پرش به محتوا

زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در ایران قاجاری و امپراطوری عثمانی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'همه جانبه' به 'همه‌جانبه'
جز (جایگزینی متن - 'بهره برداری' به 'بهره‌برداری')
جز (جایگزینی متن - 'همه جانبه' به 'همه‌جانبه')
خط ۴۱: خط ۴۱:
قاجاریه با وجود تظاهر به شعائر مذهبی شیعی نتوانست از پشتوانه مشروعیت مذهبیِ مایه‌داری بهره‌مند شود. آنچه نه تنها مشروعیت، بلکه اعتبار دولت قاجار در دورن و بیرون از مرزهای ایران را مخدوش کرد، درماندگی این دولت در برقراری رفاه، امنیت و عدالتِ نسبی در داخل کشور، مقابله با تجاوزها و زیاده‌طلبی‌های قدرت‌های اروپایی و بهره‌برداری مناسب از دستاوردهای فرهنگ و تمدن غرب بود. تنزّل چشمگیر وضعیت اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی ایران در عصر قاجار حتی طبق معیارهای متعارف تاریخ ایران، گویای نابسامانی‌هایی بود جدا از آنچه به ساختار حاکمیت‌های ایرانی بر می‌گردد. دولت قاجار با وجود درماندگی در سامان داخلی و دفاع از صیانت و استقلال کشور، دولتی غیر مستعجل به شمار می‌رفت. برجسته‌ترین وجه تمایز ایران عصر قاجار با ادوار پیش از آن، یعنی حضور و نفوذ غرب در شرق، جهان اسلام و ایران و پیامدهای این هیمنه غربی و به عبارت دیگر مُعادلات جدید جهانی بود. <br>
قاجاریه با وجود تظاهر به شعائر مذهبی شیعی نتوانست از پشتوانه مشروعیت مذهبیِ مایه‌داری بهره‌مند شود. آنچه نه تنها مشروعیت، بلکه اعتبار دولت قاجار در دورن و بیرون از مرزهای ایران را مخدوش کرد، درماندگی این دولت در برقراری رفاه، امنیت و عدالتِ نسبی در داخل کشور، مقابله با تجاوزها و زیاده‌طلبی‌های قدرت‌های اروپایی و بهره‌برداری مناسب از دستاوردهای فرهنگ و تمدن غرب بود. تنزّل چشمگیر وضعیت اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی ایران در عصر قاجار حتی طبق معیارهای متعارف تاریخ ایران، گویای نابسامانی‌هایی بود جدا از آنچه به ساختار حاکمیت‌های ایرانی بر می‌گردد. دولت قاجار با وجود درماندگی در سامان داخلی و دفاع از صیانت و استقلال کشور، دولتی غیر مستعجل به شمار می‌رفت. برجسته‌ترین وجه تمایز ایران عصر قاجار با ادوار پیش از آن، یعنی حضور و نفوذ غرب در شرق، جهان اسلام و ایران و پیامدهای این هیمنه غربی و به عبارت دیگر مُعادلات جدید جهانی بود. <br>
رشد گسترده تجارت جهانی، عوامل سنتی داخلی، ضعف اساسی اداره اقتصادی، نظام پدرشاهی و فردی و دسیسه‌ها و ترفندهای قدرت‌های استعماری غرب، ایران سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی را به سوی ورشکستگی اقتصادی و سرانجام به وابستگی خارجی سوق داد. در سرتاسر این دوره، ایران نه تنها با مرکزیت امپراتوری عثمانی، بلکه حتی با مصر که ولایت تابع قسطنطنیه بود نیز به شدت تفاوت داشت. ایران در مقایسه با آنها جمعیت کمتری داشت و حاکمیت قاجار نمی‌توانست اراده خود را بر اتباع متمرّد، به ویژه عشایر، تحمیل کند.<ref>پیرآمده ژویر، ص 289.</ref> نیروهای نظامی بسیار ضعیف، تشکیلات اداری ناکارامد و نظام مالی بسیار فرسوده و کهنه از ویژگی‌های بارز این دوره است. <br>
رشد گسترده تجارت جهانی، عوامل سنتی داخلی، ضعف اساسی اداره اقتصادی، نظام پدرشاهی و فردی و دسیسه‌ها و ترفندهای قدرت‌های استعماری غرب، ایران سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی را به سوی ورشکستگی اقتصادی و سرانجام به وابستگی خارجی سوق داد. در سرتاسر این دوره، ایران نه تنها با مرکزیت امپراتوری عثمانی، بلکه حتی با مصر که ولایت تابع قسطنطنیه بود نیز به شدت تفاوت داشت. ایران در مقایسه با آنها جمعیت کمتری داشت و حاکمیت قاجار نمی‌توانست اراده خود را بر اتباع متمرّد، به ویژه عشایر، تحمیل کند.<ref>پیرآمده ژویر، ص 289.</ref> نیروهای نظامی بسیار ضعیف، تشکیلات اداری ناکارامد و نظام مالی بسیار فرسوده و کهنه از ویژگی‌های بارز این دوره است. <br>
در دوران فرمانروایی ناصرالدین شاه که نیم سده بر ایران فرمان راند، آرامش نسبی در مملکت برقرار بود و تجارت، رونق بیشتری یافت. بی‌تردید عقب ماندگی ایران قاجاری از امپراتوری عثمانی، از چشم زمامداران اروپایی پنهان نبود. این انحطاط ژرف و همه جانبه در ایران عصر قاجار، ایران را نه فقط در قیاس با امپراتوری عثمانی و حتی ولایت‌های تابعه آن مانند مصر و عراق، در موقعیت پایین‌تری قرار می‌داد، بلکه حتی در پاره‌ای از جهات، از همسایه جدید شرقی خود (افغانستان) که از سال 1160 قمری / 1747 میلادی، در پی قتل نادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فرمانروایی، روند جدایی آن از ایران مرکزی آغاز شد و در بستر معادلات استعماری قدرت‌های غربی در سال 1273 قمری / 1857 میلادی، استقلالِ آن از ایران رسمیت بین‌المللی یافت نیز فرومانده بود. <br>
در دوران فرمانروایی ناصرالدین شاه که نیم سده بر ایران فرمان راند، آرامش نسبی در مملکت برقرار بود و تجارت، رونق بیشتری یافت. بی‌تردید عقب ماندگی ایران قاجاری از امپراتوری عثمانی، از چشم زمامداران اروپایی پنهان نبود. این انحطاط ژرف و همه‌جانبه در ایران عصر قاجار، ایران را نه فقط در قیاس با امپراتوری عثمانی و حتی ولایت‌های تابعه آن مانند مصر و عراق، در موقعیت پایین‌تری قرار می‌داد، بلکه حتی در پاره‌ای از جهات، از همسایه جدید شرقی خود (افغانستان) که از سال 1160 قمری / 1747 میلادی، در پی قتل نادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فرمانروایی، روند جدایی آن از ایران مرکزی آغاز شد و در بستر معادلات استعماری قدرت‌های غربی در سال 1273 قمری / 1857 میلادی، استقلالِ آن از ایران رسمیت بین‌المللی یافت نیز فرومانده بود. <br>
معضل اساسی جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، می‌خواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوی دیگر، محکومان ایشان یعنی مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. می‌توان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوی را که یکی از پیشرفته‌ترین انواع انحطاط در جامعه ایرانی این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوی در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصری به این سو، انتقادهای تُندی از این نوع انحطاط در جامعه ایرانی به ویژه، هیأت حاکمه داشته‌اند. اگر چه استعمار غرب را نمی‌توان مسبّب اصلی در انحطاط کلی ایران و دیگر اجزای جهان اسلام شمرد، بدیهی است که قدرت‌های غربی به دلیل ماهیت استعماری در بهره‌جویی از مزایای انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسی در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبوده‌اند. کوشش‌های اصلاح‌طلبانه که همانند امپراتوری عثمانی به طور طبیعی از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فن‌آوری غرب به ویژه در زمینه نظامی معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفای مطالبات اصلاح‌طلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکی از جریان‌های اصیل اصلاح‌طلب در ایران عصر قاجار به شمار می‌آید، در بیداری ایرانیان و جوشش اصلاح‌طلبی بیرون از حاکمیت، نقش مؤثری داشت. <br>
معضل اساسی جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، می‌خواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوی دیگر، محکومان ایشان یعنی مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. می‌توان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوی را که یکی از پیشرفته‌ترین انواع انحطاط در جامعه ایرانی این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوی در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصری به این سو، انتقادهای تُندی از این نوع انحطاط در جامعه ایرانی به ویژه، هیأت حاکمه داشته‌اند. اگر چه استعمار غرب را نمی‌توان مسبّب اصلی در انحطاط کلی ایران و دیگر اجزای جهان اسلام شمرد، بدیهی است که قدرت‌های غربی به دلیل ماهیت استعماری در بهره‌جویی از مزایای انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسی در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبوده‌اند. کوشش‌های اصلاح‌طلبانه که همانند امپراتوری عثمانی به طور طبیعی از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فن‌آوری غرب به ویژه در زمینه نظامی معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفای مطالبات اصلاح‌طلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکی از جریان‌های اصیل اصلاح‌طلب در ایران عصر قاجار به شمار می‌آید، در بیداری ایرانیان و جوشش اصلاح‌طلبی بیرون از حاکمیت، نقش مؤثری داشت. <br>


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش