۸۷٬۸۶۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' بی رحم' به ' بیرحم') |
||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
جانشین سوسیالیست او، فرانسوا اولاند، مبارزه با تروریسم را تا کشور مالی و منطقه ساحل گسترش داد و ماجراهای استعماری سوسیالیسم فرانسه را با همان شکستها، احیا کرد. | جانشین سوسیالیست او، فرانسوا اولاند، مبارزه با تروریسم را تا کشور مالی و منطقه ساحل گسترش داد و ماجراهای استعماری سوسیالیسم فرانسه را با همان شکستها، احیا کرد. | ||
چرا که جهان، همانطور که رژیس دبره یادآوری میکند، فراتر از تروریستها، اسلام گرایان و دیگر ابلیسهای وحشتناک، به غرب اعتراض دارد: پدرسالار و خودخواه، خلبان خودخوانده سفینه بشریت، که برای خود وظیفه هدایت آن به راه راست را تعریف کرده است؛ غول | چرا که جهان، همانطور که رژیس دبره یادآوری میکند، فراتر از تروریستها، اسلام گرایان و دیگر ابلیسهای وحشتناک، به غرب اعتراض دارد: پدرسالار و خودخواه، خلبان خودخوانده سفینه بشریت، که برای خود وظیفه هدایت آن به راه راست را تعریف کرده است؛ غول بیرحمی که نه تحریم بلکه «مجازات» میکند؛ جهان اولی که نه با جهان سوم و نه با جهان چهارم گفتگو نمیکند بلکه متکلم وحده است و هر کسی را که به زبان او صحبت نکند، تحقیر میکند؛ خرابکاری که خود را مصلح میانگارد و به محض اینکه در جائی منفعت خود را دید، تمام اصولی را که مدعی آن است زیرپا میگذارد. | ||
در دو دهه گذشته، غرب نبرد مشروعیت و حقوق بین الملل را نیز باخته است. از زندان گوانتانامو تا زندان ابوغریب، از مداخله غیرقانونی در عراق تا تقلب در انتخابات افغانستان، از حمایت دیکتاتور [[مصر]] تا بیاعتنایی به حقوق فلسطینیان، پاکی و خلوص اصول ادعائیاش - حقوق بین الملل، [[حقوق بشر]]، حق مردم برای تعیین سرنوشت خود، دفاع از حقوق بشر - با واقعیت عملکرد زمینی بیحرمت شده است. ناکامی آمریکا در افغانستان - که بسیاری از کشورهای اروپایی در آن شریک هستند حتی اگر در انجام جنگ حق هیچ گونه اظهار نظری نداشتند، همانطور که در تخلیه کابل مشاهده کردیم - نشاندهنده شکست مجدد غرب برای احیای سلطه خود بر جهان، با نادیده گرفتن و انکار تحولات رخ داده از نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه فروپاشی سیستم استعماری است. آن دوران گذشته است که مانند پس از [[جنگ جهانی اول]]، [[لندن]] و [[پاریس]] میتوانستند [[خاورمیانه]] را پاره پاره کنند و بی هیچ ملاحظه و مقاومت غیرقابل غلبهای، تسلط خود را بر مردمان نافرمان تحمیل کنند. طرد سلطه خارجی، حتی وقتی مزین به فضیلت «دموکراسی» و «حقوق بشر» باشد، امری عمومی شده است. | در دو دهه گذشته، غرب نبرد مشروعیت و حقوق بین الملل را نیز باخته است. از زندان گوانتانامو تا زندان ابوغریب، از مداخله غیرقانونی در عراق تا تقلب در انتخابات افغانستان، از حمایت دیکتاتور [[مصر]] تا بیاعتنایی به حقوق فلسطینیان، پاکی و خلوص اصول ادعائیاش - حقوق بین الملل، [[حقوق بشر]]، حق مردم برای تعیین سرنوشت خود، دفاع از حقوق بشر - با واقعیت عملکرد زمینی بیحرمت شده است. ناکامی آمریکا در افغانستان - که بسیاری از کشورهای اروپایی در آن شریک هستند حتی اگر در انجام جنگ حق هیچ گونه اظهار نظری نداشتند، همانطور که در تخلیه کابل مشاهده کردیم - نشاندهنده شکست مجدد غرب برای احیای سلطه خود بر جهان، با نادیده گرفتن و انکار تحولات رخ داده از نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه فروپاشی سیستم استعماری است. آن دوران گذشته است که مانند پس از [[جنگ جهانی اول]]، [[لندن]] و [[پاریس]] میتوانستند [[خاورمیانه]] را پاره پاره کنند و بی هیچ ملاحظه و مقاومت غیرقابل غلبهای، تسلط خود را بر مردمان نافرمان تحمیل کنند. طرد سلطه خارجی، حتی وقتی مزین به فضیلت «دموکراسی» و «حقوق بشر» باشد، امری عمومی شده است. |