۸۸٬۱۲۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پژوهشگران' به 'پژوهشگران') |
جز (جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنیامیه') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
== نگاهی به تاریخ مصر از فتح اسلامی تا پایان حکومت سفیانیان(21- 64ق) == | == نگاهی به تاریخ مصر از فتح اسلامی تا پایان حکومت سفیانیان(21- 64ق) == | ||
از آنجا که این نوشتار بر این فرضیه استوار است که عرب شدن مصریها پس از اسلام رخ داده است، اشارهای به تاریخ مصر در دهههای اول هجری ضروری به نظر میرسد. اوضاع مصر پیش از فتح مسلمین به گونهای بود که شرایط را برای فتح آسان میکرد. شیوههایی که رومیها و بیزانسیها برای اداره مصر به کار میبردند، موجبات نارضایتی اهالی اصلی مصر، یعنی قبطیان، را فراهم آورده بود. حکام بیزانس هدفی جز جمعآوری اموال برای حکومت مرکزی نداشتند و توجهی به رفاه مردم و آبادانی بلاد نمیکردند <ref>(اجتهادی، 1363: 68) </ref> سیستم مالیاتی بیزانس در مصر، نظامی پیچیده و بسیار پر اشکال و از لحاظ ماهیت ظالمانه و از لحاظ روش نامنظم بود و تنها یک طبقه از این اوضاع بهره میبرد و آن طبقه اربابان مالک بود. <ref>(دنت، 1358:108و109)</ref> از نظر مذهبی بیشتر مردم مصر بر مذهب یعقوبی بودند ولی امپراتور روم و کلیسای قسطنطنیه مذهب «ملکایی» را پذیرفتند. امپراتور هرقل سعی کرد با اعمال فشار، مذهب ملکایی را ترویج دهد و اسقف کیروس در مصر نیز قبل از فتح اسلامی بر قبطیان بسیار سخت میگرفت. <ref> (مونس، 1384:61 و اشپولر، 1354: 50) </ref> حاکم مصر از طرف رومیان در آن زمان کسی بود که عربها او را «مقوقس» میگفتند. نارضایتی قبطیها از حاکمیت رومیان، زمینه پذیرش عربها را به عنوان مردمانی نجات دهنده از ستم دولت بیزانس فراهم کرده بود. فتح مصر را سال بیست و یکم و بیست و دوم و بیست و پنج هم آوردهاند. <ref> (طبری، 1408: 2/511؛ مقریزی، خطط1/288 و الکندی، 1407: 15) </ref> از مجموع گزارشها میتوان نتیجه گرفت که سال بیستم، سال فتح مصر است و این نظر به حقیقت نزدیکتر است. اعراب پس از محاصره باب الیون (مرکز تجمع سپاه روم) قلعه را تصرف کردند و لذا قبطیان پیشنهاد آشتی را پذیرفتند و عهدنامهای بین مقوقس و عمرو عاص امضا شد که شرایط آن در کتاب مورخان قبطی مانند حناالنقیوسی و مورخان فتوح اسلامیآمدهاست. <ref> (بتلر، 266:1932-265) </ref> امپراتور روم از عقد این قرارداد خشمگین شد ولی مقوقس به این مخالفت وقعی ننهاد و حتی او و قبطیان به یاری اعراب برخاستند. <ref> (ابن عبدالحکم، 1920: 72) </ref> یکی از مسائلی که در مورد اسکندریه و فتح آن، مورد مناقشه است، آتشسوزی کتابخانه این شهر توسط مسلمین است. اصل داستان ظاهراً از قرن هفتم هجری به بعد در برخی کتب میآید. اما پژوهشگری که روند فتوحات مسلمانان و پیمانها و قراردادهای آنها را پیگیری کند، متوجه میشود انجام چنین عملی از مسلمین، بعید است. <ref> (آزادی، 1384: 28 تا 25) </ref> عمروعاص پس از فتح کامل مصر، از طرف خلیفه وقت، عمربن خطاب، ولایتی تام و کامل و به عبارت دیگر ولایت عامه داشت. <ref> (شعیب، بی تا:407) </ref> از نظر اجتماعی، مردم مصر در جرگه «اهل ذمه» درآمدند و طبق قراردادهای خود با مسلمین«جزیه» و «خراج» میپرداختند و سایر احتیاجات مورد نیاز مسلمانان را تأمین میکردند. با این حال وضعیت آنها نسبت به دوران بیزانس بهتر شد و رفتهرفته آماده پذیرش فرهنگ و زبان جدید عربی - اسلامی میشدند. عثمان وقتی به خلافت رسید، عبدالله بن ابی سَرح را به خراج مصر و عمروعاص را بر لشکر آنها والی کرد و سپس عمرو را برکنار کرد و جمع هر دو را به ابن ابی سَرح داد. <ref> (دینوری، 1960: 139 و ابن خلدون، 1368: 3/420) </ref> وی تا سال 35 والی مصر بود. مهمترین حادثه زمان حکومت او بر مصر قتل خلیفه سوم، عثمان، به وسیله شورشیان مسلمان، بویژه بوسیله مصریان بود. از بین کشندگان عثمان بیش از نیمی مصری بودند. <ref> (یعقوبی، 1366:2/72) </ref> پس از خلافت امام علی(ع) قیس بن سعد بن عباده به حکومت مصر انتخاب شد. معاویه با طرح یک نقشه، با مکر و حیله موجب برکناری او از حکومت مصر شد <ref> (الکندی، 1470: 24 و مقدسی، 1381: 88 و طبری، 1362: 6/2488 و بلاذری، 1394: 2/307 و ابن هلال ثقفی، 1371: 78) </ref> به دنبال برکناری قیس بن سعد بن عباده، محمد بن ابوبکر برای حکومت مصر انتخاب شد. با قتل غمانگیز مالک اشتر که برای علی هم غمناک بود، علی(ع) طی نامهای محمدبنابوبکر را بر حکومت مصر ابقا کرد. و او را به پیکار با دشمن فراخواند و محمد هم در جواب نامه علی(ع) اعلام آمادگی کرد. <ref> (ابنهلال ثقفی، 1371: 97) </ref> | از آنجا که این نوشتار بر این فرضیه استوار است که عرب شدن مصریها پس از اسلام رخ داده است، اشارهای به تاریخ مصر در دهههای اول هجری ضروری به نظر میرسد. اوضاع مصر پیش از فتح مسلمین به گونهای بود که شرایط را برای فتح آسان میکرد. شیوههایی که رومیها و بیزانسیها برای اداره مصر به کار میبردند، موجبات نارضایتی اهالی اصلی مصر، یعنی قبطیان، را فراهم آورده بود. حکام بیزانس هدفی جز جمعآوری اموال برای حکومت مرکزی نداشتند و توجهی به رفاه مردم و آبادانی بلاد نمیکردند <ref>(اجتهادی، 1363: 68) </ref> سیستم مالیاتی بیزانس در مصر، نظامی پیچیده و بسیار پر اشکال و از لحاظ ماهیت ظالمانه و از لحاظ روش نامنظم بود و تنها یک طبقه از این اوضاع بهره میبرد و آن طبقه اربابان مالک بود. <ref>(دنت، 1358:108و109)</ref> از نظر مذهبی بیشتر مردم مصر بر مذهب یعقوبی بودند ولی امپراتور روم و کلیسای قسطنطنیه مذهب «ملکایی» را پذیرفتند. امپراتور هرقل سعی کرد با اعمال فشار، مذهب ملکایی را ترویج دهد و اسقف کیروس در مصر نیز قبل از فتح اسلامی بر قبطیان بسیار سخت میگرفت. <ref> (مونس، 1384:61 و اشپولر، 1354: 50) </ref> حاکم مصر از طرف رومیان در آن زمان کسی بود که عربها او را «مقوقس» میگفتند. نارضایتی قبطیها از حاکمیت رومیان، زمینه پذیرش عربها را به عنوان مردمانی نجات دهنده از ستم دولت بیزانس فراهم کرده بود. فتح مصر را سال بیست و یکم و بیست و دوم و بیست و پنج هم آوردهاند. <ref> (طبری، 1408: 2/511؛ مقریزی، خطط1/288 و الکندی، 1407: 15) </ref> از مجموع گزارشها میتوان نتیجه گرفت که سال بیستم، سال فتح مصر است و این نظر به حقیقت نزدیکتر است. اعراب پس از محاصره باب الیون (مرکز تجمع سپاه روم) قلعه را تصرف کردند و لذا قبطیان پیشنهاد آشتی را پذیرفتند و عهدنامهای بین مقوقس و عمرو عاص امضا شد که شرایط آن در کتاب مورخان قبطی مانند حناالنقیوسی و مورخان فتوح اسلامیآمدهاست. <ref> (بتلر، 266:1932-265) </ref> امپراتور روم از عقد این قرارداد خشمگین شد ولی مقوقس به این مخالفت وقعی ننهاد و حتی او و قبطیان به یاری اعراب برخاستند. <ref> (ابن عبدالحکم، 1920: 72) </ref> یکی از مسائلی که در مورد اسکندریه و فتح آن، مورد مناقشه است، آتشسوزی کتابخانه این شهر توسط مسلمین است. اصل داستان ظاهراً از قرن هفتم هجری به بعد در برخی کتب میآید. اما پژوهشگری که روند فتوحات مسلمانان و پیمانها و قراردادهای آنها را پیگیری کند، متوجه میشود انجام چنین عملی از مسلمین، بعید است. <ref> (آزادی، 1384: 28 تا 25) </ref> عمروعاص پس از فتح کامل مصر، از طرف خلیفه وقت، عمربن خطاب، ولایتی تام و کامل و به عبارت دیگر ولایت عامه داشت. <ref> (شعیب، بی تا:407) </ref> از نظر اجتماعی، مردم مصر در جرگه «اهل ذمه» درآمدند و طبق قراردادهای خود با مسلمین«جزیه» و «خراج» میپرداختند و سایر احتیاجات مورد نیاز مسلمانان را تأمین میکردند. با این حال وضعیت آنها نسبت به دوران بیزانس بهتر شد و رفتهرفته آماده پذیرش فرهنگ و زبان جدید عربی - اسلامی میشدند. عثمان وقتی به خلافت رسید، عبدالله بن ابی سَرح را به خراج مصر و عمروعاص را بر لشکر آنها والی کرد و سپس عمرو را برکنار کرد و جمع هر دو را به ابن ابی سَرح داد. <ref> (دینوری، 1960: 139 و ابن خلدون، 1368: 3/420) </ref> وی تا سال 35 والی مصر بود. مهمترین حادثه زمان حکومت او بر مصر قتل خلیفه سوم، عثمان، به وسیله شورشیان مسلمان، بویژه بوسیله مصریان بود. از بین کشندگان عثمان بیش از نیمی مصری بودند. <ref> (یعقوبی، 1366:2/72) </ref> پس از خلافت امام علی(ع) قیس بن سعد بن عباده به حکومت مصر انتخاب شد. معاویه با طرح یک نقشه، با مکر و حیله موجب برکناری او از حکومت مصر شد <ref> (الکندی، 1470: 24 و مقدسی، 1381: 88 و طبری، 1362: 6/2488 و بلاذری، 1394: 2/307 و ابن هلال ثقفی، 1371: 78) </ref> به دنبال برکناری قیس بن سعد بن عباده، محمد بن ابوبکر برای حکومت مصر انتخاب شد. با قتل غمانگیز مالک اشتر که برای علی هم غمناک بود، علی(ع) طی نامهای محمدبنابوبکر را بر حکومت مصر ابقا کرد. و او را به پیکار با دشمن فراخواند و محمد هم در جواب نامه علی(ع) اعلام آمادگی کرد. <ref> (ابنهلال ثقفی، 1371: 97) </ref> | ||
پس از آمدن لشکریان معاویه و عمروعاص، سپاهیان محمد او را رها کردند و او خود به تنهایی رو به بیابان نهاد تا به خرابهای رسید. سپس دستگیر شد و به قتل رسید. به گفتة یعقوبی، محمد، یمنیها (اعراب قحطانی) را از خود رنجانده بود و هم آنان بودند که عمروبن عاص را کمک کردند و محمد را تنها گذاشتند. <ref> (یعقوبی، 1366: 2/99) </ref> عمروبن عاص پس از غلبه بر محمد بن ابوبکر در صفر سال 38هجری دوباره والی مصر گردید و این بار از طرف معاویه بن ابیسفیان. به فاصله دو سال پس از این حادثه، خلافت جدیدی به نام «امویان» تشکیل شد که در مواردی آن را دوران خلفای اموی و گاهی آن را دوران «سلطنت | پس از آمدن لشکریان معاویه و عمروعاص، سپاهیان محمد او را رها کردند و او خود به تنهایی رو به بیابان نهاد تا به خرابهای رسید. سپس دستگیر شد و به قتل رسید. به گفتة یعقوبی، محمد، یمنیها (اعراب قحطانی) را از خود رنجانده بود و هم آنان بودند که عمروبن عاص را کمک کردند و محمد را تنها گذاشتند. <ref> (یعقوبی، 1366: 2/99) </ref> عمروبن عاص پس از غلبه بر محمد بن ابوبکر در صفر سال 38هجری دوباره والی مصر گردید و این بار از طرف معاویه بن ابیسفیان. به فاصله دو سال پس از این حادثه، خلافت جدیدی به نام «امویان» تشکیل شد که در مواردی آن را دوران خلفای اموی و گاهی آن را دوران «سلطنت بنیامیه» مینامند. بیشتر حوادث سیاسی – نظامی این دوران (41 -38 ق) در جهان اسلام و مصر تحت تاثیر درگیریها و کشمکشهای امام علی و معاویه بود، و در این میان والی جدید مصر، عمروعاص، در بسیاری از آنها دخالت مستقیم یا غیر مستقیم داشت. با شهادت علی(ع) در رمضان سال چهلم هجری شرایط تا حدود فراوانی به نفع معاویه تغییر کرد و دوران کوتاه و پرآشوب امام حسن(ع) نیز در نهایت منجر به پیروزی معاویه در عرصه سیاسی گشت. معاویه با عمرو قراربسته بود که فقط از خراج مصر، جیره سربازان را بدهد و مابقی را هر طور که خواست خرج کند، <ref> (الکندی، 1407: 32 و مقریزی، بی تا: 1/300) </ref> چون مصر طعمه عمرو بود لذا او پس از دادن ارزاق سپاهیان وحقوق کارمندان و اصلاح برخی امور بلاد، مابقی را به خزانه شخصی خود میبرد <ref> (علی ابراهیم، 1357:57) </ref> مورخان مصری، والیان مصر را پس از مرگ عمروبن عاص با ذکر سالهای حکمرانی به ترتیب: عتبه بن ابوسفیان (44 -43) عقبه بن عامرجهنی (47 -44) مسلمه بن مخلد انصاری (62 -47) سعید بن یزید (64 -62) عبدالرحمن بن حجدم (65 -64) و عبدالعزیزبن مروان که با روی کارآمدن وی عصر سفیانیان خاتمه یافته بود. در سال 47هجری و به دنبال برکناری عقبة بن عامر، مسلمة بن مخلد امارت مصر را به دست گرفت. از مجموع گزارشها استنباط میشود که حکومت مغرب در سال 50هجری به حوزه نظارت مسلمة بن مخلد اضافه گردید. <ref> (الکندی، 1908: 38 و 39) </ref> او اولین کسی بود که حکومت مصر و مغرب را با هم داشت. <ref> (ابن عبدالحکم، بی تا: 260) </ref> مسلمة بن مخلد انصاری، از سال 47 تا 62 که فوت کرد، والی مصر بوده است. او حتی پس از مرگ معاویه بر مقام خود باقی ماند و دو سال آخر امارت او با خلافت یزید مصادف بود. پس از مرگ مسلمة بن مخلد، سعیدبن یزید أزدی، که اهل فلسطین بود، از طرف یزید، به عنوان والی جدید مصر برگزیده شد و او در سال 62هجری به مصر آمد. مردم مصر او را دوست نمیداشتند و به او اعتراض میکردند و قوانینش را نمیپذیرفتند و به او تکبر میکردند. از این رو دولت او متزلزل بود اما وقتی که یزید بن ابوسفیان مُرد، و عبدالله بن زبیر دعوت خود را شروع کرد، مردم مصر با ابن زبیر بیعت کردند و فقط معدودی افراد مثل سعیدبن یزید، إبا نمودند. دوران امارت او نزدیک به دو سال بود. <ref> (مقریزی، خطط: 1/201 و ابن تغری بردی، 1413: 1/206 و الفیل، 2007: 54) </ref> | ||
حکومت اسلام در زمان | حکومت اسلام در زمان بنیامیه، سلطنت مطلقه بود و خلافت یا موروثی بود و یا سرنوشتش با شمشیر مشخص میشد. <ref> (دورانت، 1363: 120) </ref> والیان مصر موظف و مأمور به اجرای دقیق سیستم متمرکز قدرت بودند، و حفظ مقام و قدرت آنها در سایه رعایت این اصل مهم بوده است. مصر در دوره اموی برای این حکومت یک ایالت مهم محسوب میشد و ولایت مطمئنی برای دولت اموی بود و دلایل آن این بود که سابقه سیطره امویان بر آنجا نسبت به سایر سرزمینهای اسلامی بیشتر بود و مصر به عنوان مرکز نیروهای عرب در شرق دریای مدیترانه قرار گرفت و در همه عملیاتهای دریایی شرکت داشت. سپس پایگاه فتح مغرب و اندلس شد و برای مدت حدود 50 سال نیروهای جنگی در مغرب، در اطاعت مصر بودند. <ref> (حسن احمد محمود و مُنی، 1422: 58) </ref> عربها در بلادی که فتوح خود را تمام کردند، نظام اداری را که درآنجا بود به همان حال که یافته بودند باقی گذاشتند و کارمندانی را که از مقابل آنها نرفته بودند، برجای گذاشتند، عربها در آن زمان توانایی کتابت را در امور بیتالمال نداشتند و شاید هم به این کار رغبتی نداشتند <ref> (ترتون، 1994:103) </ref> این وضعیت یعنی استفاده از ذمیان و زبان آنها در دفترها و دیوانها تا زمان عبدالملک پابرجا بود و حتی در مصر تا زمان ولیدبن عبدالمک، زبان دیوانها، هنوز یونانی باقی مانده بود. <ref> (الکندی،80:1407) </ref> ولی از زمان عبدالملک بود که نظام اداری مسلمین شکل گرفت وممیزات و ویژگیهای خود را بوجود آورد. در همه این دوران (20 تا 64هجری) هیچ شورش یا اعتراضی از قبطیان علیه مسلمانها گزارش نشده است و روابط بین آنها، روز به روز، بیشتر میشد و زمینه پیوند دو نژاد و فرهنگ با هم فراهم شد. | ||
== انتشار زبان عربی در مصر و حرکت مصریان به سوی «عرب شدن» == | == انتشار زبان عربی در مصر و حرکت مصریان به سوی «عرب شدن» == |