پرش به محتوا

امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'فی الجمله' به 'فی‌الجمله'
جز (جایگزینی متن - 'یاد آور' به 'یاد‌آور')
جز (جایگزینی متن - 'فی الجمله' به 'فی‌الجمله')
خط ۶: خط ۶:
بنابراین امامت جزء اصول دین است و مباحث مربوط به آن در ردیف مباحث توحید و نبوّت خواهد بود و بدین جهت باید در دانش کلام مورد بحث قرار گیرد. گرچه از جهت تعیین حدود ولایت تشریعی در علم فقه نیز مورد بحث واقع می‌شود، لیکن امامت از نگاه جمیع فرقه‌های اهل سنّت، مقوّم دین نباشد، بلکه مدیریّت جامعۀ اسلامی است و چنین شخصی نیاز به عصمت ندارد و بدین جهت، با اجماع و بیعت تعیین می‌گردد.
بنابراین امامت جزء اصول دین است و مباحث مربوط به آن در ردیف مباحث توحید و نبوّت خواهد بود و بدین جهت باید در دانش کلام مورد بحث قرار گیرد. گرچه از جهت تعیین حدود ولایت تشریعی در علم فقه نیز مورد بحث واقع می‌شود، لیکن امامت از نگاه جمیع فرقه‌های اهل سنّت، مقوّم دین نباشد، بلکه مدیریّت جامعۀ اسلامی است و چنین شخصی نیاز به عصمت ندارد و بدین جهت، با اجماع و بیعت تعیین می‌گردد.


فیّاض لاهیجی در بیان باور اهل سنت می‌گوید: «امام الحرمین که از اعاظم علمای اهل سنّت است، گفته است: «اگر از امام ظلم و جور ظاهر شود و با منع قولی منزجر نگردد، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که بر منع فعلی او اتّفاق نمایند، گرچه نیاز به جنگ و ستیز باشد. شارح مقاصد گفته است: بی‌تردید مباحث امامت سزاوار است که جزء فروع دین باشد و اگر بخشی از امّت امام را نصب نمایند، از عهدۀ بقیّه ساقط باشد، چون شارع فی الجمله قصد تحصیل آن دارد، لیکن به جهت شیوع عقاید روافض و خوارج، متکلّمان امامت را به علم کلام ملحق کرده‌اند».
فیّاض لاهیجی در بیان باور اهل سنت می‌گوید: «امام الحرمین که از اعاظم علمای اهل سنّت است، گفته است: «اگر از امام ظلم و جور ظاهر شود و با منع قولی منزجر نگردد، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که بر منع فعلی او اتّفاق نمایند، گرچه نیاز به جنگ و ستیز باشد. شارح مقاصد گفته است: بی‌تردید مباحث امامت سزاوار است که جزء فروع دین باشد و اگر بخشی از امّت امام را نصب نمایند، از عهدۀ بقیّه ساقط باشد، چون شارع فی‌الجمله قصد تحصیل آن دارد، لیکن به جهت شیوع عقاید روافض و خوارج، متکلّمان امامت را به علم کلام ملحق کرده‌اند».


بدیهی است که باور امامیّة اثناعشری در باب امامت از جهات عدیده با باورهای فرقه‌های دیگر شیعه مثل کیسانیّه، زیدیّه، اسماعیلیّه و غیره متفاوت می‌باشد، گرچه در منصوص بودن امام فی‌الجمله اتّفاق نظر دارند.
بدیهی است که باور امامیّة اثناعشری در باب امامت از جهات عدیده با باورهای فرقه‌های دیگر شیعه مثل کیسانیّه، زیدیّه، اسماعیلیّه و غیره متفاوت می‌باشد، گرچه در منصوص بودن امام فی‌الجمله اتّفاق نظر دارند.
خط ۳۸: خط ۳۸:


=امامت از نگاه عقل و نقل=
=امامت از نگاه عقل و نقل=
فی الجمله، علمای شیعه مباحث عقلی امامت عامّه را در چهار مطلب منطقی و عقلی بیان داشته‌اند. ابن‌میثم بحرانی خلاصۀ این چهار مطلب را به طور تفصیل در قواعد المرام بیان فرموده که ذیلاً خلاصه‌ای از آن آورده می‌شود:
فی‌الجمله، علمای شیعه مباحث عقلی امامت عامّه را در چهار مطلب منطقی و عقلی بیان داشته‌اند. ابن‌میثم بحرانی خلاصۀ این چهار مطلب را به طور تفصیل در قواعد المرام بیان فرموده که ذیلاً خلاصه‌ای از آن آورده می‌شود:


1ـ هَلیّت وجود امام: در این بحث از ضرورت یا عدم ضرورت وجود امام بحث می‌شود و با قاعدۀ عقلی لطف، وجود امام اثبات می‌گردد.
1ـ هَلیّت وجود امام: در این بحث از ضرورت یا عدم ضرورت وجود امام بحث می‌شود و با قاعدۀ عقلی لطف، وجود امام اثبات می‌گردد.
خط ۷۴: خط ۷۴:
اینک ذیلاً دیدگاه‌های عالمان نام‌آور شیعۀ دوازده امامی در این باب ذکر می‌شود:
اینک ذیلاً دیدگاه‌های عالمان نام‌آور شیعۀ دوازده امامی در این باب ذکر می‌شود:


شیخ طوسی فرموده است: امامت با قاعدۀ عقلی لطف اثبات شد. وقتی امام لطف است که معصوم باشد، چه بدون عصمت، وی مصون از خطا در اندیشه، گفتار و کردار نخواهد بود. اگر بنا باشد که امام عمداً یا حتّی سهواً مرتکب خطا شود، با وجوب تبعیّت از او متناقض خواهد بود. مضاف بر آنکه چنین وجوبی اغراء به جهل است. با این فرض، وجود امام نه تنها لطف نیست، بلکه بدترین شرّ است، چون سبب دوری مردم از خدا و گرفتار آمدنشان در عذاب نامحدود اُخروی می‌شود. فی الجمله، عصمت امام به سان عصمت انبیاء می‌باشد، چون هر دو حافظ و مبیّن شریعت هستند.
شیخ طوسی فرموده است: امامت با قاعدۀ عقلی لطف اثبات شد. وقتی امام لطف است که معصوم باشد، چه بدون عصمت، وی مصون از خطا در اندیشه، گفتار و کردار نخواهد بود. اگر بنا باشد که امام عمداً یا حتّی سهواً مرتکب خطا شود، با وجوب تبعیّت از او متناقض خواهد بود. مضاف بر آنکه چنین وجوبی اغراء به جهل است. با این فرض، وجود امام نه تنها لطف نیست، بلکه بدترین شرّ است، چون سبب دوری مردم از خدا و گرفتار آمدنشان در عذاب نامحدود اُخروی می‌شود. فی‌الجمله، عصمت امام به سان عصمت انبیاء می‌باشد، چون هر دو حافظ و مبیّن شریعت هستند.


