حسن بن یوسف حلی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۴۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
علامه حلی از طرف مادر نیز به بنی‌ سعید منسوب است که خانواده‌ای عربی از قبیله هذیل است و به‌خاطر قوت نفوذ روحی و جایگاه‌شان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش از دیگر خانواده‌ها کسب نموده‌اند.
علامه حلی از طرف مادر نیز به بنی‌ سعید منسوب است که خانواده‌ای عربی از قبیله هذیل است و به‌خاطر قوت نفوذ روحی و جایگاه‌شان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش از دیگر خانواده‌ها کسب نموده‌اند.


شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به [[حضرت علی]] ‌(علیه السلام) روشن می‌شود، <small>اصبغ بن نباته</small> روایت می‌کند که حضرت علی ‌(علیه السلام) در هنگام ورود به [[صفین]] بر تل غزیر می‌ایستد و به نیزاری بین بابل و این تل اشاره می‌کند و می‌گوید: <big>مدینة و‌ ای مدینة</big> (شهر و چه شهری).
شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به [[علی بن ابی طالب|حضرت علی ‌(علیه السلام)]] روشن می‌شود، <small>اصبغ بن نباته</small> روایت می‌کند که حضرت علی ‌(علیه السلام) در هنگام ورود به [[صفین]] بر تل غزیر می‌ایستد و به نیزاری بین بابل و این تل اشاره می‌کند و می‌گوید: <big>مدینة و‌ ای مدینة</big> (شهر و چه شهری).


اصبغ می‌پرسد‌ ای مولا می‌بینم به یاد شهری افتاده‌ای آیا در این‌جا شهری بوده است و آثار آن از بین رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه، ولی بزودی مردی از بنی اسد در این‌جا شهری می‌سازد که به آن حله سیفیه (منسوب به بنیان‌گذار آن سیف‌الدوله صدقة بن منصور مزیدی، چهارمین امیر از سلسله بنی‌زید که در ماه محرم سال ۴۹۵ ق شهر زیبا و فقیه‌پرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نجف اشرف و کربلای معلاّ واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهره‌های درخشان شیعی برخاستند.) می‌گویند و در آن نیکانی ظاهر می‌شوند که هر قسمتی به کاری بخورند، خداوند آن‌را مطابق قسم آنها اجرا می‌کند. <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۱۸۰</ref>
اصبغ می‌پرسد‌ ای مولا می‌بینم به یاد شهری افتاده‌ای آیا در این‌جا شهری بوده است و آثار آن از بین رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه، ولی بزودی مردی از بنی اسد در این‌جا شهری می‌سازد که به آن حله سیفیه (منسوب به بنیان‌گذار آن سیف‌الدوله صدقة بن منصور مزیدی، چهارمین امیر از سلسله بنی‌زید که در ماه محرم سال ۴۹۵ ق شهر زیبا و فقیه‌پرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نجف اشرف و کربلای معلاّ واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهره‌های درخشان شیعی برخاستند.) می‌گویند و در آن نیکانی ظاهر می‌شوند که هر قسمتی به کاری بخورند، خداوند آن‌را مطابق قسم آنها اجرا می‌کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۱۸۰</ref>.


وی در شب جمعه ۲۹ رمضان ۶۴۸، در شهر حله به دنیا آمد. نیاکان او از طرف پدر به اهالی مطهر می‌رسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد.<ref>«آشنایی با زندگی و آثار آیت‌الله علامه حلی». خبرگزاری بین‌المللی قرآن. ۲۹ دی ۱۳۸۷. دریافت‌شده در ۷ خرداد</ref>
وی در شب جمعه ۲۹ رمضان ۶۴۸، در شهر حله به دنیا آمد. نیاکان او از طرف پدر به اهالی مطهر می‌رسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد.<ref>«آشنایی با زندگی و آثار آیت‌الله علامه حلی». خبرگزاری بین‌المللی قرآن. ۲۹ دی ۱۳۸۷. دریافت‌شده در ۷ خرداد</ref>


== عصر علامه حلی ==
== عصر علامه حلی ==
علامه حلی در دوران کودکى خویش شاهد ترس و وحشت عظیمى بود که بر مردم شهر حلّه به‌واسطه هجوم مغولان به [[بغداد]] مسلط شده بود.<ref>اقبال آشتیانى‏، عباس، تاریخ مغول، ص 507 – 508، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم، 1384ش؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش‏1، ص 224، تهران، انتشارات فردوس‏، چاپ هشتم، 1378ش</ref>
علامه حلی در دوران کودکى خویش شاهد ترس و وحشت عظیمى بود که بر مردم شهر حلّه به‌واسطه هجوم مغولان به [[بغداد]] مسلط شده بود<ref>اقبال آشتیانى‏، عباس، تاریخ مغول، ص 507 – 508، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم، 1384ش؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش‏1، ص 224، تهران، انتشارات فردوس‏، چاپ هشتم، 1378ش</ref>.


== تحصیلات و شخصیت علمی‌ علامه حلی ==
== تحصیلات و شخصیت علمی‌ علامه حلی ==
علامه حلى(ره) ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث و کلام را نزد اساتید بزرگ و نامداری آموخت تا این‌که در زُمره دانشمندان قرار گرفت. او هیچ فرصتى را براى تحصیل علم از دست نمی‌داد و بیشتر وقت خود را صرف تدریس و تألیف می‌کرد و حتى زمانى که حوادث روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد، تدریس و تألیف او همچنان استمرار داشت.<ref>موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏8 ص 79</ref>
علامه حلى(ره) ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث و کلام را نزد اساتید بزرگ و نامداری آموخت تا این‌که در زُمره دانشمندان قرار گرفت. او هیچ فرصتى را براى تحصیل علم از دست نمی‌داد و بیشتر وقت خود را صرف تدریس و تألیف می‌کرد و حتى زمانى که حوادث روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد، تدریس و تألیف او همچنان استمرار داشت<ref>موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏8 ص 79</ref>.


شرح‌هاى او بر سه کتاب <big>منطق تجرید</big>، <big>حکمت تجرید</big> و <big>شرح اشارات</big> [[خواجه نصیر الدین طوسى]] و نیز دیگر تألیفاتش نشانگر برجستگی علمی او می‌باشد که این برتری مورد تأیید معاصرانش نیز بوده است.
شرح‌هاى او بر سه کتاب <big>منطق تجرید</big>، <big>حکمت تجرید</big> و <big>شرح اشارات</big> [[خواجه نصیرالدین طوسی|خواجه نصیر الدین طوسى]] و نیز دیگر تألیفاتش نشانگر برجستگی علمی او می‌باشد که این برتری مورد تأیید معاصرانش نیز بوده است.


== مرجعیت شیعیان علامه حلی ==
== مرجعیت شیعیان علامه حلی ==
پس از مرگ [[محقق حلی]] در سال ۶۷۶ قمری که [[مرجعیت]] [[شیعیان]] را برعهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸ سالگی زعامت و مرجعیت شیعیان را بر عهده گرفت. [[مرتضی مطهری]] او را اولین کسی می‌داند که از کلمهٔ <big>مجتهد</big> در فقه شیعه استفاده کرده‌است.<ref>Moussavi, Ahmad Kazemi (1985). "The establishment of the position of Marja'iyyt‐i Taqlid in the Twelver‐Shi'i community". Iranian Studies. Informa UK Limited. 18 (1): 35–51. doi:10.1080/00210868508701646. ISSN 0021-0862</ref>  
پس از مرگ [[محقق حلی]] در سال ۶۷۶ قمری که [[مرجعیت]] [[شیعیان]] را برعهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸ سالگی زعامت و مرجعیت شیعیان را بر عهده گرفت. [[مرتضی مطهری]] او را اولین کسی می‌داند که از کلمهٔ <big>مجتهد</big> در فقه شیعه استفاده کرده‌است<ref>Moussavi, Ahmad Kazemi (1985). "The establishment of the position of Marja'iyyt‐i Taqlid in the Twelver‐Shi'i community". Iranian Studies. Informa UK Limited. 18 (1): 35–51. doi:10.1080/00210868508701646. ISSN 0021-0862</ref>.


== اساتید‌ علامه حلی ==
== اساتید‌ علامه حلی ==
خط ۵۱: خط ۵۱:
# على بن موسی بن طاوس
# على بن موسی بن طاوس
# احمد بن موسی بن طاوس
# احمد بن موسی بن طاوس
# نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نماى حلّى. <ref>اعیان الشیعة، ج ‏5،ص 401 – 402؛ موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏8، ص 77 – 78</ref>
# نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نماى حلّى<ref>اعیان الشیعة، ج ‏5،ص 401 – 402؛ موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏8، ص 77 – 78</ref>.


== شاگردان‌ علامه حلی ==
== شاگردان‌ علامه حلی ==
خط ۶۰: خط ۶۰:
# محمد بن على جرجانى‌  
# محمد بن على جرجانى‌  
# تقى الدین ابراهیم بن حسین بن على عاملى‌  
# تقى الدین ابراهیم بن حسین بن على عاملى‌  
# جمال الدین حسینى مرعشى.<ref>أعیان‏ الشیعة، ج ‏5، ص 402؛ موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏8، ص 79</ref>
# جمال الدین حسینى مرعشى<ref>أعیان‏ الشیعة، ج ‏5، ص 402؛ موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏8، ص 79</ref>.


== ویژگی‌های مرحوم علامه حلی ==
== ویژگی‌های مرحوم علامه حلی ==
خط ۶۸: خط ۶۸:


=== بعد تعلیم ===
=== بعد تعلیم ===
توانایی ویژه علامه در تدریس، سبب گردید که فقیهان نام‌آور شاگردان زیردستی به جهان اسلام تحویل دهد. نظام‌الدین قرشی در کتاب نظام الاقوال می‌گوید: «وکل من تاخر عنه استفاد منه» هر که پس از او آمد از او بهره جست. <ref>ریاض العلماء، ج 1/366</ref>
توانایی ویژه علامه در تدریس، سبب گردید که فقیهان نام‌آور شاگردان زیردستی به جهان اسلام تحویل دهد. نظام‌الدین قرشی در کتاب نظام الاقوال می‌گوید: «وکل من تاخر عنه استفاد منه» هر که پس از او آمد از او بهره جست<ref>ریاض العلماء، ج 1/366</ref>.


=== بعد تحقیق ===
=== بعد تحقیق ===
علامه در همه رشته‌های دانش‌های عقلی ونقلی روزگار خویش صاحب نظر ومحقق بود، به گونه‌ای که دیدگاه‌های دقیق وشگرف او همواره باگذشت سده‌هایی از آنها، جاودانه وشاداب پابر جای مانده است. مرحوم سید محسن امین در‌این‌باره می‌نویسد: «از محقق طوسی، خواجه نصیر، پرسیدند از شهر حله چه خاطره‌ای داری؟ گفت: عالمی را در آن شهر دیدم که با هر کس بحث ومناظره کند، غالب آید<ref>اعیان الشیعة، ج 5/396</ref>
علامه در همه رشته‌های دانش‌های عقلی ونقلی روزگار خویش صاحب نظر ومحقق بود، به گونه‌ای که دیدگاه‌های دقیق وشگرف او همواره باگذشت سده‌هایی از آنها، جاودانه وشاداب پابر جای مانده است. مرحوم سید محسن امین در‌این‌باره می‌نویسد: «از محقق طوسی، خواجه نصیر، پرسیدند از شهر حله چه خاطره‌ای داری؟ گفت: عالمی را در آن شهر دیدم که با هر کس بحث ومناظره کند، غالب آید<ref>اعیان الشیعة، ج 5/396</ref>


=== بعد تالیف ===
=== بعد تالیف ===
خط ۷۸: خط ۷۸:
ابن حجر عسقلانی [[شافعی]] در کتاب الدرر الکامنة چنین گوید:
ابن حجر عسقلانی [[شافعی]] در کتاب الدرر الکامنة چنین گوید:


«شرحی که علامه بر کتاب مختصر الاصول ابن حاجب مالکی نوشته در نهایت زیبایی وخوبی است، هم واژه‌های دشوار کتاب را به خوبی حل کرده وهم محتوای کتاب را به زیبایی وجامعیت توضیح داده ودریافت آن را آسان کرده است<ref>ریاض العلماء، ج 1/385</ref>
«شرحی که علامه بر کتاب مختصر الاصول ابن حاجب مالکی نوشته در نهایت زیبایی وخوبی است، هم واژه‌های دشوار کتاب را به خوبی حل کرده وهم محتوای کتاب را به زیبایی وجامعیت توضیح داده ودریافت آن را آسان کرده است<ref>ریاض العلماء، ج 1/385</ref>


یادآور می‌شویم که مختصر الاصول ابن حاجب از نام‌آورترین کتاب‌های اصول فقه است وبر آن شرح‌های بسیار نگاشته‌اند.
یادآور می‌شویم که مختصر الاصول ابن حاجب از نام‌آورترین کتاب‌های اصول فقه است وبر آن شرح‌های بسیار نگاشته‌اند.


