مرعشیان: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۴۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳
خط ۲۳۶: خط ۲۳۶:


==حکومت مرعشیان: عصر صفویان==
==حکومت مرعشیان: عصر صفویان==
[[پرونده:شاه اسماعیل.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|اسماعیل صفوی رهبر یک گروه شیعی به نام قزلباش بود از سال ۹۰۷ هجری با تصرف تبریز خود را شاه ایران خواند و در سال‌های بعد تمامی سرزمین امروزی ایران و بخش‌هایی از عراق را به قلمروش افزود.]]


اسماعیل صفوی رهبر یک گروه شیعی به نام قزلباش بود از سال ۹۰۷ هجری با تصرف تبریز خود را شاه ایران خواند و در سال‌های بعد تمامی سرزمین امروزی ایران و بخش‌هایی از عراق را به قلمروش افزود.


===اسماعیل===  
===اسماعیل===  
خط ۲۴۹: خط ۲۴۹:


===رستم روزافزون===
===رستم روزافزون===
 
[[پرونده:جنگ های شاه اسماعیل1.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|تصویری از جنگ‌های شاه اسماعیل با ازبک‌ها؛ سرانجام شیبک‌خان که حامی روزافزون بود، در این نبردها کشته شد.]]
سه سال اندی پس از مرگ میرشمس‌الدین، آقارستم روزافزون مقاصد خویش نمایان ساخت. وی کارها را به معتمدان خویش می‌سپرد و اکثر قلعه‌ها را به امینان خود می‌داد. میرکمال‌الدین نیز خیلی دیر از مقاصد روزافزون آگاهی یافت، چنان‌که نمی‌توانست ابراز مخالفت کند؛ زیرا «اکثر اهل، در خانه هوادار آقا رستم بودند». وقتی اخبار بعضی از عکس‌العمل‌های میرکمال‌الدین به اطلاع رستم روزافزون رسید، وی به شدت واکنش نشان داد و در سال ۹۱۲ هجری دادگاهی تشکیل داده، میرکمال‌الدین را به جرم «توطئه قتل» خویش به مرگ محکوم نموده و حکم را اجرا نمود. پس از آن نیز آقا رستم با مصادرهٔ اموال و خزائن، خویش را «والی بالاستقلال مازندران» دانسته، سکه و خطبه روان نمود سپس جهت تأیید حکومتش، رو به درگاه «شیبک‌خان اوزبک» فرمانروای شیبانی ماوراء النهر، نمود و به وی اعلام اطاعت و بندگی کرد. شیبک‌خان حکم حکومت را به وی داده، به امرای خراسان و حوالی آن، گفت که هرگاه روزافزون کمک خواست، او را مدد نمایند. عبدالکریم دوم نیز در این هنگام با آقارستم روزافزون متحد شد<ref>مجد، ۲۲۳-۲۲۴</ref>.عبدالکریم دوم پس از چندی، از ادامهٔ همکاری با رستم روزافزون بازماند. میرعلی وقتی که خبر جدایی عبدالکریم از روزافزون را شنید، با سپاهی به ساری حمله نمود. میرعلی روزافزون را مجبور به عقب‌نشینی کرده، بر مسند حکومت ساری نشست؛ ولی روزافزون بار دیگر با رسیدن نیروهای کمکی به ساری بازگشت. میرعلی نیز شهر را ترک کرده، در حوالی ساری موضع گرفت. عبدالکریم دوم نیز به آمل رفته و آنجا را تصرف نمود. سرانجام میرعلی و عبدالکریم با یکدیگر متحد شدند و در نبردی هماهنگ بر سپاهیان روزافزون تاختند، اما در اثنای جنگ عبدالکریم با روزافزون از در سازش درآمد و میرعلی را هم با خود موافق ساخت<ref>مجد، ۲۲۵</ref>.
سه سال اندی پس از مرگ میرشمس‌الدین، آقارستم روزافزون مقاصد خویش نمایان ساخت. وی کارها را به معتمدان خویش می‌سپرد و اکثر قلعه‌ها را به امینان خود می‌داد. میرکمال‌الدین نیز خیلی دیر از مقاصد روزافزون آگاهی یافت، چنان‌که نمی‌توانست ابراز مخالفت کند؛ زیرا «اکثر اهل، در خانه هوادار آقا رستم بودند». وقتی اخبار بعضی از عکس‌العمل‌های میرکمال‌الدین به اطلاع رستم روزافزون رسید، وی به شدت واکنش نشان داد و در سال ۹۱۲ هجری دادگاهی تشکیل داده، میرکمال‌الدین را به جرم «توطئه قتل» خویش به مرگ محکوم نموده و حکم را اجرا نمود. پس از آن نیز آقا رستم با مصادرهٔ اموال و خزائن، خویش را «والی بالاستقلال مازندران» دانسته، سکه و خطبه روان نمود سپس جهت تأیید حکومتش، رو به درگاه «شیبک‌خان اوزبک» فرمانروای شیبانی ماوراء النهر، نمود و به وی اعلام اطاعت و بندگی کرد. شیبک‌خان حکم حکومت را به وی داده، به امرای خراسان و حوالی آن، گفت که هرگاه روزافزون کمک خواست، او را مدد نمایند. عبدالکریم دوم نیز در این هنگام با آقارستم روزافزون متحد شد<ref>مجد، ۲۲۳-۲۲۴</ref>.عبدالکریم دوم پس از چندی، از ادامهٔ همکاری با رستم روزافزون بازماند. میرعلی وقتی که خبر جدایی عبدالکریم از روزافزون را شنید، با سپاهی به ساری حمله نمود. میرعلی روزافزون را مجبور به عقب‌نشینی کرده، بر مسند حکومت ساری نشست؛ ولی روزافزون بار دیگر با رسیدن نیروهای کمکی به ساری بازگشت. میرعلی نیز شهر را ترک کرده، در حوالی ساری موضع گرفت. عبدالکریم دوم نیز به آمل رفته و آنجا را تصرف نمود. سرانجام میرعلی و عبدالکریم با یکدیگر متحد شدند و در نبردی هماهنگ بر سپاهیان روزافزون تاختند، اما در اثنای جنگ عبدالکریم با روزافزون از در سازش درآمد و میرعلی را هم با خود موافق ساخت<ref>مجد، ۲۲۵</ref>.


خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:
در پی مرگ آقا رستم، سادات آقا محمدرا از مازندران بیرون کردند و او هدایایی نزد شاه اسماعیل فرستاد و از عبدالکریم دوم شکایت کرد. از سویی عبدالکریم نیز به سوی درگاه شاه رفت تا ادعای محمد روزافزون را باطل نماید. با تعهدات متقابل آقامحمد و عبدالکریم دوم، شاه نیز دستور تقسیم مازندران بین این دو نفر نمود<ref>مجد، ۲۲۷</ref><ref>مجد، ۲۲۸</ref>. پس از مدتی نیز تعلل در پرداخت مالیات موجب شد که فرستادهٔ شاه اسماعیل این دو فرد را برداشت و به درگاه شاه رسانید. میرعلی، ساری را فتح نمود و نمایندگانی نزد شاه فرستاد تا تعهداتی بپذیرد. شاه نیز حکومت مازندران را به او داد. عبدالکریم و محمد روزافزون نیز که در زندان محبوس بودند با شنیدن خبر بیماری شاه اسماعیل، گریختند و با جمع‌آوری هوادارانی، به سوی ساری لشکر کشیدند<ref>مجد، ۲۲۹</ref>. اندکی بعد، عبدالکریم و آقامحمد خواستار صلح شدند. میرعلی نیز قبول نمود و ولایت را تقسیم کردند. اما زمانی‌که شاه بهبود یافت، عبدالکریم و محمد تصمیم گرفتند که میرعلی را دفع کنند<ref>مجد، ۲۳۰</ref>.
در پی مرگ آقا رستم، سادات آقا محمدرا از مازندران بیرون کردند و او هدایایی نزد شاه اسماعیل فرستاد و از عبدالکریم دوم شکایت کرد. از سویی عبدالکریم نیز به سوی درگاه شاه رفت تا ادعای محمد روزافزون را باطل نماید. با تعهدات متقابل آقامحمد و عبدالکریم دوم، شاه نیز دستور تقسیم مازندران بین این دو نفر نمود<ref>مجد، ۲۲۷</ref><ref>مجد، ۲۲۸</ref>. پس از مدتی نیز تعلل در پرداخت مالیات موجب شد که فرستادهٔ شاه اسماعیل این دو فرد را برداشت و به درگاه شاه رسانید. میرعلی، ساری را فتح نمود و نمایندگانی نزد شاه فرستاد تا تعهداتی بپذیرد. شاه نیز حکومت مازندران را به او داد. عبدالکریم و محمد روزافزون نیز که در زندان محبوس بودند با شنیدن خبر بیماری شاه اسماعیل، گریختند و با جمع‌آوری هوادارانی، به سوی ساری لشکر کشیدند<ref>مجد، ۲۲۹</ref>. اندکی بعد، عبدالکریم و آقامحمد خواستار صلح شدند. میرعلی نیز قبول نمود و ولایت را تقسیم کردند. اما زمانی‌که شاه بهبود یافت، عبدالکریم و محمد تصمیم گرفتند که میرعلی را دفع کنند<ref>مجد، ۲۳۰</ref>.
===حکومت میرعلی===
===حکومت میرعلی===
 
[[پرونده:جنگ چالدران.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|صحنه‌ای از جنگ چالدران.]]
میرعلی‌خان پس از چندی، عازم اردوی شاه شد؛ زیرا آن دو نفر دیگر از درگاه شاه گریخته بودند و میرعلی می‌توانست مجدداً حکمی کسب نماید و با کمک شاه بر کل مازندران دست یابد برهمین اساس با هدایایی به نزد شاه در نخجوان رفت. در این زمان شاه اسماعیل درگیر «نبرد چالدران» در مقابل «سلطان سلیم یکم» بود<ref>مجد، ۲۳۰</ref>. در این جنگ ایرانیان شکست خوردند. میرعلی در این جنگ ملازم شاه اسماعیل بوده و چند تن از سربازان مقابل را به خاک انداخت و مورد تحسین قرار گرفت. پس از پایان جنگ نیز شاه سلطنت سراسر ولایت مازندران را به وی مفوض گرداند<ref>مجد، ۹۸</ref>. میرعلی نیز از ۹۲۰ هجری تا چهار سال به دفع مدعیانش پرداخت و سپس حدود چهار سال حکومتی بی‌دغدغه داشت تا آن که در ۹۲۷ هجری‌قمری در حالی‌که جانشینی از خود به جا نگذاشته‌بود، در بندپی درگذشت<ref>مجد، ۲۳۱</ref>.
میرعلی‌خان پس از چندی، عازم اردوی شاه شد؛ زیرا آن دو نفر دیگر از درگاه شاه گریخته بودند و میرعلی می‌توانست مجدداً حکمی کسب نماید و با کمک شاه بر کل مازندران دست یابد برهمین اساس با هدایایی به نزد شاه در نخجوان رفت. در این زمان شاه اسماعیل درگیر «نبرد چالدران» در مقابل «سلطان سلیم یکم» بود<ref>مجد، ۲۳۰</ref>. در این جنگ ایرانیان شکست خوردند. میرعلی در این جنگ ملازم شاه اسماعیل بوده و چند تن از سربازان مقابل را به خاک انداخت و مورد تحسین قرار گرفت. پس از پایان جنگ نیز شاه سلطنت سراسر ولایت مازندران را به وی مفوض گرداند<ref>مجد، ۹۸</ref>. میرعلی نیز از ۹۲۰ هجری تا چهار سال به دفع مدعیانش پرداخت و سپس حدود چهار سال حکومتی بی‌دغدغه داشت تا آن که در ۹۲۷ هجری‌قمری در حالی‌که جانشینی از خود به جا نگذاشته‌بود، در بندپی درگذشت<ref>مجد، ۲۳۱</ref>.


خط ۲۸۱: خط ۲۸۱:


===حکومت میرسلطان‌مرادخان===
===حکومت میرسلطان‌مرادخان===
 
[[پرونده:قلمروی صفویه.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|نقشه‌ای از قلمرو صفویان و ولایت‌های تابعشان]]
با مرگ میرعبدالله، میرسلطان‌مراد صاحب اختیار مازندران شد و بدون رقیب به حکومت پرداخت. شاه تهماسب نیز خیرالنساء بیگم دختر خان کوچک را به ازدواج پسرش، محمد میرزا، درآورد<ref>مجد، ۲۴۰</ref>چندی بعد، مخالفان میرسلطان‌مرادخان از وی به درگاه شاه شکایت نمودند. وی نیز با پذیرش تعهداتی، ابقاء شد و این شروع درگیری‌هایی بود که سلطان‌مراد را به فردی بدل نمود که صرفاً ناظر کشتارهای مخالفان و موافقانش بود<ref>مجد، ۲۴۲</ref>. وی سرانجام در سال ۹۸۳هجری وفات یافت. بعضی این تاریخ را تاریخِ تسلط صفویان بر مازندران و پایان تسلط مرعشیان دانسته‌اند<ref>مجد، ۲۴۳</ref>.
با مرگ میرعبدالله، میرسلطان‌مراد صاحب اختیار مازندران شد و بدون رقیب به حکومت پرداخت. شاه تهماسب نیز خیرالنساء بیگم دختر خان کوچک را به ازدواج پسرش، محمد میرزا، درآورد<ref>مجد، ۲۴۰</ref>چندی بعد، مخالفان میرسلطان‌مرادخان از وی به درگاه شاه شکایت نمودند. وی نیز با پذیرش تعهداتی، ابقاء شد و این شروع درگیری‌هایی بود که سلطان‌مراد را به فردی بدل نمود که صرفاً ناظر کشتارهای مخالفان و موافقانش بود<ref>مجد، ۲۴۲</ref>. وی سرانجام در سال ۹۸۳هجری وفات یافت. بعضی این تاریخ را تاریخِ تسلط صفویان بر مازندران و پایان تسلط مرعشیان دانسته‌اند<ref>مجد، ۲۴۳</ref>.


confirmed
۳٬۹۰۰

ویرایش