۸۷٬۸۸۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیهالسلام') |
جز (جایگزینی متن - 'بیت المال' به 'بیتالمال') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
نمونه دیگر، از آزادى عمل پیمانى است که خلیفه دوم با مردم مسیحى ایلیا «بیت المقدس» بسته است. این پیمان به اصل همزیستى مذهبى این طور تصریح مىکند: «بسماللهالرحمنالرحیم. این امان نامهاى است که بنده خدا عمر، زمامدار مسلمانها به مردم ایلیا داده است. او ایشان را بر جان و مال کنیسهها و صلیبهاشان به بیماران و تندرستانشان و به سایر ملتهاشان امان داده است و به موجب این پیمان کنیسههاشان اشغال نخواهد شد و چیزى از آن کنائس و اطراف آن و از صلیبها و اموال مردم گرفته نخواهد شد و احدى از یهود با مردم «ایلیا» هم مسکن نخواهد شد و در برابر این پیمان مردم ایلیا مانند افراد دیگر شهرها باید جزیه بپردازند و رومیان و دزدان را از آنجا بیرون کنند؛ پس هر یک از ایشان که از شهر بیرون روند، بر جان و مال خود ایمن خواهند بود تا به مأمن خود برسند و هر کس از مردم ایلیا که بخواهد با رومیان برود و مال و صلیب خود را ببرد و بر جان و مال و صلیب خود ایمن خواهد بود تا به مأمن خود برسد».<ref>طبرى، ج 5، ص 246.</ref><br> | نمونه دیگر، از آزادى عمل پیمانى است که خلیفه دوم با مردم مسیحى ایلیا «بیت المقدس» بسته است. این پیمان به اصل همزیستى مذهبى این طور تصریح مىکند: «بسماللهالرحمنالرحیم. این امان نامهاى است که بنده خدا عمر، زمامدار مسلمانها به مردم ایلیا داده است. او ایشان را بر جان و مال کنیسهها و صلیبهاشان به بیماران و تندرستانشان و به سایر ملتهاشان امان داده است و به موجب این پیمان کنیسههاشان اشغال نخواهد شد و چیزى از آن کنائس و اطراف آن و از صلیبها و اموال مردم گرفته نخواهد شد و احدى از یهود با مردم «ایلیا» هم مسکن نخواهد شد و در برابر این پیمان مردم ایلیا مانند افراد دیگر شهرها باید جزیه بپردازند و رومیان و دزدان را از آنجا بیرون کنند؛ پس هر یک از ایشان که از شهر بیرون روند، بر جان و مال خود ایمن خواهند بود تا به مأمن خود برسند و هر کس از مردم ایلیا که بخواهد با رومیان برود و مال و صلیب خود را ببرد و بر جان و مال و صلیب خود ایمن خواهد بود تا به مأمن خود برسد».<ref>طبرى، ج 5، ص 246.</ref><br> | ||
در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | ||
[[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آنگاه او را پیش خازن | [[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آنگاه او را پیش خازن بیتالمال فرستاد و به او دستور داد مراعات حال این مرد و امثال او را بنما. قسم به خدا اگر در جوانى از آنها سود ببریم و در هنگام پیرى آنها را رها کنیم، رعایت انصاف و عدالت نکرده ایم».<ref>تاریخ تمدن اسلام، ج4 ص 174، کریمینیا، مجله تبیان، ص 28 و 29 و 30 و 31ـ33.</ref>؛ بنابراین، دین اسلام دین رحمت و شفقت و دین استدلال و منطق است، نه دین شمشیر و زور، مگر زمانى که دیگر منطق و تعقل کار ساز نیست و چارهاى جز مبارزه نبوده است؛ پس باید گفت: دین اسلام که درخشانترین و پیشرفتهترین دین آسمانى است، در برخورد با دشمنان حقیقت و معاندان حق، دو راه پیشنهاد مىکند: یکى راه مبارزه با شمشیر و دیگرى راه بحث و گفتوگو و مبادله فکرى. راه اول در زمانهاى قدیم و در جهان سنتى که فرهنگ و تمدن و روابط علمى و انسانى وجود نداشت عملىترین راه بود. مبارزه نوع اول، در پیدایى نتیجه «صلح فراگیر و نشر حق» به صورت مقطعى و سطحى کارایى داشت. عقایدى که از طریق چکاچک شمشیرها و نیزههاى برّان به مردمى دیگر تحمیل شده، هیچ گاه در بیدارى ملت و شعور اجتماعى و تربیت آنان تاثیرى نداشته و استعداد و نبوغ را نیافریده است؛ بلکه مردم را در حد تعبد تقلیدى نگاه داشته است. بىگمان امامان و دانشمندان اسلامى مشعل داران بزرگ دانش و روشنگرى درطول تاریخ اسلام بوده و در مسیر تابناک نبوى راه گشاییها و تفسیرهاى آموزنده از آیات الاهى و مفاهیم دشوار دینى داشتهاند. در این میان مىتوان از مناظره علمى ادیان گوناگون با حضرت امام رضا نام برد که بهترین نمونه در این زمینه مباحثه «عمران صابى» متکلم بزرگ آن روزگار با [[امام رضا علیهالسلام|امام رضا(علیهالسلام)]] است که پس از بحثهاى فراوان، سرانجام به یگانگى خداوند و حقانیت اسلام ایمان آورد. جامعه امروز ما آکنده از پرسشهایى است که بخش عمدهاى از آن به مسائل فکرى و اعتقادى مربوط مىشود و ذهن ما نیز همچون شاهراهى است که هر روزه سیل نگرشها و تردیدهاى جدید و سؤالهاى نو و کهنه از آن عبور مىکند و گاهى نیز گوشهاى از ذهن را به خود مشغول مىدارد. به نظر مىرسد یگانه راه ممکن براى پاسخ به پرسشها و تردیدهاى موجود، همانا دفاع علمى و مستدل بر پایه منطق محکم قرآن و علوم اسلامى باشد. از طریق بحث و گفتوگو مىتوان هر تشنه حقیقت را سیراب و هر عطشى را فرو نشاند؛ اما مبارزه نوع دوم در پروراندن مردم و بر انگیختن نبوغ و امید به حیات و زایش هنر و تکوین تمدن موثر بوده و تاریخ بر این ادعا شاهدى صادق است و در عصر کنونى که عصر روابط و فن آورى است و از دهکده جهانى بحث مىشود، باید با منطق گفتوگو و از سر صلح و مبادله فکرى با معاندان برخورد کرد. عارفان از جمله کسانى بودهاند که مبارزه نوع دوم میان آنها تجلى یافته است. <br> | ||
=همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى= | =همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى= | ||
دو تن از قهرمانان عرصه این نوع مبارزه، شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى هستند. مولوى یکى از معماران تجدید «حیات دینى» و احیاگر «حیثیت انسانى» است که مفاهیمى چون «انسان گرایى»، «معرفت»، «صلح» و «عشق» را هسته مرکزى و محور اندیشه خود قرار داده است. وى اعتقاد دارد که انسان تا خود را از زنجیر اسارت افکار و اندیشههاى تلقینى و تقلیدى و تخیلات واهى نرهاند نمىتواند به حریت و آزادگى بشرى برسد. از دیدگاه مولانا و در عرفان او، آنچه مهم است انسان است نه عقاید و پایگاه او؛ زیرا انسان نقطه مرکزى و فلسفه وجودى عالم هستى است. مولوى بعد از اصالت انسانیت به معرفت انسان توجه دارد؛ زیرا معرفت نردبان تکامل بشرى است و بشر را نماد تجلى حضرت حق مىکند و انسانهاى صاحب معرفت و بزرگ مردان تاریخ بشر بودهاند که پرچمدار نهضت تکامل بوده و در شیار وجود مردم بذر صداقت و محبت و ایثار و عشق و حقیقت پرستى پاشیدهاند؛ بنابراین، از نظر حضرت مولانا و ابوسعید ابوالخیر عوامل گوناگونى در گفتوگوى ادیان مؤثرند که در ابتدا مىتوان از دو گوهر «معرفت» و «آزادى» نام برد؛ زیرا رابطه معرفت و آزادى همچون رابطه خورشید و آفتابگردان است که همیشه رو به خورشید دارد. معرفت هم حول آزادى مىچرخد. مولانا مىفرماید: | دو تن از قهرمانان عرصه این نوع مبارزه، شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى هستند. مولوى یکى از معماران تجدید «حیات دینى» و احیاگر «حیثیت انسانى» است که مفاهیمى چون «انسان گرایى»، «معرفت»، «صلح» و «عشق» را هسته مرکزى و محور اندیشه خود قرار داده است. وى اعتقاد دارد که انسان تا خود را از زنجیر اسارت افکار و اندیشههاى تلقینى و تقلیدى و تخیلات واهى نرهاند نمىتواند به حریت و آزادگى بشرى برسد. از دیدگاه مولانا و در عرفان او، آنچه مهم است انسان است نه عقاید و پایگاه او؛ زیرا انسان نقطه مرکزى و فلسفه وجودى عالم هستى است. مولوى بعد از اصالت انسانیت به معرفت انسان توجه دارد؛ زیرا معرفت نردبان تکامل بشرى است و بشر را نماد تجلى حضرت حق مىکند و انسانهاى صاحب معرفت و بزرگ مردان تاریخ بشر بودهاند که پرچمدار نهضت تکامل بوده و در شیار وجود مردم بذر صداقت و محبت و ایثار و عشق و حقیقت پرستى پاشیدهاند؛ بنابراین، از نظر حضرت مولانا و ابوسعید ابوالخیر عوامل گوناگونى در گفتوگوى ادیان مؤثرند که در ابتدا مىتوان از دو گوهر «معرفت» و «آزادى» نام برد؛ زیرا رابطه معرفت و آزادى همچون رابطه خورشید و آفتابگردان است که همیشه رو به خورشید دارد. معرفت هم حول آزادى مىچرخد. مولانا مىفرماید: |