درباره راز و رمز موفقیت مرحوم علامه آورده‌اند که تلاش خستگی ناپذیر او، جدا شگفت‌آور است. برای نمونه: در حال مسافرت با وسایل آن روزگار که بر چهار‌پایان بود، دست از نگارش بر نمی‌داشت. از این روی برخی نوشته‌های این گونه‌اش به آسانی قابل خواندن نبود وجز فرزندش، فخرالمحققین کسی دیگر نمی‌توانست آن را بخواند. آورده‌اند که کار پژوهش ونگارش را حتی به هنگام صرف غذا نیز رها نمی‌کرد، تا جایی که برخی از نزدیکانش گاهی لقمه در دهانش می‌گذاشتند. بسیار می‌شد که برای نوشته‌هایش نقطه نمی‌گذاشت، چون به طور متوسط می‌توان به جای نقطه‌گذاری یک سطر، کلمه‌ای را نگاشت وبه جای نقطه گذاری یک صفحه می‌توان یک سطر کلمه نوشت واین خود به گونه‌ای صرفه جویی در وقت به شمار می‌آید. <ref>شخصیت و جایگاه علامه حلی (ره) در فقه
درباره راز و رمز موفقیت مرحوم علامه آورده‌اند که تلاش خستگی ناپذیر او، جدا شگفت‌آور است. برای نمونه: در حال مسافرت با وسایل آن روزگار که بر چهار‌پایان بود، دست از نگارش بر نمی‌داشت. از این روی برخی نوشته‌های این گونه‌اش به آسانی قابل خواندن نبود وجز فرزندش، فخرالمحققین کسی دیگر نمی‌توانست آن را بخواند. آورده‌اند که کار پژوهش ونگارش را حتی به هنگام صرف غذا نیز رها نمی‌کرد، تا جایی که برخی از نزدیکانش گاهی لقمه در دهانش می‌گذاشتند. بسیار می‌شد که برای نوشته‌هایش نقطه نمی‌گذاشت، چون به طور متوسط می‌توان به جای نقطه‌گذاری یک سطر، کلمه‌ای را نگاشت وبه جای نقطه گذاری یک صفحه می‌توان یک سطر کلمه نوشت واین خود به گونه‌ای صرفه جویی در وقت به شمار می‌آید<ref>شخصیت و جایگاه علامه حلی (ره) در فقه
https://hawzah.net › Article › View</ref>
https://hawzah.net › Article › View</ref>.


== فعالیت‌هاى اجتماعى‌ علامه حلی ==
== فعالیت‌هاى اجتماعى‌ علامه حلی ==
سلطان محمد خدابنده (متوفای ۷۱۶ق)، از سلاطین داراى ذوق سلیم و صفات نیک است که علم و علما را دوست می‌داشت. علما و از جمله علامه حلّى در این زمان فرصت خوبى براى نشر معارف اهل بیت پیدا کردند؛ از این‌رو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیارى یافت.<ref>مستوفی قزوینی، حمد الله بن ابی‌بکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق، نوایی، عبدالحسین، ص 606 – 611، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ش؛ اعتماد السلطنه‏، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى‏، ج ‏2، ص 609، تهران، دنیاى کتاب‏، چاپ اول، 1367ش</ref>
سلطان محمد خدابنده (متوفای ۷۱۶ ق)، از سلاطین داراى ذوق سلیم و صفات نیک است که علم و علما را دوست می‌داشت. علما و از جمله علامه حلّى در این زمان فرصت خوبى براى نشر معارف اهل بیت پیدا کردند؛ از این‌رو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیارى یافت<ref>مستوفی قزوینی، حمد الله بن ابی‌بکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق، نوایی، عبدالحسین، ص 606 – 611، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ش؛ اعتماد السلطنه‏، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى‏، ج ‏2، ص 609، تهران، دنیاى کتاب‏، چاپ اول، 1367ش</ref>.


علامه حلی وقتی از حلّه به بغداد می‌آید، سلطان محمد به دنبال ملاقاتی که با او داشته و پس از گفت‌وگوهای علمی، شیعه می‌شود.<ref>ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق؛ تاریخ مغول، ص 316؛ راوندی‏، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران‏، بحش ‏2، ج ‏8، ص 56، تهران، انتشارات نگاه‏، چاپ دوم، 1382ش</ref> از آن به بعد سلطان شیفته او می‌گردد.<ref>أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 399</ref> در این مدت ظاهراً به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد؛ یکى در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانى که تا الآن باقى است و دیگرى مدرسه سیّار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل می‌شد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرت‌هایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تألیف اشتغال داشتند.<ref>تاریخ مغول، متن، ص 316؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش ‏1، ص 211 – 212</ref>
علامه حلی وقتی از حلّه به بغداد می‌آید، سلطان محمد به دنبال ملاقاتی که با او داشته و پس از گفت‌وگوهای علمی، شیعه می‌شود<ref>ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق؛ تاریخ مغول، ص 316؛ راوندی‏، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران‏، بحش ‏2، ج ‏8، ص 56، تهران، انتشارات نگاه‏، چاپ دوم، 1382ش</ref> . از آن به بعد سلطان شیفته او می‌گردد<ref>أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 399</ref>. در این مدت ظاهراً به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد؛ یکى در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانى که تا الآن باقى است و دیگرى مدرسه سیّار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل می‌شد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرت‌هایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تألیف اشتغال داشتند<ref>تاریخ مغول، متن، ص 316؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش ‏1، ص 211 – 212</ref>.


در اثر تلاش‌هاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانه‌اى براى مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آن‌قدر شکوفا گردید که گفته‌اند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است.<ref>أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 401</ref>
در اثر تلاش‌هاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانه‌اى براى مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آن‌قدر شکوفا گردید که گفته‌اند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است<ref>أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 401</ref>.
پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد.
پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد.


=== ابتکار در احادیث‌ ===
=== ابتکار در احادیث‌ ===
یکى از ابتکارات علامه حلی تقسیم احادیث به اقسامى است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علماى شیعه احادیث را یا ضعیف می‌دانستند و یا صحیح،<ref>«انواع حدیث و تقسیمات آن»، سؤال 28261</ref> ولى علامه حلّى از جهتى احادیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف و از جهات دیگر نیز به اقسام دیگرى نیز تقسیم می‌کند.<ref>أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 401</ref> ناگفته نماند که این اقسام به نحوى در کتاب‌هاى اهل سنت قبلاً آورده شده بود، ولى اجراى آن در احادیث شیعه به ابتکار علامه حلی بود.
یکى از ابتکارات علامه حلی تقسیم احادیث به اقسامى است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علماى شیعه احادیث را یا ضعیف می‌دانستند و یا صحیح،<ref>«انواع حدیث و تقسیمات آن»، سؤال 28261</ref> ولى علامه حلّى از جهتى احادیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف و از جهات دیگر نیز به اقسام دیگرى نیز تقسیم می‌کند<ref>أعیان ‏الشیعة، ج ‏5، ص 401</ref>. ناگفته نماند که این اقسام به نحوى در کتاب‌هاى اهل سنت قبلاً آورده شده بود، ولى اجراى آن در احادیث شیعه به ابتکار علامه حلی بود.


=== ابتکار در تألیف‌ ===
=== ابتکار در تألیف‌ ===
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:


== هدف علامه حلی در تدوین فقه مقارن ==
== هدف علامه حلی در تدوین فقه مقارن ==
در بررسی آثار مرحوم علامه می‌توان به این نتیجه رسید که احتمالا او در پی آن بود که دیدگاه‌ها وفتواهای [[اهل‌تسنن]] را نقد کرده واثبات کند که نتیجه طبیعی مقدمات پذیرفته شده نزد خودشان، چیزی است جز آنچه آنان فتوا داده‌اند، نه این که هدفش اثبات دیدگاه‌های خودش باشد.
در بررسی آثار مرحوم علامه می‌توان به این نتیجه رسید که احتمالا او در پی آن بود که دیدگاه‌ها وفتواهای [[اهل سنت و جماعت|اهل‌تسنن]] را نقد کرده واثبات کند که نتیجه طبیعی مقدمات پذیرفته شده نزد خودشان، چیزی است جز آنچه آنان فتوا داده‌اند، نه این که هدفش اثبات دیدگاه‌های خودش باشد.


