۲۱٬۹۲۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
# اشعری معتقد است که [[عقل]] به معنای علم است؛ زیرا لغویان زمانی که میگویند: «عقلت کذا و لم أعقل کذا»، آن را به معنای علم اخذ نمودهاند. همچنین ''خلیل'' در کتاب '''«العین»''' خود میگوید: «إن العقل نقیض الجهل» و منظور از نقیض، ضد منافی است و آنچه با جهل منافات دارد، علم است. | # اشعری معتقد است که [[عقل]] به معنای علم است؛ زیرا لغویان زمانی که میگویند: «عقلت کذا و لم أعقل کذا»، آن را به معنای علم اخذ نمودهاند. همچنین ''خلیل'' در کتاب '''«العین»''' خود میگوید: «إن العقل نقیض الجهل» و منظور از نقیض، ضد منافی است و آنچه با جهل منافات دارد، علم است. | ||
# او معتقد به رؤیت [[خداوند]] بهوسیله چشم(بصر) بوده است؛ به این معنا که انسان بهوسیله چشم سر خداوند را میبیند و فرقی بین [[کافر]] و [[مؤمن]]، مکلف و غیر مکلف و... نیست... اما دربارۀ کیفیت دیده شدن خداوند، چون خداوند دارای اجزای مرکب نیست، پس دیده شدن وی، کیفیت ندارد؛ همانگونه که معلوم شدن وی بلاکیفیت است. | # او معتقد به رؤیت [[خداوند]] بهوسیله چشم (بصر) بوده است؛ به این معنا که انسان بهوسیله چشم سر خداوند را میبیند و فرقی بین [[کافر]] و [[مؤمن]]، مکلف و غیر مکلف و... نیست... اما دربارۀ کیفیت دیده شدن خداوند، چون خداوند دارای اجزای مرکب نیست، پس دیده شدن وی، کیفیت ندارد؛ همانگونه که معلوم شدن وی بلاکیفیت است. | ||
# ایشان معتقد است که [[مؤمن]] واقعی کسی است که با توجه به علم [[خداوند|خداوند متعال]] بر عاقبت امر اشخاص، او با [[ایمان]] از دنیا رود و خداوند از او راضی باشد و این همان موافاة است(به این معنا که بنده چگونه پروردگارش را در قیامت ملاقات میکند، در حال کفر یا در حال ایمان)؛ بنابراین چهبسا شخصی در نظر ما مؤمن باشد، ولی عاقبت او ایمان نباشد و شخص کافری که عاقبت او ایمان باشد. پس ممکن است شخصی نزد ما مؤمن باشد و نزد خداوند کافر و همچنین شخصی در نظر ما کافر باشد و نزد خداوند مؤمن بهشمار آید... بنابراین نباید کسی را بهیقین مؤمن یا کافر خطاب نمود. | # ایشان معتقد است که [[مؤمن]] واقعی کسی است که با توجه به علم [[خداوند|خداوند متعال]] بر عاقبت امر اشخاص، او با [[ایمان]] از دنیا رود و خداوند از او راضی باشد و این همان موافاة است (به این معنا که بنده چگونه پروردگارش را در قیامت ملاقات میکند، در حال کفر یا در حال ایمان)؛ بنابراین چهبسا شخصی در نظر ما مؤمن باشد، ولی عاقبت او ایمان نباشد و شخص کافری که عاقبت او ایمان باشد. پس ممکن است شخصی نزد ما مؤمن باشد و نزد خداوند کافر و همچنین شخصی در نظر ما کافر باشد و نزد خداوند مؤمن بهشمار آید... بنابراین نباید کسی را بهیقین مؤمن یا کافر خطاب نمود. | ||
# وی معتقد بود: [[توبه]] از تمام گناهان اعم از کفر و فسق و... بر هر انسانی واجب است و هر زمان شخصی توبه کند و به آن عهدش(توبه) وفا کند، هرچند پذیرش و قبول آن بر خداوند عقلا واجب نیست، ولی نقلا خداوند بهخاطر فضل و کرمش آن را میپذیرد؛ زیرا اوست که بنده را از معصیت به طاعت متوجه میکند و او را بر ترک گناه و معصیت هشدار میدهد و بر اطاعتش تشویق میکند. | # وی معتقد بود: [[توبه]] از تمام گناهان اعم از کفر و فسق و... بر هر انسانی واجب است و هر زمان شخصی توبه کند و به آن عهدش (توبه) وفا کند، هرچند پذیرش و قبول آن بر خداوند عقلا واجب نیست، ولی نقلا خداوند بهخاطر فضل و کرمش آن را میپذیرد؛ زیرا اوست که بنده را از معصیت به طاعت متوجه میکند و او را بر ترک گناه و معصیت هشدار میدهد و بر اطاعتش تشویق میکند. | ||
# از دیگر معتقدات او درباره توبه این است: توبه از فلان گناه با اصرار بر غیر آن صحیح است... . | # از دیگر معتقدات او درباره توبه این است: توبه از فلان گناه با اصرار بر غیر آن صحیح است... . | ||
# بهوسیله توبه تمام حقوق خداوند ساقط میشود(خداوند از حق خود درمیگذرد)، اما نسبت به حقوق انسانها تا زمانی که حق آنها ادا نشده و برائت ذمه حاصل نگردد، پذیرفته نیست. | # بهوسیله توبه تمام حقوق خداوند ساقط میشود (خداوند از حق خود درمیگذرد)، اما نسبت به حقوق انسانها تا زمانی که حق آنها ادا نشده و برائت ذمه حاصل نگردد، پذیرفته نیست. | ||
# ایشان در موضوع [[روح]] معتقد است که روح به معنای ریح و باد است؛ به این معنا که روح جسمی لطیف است که در اعضای انسان ساری و جاری است و انسان با حیات زنده است، نه با روح؛ هرچند تا زمانی که زنده است بدن و جسم او محلی برای روح است. اینکه قوام بدن بهوسیله روح است یک مسأله معمولی است؛ همچون قوام بدن به غذا و آب. همچنانکه بدون آب و غذا نمیتوان زنده بود، بدون روح هم نمیتوان زنده بود و شرط وجود حیات، وجود روح و غذاست. | # ایشان در موضوع [[روح]] معتقد است که روح به معنای ریح و باد است؛ به این معنا که روح جسمی لطیف است که در اعضای انسان ساری و جاری است و انسان با حیات زنده است، نه با روح؛ هرچند تا زمانی که زنده است بدن و جسم او محلی برای روح است. اینکه قوام بدن بهوسیله روح است یک مسأله معمولی است؛ همچون قوام بدن به غذا و آب. همچنانکه بدون آب و غذا نمیتوان زنده بود، بدون روح هم نمیتوان زنده بود و شرط وجود حیات، وجود روح و غذاست. | ||
از دیگر مباحث کتاب، مطالبی درباره علم و مسائل مرتبط با آن، اسماء و صفات خداوند، اراده، قدر و خلق اعمال، استطاعت، آجال، رزق، وعد و وعید، عذاب قبر و مسائل مرتبط با آن، بقا و فنا، عرض و جوهر، جدل و احکام آن و... است. | از دیگر مباحث کتاب، مطالبی درباره علم و مسائل مرتبط با آن، اسماء و صفات خداوند، اراده، قدر و خلق اعمال، استطاعت، آجال، رزق، وعد و وعید، عذاب قبر و مسائل مرتبط با آن، بقا و فنا، عرض و جوهر، جدل و احکام آن و ... است. | ||
== وضعیت کتاب == | == وضعیت کتاب == |