پرش به محتوا

عقل: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیه‌السلام')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
عقل یک نیروی درونی انسان است که کنترل‌کننده و مهارکننده امیال انسان می‌باشد. عقل، فکر، و حس سه منبع شناخت در [[فلسفه]] هستند. در واقع عقل نیروی تشخیص خوب و بد است که در بدن انسان نهاده شده‌است. در کل موجودات زنده جهان، مغز دارند ولی فقط انسان قادر به درک و هوش است که به آن <big>عقل</big> گفته می‌شود و به سایر جاندارانی که به نظر میآید عقل و درک و فهم زیادی دارند، در واقع آنها ساقه مغز مخصوص هر نژاد جانداران خود را دارند که پس از انجام آن ماموریت ساقه مغز خود در زندگیش، به مرور زمان از بین میرود. تنها انسان عقل دارد که می‌تواند به علم‌های زیادی تا کنون دست پیدا کند. ساقه مغز در واقع راه رفتن، غذا خوردن، نگاه کردن، شنیدن، وقت جفت گیری و حتی مردن را دستور می‌دهد.  
عقل یک نیروی درونی انسان است که کنترل‌کننده و مهارکننده امیال انسان می‌باشد. عقل، فکر، و حس سه منبع شناخت در [[فلسفه]] هستند. در واقع عقل نیروی تشخیص خوب و بد است که در بدن انسان نهاده شده‌است. در کل موجودات زنده جهان، مغز دارند ولی فقط انسان قادر به درک و هوش است که به آن <big>عقل</big> گفته می‌شود و به سایر جاندارانی که به نظر میآید عقل و درک و فهم زیادی دارند، در واقع آنها ساقه مغز مخصوص هر نژاد جانداران خود را دارند که پس از انجام آن ماموریت ساقه مغز خود در زندگیش، به مرور زمان از بین میرود. تنها انسان عقل دارد که می‌تواند به علم‌های زیادی تا کنون دست پیدا کند. ساقه مغز در واقع راه رفتن، غذا خوردن، نگاه کردن، شنیدن، وقت جفت گیری و حتی مردن را دستور می‌دهد.  


=معنای عقل=
== معنای عقل ==
 
<big>عقل</big> هم معنی مصدری دارد و آن عبارت است از درک کامل چیزی و هم معنی اسمی‌دارد و آن حقیقتی است که خوب و بد و حق و باطل و راست و [[دروغ]] را تشخیص می‌دهد.
<big>عقل</big> هم معنی مصدری دارد و آن عبارت است از درک کامل چیزی و هم معنی اسمی‌دارد و آن حقیقتی است که خوب و بد و حق و باطل و راست و [[دروغ]] را تشخیص می‌دهد.


اصل در معنای عقل منع و بستن و نگه‌داشتن است و به این مناسبت ادراکی که انسان بر آن دل ببندد و چیزی را که با آن درک می‌کند <big>عقل</big> نامیده می‌شود. <ref>محمد قریب، نثر طوبی، واژه عقل (انتشارات اسلامیه، ص۱۷۹) </ref>
اصل در معنای عقل منع و بستن و نگه‌داشتن است و به این مناسبت ادراکی که انسان بر آن دل ببندد و چیزی را که با آن درک می‌کند <big>عقل</big> نامیده می‌شود. <ref>محمد قریب، نثر طوبی، واژه عقل (انتشارات اسلامیه، ص۱۷۹) </ref>


=کاربردعقل در فقه=
== کاربردعقل در فقه ==
 
عقل یکی از منابع [[اجتهاد]] در [[فقه]] [[شیعه]] است. حجیت عقل از نظر [[شیعه]] به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است. <ref> آشنایی با علوم اسلامی ۳ (اصول فقه - فقه)، شهید مرتضی مطهری</ref>
عقل یکی از منابع [[اجتهاد]] در [[فقه]] [[شیعه]] است. حجیت عقل از نظر [[شیعه]] به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است. <ref> آشنایی با علوم اسلامی ۳ (اصول فقه - فقه)، شهید مرتضی مطهری</ref>


=مرز عقل با حس=
== مرز عقل با حس ==
 
[[علامه شعرانی]] می‌گوید: فرق حس و عقل آن است که باید آنچه ما حس می‌کنیم مانند نور و حرارت و بوی و غیر آن از جسمی باشد که در یکی از جوانب ما قرار گرفته و در یکی از اعضای ما تأثیر کند، اگر چیزی فعلاً موجود نباشد حس نمی‌کنیم و اگر در اعضای بدن ما تأثیر نکند بسبب دوری یا حاجب نیز حس نمی‌کنیم و اگر جوارح و آلات حس ناقص باشد باز حس نمی‌کنیم. چون چیزی که نیست تأثیر در بدن ندارد و عضو آفت ناک متاثر نمی‌شود.  
[[علامه شعرانی]] می‌گوید: فرق حس و عقل آن است که باید آنچه ما حس می‌کنیم مانند نور و حرارت و بوی و غیر آن از جسمی باشد که در یکی از جوانب ما قرار گرفته و در یکی از اعضای ما تأثیر کند، اگر چیزی فعلاً موجود نباشد حس نمی‌کنیم و اگر در اعضای بدن ما تأثیر نکند بسبب دوری یا حاجب نیز حس نمی‌کنیم و اگر جوارح و آلات حس ناقص باشد باز حس نمی‌کنیم. چون چیزی که نیست تأثیر در بدن ندارد و عضو آفت ناک متاثر نمی‌شود.  