گواه سخن ما در برخی موارد از کتاب تذکرة الفقهاء، شیوه استدلال وبررسی اوست. گرچه برخی موارد یاد شده در همین نوشته نیز گواه سخن ماست.
گواه سخن ما در برخی موارد از کتاب تذکرة الفقهاء، شیوه استدلال وبررسی اوست. گرچه برخی موارد یاد شده در همین نوشته نیز گواه سخن ماست.


الف - او در آغاز روایات اهل تسنن را می‌آورد واگر روایتی از اهل‌بیت (علیه السلام) باشد با این تعبیر، پس از آنها می‌آورد: «ومن طریق الخاصة...».<ref>تذکرة الفقهاء، ج 4/8، 9، 22، 62، 114</ref>
الف - او در آغاز روایات اهل‌تسنن را می‌آورد واگر روایتی از [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهل‌بیت (علیه السلام)]] باشد با این تعبیر، پس از آنها می‌آورد: «ومن طریق الخاصة...».<ref>تذکرة الفقهاء، ج 4/8، 9، 22، 62، 114</ref>


ب - برخی از استدلال‌ها به خطا به بیشتر می‌ماند تا برهان، برای نمونه در مساله جایز بودن طولانی کردن قرائت نماز برای فرصت یافتن ماموم در رسیدن به صف‌های جماعت، به روایتی استدلال می‌کند که نه در بحار یافت می‌شود ونه وسائل ونه مستدرک، بلکه تنها در کتاب‌های اهل تسنن چون صحیحین و.... موجود است. با همین مضمون روایتهایی در وسائل <ref>باب 69 از صلاة الجماعة به نقل از من لایحضره الفقیه، تهذیب</ref> است که علامه اشاره‌ای بدانها نمی‌کند. مضمون روایت عامی آن است که پیامبر (ص) نمازش را برای گریه کودکی کوتاه کرد. از این روایت برای جواز طولانی کردن قرائت برای شخص بزرگسال، بهره جسته ومی‌گوید که طولانی کردن قرائت مستحب نیست.
ب - برخی از استدلال‌ها به خطا به بیشتر می‌ماند تا برهان، برای نمونه در مساله جایز بودن طولانی کردن قرائت نماز برای فرصت یافتن ماموم در رسیدن به صف‌های جماعت، به روایتی استدلال می‌کند که نه در بحار یافت می‌شود ونه وسائل ونه مستدرک، بلکه تنها در کتاب‌های اهل تسنن چون صحیحین و.... موجود است. با همین مضمون روایتهایی در وسائل <ref>باب 69 از صلاة الجماعة به نقل از من لایحضره الفقیه، تهذیب</ref> است که علامه اشاره‌ای بدانها نمی‌کند. مضمون روایت عامی آن است که [[حضرت محمد (ص)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] نمازش را برای گریه کودکی کوتاه کرد. از این روایت برای جواز طولانی کردن قرائت برای شخص بزرگسال، بهره جسته ومی‌گوید که طولانی کردن قرائت مستحب نیست.


درباره چنین استدلالی چند پرسش می‌توان مطرح کرد:  
درباره چنین استدلالی چند پرسش می‌توان مطرح کرد:  


# چرا به روایات متعدد شیعه نه استدلال شده ونه حتی اشاره‌ای؟  
# چرا به روایات متعدد شیعه نه استدلال شده ونه حتی اشاره‌ای؟  
# با این که کار پیامبر (ص) در کوتاه کردن نماز، دلیل استحباب است، علامه استحباب را نپذیرفته ومی‌گوید: «تنها این است که مکروه نیست.»  
# با این که کار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کوتاه کردن نماز، دلیل استحباب است، علامه استحباب را نپذیرفته ومی‌گوید: «تنها این است که مکروه نیست.»  
# کوتاه کردن نماز بری گریه کودک چه ارتباطی به طولانی کردن قرائت برای رسیدن ماموم دارد؟ با این که کودک مقصر نیست وچه بسا گریه او سبب تشویش خاطر مادر او ودیگر مامومان شود، در حالی که شخص بزرگ ومکلف این گونه نیست. به دیگر سخن، قیاس مع الفارق است.
# کوتاه کردن نماز بری گریه کودک چه ارتباطی به طولانی کردن قرائت برای رسیدن ماموم دارد؟ با این که کودک مقصر نیست وچه بسا گریه او سبب تشویش خاطر مادر او ودیگر مامومان شود، در حالی که شخص بزرگ ومکلف این گونه نیست. به دیگر سخن، قیاس مع الفارق است.


ج - در تذکرة الفقهاء درباره شرط سالم بودن امام جمعه از نابینایی وجذام و... تنها به نقل اقوال مختلف فقیهان شیعه بسنده کرده وهیچ دیدگاهی را بر نمی‌گزیند عبارت او چنین است: «اشترط اکثر علماؤنا... وقال بعض اصحابنا: یجوز....<ref>ذکرة الفقهاء ج 4/26</ref>
ج - در تذکرة الفقهاء درباره شرط سالم بودن امام جمعه از نابینایی وجذام و... تنها به نقل اقوال مختلف فقیهان شیعه بسنده کرده وهیچ دیدگاهی را بر نمی‌گزیند عبارت او چنین است: «اشترط اکثر علماؤنا... وقال بعض اصحابنا: یجوز....<ref>ذکرة الفقهاء ج 4/26</ref>».


از آنچه گفته‌ایم می‌توان دریافت که عمده نظر مرحوم علامه در تدوین فقه مقارن ارزیابی دیدگاه‌های اهل تسنن بوده است ونه اثبات دیدگاه‌های خود. البته موارد واهدافی دیگر نیز در آثار او به چشم می‌خورد که این گونه نیست، ولی مقصود ما آن است که عمده نظر او این بوده است.
از آنچه گفته‌ایم می‌توان دریافت که عمده نظر مرحوم علامه در تدوین فقه مقارن ارزیابی دیدگاه‌های اهل تسنن بوده است ونه اثبات دیدگاه‌های خود. البته موارد واهدافی دیگر نیز در آثار او به چشم می‌خورد که این گونه نیست، ولی مقصود ما آن است که عمده نظر او این بوده است.
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
سال درگذشت وی ۷۷۱ ه‍.ق در سن ۸۹ سالگی است ولی از مزار و مدفن وی اطلاع دقیقی در دست نیست.
سال درگذشت وی ۷۷۱ ه‍.ق در سن ۸۹ سالگی است ولی از مزار و مدفن وی اطلاع دقیقی در دست نیست.


شیخ عباس قمی در فوائد الرضویة از سخن مجلسی اول در شرح من لایحضره الفقیه چنین برداشت کرده که فخرالمحققین در حله درگذشته و جنازه‌ اش را به نجف اشرف حمل کرده‌ اند و بعید نیست که قبرش نزدیک پدرش علامه حلی باشد.<ref>«فوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة»، ص۴۸۸، مرکزی، ۱۳۲۶، تهران</ref>  
شیخ عباس قمی در فوائد الرضویة از سخن مجلسی اول در شرح من لایحضره الفقیه چنین برداشت کرده که فخرالمحققین در حله درگذشته و جنازه‌ اش را به نجف اشرف حمل کرده‌ اند و بعید نیست که قبرش نزدیک پدرش علامه حلی باشد<ref>«فوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة»، ص۴۸۸، مرکزی، ۱۳۲۶، تهران</ref>.


مجلسی اول چنین نوشته است: «... و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند». (یعنی پس از اینکه اجسادشان را به [[نجف]] بردند در آنجا به خاک سپردند).<ref>لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۵۳۱</ref>
مجلسی اول چنین نوشته است: «... و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند». (یعنی پس از اینکه اجسادشان را به [[نجف]] بردند در آنجا به خاک سپردند<ref>لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۵۳۱</ref>).


== پانویس ==
== پانویس ==
confirmed، مدیران
۳۳٬۰۴۴

ویرایش