خلاصۀ سخنان شیخ چنین است: «فَالعِصمَةُ شَرطٌ اَسَاسِی لِجَمِیعِ الأَنبِیَاءِ وَ الأَئِمَّةِ، سَوَاءٌ فِی الذُّنُوبِ الکَبِیرَةِ أَوِ الصَّغِیرَةِ وَ سَوَاءٌ قَبلَ النُّبُوَّةِوَ الإِمَامَةِ وَ بَعدَهُمُا عَلَی سَبِیلِ العَمدِ وَ النِّسیَانِ» <ref>طوسی، 1351، ج1: 62</ref>. سخن شیخ طوسی در باب عصمت امام، کامل‌ترین سخن می‌باشد که بیانگر باور شیعة دوازده امامی است.
خلاصۀ سخنان شیخ چنین است: «فَالعِصمَةُ شَرطٌ اَسَاسِی لِجَمِیعِ الأَنبِیَاءِ وَ الأَئِمَّةِ، سَوَاءٌ فِی الذُّنُوبِ الکَبِیرَةِ أَوِ الصَّغِیرَةِ وَ سَوَاءٌ قَبلَ النُّبُوَّةِوَ الإِمَامَةِ وَ بَعدَهُمُا عَلَی سَبِیلِ العَمدِ وَ النِّسیَانِ» <ref>طوسی، 1351، ج1: 62</ref>. سخن شیخ طوسی در باب عصمت امام، کامل‌ترین سخن می‌باشد که بیانگر باور شیعة دوازده امامی است.
خط ۸۴: خط ۸۴:
بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود»<ref>طوسی، 1364: 364</ref>.
بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود»<ref>طوسی، 1364: 364</ref>.


علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ... :... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی‏...»<ref>النّحل/44</ref>. و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.
علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی‌الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ... :... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی‏...»<ref>النّحل/44</ref>. و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.


فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:
فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:
خط ۹۵: خط ۹۵:
این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.
این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.


فی الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر‌گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود<ref>ر. ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5</ref>.
فی‌الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر‌گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود<ref>ر. ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5</ref>.


بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.
بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد‌آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‏خوانیم... ‏»<ref>الاسراء/71</ref>. خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ... : و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می‏کنند...»<ref>القصص/41</ref>. در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا... : و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی نمودند...»<ref>السّجده/24</ref>. در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد»<ref>البقره/124</ref>.
نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد‌آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‏خوانیم... ‏»<ref>الاسراء/71</ref>. خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ... : و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می‏کنند...»<ref>القصص/41</ref>. در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا... : و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی نمودند...»<ref>السّجده/24</ref>. در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد»<ref>البقره/124</ref>.


فی الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‏برد. (امّا) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».
فی‌الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‏برد. (امّا) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».


خداوند در قرآن مجید مسألة تبعیّت از رهبر آگاه و هادی به حق را به عقل واگذار کرده است و می‌فرماید: «...أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ: آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند، برای پیروی شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمی‏شود، مگر او را هدایت کنند؟ شما را چه می‏شود؟ چگونه داوری می‏کنید؟!» (یونس/35).
خداوند در قرآن مجید مسألة تبعیّت از رهبر آگاه و هادی به حق را به عقل واگذار کرده است و می‌فرماید: «...أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ: آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند، برای پیروی شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمی‏شود، مگر او را هدایت کنند؟ شما را چه می‏شود؟ چگونه داوری می‏کنید؟!» (یونس/35).
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
علی، علیه‌السّلام، فرموده است: «أَنَا عَیْنُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّه‏: من چشم خدایم، من دست خدایم، من جنب‌الله و باب‌الله هستم»<ref>همان: 84</ref>.
علی، علیه‌السّلام، فرموده است: «أَنَا عَیْنُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّه‏: من چشم خدایم، من دست خدایم، من جنب‌الله و باب‌الله هستم»<ref>همان: 84</ref>.


فی الجمله، بدیهی است که وقتی امام زبان و چشم و دست خدا باشد، یعنی ارادۀ او در گفتن و نگریستن و کار انجام دادن، به ارادۀ خدا متّصل شده است و محال است که مرتکب خطا شود. معنی عصمت جز این نباشد.
فی‌الجمله، بدیهی است که وقتی امام زبان و چشم و دست خدا باشد، یعنی ارادۀ او در گفتن و نگریستن و کار انجام دادن، به ارادۀ خدا متّصل شده است و محال است که مرتکب خطا شود. معنی عصمت جز این نباشد.


=== علم امامان در اصول کافی ===
=== علم امامان در اصول کافی ===
خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) لِعَلِیٍّ(ع): «یَا عَلِیّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی: پیامبر فرمودند: ای علی! تو نسبت به من به سان هارون به موسی هستی، جز آنکه پیامبری بعد از من نخواهد بود»<ref>همان</ref>.
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) لِعَلِیٍّ(ع): «یَا عَلِیّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی: پیامبر فرمودند: ای علی! تو نسبت به من به سان هارون به موسی هستی، جز آنکه پیامبری بعد از من نخواهد بود»<ref>همان</ref>.


بحث دلالی حدیث: فی الجمله، این حدیث شریف در حقیقت تفسیرگر آیۀ مباهله است که خداوند از زبان پیامبرش، علی(ع) را نَفس پیامبر (ص) معرّفی فرمود: «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ» (آل‌عمران/61). در بحث دلالی این آیه پیشتر گفته آمد که طبق این آیه، علی(ع) جمیع صفات پیامبر را (جز نبوّت) دارا می‌باشد. از جمله صفات پیامبر اکرم(ص) امامت آن بزرگوار و ولایت مطلق اوست. پس علی(ع) حائز این صفت نیز هست و علی(ع) بعد از پیامبر (ص)، امام امّت اسلامی می‌باشد. در این حدیث نیز استدلال از همین سنخ است که به چند نکته باید دقّت کرد.
بحث دلالی حدیث: فی‌الجمله، این حدیث شریف در حقیقت تفسیرگر آیۀ مباهله است که خداوند از زبان پیامبرش، علی(ع) را نَفس پیامبر (ص) معرّفی فرمود: «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ» (آل‌عمران/61). در بحث دلالی این آیه پیشتر گفته آمد که طبق این آیه، علی(ع) جمیع صفات پیامبر را (جز نبوّت) دارا می‌باشد. از جمله صفات پیامبر اکرم(ص) امامت آن بزرگوار و ولایت مطلق اوست. پس علی(ع) حائز این صفت نیز هست و علی(ع) بعد از پیامبر (ص)، امام امّت اسلامی می‌باشد. در این حدیث نیز استدلال از همین سنخ است که به چند نکته باید دقّت کرد.


نخست آنکه اضافۀ کلمۀ «منزلت» به اسم معرفۀ «هارون» افادۀ عموم می‌کند. طبق این دلالت جمیع مشترکات هارون با موسی برای حضرت علی(ع) با پیامبر اکرم(ص) نیز اثبات می‌شود (جز نبوّت که در خود حدیث نیز استثنا شده است). دو دیگر آنکه باید دید چه صفاتی جز نبوّت، میان هارون و موسی مشترک بود که جمیع آن صفات برای حضرت علی(ع) نیز اثبات می‌شود. خداوند این صفات مشترک را برشمرد و از زبان موسی فرمود: «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی ‏* هَارُونَ أَخِی *‏ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی: و وزیری از خاندانم برای من قرار ده... * برادرم هارون را! * با او پشتم را محکم کن * و او را در کارم شریک ساز»<ref>طه/32ـ29</ref>.
نخست آنکه اضافۀ کلمۀ «منزلت» به اسم معرفۀ «هارون» افادۀ عموم می‌کند. طبق این دلالت جمیع مشترکات هارون با موسی برای حضرت علی(ع) با پیامبر اکرم(ص) نیز اثبات می‌شود (جز نبوّت که در خود حدیث نیز استثنا شده است). دو دیگر آنکه باید دید چه صفاتی جز نبوّت، میان هارون و موسی مشترک بود که جمیع آن صفات برای حضرت علی(ع) نیز اثبات می‌شود. خداوند این صفات مشترک را برشمرد و از زبان موسی فرمود: «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی ‏* هَارُونَ أَخِی *‏ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی: و وزیری از خاندانم برای من قرار ده... * برادرم هارون را! * با او پشتم را محکم کن * و او را در کارم شریک ساز»<ref>طه/32ـ29</ref>.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش