثقفی را قابل توجیه دانسته زیرا رفتار شیخین با فاطمه بسیار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها برای قطعی کردن امر خلافت حتی پس از سه روز نتوانستند بر پیامبر خدا نیز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمین باقی بود. <ref>تقریب المعارف، الحلبی، ص:251 بحار الأنوار، المجلسی ج30 386</ref> گویا موسی پس از این ماجرا، از پدرش پیروی کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شیخین و تبری از آنها را گزارش کرده و خود نیز به آن معتقد شده است. <ref>بحار الأنوار، المجلسی، ج30، ص:387</ref> | ||
موسی در زمان آغاز قیام حسنیان سن و سال چندانی نداشت چنانکه او را یک کودک میخواندند در عین حال به خاطراینکه کوچکترین پسر عبدالله محض و عصای دست او بود به محافل مختلفی که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مییافت. از جمله این محافل جلسات متعددی است که عبدالله محض در تلاش برای جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرین جلسه پس از نا امید کردن عبدالله از همراهی با او، سرنوشت قیام محمد و کشته شدنش را دقیقا بیان کرده و از همراهی موسی با برادرش سخن گفته و در آخرموسی را توصیه به پناه بردن و عذرخواهی از عباسیان فرموده است. <ref>(ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 358بحار الکافی الأنوار، المجلسی، ج47، ص:279</ref> | موسی در زمان آغاز قیام حسنیان سن و سال چندانی نداشت چنانکه او را یک کودک میخواندند در عین حال به خاطراینکه کوچکترین پسر عبدالله محض و عصای دست او بود به محافل مختلفی که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مییافت. از جمله این محافل جلسات متعددی است که عبدالله محض در تلاش برای جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرین جلسه پس از نا امید کردن عبدالله از همراهی با او، سرنوشت قیام محمد و کشته شدنش را دقیقا بیان کرده و از همراهی موسی با برادرش سخن گفته و در آخرموسی را توصیه به پناه بردن و عذرخواهی از عباسیان فرموده است. <ref>(ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 358بحار الکافی الأنوار، المجلسی، ج47، ص:279</ref> | ||
اما موسی به راه پدر خود رفت و به همراه وی دستگیر شد هنگامیکه در ربذه آل حسن را برای رفتن به هاشمیه نگهداشته بودند. منصور از آنها خواست تا یکی از خود را داوطلبانه دراختیارش بگذارند و بدانند که دیگر هرگز به نزدشان باز نمیگردد. پسربرادران عبدالله هرکدام برایاینکار داوطلب میشدند اما عبدالله گفت حاضر نیستم برادرانم داغ فرزندانشان را بچشند به همین جهت موسی را نزد منصور فرستاد. منصور که بسیار خشمگین بود فرمان داد تا او را تازیانه بسیاری زندند که برخی هزار تازیانه گویند موسی خود میگوید از شدتاین ضربات از هوش رفته موسی میگوید وقتی به هوش آمدم منصور مرا به نزد خود خواند و دلیلاین شکنجه خود را آتشفشان خشمیدانست که نتوانسته بود همه آن را بازگرداند و در ادامه او را تهدید کرد که اگر فدیه زندگیاشرا ندهد او را بکشد. پس ازاینکه موسی دراین دیدار خود را نسبت به اقدامات خاندانش بی طرف دانست منصور از او خواست تا برادرانش محمد و ابراهیم را زند او بیاورد اما موسی حضور و تعقیب جاسوسان منصور را مانع از اعتماد و نزدیک شدن برادرانش به خود دانست و به همین دلیل منصور نیزبه والی حجاز فرمان دارد تا او را تعقیب نکند. مدتی گذشت تااینکه با گزارش حاکم مدینه که به موسی مظنون بود دوباره تحت تعقیب قرار گرفت.<ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544؛مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:335</ref> براساس گزارشی که طبری نقل کرده موسی دراین مقطع دوباره دستگیر شد و به زندان افتاد ودر زندان هاشمیه همراه خاندانش بود.<ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544</ref> | اما موسی به راه پدر خود رفت و به همراه وی دستگیر شد هنگامیکه در ربذه آل حسن را برای رفتن به هاشمیه نگهداشته بودند. منصور از آنها خواست تا یکی از خود را داوطلبانه دراختیارش بگذارند و بدانند که دیگر هرگز به نزدشان باز نمیگردد. پسربرادران عبدالله هرکدام برایاینکار داوطلب میشدند اما عبدالله گفت حاضر نیستم برادرانم داغ فرزندانشان را بچشند به همین جهت موسی را نزد منصور فرستاد. منصور که بسیار خشمگین بود فرمان داد تا او را تازیانه بسیاری زندند که برخی هزار تازیانه گویند موسی خود میگوید از شدتاین ضربات از هوش رفته موسی میگوید وقتی به هوش آمدم منصور مرا به نزد خود خواند و دلیلاین شکنجه خود را آتشفشان خشمیدانست که نتوانسته بود همه آن را بازگرداند و در ادامه او را تهدید کرد که اگر فدیه زندگیاشرا ندهد او را بکشد. پس ازاینکه موسی دراین دیدار خود را نسبت به اقدامات خاندانش بی طرف دانست منصور از او خواست تا برادرانش محمد و ابراهیم را زند او بیاورد اما موسی حضور و تعقیب جاسوسان منصور را مانع از اعتماد و نزدیک شدن برادرانش به خود دانست و به همین دلیل منصور نیزبه والی حجاز فرمان دارد تا او را تعقیب نکند. مدتی گذشت تااینکه با گزارش حاکم مدینه که به موسی مظنون بود دوباره تحت تعقیب قرار گرفت.<ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544؛مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:335</ref> براساس گزارشی که طبری نقل کرده موسی دراین مقطع دوباره دستگیر شد و به زندان افتاد ودر زندان هاشمیه همراه خاندانش بود.<ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544</ref> | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان دادهای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس ازاینکه زمینهای عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سراینکهاین زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن ازاین اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله میدانستند. این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:339</ref> | نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان دادهای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس ازاینکه زمینهای عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سراینکهاین زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن ازاین اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله میدانستند. این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:339</ref> | ||
2.جعفر بن الحسن مثنی | 2.جعفر بن الحسن مثنی | ||
جعفر پدر حسن بزرگترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور | جعفر پدر حسن بزرگترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنیهاشم معرفی کردهاند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب الأشراف، ج3، ص:75</ref> | ||
ابوالفرج و به تبع او ابن اثیر به خطا جعفر بن حسن مثنی را نیز جز نجات یافتگان از زندان معرفی میکند <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174؛ الکامل، ج5، ص:527</ref> و ابن عنبه میافزاید که جعفر در مدینه در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> که منابع دیگر نیز گفتهاند. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:271</ref> ولی زنده ماندن جعفر تا زندان هاشمیه برخلاف شواهد و گزارشهایی است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زید بن علی درباره موقوفات امام علی (ع) خبر میدهند <refأنساب الأشراف، ج3، ص:231<nowiki></ref></nowiki> و به نظر میرسد وی دراین زمان در سن هفتادسالگی در مدینه از دنیا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جای او از سادات حسنی دراین مناقشات وکالت میکند.<ref>أنساب الأشراف، ج3، ص:231</ref> محمد و جعفرفرزندان سلیمان بن علی عباسی، حاکم بصره به هنگام قیام حسنیان، نوه های جعفر از دخترش ام الحسن بودند که با ابراهیم بن عبدالله محض درگیر شدند. <ref>أنساب الأشراف، ج3،ص:132</ref> | ابوالفرج و به تبع او ابن اثیر به خطا جعفر بن حسن مثنی را نیز جز نجات یافتگان از زندان معرفی میکند <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174؛ الکامل، ج5، ص:527</ref> و ابن عنبه میافزاید که جعفر در مدینه در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> که منابع دیگر نیز گفتهاند. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:271</ref> ولی زنده ماندن جعفر تا زندان هاشمیه برخلاف شواهد و گزارشهایی است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زید بن علی درباره موقوفات امام علی (ع) خبر میدهند <refأنساب الأشراف، ج3، ص:231<nowiki></ref></nowiki> و به نظر میرسد وی دراین زمان در سن هفتادسالگی در مدینه از دنیا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جای او از سادات حسنی دراین مناقشات وکالت میکند.<ref>أنساب الأشراف، ج3، ص:231</ref> محمد و جعفرفرزندان سلیمان بن علی عباسی، حاکم بصره به هنگام قیام حسنیان، نوه های جعفر از دخترش ام الحسن بودند که با ابراهیم بن عبدالله محض درگیر شدند. <ref>أنساب الأشراف، ج3،ص:132</ref> | ||