پرش به محتوا

معجزه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۰ مهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'خارق العاده' به 'خارق‌العاده'
جز (جایگزینی متن - ' های ' به '‌های ')
جز (جایگزینی متن - 'خارق العاده' به 'خارق‌العاده')
خط ۳: خط ۳:


=مفهوم معجزه=
=مفهوم معجزه=
معجزه (و معادل‌هاى آن در زبان‌هاى دیگر مثل miracle در انگلیسى) در عرف عام بر حوادث شگفت‌آور, غیر عادى و فراطبیعى اطلاق مى‌شود<ref>Encyclopedia Britannica, 15 / 585</ref>, اما در اصطلاح [[متکلمان]] در ادیان توحیدى اجمالاً بر حوادثى اطلاق مى‌شود که با مداخله عامل ربوبى در روند طبیعى امور به صورت خارق العاده رخ مى‌دهند و بر آموزه‌هاى دینى دلالت دارند. در قرآن بر این گونه حوادث به جاى (معجزه) یا (اعجاز), (بیّنة)<ref>اعراف/ 7 / 73</ref>, (آیة)<ref>آل عمران/ 3 / 50</ref>, (برهان)<ref>قصص/ 28 / 32</ref>, (سلطان)<ref>هود/ 11 / 96</ref> و عجب <ref>کهف/ 18 / 63</ref> اطلاق شده است.
معجزه (و معادل‌هاى آن در زبان‌هاى دیگر مثل miracle در انگلیسى) در عرف عام بر حوادث شگفت‌آور, غیر عادى و فراطبیعى اطلاق مى‌شود<ref>Encyclopedia Britannica, 15 / 585</ref>, اما در اصطلاح [[متکلمان]] در ادیان توحیدى اجمالاً بر حوادثى اطلاق مى‌شود که با مداخله عامل ربوبى در روند طبیعى امور به صورت خارق‌العاده رخ مى‌دهند و بر آموزه‌هاى دینى دلالت دارند. در قرآن بر این گونه حوادث به جاى (معجزه) یا (اعجاز), (بیّنة)<ref>اعراف/ 7 / 73</ref>, (آیة)<ref>آل عمران/ 3 / 50</ref>, (برهان)<ref>قصص/ 28 / 32</ref>, (سلطان)<ref>هود/ 11 / 96</ref> و عجب <ref>کهف/ 18 / 63</ref> اطلاق شده است.


از پاره‌اى از روایات شیعى<ref>علامه مجلسى, 1/ 43, 17/ 245, 9/ 273, 10/ 17</ref> چنین بر مى‌آید که [[امام جعفر صادق|امام صادق(ع)]] و ائمه بعد از او این واژه را به معناى اصطلاحى اهل کلام به کار برده‌اند.
از پاره‌اى از روایات شیعى<ref>علامه مجلسى, 1/ 43, 17/ 245, 9/ 273, 10/ 17</ref> چنین بر مى‌آید که [[امام جعفر صادق|امام صادق(ع)]] و ائمه بعد از او این واژه را به معناى اصطلاحى اهل کلام به کار برده‌اند.
خط ۱۰: خط ۱۰:


== تعریف متکلمان ==
== تعریف متکلمان ==
الف) متکلمان مسلمان معجزه را غالباً این گونه تعریف مى‌کنند: اعجاز عبارت است از امر خارق العاده اى که به دست مدعى نبوت به وقوع پیوندد; مقرون به تحدّى و عدم معارضه بوده و با ادعاى او نیز مطابقت داشته باشد<ref>نک: تلخیص المحصل, 498; حلّى, 350 ـ 351</ref>. برخى از متکلمان جدید در عالم اسلام<ref>مطهرى, 4/ 447 ; تفتازانى, 5/ 11</ref> تعریف معجزه به خَرق عادت را از این جهت که توقف جریان طبیعت و تبدّل آن به چیز دیگرى از آن تداعى مى‌شود, مخدوش دانسته‌اند و بر آن اشکال کرده‌اند, لکن برخى دیگر<ref>بغدادى, به نقل از: الفرق بین الفِرَق, 266; اسفراینى, 169</ref> از معجزه به جاى خارق عادت, به خلاف عادت تعبیر کرده‌اند, شاید به این دلیل که در مفهوم خلاف عادت توقف جریان طبیعى امور نهفته نیست. ابن حزم<ref>الفصل, 5/ 7 ـ 8</ref> و ایجى<ref>ایجى, 8/ 224</ref> با این استدلال که در بسیارى از معجزات به تحدّى تصریح نشده, این قید را در تعریف معجزه قابل اخذ ندانسته‌اند, ولى بیشتر متکلمان قید تحدّى را در تعریف معجزه اخذ کرده‌اند. اما این اشکال را که چرا در پاره اى از معجزات, تحدّى وجود نداشته است مى توان این گونه پاسخ گفت که آنها از نوع معجزات مصطلحى که در اثبات نبوّت به کار مى روند, نبوده‌اند.
الف) متکلمان مسلمان معجزه را غالباً این گونه تعریف مى‌کنند: اعجاز عبارت است از امر خارق‌العاده اى که به دست مدعى نبوت به وقوع پیوندد; مقرون به تحدّى و عدم معارضه بوده و با ادعاى او نیز مطابقت داشته باشد<ref>نک: تلخیص المحصل, 498; حلّى, 350 ـ 351</ref>. برخى از متکلمان جدید در عالم اسلام<ref>مطهرى, 4/ 447 ; تفتازانى, 5/ 11</ref> تعریف معجزه به خَرق عادت را از این جهت که توقف جریان طبیعت و تبدّل آن به چیز دیگرى از آن تداعى مى‌شود, مخدوش دانسته‌اند و بر آن اشکال کرده‌اند, لکن برخى دیگر<ref>بغدادى, به نقل از: الفرق بین الفِرَق, 266; اسفراینى, 169</ref> از معجزه به جاى خارق عادت, به خلاف عادت تعبیر کرده‌اند, شاید به این دلیل که در مفهوم خلاف عادت توقف جریان طبیعى امور نهفته نیست. ابن حزم<ref>الفصل, 5/ 7 ـ 8</ref> و ایجى<ref>ایجى, 8/ 224</ref> با این استدلال که در بسیارى از معجزات به تحدّى تصریح نشده, این قید را در تعریف معجزه قابل اخذ ندانسته‌اند, ولى بیشتر متکلمان قید تحدّى را در تعریف معجزه اخذ کرده‌اند. اما این اشکال را که چرا در پاره اى از معجزات, تحدّى وجود نداشته است مى توان این گونه پاسخ گفت که آنها از نوع معجزات مصطلحى که در اثبات نبوّت به کار مى روند, نبوده‌اند.


=ویژگی‌های معجزه=
=ویژگی‌های معجزه=
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:
بنابراین, باوجود این احتمالات و اشکالات, همان گونه که فخرالدین رازى مى گوید<ref>تلخیص المحصل, 94</ref> مى توان این پرسش را مطرح کرد که چگونه‌ایجاد معجزه در دست مدعى کاذب, مصداق اضلال و اغراى به جهل است؟ در پاسخ به این پرسش مى توان به پاسخ‌هاى ذیل اشاره کرد که برخى از آنها به قُبح اغراى به جهل و قبح اضلال استناد نمى کنند:
بنابراین, باوجود این احتمالات و اشکالات, همان گونه که فخرالدین رازى مى گوید<ref>تلخیص المحصل, 94</ref> مى توان این پرسش را مطرح کرد که چگونه‌ایجاد معجزه در دست مدعى کاذب, مصداق اضلال و اغراى به جهل است؟ در پاسخ به این پرسش مى توان به پاسخ‌هاى ذیل اشاره کرد که برخى از آنها به قُبح اغراى به جهل و قبح اضلال استناد نمى کنند:


1. بین قدرت بر اعجاز و دریافت وحى رابطه اى عقلى وجود دارد و آن این که هر دو از سنخ افعال خارق العاده هستند و کسى مى تواند به این مقام نایل شود که از تأیید خاص خداوند برخوردار باشد, ازاین رو, هر دو با قداست روح و نفس قدسى ملازمند, به گونه اى که در مقام علم حضورى مایه دریافت شهودى و معصومانه معارف غیبى هستند و در مقام قدرت پایه تصرف در نظام کیهانى خواهند بود. این استدلال بر دو مقدمه مبتنى است: اول این که به تعبیر سید محمدحسین طباطبائى<ref>طباطبائى, 1/ 82 ـ 85</ref> معجزه, حقیقتاً تابع (سبب غیر مغلوب) و از سنخ افعال خاص خداوند است و از افعال خارق العاده دیگر متمایز است, لکن پرسش این است که از کجا مى توان چنین اطمینانى را حاصل کرد؟ به اعتقاد عبدالله جوادى آملى, (معیار تشخیص آن به عهده متخصصان رشته اى است که آن رشته شبیه معجزه مى باشد و مدار تشخیص آنان نیز حدس قوى است… .)<ref>جوادى آملى, 83 ـ 84</ref> لکن بنابر‌این استدلال تنها کسانى که دستى در افعال خارق العاده دارند مى توانند معجزات را از غیر آن تشخیص دهند. افزون بر آن, (حدسیات), همان گونه که ابن سینا توضیح مى دهد<ref>الاشارات و التنبیهات, الجزء الاول, 218</ref>, به مجربات بر مى گردد و حداکثر به همان پایه از ارزش معرفتى برخوردار است. دوم این که این دو نوع از خرق عادت (معجزه و نبوت) در یک سطح اند, به گونه اى که قدرت بر یکى از آنها (اعجاز) در وقوع, ملازم با دیگرى (نبوت) است, لکن از کجا و چگونه مى توان معلوم ساخت که در وقوع بین آن دو چنین تلازمى وجود دارد؟
1. بین قدرت بر اعجاز و دریافت وحى رابطه اى عقلى وجود دارد و آن این که هر دو از سنخ افعال خارق‌العاده هستند و کسى مى تواند به این مقام نایل شود که از تأیید خاص خداوند برخوردار باشد, ازاین رو, هر دو با قداست روح و نفس قدسى ملازمند, به گونه اى که در مقام علم حضورى مایه دریافت شهودى و معصومانه معارف غیبى هستند و در مقام قدرت پایه تصرف در نظام کیهانى خواهند بود. این استدلال بر دو مقدمه مبتنى است: اول این که به تعبیر سید محمدحسین طباطبائى<ref>طباطبائى, 1/ 82 ـ 85</ref> معجزه, حقیقتاً تابع (سبب غیر مغلوب) و از سنخ افعال خاص خداوند است و از افعال خارق‌العاده دیگر متمایز است, لکن پرسش این است که از کجا مى توان چنین اطمینانى را حاصل کرد؟ به اعتقاد عبدالله جوادى آملى, (معیار تشخیص آن به عهده متخصصان رشته اى است که آن رشته شبیه معجزه مى باشد و مدار تشخیص آنان نیز حدس قوى است… .)<ref>جوادى آملى, 83 ـ 84</ref> لکن بنابر‌این استدلال تنها کسانى که دستى در افعال خارق‌العاده دارند مى توانند معجزات را از غیر آن تشخیص دهند. افزون بر آن, (حدسیات), همان گونه که ابن سینا توضیح مى دهد<ref>الاشارات و التنبیهات, الجزء الاول, 218</ref>, به مجربات بر مى گردد و حداکثر به همان پایه از ارزش معرفتى برخوردار است. دوم این که این دو نوع از خرق عادت (معجزه و نبوت) در یک سطح اند, به گونه اى که قدرت بر یکى از آنها (اعجاز) در وقوع, ملازم با دیگرى (نبوت) است, لکن از کجا و چگونه مى توان معلوم ساخت که در وقوع بین آن دو چنین تلازمى وجود دارد؟


2. خداوند قدرت بر تصرف در بخشى از جهان را به مدعى کاذب, نمى دهد, چون مستلزم اغراى به جهل و اضلال است و اغراى به جهل و اضلال بر خلاف حکمت و عنایت خداوند است. در تحکیم این استدلال بر عنوان (تحدّى) و (ادعاى نبوت) از سوى معجزه گر نیز تکیه شده و استدلال این گونه صورت بندى مى شود که اگر خداوند به کسى که ادعاى نبوت دارد و تحدّى مى کند قدرتى دهد که بتواند در طبیعت تصرف کند, اغراى به جهل کرده است. این استدلال مستند به قبح اغراى به جهل است, به همین دلیل, سید محمدباقر صدر برآن<ref>صدر, 4/ 135 ـ 136</ref> اشکال کرده است که دلالت معجزه بر نبوت نمى تواند متوقف بر این قاعده باشد, چون در این صورت, حتى اگر قاعده درست باشد, معجزه نمى تواند بر نبوت معجزه گر دلالت کند, زیرا این کبراى کلى که اغراى به جهلِ, قبیح است در خارج مصداق خود را معین نمى کند و از همین روى, مصداق آن باید قطع نظر از استناد به خود آن محرز باشد. اما در این استدلال مصداق آن با استناد به خود آن احراز مى شود.
2. خداوند قدرت بر تصرف در بخشى از جهان را به مدعى کاذب, نمى دهد, چون مستلزم اغراى به جهل و اضلال است و اغراى به جهل و اضلال بر خلاف حکمت و عنایت خداوند است. در تحکیم این استدلال بر عنوان (تحدّى) و (ادعاى نبوت) از سوى معجزه گر نیز تکیه شده و استدلال این گونه صورت بندى مى شود که اگر خداوند به کسى که ادعاى نبوت دارد و تحدّى مى کند قدرتى دهد که بتواند در طبیعت تصرف کند, اغراى به جهل کرده است. این استدلال مستند به قبح اغراى به جهل است, به همین دلیل, سید محمدباقر صدر برآن<ref>صدر, 4/ 135 ـ 136</ref> اشکال کرده است که دلالت معجزه بر نبوت نمى تواند متوقف بر این قاعده باشد, چون در این صورت, حتى اگر قاعده درست باشد, معجزه نمى تواند بر نبوت معجزه گر دلالت کند, زیرا این کبراى کلى که اغراى به جهلِ, قبیح است در خارج مصداق خود را معین نمى کند و از همین روى, مصداق آن باید قطع نظر از استناد به خود آن محرز باشد. اما در این استدلال مصداق آن با استناد به خود آن احراز مى شود.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۸۵

ویرایش