۲٬۸۸۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'گروه ها' به 'گروهها') |
Wikivahdat (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' های ' به 'های ') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
سال ۱۹۳۱ وقتی مالکوم شش ساله بود، ارل لیتل بعد از یک مشاجرهٔ خانوادگی با لوییز با عصبانیت از خانه بیرون رفت و این آخرین باری بود که خانوادهاش او را میدیدند. افرادی به ارل حمله کردند و بعد از قتل او جمجمهاش را زیر چرخهای اتومبیل له کردند. بیمه از تأمین هزینههای کفن و دفن ارل و هچنین مخارج زندگی خانوادهٔ لیتل سر باز زد و اعلام کرد که او خودکشی کردهاست. مادر خانواده، لوییز، بعد از این مجبور شد با سختی و دست یازیدن به سوی کارهای مختلف و طاقتفرسا و عموماً از طریق کار در خانهٔ سفیدپوستان هزینههای زندگی را تأمین کند. بعد از آن که مردم متوجه شدند او بیوهٔ ارل لیتل است، از حضور او در خانههایشان خودداری کردند. | سال ۱۹۳۱ وقتی مالکوم شش ساله بود، ارل لیتل بعد از یک مشاجرهٔ خانوادگی با لوییز با عصبانیت از خانه بیرون رفت و این آخرین باری بود که خانوادهاش او را میدیدند. افرادی به ارل حمله کردند و بعد از قتل او جمجمهاش را زیر چرخهای اتومبیل له کردند. بیمه از تأمین هزینههای کفن و دفن ارل و هچنین مخارج زندگی خانوادهٔ لیتل سر باز زد و اعلام کرد که او خودکشی کردهاست. مادر خانواده، لوییز، بعد از این مجبور شد با سختی و دست یازیدن به سوی کارهای مختلف و طاقتفرسا و عموماً از طریق کار در خانهٔ سفیدپوستان هزینههای زندگی را تأمین کند. بعد از آن که مردم متوجه شدند او بیوهٔ ارل لیتل است، از حضور او در خانههایشان خودداری کردند. | ||
= | =رفتارهای زننده ماموران دولتی= | ||
او همچنین از سازمان رفاه اجتماعی حقوق میگرفت. همین موضوع پای مأموران این سازمان را به خانوادهٔ آنها باز کرد. مالکوم حضور مأموران در جمع خودشان را اینگونه توصیف میکند: | او همچنین از سازمان رفاه اجتماعی حقوق میگرفت. همین موضوع پای مأموران این سازمان را به خانوادهٔ آنها باز کرد. مالکوم حضور مأموران در جمع خودشان را اینگونه توصیف میکند: | ||
«اما کمک ماهانه جواز حضور آنها بود. رفتارشان با ما مانند رفتار با بردهها بود. گویی ما دارایی شخصی آنها بودیم. با تمام تلاشی که مادرم میکرد، موفق نمیشد تا آنها را از دخالت در زندگیمان بازدارد. خشم او هنگامی به اوج میرسید که میدید آنها با اصرار یکی از ما را به گوشهای خارج از اتاق، در حیاط یا جای دیگر میبرند و به نوبت هربار یکی از ما را با طرح پرسشها و بیان کلمات فریبنده در مقابل هم و رویاروی مادرم قرار میدهند».<br> | «اما کمک ماهانه جواز حضور آنها بود. رفتارشان با ما مانند رفتار با بردهها بود. گویی ما دارایی شخصی آنها بودیم. با تمام تلاشی که مادرم میکرد، موفق نمیشد تا آنها را از دخالت در زندگیمان بازدارد. خشم او هنگامی به اوج میرسید که میدید آنها با اصرار یکی از ما را به گوشهای خارج از اتاق، در حیاط یا جای دیگر میبرند و به نوبت هربار یکی از ما را با طرح پرسشها و بیان کلمات فریبنده در مقابل هم و رویاروی مادرم قرار میدهند».<br> |
ویرایش