۲۲٬۰۱۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
'''سید محمد ماضی'''، از کودکی در یک محیط صوفیانه بزرگ شد. در شش سالگی در روستای خودش به مکتب رفت و در هفت سالگی حافظ کل [[قرآن]] شد. و علاوه بر قرآن، ادبیات، فقه مالکی، عقاید و [[حدیث]] را فرا گرفت. وی در 16 سالگی به [[قاهره|قاهره]] رفت و در 17 سالگی به توصیۀ استادش ''حسن الطویل'' به [[جامع الازهر|الازهر]] پیوست. ایشان از ابتدا شور [[عرفان]] در سر داشت. | '''سید محمد ماضی'''، از کودکی در یک محیط صوفیانه بزرگ شد. در شش سالگی در روستای خودش به مکتب رفت و در هفت سالگی حافظ کل [[قرآن]] شد. و علاوه بر قرآن، ادبیات، فقه مالکی، عقاید و [[حدیث]] را فرا گرفت. وی در 16 سالگی به [[قاهره|قاهره]] رفت و در 17 سالگی به توصیۀ استادش ''حسن الطویل'' به [[جامع الازهر|الازهر]] پیوست. ایشان از ابتدا شور [[عرفان]] در سر داشت. | ||
=== آشنایی با | === آشنایی با سایر طرق و اخذ اجازه === | ||
هنگامی که به [[قاهره|قاهره]] آمد با شیخ شاذلی، حسنین حسن الحصافی، آشنا شد و [[شاذلیه|طریقت شاذلیه]] را از او اخذ کرد. او در روش سلوکی همواره بر طریق شاذلیه باقی ماند؛ اما به دلیل سفرهای فراوان، با شیوخ سایر طرق از نزدیک آشنا شد و از طریقتهای: | |||
* [[قادریه]]؛ | |||
* [[نقشبندیه]]؛ | |||
* [[تیجانیه]]؛ | |||
* [[رفاعیه]]؛ | |||
* [[احمدیه]]؛ | |||
* [[خلوتیه]] و سید احمد بن ادریس و طریقت غزالی، خرقه ستاند و اجازهنامههایی دریافت کرد. | |||
== عرفان در نگاه او == | == عرفان در نگاه او == | ||
''مصطفی محمود'' در کتاب '''«السر الاعظم»''' که برای خواص اهل ذوق و کشف نگاشته است؛ ابوالعزائم را در کنار بزرگانی همچون [[ابن عربی|ابنعربی]]، [[محمد غزالی|غزالی]]، نفری، جیلی و [[ابن فارض]] قرار میدهد که برای سوالات عرفانی باید سراغشان رفت. ابوالعزائم میگوید: «العبارة لا تکشف الحقیقة ولو انها تکشفها ما بقی علی وجه الارض کافر». آنچه با الفاظ میتوان منتقل کرد علوم است و نه معارف. این نکته باعث میشود که عارف برای فهماندن مقاصدش از زبان استعاری و ویژهای استفاده کند. | ''مصطفی محمود'' در کتاب '''«السر الاعظم»''' که برای خواص اهل ذوق و کشف نگاشته است؛ ابوالعزائم را در کنار بزرگانی همچون [[ابن عربی|ابنعربی]]، [[محمد غزالی|غزالی]]، نفری، جیلی و [[ابن فارض]] قرار میدهد که برای سوالات عرفانی باید سراغشان رفت. ابوالعزائم میگوید: «العبارة لا تکشف الحقیقة ولو انها تکشفها ما بقی علی وجه الارض کافر». آنچه با الفاظ میتوان منتقل کرد علوم است و نه معارف. این نکته باعث میشود که عارف برای فهماندن مقاصدش از زبان استعاری و ویژهای استفاده کند. |