۸۷٬۸۹۸
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عهده دار ' به 'عهدهدار ') |
جز (جایگزینی متن - 'معظم له' به 'معظمله ') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
آنقدر خوشحال شده بودم که شاید آن شب از خوشحالی خوابم نبرد، مجدانه مشغول تحصیل شدم، درس [[فلسفه]]، [[رسائل]]، [[مکاسب]] و مقداری از درس خارج را در تهران فراگرفتم<ref>مجله نور علم، ش 53 54، ص .197.</ref>...» | آنقدر خوشحال شده بودم که شاید آن شب از خوشحالی خوابم نبرد، مجدانه مشغول تحصیل شدم، درس [[فلسفه]]، [[رسائل]]، [[مکاسب]] و مقداری از درس خارج را در تهران فراگرفتم<ref>مجله نور علم، ش 53 54، ص .197.</ref>...» | ||
از اساتید | از اساتید معظمله در تهران میتوان از مرحوم میرزا محمدرضا فقیه لاریجانی و حاج سیدمحمد تنکابنی، مرحوم میرزا یدالله نظرپاک، مرحوم آقاشیخ محمدعلی لواسانی و میرزا طاهر تنکابنی و آیتالله حاج [[میرزا ابوالحسن شعرانی]] و آیتالله شیخ [[محمدعلی شاه آبادی]] نام برد. وی کتابهای شوارق، منظومه، اشارات و اسفار را از مرحوم نظرپاک و مرحوم میرزا طاهر تنکابنی، و [[شرح لمعه]] و قوانین را از نزد میرزا عبدالله غروی آملی و سطوح عالی را از فقیه لاریجانی و سیدمحمد تنکابنی آموخت<ref>گنجینه دانشمندان 2/ 53.</ref>. | ||
== عزیمت به حوزه علمیه قم == | == عزیمت به حوزه علمیه قم == | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
ایشان پس از مدتی مورد توجه بسیار مرحوم آیتالله آقاضیاء عراقی قرار گرفت تا بدانجا که از نزدیکان و اصحاب استفتاء ایشان گردید و در تدوین حاشیه دوم محقق عراقی بر «عروةالوثقی» نقش به سزایی داشت. | ایشان پس از مدتی مورد توجه بسیار مرحوم آیتالله آقاضیاء عراقی قرار گرفت تا بدانجا که از نزدیکان و اصحاب استفتاء ایشان گردید و در تدوین حاشیه دوم محقق عراقی بر «عروةالوثقی» نقش به سزایی داشت. | ||
معظمله خود میفرمود: | |||
«...ارتباط مرحوم آقاضیاء عراقی با من بیش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسیاری از اوقات پس از درس همراه ایشان بودم و اشکالات خود را تصحیح میکردم. حتی برخی از شبها در منزل آقاضیاء می خوابیدم، ایشان نیمه شبی مرا بیدار کردند و فرمودند: فکری به ذهنم رسیده است، آنرا بنویسید...» | «...ارتباط مرحوم آقاضیاء عراقی با من بیش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسیاری از اوقات پس از درس همراه ایشان بودم و اشکالات خود را تصحیح میکردم. حتی برخی از شبها در منزل آقاضیاء می خوابیدم، ایشان نیمه شبی مرا بیدار کردند و فرمودند: فکری به ذهنم رسیده است، آنرا بنویسید...» |