خط ۲۲: خط ۱۹:
سخن گفتن از لوازم ادراک کلیات است زیرا که کلمات در هر جمله کلی است و این نعمتی است که [[خداوند]] خاص انسان فرمود تا علوم را فرا گیرد و از معلومات به مجهولات پی برد و دانش خویش را به دیگران بیاموزد و اگر حس تنها داشت نمی‌توانست سخن بگوید و نه علم بیاموزد و این نخستین نعمت است که خدای به انسان داد. فرمود: «علم آدم الاسماء کلها» <ref>بقره، ۳۰</ref> همه نام‌ها را به آدم آموخت. «خلق الانسان علمه البیان» <ref>الرحمن، ۲</ref> انسان را آفرید به او سخن آموخت. «علم الانسان ما لم یعلم». <ref>علق، ۵</ref> باری همه آنچه ما به حواس درک می‌کنیم همه حیوانات درک می‌کنند علت آنکه علوم انسانی را استنباط نکرده‌اند آن است که حس برای استنباط علوم کافی نیست و نیروئی دیگر می‌خواهد». <ref>علامه شعرانی، نثر طوبی، واژه انسان (انتشارات اسلامیه، ص۴۸) </ref>
سخن گفتن از لوازم ادراک کلیات است زیرا که کلمات در هر جمله کلی است و این نعمتی است که [[خداوند]] خاص انسان فرمود تا علوم را فرا گیرد و از معلومات به مجهولات پی برد و دانش خویش را به دیگران بیاموزد و اگر حس تنها داشت نمی‌توانست سخن بگوید و نه علم بیاموزد و این نخستین نعمت است که خدای به انسان داد. فرمود: «علم آدم الاسماء کلها» <ref>بقره، ۳۰</ref> همه نام‌ها را به آدم آموخت. «خلق الانسان علمه البیان» <ref>الرحمن، ۲</ref> انسان را آفرید به او سخن آموخت. «علم الانسان ما لم یعلم». <ref>علق، ۵</ref> باری همه آنچه ما به حواس درک می‌کنیم همه حیوانات درک می‌کنند علت آنکه علوم انسانی را استنباط نکرده‌اند آن است که حس برای استنباط علوم کافی نیست و نیروئی دیگر می‌خواهد». <ref>علامه شعرانی، نثر طوبی، واژه انسان (انتشارات اسلامیه، ص۴۸) </ref>


=کاربرد عقل در قرآن=
== کاربرد عقل در قرآن ==
 
کلمه <big>عقل</big> ۴۹ بار در قرآن تکرار شده است. و اغلب آنها دربارۀ [[منافقین]] و [[کفار]] است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شده‌اند که حتی نازل‌ترین مرتبه عقل را نیز دارا نیستند و به طور کلی از نعمت عقل بهره نمی‌برند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ» <ref> الانفال/سوره۸، آیه ۲۲</ref>
کلمه <big>عقل</big> ۴۹ بار در قرآن تکرار شده است. و اغلب آنها دربارۀ [[منافقین]] و [[کفار]] است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شده‌اند که حتی نازل‌ترین مرتبه عقل را نیز دارا نیستند و به طور کلی از نعمت عقل بهره نمی‌برند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ» <ref> الانفال/سوره۸، آیه ۲۲</ref>


خط ۴۲: خط ۳۸:
با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی می‌شود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی تأثیر است. از این روست که خطای در اندیشه مربوط می‌شود به عقل منقطع از [[وحی]] و امام و حجت الاهی چه این که هر اندیشه‌ای مرجعیتی دارد و اندیشه بی [[مرجعیت]] اساساً اندیشه نیست و مرجعیت‌های متفاوت‌اند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی می‌بخشند.
با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی می‌شود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی تأثیر است. از این روست که خطای در اندیشه مربوط می‌شود به عقل منقطع از [[وحی]] و امام و حجت الاهی چه این که هر اندیشه‌ای مرجعیتی دارد و اندیشه بی [[مرجعیت]] اساساً اندیشه نیست و مرجعیت‌های متفاوت‌اند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی می‌بخشند.


=اهمیت عقل در اسلام=
== اهمیت عقل در اسلام ==
 
به گفته استاد [[مرتضی مطهری]] هیچ دینی به اندازه اسلام به عقل بها نداده و برای آن اعتبار و اهمیت قائل نشده است. <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۳ش، ج۲۳، ص۱۸۴ و ۱۸۵</ref> در روایتی به نقل از [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم]] آمده است که همه خوبی‌ها به وسیله عقل درک می‌شوند و کسی که عقل ندارد، [[دین]] هم ندارد. <ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۴۰۴ق، ص۵۴</ref> [[امام کاظم(ع)]] نیز عقل رادر کنار [[پیامبران]] و امامان که حجت ظاهری خداوندند، حجت درونی او در بندگان دانسته است. <ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۱۶، ح۱۲</ref>
به گفته استاد [[مرتضی مطهری]] هیچ دینی به اندازه اسلام به عقل بها نداده و برای آن اعتبار و اهمیت قائل نشده است. <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۳ش، ج۲۳، ص۱۸۴ و ۱۸۵</ref> در روایتی به نقل از [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم]] آمده است که همه خوبی‌ها به وسیله عقل درک می‌شوند و کسی که عقل ندارد، [[دین]] هم ندارد. <ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۴۰۴ق، ص۵۴</ref> [[امام کاظم(ع)]] نیز عقل رادر کنار [[پیامبران]] و امامان که حجت ظاهری خداوندند، حجت درونی او در بندگان دانسته است. <ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۱۶، ح۱۲</ref>


confirmed، مدیران
۳۷٬۲۲۳

ویرایش