پرش به محتوا

محمد بن قاسم بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'جنگها' به 'جنگ‌ها'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'جنگها' به 'جنگ‌ها')
خط ۴۱: خط ۴۱:
تا آن که روز سوم باز در همان وقت آمد و ما هم مانند سابق به خاطر اکرام و احترام او برخاستیم. ‌این بار روی زمین نشست و به سمت راست و چپ خویش نظر کرد و بعددر حالی که به حجر اسماعیل (علیه‌السّلام) اشاره می‌کرد، فرمود: علی بن الحسین (علیه‌السّلام) در همین مکان و زیر ناودان درسجود خود عرض می‌کرد: «عبیدک بفنائک مسکینک بفنائک سائلک بفنائک یسئلک ما لا یقدر علیه غیرک.»
تا آن که روز سوم باز در همان وقت آمد و ما هم مانند سابق به خاطر اکرام و احترام او برخاستیم. ‌این بار روی زمین نشست و به سمت راست و چپ خویش نظر کرد و بعددر حالی که به حجر اسماعیل (علیه‌السّلام) اشاره می‌کرد، فرمود: علی بن الحسین (علیه‌السّلام) در همین مکان و زیر ناودان درسجود خود عرض می‌کرد: «عبیدک بفنائک مسکینک بفنائک سائلک بفنائک یسئلک ما لا یقدر علیه غیرک.»
بعد دوباره به راست و چپ خود نظر کرد و به محمد بن قاسم علوی متوجه شد و فرمود: «یا محمد بن القاسم انت علی خیر ان شاءاللّه»، زیرا بر اعتقاد پاک اثنی عشری بود. این جمله را فرمود و مثل گذشته مشغول طواف شد و هیچ یک از حاضرین نماند، مگر آن که این دعا را حفظ کرد<ref>صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۴۷۲</ref>.
بعد دوباره به راست و چپ خود نظر کرد و به محمد بن قاسم علوی متوجه شد و فرمود: «یا محمد بن القاسم انت علی خیر ان شاءاللّه»، زیرا بر اعتقاد پاک اثنی عشری بود. این جمله را فرمود و مثل گذشته مشغول طواف شد و هیچ یک از حاضرین نماند، مگر آن که این دعا را حفظ کرد<ref>صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۴۷۲</ref>.
در این جا به یکدیگر گفتیم: آیا کسی این جوان را شناخت؟ محمد بن قاسم گفت: واللّه این جوان امام و صاحب زمان شما است. گفتیم: از کجا می‌گویی؟ گفت: من هفت سال است دعا می‌کنم و از خدای تعالی می‌خواهم که حضرت صاحب الزمان (علیه‌السّلام) را به من نشان دهد تا آن که شام عرفه‌ای بود، ناگاه همین جوان را دیدم که دعایی می‌خواند. نزد او رفتم و از او پرسیدم: شما از کدام قوم هستید؟ فرمود: از مردم. گفتم: از کدام مردم؟ عرب یا غیر عرب؟ فرمود: از عرب و اشراف ایشان. گفتم: اشراف کیانند؟ فرمود: بنی‌هاشم. گفتم: از کدام‌هاشم؟ فرمود: «اعلاها ذروة و اسناها» (مردمی که از همه نظر عالی‌رتبه هستند.) گفتم: اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «من فلق الهام و اطعم الطعام و صلی باللیل والناس نیام؛ کسی که در جنگها، سر دشمنان خدا را شکافت و در راه او، گرسنگان راسیر کرد و شبها وقتی که مردم خواب بودند، مشغول عبادت بود.»
در این جا به یکدیگر گفتیم: آیا کسی این جوان را شناخت؟ محمد بن قاسم گفت: واللّه این جوان امام و صاحب زمان شما است. گفتیم: از کجا می‌گویی؟ گفت: من هفت سال است دعا می‌کنم و از خدای تعالی می‌خواهم که حضرت صاحب الزمان (علیه‌السّلام) را به من نشان دهد تا آن که شام عرفه‌ای بود، ناگاه همین جوان را دیدم که دعایی می‌خواند. نزد او رفتم و از او پرسیدم: شما از کدام قوم هستید؟ فرمود: از مردم. گفتم: از کدام مردم؟ عرب یا غیر عرب؟ فرمود: از عرب و اشراف ایشان. گفتم: اشراف کیانند؟ فرمود: بنی‌هاشم. گفتم: از کدام‌هاشم؟ فرمود: «اعلاها ذروة و اسناها» (مردمی که از همه نظر عالی‌رتبه هستند.) گفتم: اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «من فلق الهام و اطعم الطعام و صلی باللیل والناس نیام؛ کسی که در جنگ‌ها، سر دشمنان خدا را شکافت و در راه او، گرسنگان راسیر کرد و شبها وقتی که مردم خواب بودند، مشغول عبادت بود.»
فهمیدم ایشان علوی است بعد هم از نظرم غایب شد و ندانستم به کجا رفت. از مردمی که در اطراف من بودند، پرسیدم: این جوان علوی را می‌شناسید؟ گفتند: آری، هر سال با ما اعمال حج را بجا می‌آورد. گفتم: سبحان اللّه به خدا قسم در او اثری از سفر دیده نمی‌شود. به هر حال برای انجام بقیه اعمال [[حج]] به سوی مزدلفه رفتم در حالتی که مغموم و محزون بودم و با همین حال به خواب رفتم در عالم رؤیا سرور انبیاء [[رسول اکرم]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را زیارت کردم فرمودند: یا محمد آن که را می‌خواستی دیدی؟ عرض کردم: کدام خواسته‌ام را می‌فرمایید‌ ای آقای من؟ فرمودند: آن که دیشب در وقت عشاء دیدی او امام زمان تو بود. بعد از آن محمد بن قاسم گفت: من این جریان و این خواب را فراموش کرده بودم والان به یادم آمد<ref>صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۴۷۰</ref>.
فهمیدم ایشان علوی است بعد هم از نظرم غایب شد و ندانستم به کجا رفت. از مردمی که در اطراف من بودند، پرسیدم: این جوان علوی را می‌شناسید؟ گفتند: آری، هر سال با ما اعمال حج را بجا می‌آورد. گفتم: سبحان اللّه به خدا قسم در او اثری از سفر دیده نمی‌شود. به هر حال برای انجام بقیه اعمال [[حج]] به سوی مزدلفه رفتم در حالتی که مغموم و محزون بودم و با همین حال به خواب رفتم در عالم رؤیا سرور انبیاء [[رسول اکرم]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را زیارت کردم فرمودند: یا محمد آن که را می‌خواستی دیدی؟ عرض کردم: کدام خواسته‌ام را می‌فرمایید‌ ای آقای من؟ فرمودند: آن که دیشب در وقت عشاء دیدی او امام زمان تو بود. بعد از آن محمد بن قاسم گفت: من این جریان و این خواب را فراموش کرده بودم والان به یادم آمد<ref>صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۴۷۰</ref>.


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش