پرش به محتوا

همزیستی مذهبی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آزاد منش' به 'آزاد‌منش'
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقاله‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'آزاد منش' به 'آزاد‌منش')
خط ۷۵: خط ۷۵:
(گزیده غزلیات شمس، به انتخاب سیروس شمیسا، ص 198).<br>
(گزیده غزلیات شمس، به انتخاب سیروس شمیسا، ص 198).<br>
با این دیدگاه، عارفان امتیازهاى نژادى، صفتى، طبقات و دینى را به هیچ مى‌گیرند و در خانقاه، شاه و گدا، فقیر و غنى، جهود و ترسا، همه کنار هم مى‌نشینند و از اختلاف‌هاى قشرى و تعصب‌زا خبرى نیست؛ بنابراین، باید گفت یکى از عوامل گفت‌وگو رهایى از قید تعصب‌هاى مذهبى مى‌داند. به عقیده مولانا، این اختلاف‌ها و رنگ‌هاى دینى، زاده اجتماع بشرى و به عبارت دیگر از احکام عالم حدوث و ساخته و هم پندار مردم تنگ نظر و کوتاه دیده است.<br>
با این دیدگاه، عارفان امتیازهاى نژادى، صفتى، طبقات و دینى را به هیچ مى‌گیرند و در خانقاه، شاه و گدا، فقیر و غنى، جهود و ترسا، همه کنار هم مى‌نشینند و از اختلاف‌هاى قشرى و تعصب‌زا خبرى نیست؛ بنابراین، باید گفت یکى از عوامل گفت‌وگو رهایى از قید تعصب‌هاى مذهبى مى‌داند. به عقیده مولانا، این اختلاف‌ها و رنگ‌هاى دینى، زاده اجتماع بشرى و به عبارت دیگر از احکام عالم حدوث و ساخته و هم پندار مردم تنگ نظر و کوتاه دیده است.<br>
در عالم خدایى که وحدت صرف است، این رنگ‌ها وجود ندارد و خداى جهان نه مسیحى و نه زردتشتى و نه بودایى است. سالک و هر آدمى زاده‌اى تا در عالم رنگ مى‌زید و تا رنگ رقیت و تلقینات را از خود نزدوده است، ناگزیر تعصب مىورزد و به خون هم جنسان خود دست مى‌آلاید. دین و مذهبى که به تقلید و از روى جهل فرا گرفته است، به جاى آن که باطنش را پاک و فرهیخته سازد، بر زشتى و دد خویى مى‌گمارد و این خونخوارگى و تجاوز را مایه قرب و نردبان کمال مى‌پندارد؛ اما چون از این رنگ‌ها برتر آید، زنگارها را پاک مى‌کند و به عالم الاهى و جهان بى‌رنگ مى‌رسد و به چشم نهان بین خدایى در مخلوق مى‌نگرد؛ آنگاه خلاف و دوگانگى را حس نمى‌کند و بدان متصف نمى‌شود؛ زیرا جهان خدایى همه وحدت و یگانگى است و در آن مرتبه موسى و فرعون آشتى دارند، این معناى بلند و آزاد منشانه را که حاصل آن آزادى مذهب و معذور بودن گروهى از اجتماع در پذیرفتن کیشى خاص و آیین مشخص است، مولانا در روزگارى بیان فرموده که اکثریت قریب به اتفاق جامعه بشرى غرق گرداب تعصب‌هاى مذهبى بودند؛ جنگ‌هاى صلیبى هنوز پایان نیافته بود؛ فرقه‌هاى اسلامى خون هم را مى‌ریختند و هر فرقه‌اى که دست مى‌یافت، مدارس فرقه دیگر را ویران مى‌کرد. پیروان ادیان دیگر اهل ذمه را خوار مى‌داشتند و هنگام فرصت خانه‌هاى آنها را به تاراج مى‌بردند و این عمل ناصواب را وسیله پاداش آخرتى و ثواب مى‌انگاشتند. این است عظمت روح و بلندى فکر شخصى که از محیط خود و محیط اکثریت مردم امروز جهان نیز برتر و والاتر بود.<br>
در عالم خدایى که وحدت صرف است، این رنگ‌ها وجود ندارد و خداى جهان نه مسیحى و نه زردتشتى و نه بودایى است. سالک و هر آدمى زاده‌اى تا در عالم رنگ مى‌زید و تا رنگ رقیت و تلقینات را از خود نزدوده است، ناگزیر تعصب مىورزد و به خون هم جنسان خود دست مى‌آلاید. دین و مذهبى که به تقلید و از روى جهل فرا گرفته است، به جاى آن که باطنش را پاک و فرهیخته سازد، بر زشتى و دد خویى مى‌گمارد و این خونخوارگى و تجاوز را مایه قرب و نردبان کمال مى‌پندارد؛ اما چون از این رنگ‌ها برتر آید، زنگارها را پاک مى‌کند و به عالم الاهى و جهان بى‌رنگ مى‌رسد و به چشم نهان بین خدایى در مخلوق مى‌نگرد؛ آنگاه خلاف و دوگانگى را حس نمى‌کند و بدان متصف نمى‌شود؛ زیرا جهان خدایى همه وحدت و یگانگى است و در آن مرتبه موسى و فرعون آشتى دارند، این معناى بلند و آزاد‌منشانه را که حاصل آن آزادى مذهب و معذور بودن گروهى از اجتماع در پذیرفتن کیشى خاص و آیین مشخص است، مولانا در روزگارى بیان فرموده که اکثریت قریب به اتفاق جامعه بشرى غرق گرداب تعصب‌هاى مذهبى بودند؛ جنگ‌هاى صلیبى هنوز پایان نیافته بود؛ فرقه‌هاى اسلامى خون هم را مى‌ریختند و هر فرقه‌اى که دست مى‌یافت، مدارس فرقه دیگر را ویران مى‌کرد. پیروان ادیان دیگر اهل ذمه را خوار مى‌داشتند و هنگام فرصت خانه‌هاى آنها را به تاراج مى‌بردند و این عمل ناصواب را وسیله پاداش آخرتى و ثواب مى‌انگاشتند. این است عظمت روح و بلندى فکر شخصى که از محیط خود و محیط اکثریت مردم امروز جهان نیز برتر و والاتر بود.<br>
یکى دیگر از عوامل گفت‌وگوى ادیان عشق است. چون عاشق از اوصاف خود پاک و فانى شود، آنگاه از تنگنا و مضیقه اراده و خواست رها مى‌شود و وجودش فراخى و وسعتى مناسب هستى معشوق حقیقى که حق تعالى است مى‌یابد؛ چنان‌که همه چیز را در خود و از خود مى‌نگرد یا در بهجت وجود معشوق چنان غرق مى‌شود که قهر و لطف در دریاى خوشى و بهجت وى ناپدید مى‌شود تفاوت آنها از میان بر مى‌خیزد و هم مى‌توان گفت که چون سالک به کمال حق تعالى برسد، خود را در همه چیز و همه را در خود مى‌بیند؛ بدین جهت بر همه مظاهر خواه محسوس یا معقول عشق مىورزد. براى آن که دوستى و حب ذات امرى است طبیعى، و سنتى الاهى است. دوست داشتن و عاشق خود بودن از حق آغاز شده که عاشق و معشوق بالذات؛ بنابراین، مرد کامل همه را دوست دارد؛ به جهت آن که همه را در خود و خود را در همه مى‌بیند و عاشق کل است از آن نظر که خود همه و کل جهان است. اضافه مى‌کنیم که به عقیده مولانا، درویش واقعى کسى است که نیک و بد را جزء خود مى‌بیند و همچنان که آدمى جزء علتناک و بیمار خود را هم دوست مى‌دارد، او بدان را هم به لطف خود مخصوص مى‌کند ودر سعه وجودش نیک و بد مستغرق مى‌شوند. انبیا نیز به صفت کلیت موصوف بوده‌اند؛ بدین سبب حضرت رسول(صلى‌الله‌علیه‌وآله) إهد قومى فرموده است که همگان اجزا و قوام وجود مبارک او بوده‌اند. مولانا مى‌فرماید: جزء درویشند جمله نیک و بد هر که او نبود چنین درویش نیست <ref>فروزان‌فر، 1367 ش، ص 625و626.</ref><br>
یکى دیگر از عوامل گفت‌وگوى ادیان عشق است. چون عاشق از اوصاف خود پاک و فانى شود، آنگاه از تنگنا و مضیقه اراده و خواست رها مى‌شود و وجودش فراخى و وسعتى مناسب هستى معشوق حقیقى که حق تعالى است مى‌یابد؛ چنان‌که همه چیز را در خود و از خود مى‌نگرد یا در بهجت وجود معشوق چنان غرق مى‌شود که قهر و لطف در دریاى خوشى و بهجت وى ناپدید مى‌شود تفاوت آنها از میان بر مى‌خیزد و هم مى‌توان گفت که چون سالک به کمال حق تعالى برسد، خود را در همه چیز و همه را در خود مى‌بیند؛ بدین جهت بر همه مظاهر خواه محسوس یا معقول عشق مىورزد. براى آن که دوستى و حب ذات امرى است طبیعى، و سنتى الاهى است. دوست داشتن و عاشق خود بودن از حق آغاز شده که عاشق و معشوق بالذات؛ بنابراین، مرد کامل همه را دوست دارد؛ به جهت آن که همه را در خود و خود را در همه مى‌بیند و عاشق کل است از آن نظر که خود همه و کل جهان است. اضافه مى‌کنیم که به عقیده مولانا، درویش واقعى کسى است که نیک و بد را جزء خود مى‌بیند و همچنان که آدمى جزء علتناک و بیمار خود را هم دوست مى‌دارد، او بدان را هم به لطف خود مخصوص مى‌کند ودر سعه وجودش نیک و بد مستغرق مى‌شوند. انبیا نیز به صفت کلیت موصوف بوده‌اند؛ بدین سبب حضرت رسول(صلى‌الله‌علیه‌وآله) إهد قومى فرموده است که همگان اجزا و قوام وجود مبارک او بوده‌اند. مولانا مى‌فرماید: جزء درویشند جمله نیک و بد هر که او نبود چنین درویش نیست <ref>فروزان‌فر، 1367 ش، ص 625و626.</ref><br>
به هر حال از نظر مولانا عشق و محبت جان مایه دوستى و وحدت است و این «اختلاف ملت‌ها، اختلاف نظرگاه‌ها و اختلاف مذهب‌ها جز حجابى ظاهرى بر چهره یک وحدت مستور محسوب نمى‌شد. امرى که در وراى این همه اختلاف ظاهر وحدتى مستور را الزام مى‌کرد، عشق بود؛ خاصه عشقى که به معشوق واحد، به شیخ خانقاه منتهى مى‌شد. در نظر مولانا عشق به هر صورت بود فاصله‌اى را که بین دو تن، بین دو جان شیفته اختلاف و دویى به وجود مى‌آورد رفع مى‌کرد».<ref>زرین‌کوب، ص 288.</ref>
به هر حال از نظر مولانا عشق و محبت جان مایه دوستى و وحدت است و این «اختلاف ملت‌ها، اختلاف نظرگاه‌ها و اختلاف مذهب‌ها جز حجابى ظاهرى بر چهره یک وحدت مستور محسوب نمى‌شد. امرى که در وراى این همه اختلاف ظاهر وحدتى مستور را الزام مى‌کرد، عشق بود؛ خاصه عشقى که به معشوق واحد، به شیخ خانقاه منتهى مى‌شد. در نظر مولانا عشق به هر صورت بود فاصله‌اى را که بین دو تن، بین دو جان شیفته اختلاف و دویى به وجود مى‌آورد رفع مى‌کرد».<ref>زرین‌کوب، ص 288.</ref>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش