۸۸٬۰۰۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'دستگاهها' به 'دستگاهها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اصول فقه در مکاتب اهل سنت''' دارای سیر تطور خاصی است. در این میان مکاتب گوناگون بر اساس مبانی خود [[اصول فقه]] را سامان دادهاند و در نهایت نتیجه این تغییرات اصول فقه کنونی است که ابزار استنباط حکم شرعی از منایع معتبر است. | '''اصول فقه در مکاتب اهل سنت''' دارای سیر تطور خاصی است. در این میان مکاتب گوناگون بر اساس مبانی خود [[اصول فقه]] را سامان دادهاند و در نهایت نتیجه این تغییرات اصول فقه کنونی است که ابزار استنباط حکم شرعی از منایع معتبر است. | ||
=شکلگیری اصول فقه= | == شکلگیری اصول فقه == | ||
در نیمه نخست سده ۲ق/ ۸م گذار [[فقه]] از مرحله آغازین خود به مرحله «فقه تقدیری» یا نظامگرا، تحولی سریع بود که گرایشی گسترده به رأی و شیوههای هنوز نامدون اجتهادی را به همراه داشت و همین امر به نوبه خود، اختلافاتی گسترده در فتاوی، و نابسامانیهایی در امر قضا را موجب شده بود. اگرچه در آغاز این سده، اندیشه «اختلاف امتی رحمه»، در محافل فقهی پذیرشی قابل ملاحظه داشت، اما گستردگی تشتت آراء و اختلاف شیوهها در [[قضا]] و [[فتوا]]، برخی از صاحبنظران را به هراس انداخته بود. | در نیمه نخست سده ۲ق/ ۸م گذار [[فقه]] از مرحله آغازین خود به مرحله «فقه تقدیری» یا نظامگرا، تحولی سریع بود که گرایشی گسترده به رأی و شیوههای هنوز نامدون اجتهادی را به همراه داشت و همین امر به نوبه خود، اختلافاتی گسترده در فتاوی، و نابسامانیهایی در امر قضا را موجب شده بود. اگرچه در آغاز این سده، اندیشه «اختلاف امتی رحمه»، در محافل فقهی پذیرشی قابل ملاحظه داشت، اما گستردگی تشتت آراء و اختلاف شیوهها در [[قضا]] و [[فتوا]]، برخی از صاحبنظران را به هراس انداخته بود. | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
اما تدوین و یک سو سازی روشها، چه در قضا و چه در فتوا، با روشی که [[ابنمقفع]] پیشنهاد میکرد، در آن روزگار جامه عمل به خود نپوشید و شاید در جوامع گوناگون اسلامی، با وجود پراکندگی گرایشها و گوناگونی اوضاع اجتماعی، اساساً چنین پیشنهادی عملی هم نبود؛ ولی در ادامه مسیر، از میانه سده ۲ق که فقه به مرحله تدوین و نظامپذیری پای نهاده بود، شرایط پایگرفتن شیوههای نظری یا اصول را اقتضا داشت. همانگونه که در عصر تابعان، «اصحاب ارأیت» در صدد یافتن نظامی فقهی با برخورداری از ارتباطی قانونمند میان مسائل، و توانایی پاسخگویی به پرسشهای احتمالی بدون محدود شدن در حصار مصادیق بودند، اخلاف آنان، یعنی اصحاب رأی، از میانه سده ۲ق همسو با تدوین فقه، نخستین پایههای دانش اصول را برنهادند | اما تدوین و یک سو سازی روشها، چه در قضا و چه در فتوا، با روشی که [[ابنمقفع]] پیشنهاد میکرد، در آن روزگار جامه عمل به خود نپوشید و شاید در جوامع گوناگون اسلامی، با وجود پراکندگی گرایشها و گوناگونی اوضاع اجتماعی، اساساً چنین پیشنهادی عملی هم نبود؛ ولی در ادامه مسیر، از میانه سده ۲ق که فقه به مرحله تدوین و نظامپذیری پای نهاده بود، شرایط پایگرفتن شیوههای نظری یا اصول را اقتضا داشت. همانگونه که در عصر تابعان، «اصحاب ارأیت» در صدد یافتن نظامی فقهی با برخورداری از ارتباطی قانونمند میان مسائل، و توانایی پاسخگویی به پرسشهای احتمالی بدون محدود شدن در حصار مصادیق بودند، اخلاف آنان، یعنی اصحاب رأی، از میانه سده ۲ق همسو با تدوین فقه، نخستین پایههای دانش اصول را برنهادند | ||
=نقش اصحاب رأی در بنیاد علم اصول= | == نقش اصحاب رأی در بنیاد علم اصول == | ||
اگر در بحث از نخستین بنیادها، مقصود یافتن نخستین آثار تألیف شده با موضوعی اصولی باشد، حتی نمونههای قابل تردید از چنین آثاری را جز در نیمه دوم سده ۲ق نمیتوان یافت؛ اما جای سخن نیست که میان مرحله ناپختگیِ روشهای نظری در فقهِ آغاز قرن ۲ق و مرحله تألیف آثار اصولی، باید منزلتی را تصور کرد که در آن عالمانی با بحثهای پیگیر در محاضرات فقهی خود، راه را برای تدوینکنندگان اصول کوبیدهاند. اگر از تکنگاریها و بحثهای پراکنده در پارهای مسائل مورد منازعه، چون قیاس - که نمونههای آنها از میانه سده ۲ق گزارش شده است - بگذریم، نام دو تن از فقیهان اصحاب رأی به عنوان آغازگر جریان تدوین در زمینه اصول فقه در نیمه دوم آن سده به چشم میآید که نخستین آنها ابویوسف (د ۱۸۲ق/ ۷۹۸م) و دومین محمد بن حسن شیبانی است که کوشش آنان را باید الهام گرفته از محاضرات محفل [[ابوحنیفه]] تلقی کرد. ابوحنیفه، پیشوای اصحاب رأی، اگرچه خود تألیفی در اصول فقه نپرداخت، ولی بررسی و تحلیل فقه برجای مانده از وی، نشان میدهد که در جهت نظامدهی به ساختار فقه کوفه بر پایه اصولی نظری، تا حد زیادی توفیق یافته بوده است. | اگر در بحث از نخستین بنیادها، مقصود یافتن نخستین آثار تألیف شده با موضوعی اصولی باشد، حتی نمونههای قابل تردید از چنین آثاری را جز در نیمه دوم سده ۲ق نمیتوان یافت؛ اما جای سخن نیست که میان مرحله ناپختگیِ روشهای نظری در فقهِ آغاز قرن ۲ق و مرحله تألیف آثار اصولی، باید منزلتی را تصور کرد که در آن عالمانی با بحثهای پیگیر در محاضرات فقهی خود، راه را برای تدوینکنندگان اصول کوبیدهاند. اگر از تکنگاریها و بحثهای پراکنده در پارهای مسائل مورد منازعه، چون قیاس - که نمونههای آنها از میانه سده ۲ق گزارش شده است - بگذریم، نام دو تن از فقیهان اصحاب رأی به عنوان آغازگر جریان تدوین در زمینه اصول فقه در نیمه دوم آن سده به چشم میآید که نخستین آنها ابویوسف (د ۱۸۲ق/ ۷۹۸م) و دومین محمد بن حسن شیبانی است که کوشش آنان را باید الهام گرفته از محاضرات محفل [[ابوحنیفه]] تلقی کرد. ابوحنیفه، پیشوای اصحاب رأی، اگرچه خود تألیفی در اصول فقه نپرداخت، ولی بررسی و تحلیل فقه برجای مانده از وی، نشان میدهد که در جهت نظامدهی به ساختار فقه کوفه بر پایه اصولی نظری، تا حد زیادی توفیق یافته بوده است. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
مهمترین شخصیت حنفی که در سده بعد، در جریان تدوین اصول فقه باید از او نام برده شود، ابوموسی عیسی بن ابان (د۲۲۱ق/ ۸۳۶م) از شاگردان محمد بن حسن شیبانی است که آثاری در اصول فقه پرداخته بوده <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۸.</ref> و آراء اصولی او مورد توجه اصول نویسان بعدی از حنفیان و غیر آنان قرار گرفته است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۵.</ref><ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۹۳.</ref> از ویژگیهای وی در مباحث اصولی، پرداختن به دلیل سوم، یعنی اجماع با دیدگاهی خوشبینانه و برخلاف پیشینیان اصحاب رأی است که خود گامی اساسی در جهت نزدیک شدن اصول حنفی به اصول شافعی و پذیرش دستگاه «ادله چهارگانه» ارائه شده در الرسالة شافعی است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۳۰۴- ۳۰۵.</ref><ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۲۲۹.</ref> | مهمترین شخصیت حنفی که در سده بعد، در جریان تدوین اصول فقه باید از او نام برده شود، ابوموسی عیسی بن ابان (د۲۲۱ق/ ۸۳۶م) از شاگردان محمد بن حسن شیبانی است که آثاری در اصول فقه پرداخته بوده <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۸.</ref> و آراء اصولی او مورد توجه اصول نویسان بعدی از حنفیان و غیر آنان قرار گرفته است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۵.</ref><ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۹۳.</ref> از ویژگیهای وی در مباحث اصولی، پرداختن به دلیل سوم، یعنی اجماع با دیدگاهی خوشبینانه و برخلاف پیشینیان اصحاب رأی است که خود گامی اساسی در جهت نزدیک شدن اصول حنفی به اصول شافعی و پذیرش دستگاه «ادله چهارگانه» ارائه شده در الرسالة شافعی است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۳۰۴- ۳۰۵.</ref><ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۲۲۹.</ref> | ||
=شافعی، شخصیتی مؤسس در اصول فقه= | == شافعی، شخصیتی مؤسس در اصول فقه == | ||
شخصیت علمی [[محمد بن ادریس شافعی]] (د ۲۰۴ق/ ۸۱۹م)، در جریان مراحل تحصیل وی در بومهای گوناگون مکه، مدینه، یمن و عراق، و در محافل محدثان و رأیگرایان، به نحوی شکل گرفته که زمینه ارائه طرحی نو و منتظم در اصول را برای او فراهم آورده است. شافعی در سفر دوم خود به عراق برای نخستین بار یک نظام مدون و روشمند فقهی را عرضه کرد که از حیث شیوه عمل و نظام اندیشه با روشهای درایی اهل رأی هماهنگی داشت و از نظر یکایک عناصر فکریِ حاکم بر آن، بیشتر با اندیشه سنتی اصحاب حدیث قابل انطباق بود. تکیه بر عنصر حدیث و اثر، در نظام فکری شافعی به عنوان اساسیترین مدار فقه، خود مینماید و این تکیه تا اندازهای است که ظواهر کتاب را نیز تحت الشعاع نهاده، با روشی «حدیث مدار»، سنت را مفسر آن میشمارد. <ref>شافعی، محمد بن ادریس، الرسالة، ج۱، ص۷۳.</ref> | شخصیت علمی [[محمد بن ادریس شافعی]] (د ۲۰۴ق/ ۸۱۹م)، در جریان مراحل تحصیل وی در بومهای گوناگون مکه، مدینه، یمن و عراق، و در محافل محدثان و رأیگرایان، به نحوی شکل گرفته که زمینه ارائه طرحی نو و منتظم در اصول را برای او فراهم آورده است. شافعی در سفر دوم خود به عراق برای نخستین بار یک نظام مدون و روشمند فقهی را عرضه کرد که از حیث شیوه عمل و نظام اندیشه با روشهای درایی اهل رأی هماهنگی داشت و از نظر یکایک عناصر فکریِ حاکم بر آن، بیشتر با اندیشه سنتی اصحاب حدیث قابل انطباق بود. تکیه بر عنصر حدیث و اثر، در نظام فکری شافعی به عنوان اساسیترین مدار فقه، خود مینماید و این تکیه تا اندازهای است که ظواهر کتاب را نیز تحت الشعاع نهاده، با روشی «حدیث مدار»، سنت را مفسر آن میشمارد. <ref>شافعی، محمد بن ادریس، الرسالة، ج۱، ص۷۳.</ref> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
شافعی در نظام پیشنهادی خود، نخستین بار دستگاه چهارگانه ادله کتاب، سنت، اجماع و قیاس را مطرح کرده، حجیت دو دلیل اخیر را تنها محدود به موارد ضرورت و فقدان نص دانسته است. <ref>شافعی، محمد بن ادریس، الرسالة، ج۱، ص۵۹۸ - ۵۹۹.</ref> ضرورت بسط سخن از ماهیت و حجیت دلیلهای سوم و چهارم در نظام اصولیِ شافعی، او را بر آن داشته است تا با تألیف دو رساله با عناوین الاجماع و ابطال الاستحسان به بحث بیشتر در این دو موضوع بپردازد. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۴.</ref><ref>شافعی، محمد بن ادریس، الام، ج۷، ص۲۶۷-۲۷۷.</ref> | شافعی در نظام پیشنهادی خود، نخستین بار دستگاه چهارگانه ادله کتاب، سنت، اجماع و قیاس را مطرح کرده، حجیت دو دلیل اخیر را تنها محدود به موارد ضرورت و فقدان نص دانسته است. <ref>شافعی، محمد بن ادریس، الرسالة، ج۱، ص۵۹۸ - ۵۹۹.</ref> ضرورت بسط سخن از ماهیت و حجیت دلیلهای سوم و چهارم در نظام اصولیِ شافعی، او را بر آن داشته است تا با تألیف دو رساله با عناوین الاجماع و ابطال الاستحسان به بحث بیشتر در این دو موضوع بپردازد. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۴.</ref><ref>شافعی، محمد بن ادریس، الام، ج۷، ص۲۶۷-۲۷۷.</ref> | ||
=معتزله و جریان تدوین اصول فقه= | == معتزله و جریان تدوین اصول فقه == | ||
متکلمان متقدم معتزله، در سدههای ۲ و ۳ق/ ۸ و ۹م در کنار آموزشهای کلامی، دانش فقه را از نظر دور نداشته، در بررسیهای خود شیوههای استدلال فقهی و مبانی اصولی فقه را نیز به بحث نهادهاند، اما در مقام تألیف و تدوین، با وجود رواج گسترده تألیف در موضوعات کلامی نزد ایشان، گرایشی به تألیف در اصول فقه در میان آنان دیده نشده است. به عنوان نخستین اظهار نظرهای متکلمانه درباره مبانی استدلال فقهی باید به نقلی کوتاه، اما بسیار مهم از زبان [[واصل بن عطا]] اشاره کرد، بر این مبنا که فقیه باید در صورت نیافتن دلیلی از کتاب و «خبری که حجت باشد»، راه «عقل سلیم» را در پیش گیرد. <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۲۳۴.</ref><ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۲۳۶.</ref> تفسیر عبارت عقل سلیم را باید در افکار ابراهیم نظام پیجویی کرد که در ترتیب ادله فقهی، در نبود دلیلی از کتاب و «خبرِ قاطعِ عذر»، بر آن بود که اشیاء در حکم اطلاق عقلیند، <ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۰.</ref><ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۲.</ref><ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۵.</ref> اندیشهای که اساس شکلگیری اصل برائت در دورههای بعدی علم اصول بوده است. | متکلمان متقدم معتزله، در سدههای ۲ و ۳ق/ ۸ و ۹م در کنار آموزشهای کلامی، دانش فقه را از نظر دور نداشته، در بررسیهای خود شیوههای استدلال فقهی و مبانی اصولی فقه را نیز به بحث نهادهاند، اما در مقام تألیف و تدوین، با وجود رواج گسترده تألیف در موضوعات کلامی نزد ایشان، گرایشی به تألیف در اصول فقه در میان آنان دیده نشده است. به عنوان نخستین اظهار نظرهای متکلمانه درباره مبانی استدلال فقهی باید به نقلی کوتاه، اما بسیار مهم از زبان [[واصل بن عطا]] اشاره کرد، بر این مبنا که فقیه باید در صورت نیافتن دلیلی از کتاب و «خبری که حجت باشد»، راه «عقل سلیم» را در پیش گیرد. <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۲۳۴.</ref><ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۲۳۶.</ref> تفسیر عبارت عقل سلیم را باید در افکار ابراهیم نظام پیجویی کرد که در ترتیب ادله فقهی، در نبود دلیلی از کتاب و «خبرِ قاطعِ عذر»، بر آن بود که اشیاء در حکم اطلاق عقلیند، <ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۰.</ref><ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۲.</ref><ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۵.</ref> اندیشهای که اساس شکلگیری اصل برائت در دورههای بعدی علم اصول بوده است. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
در سده ۳ق، همچنین باید از حلقه ابوعیسی وراق و خلف او، ابنراوندی یاد کرد که به عنوان جناحی میان معتزله و امامیه شناخته شده، و مباحثی خاص را در مطالعات اصولی مطرح ساختهاند. ابنراوندی به عنوان متکلمی بازگشته از مکتب اعتزال، در مواضع اصولی خود از مدافعان جدی عمل به اجتهاد الرأی بود و در این باره کتابی با عنوان اجتهاد الرأی نیز پرداخته، در آن به تقویت مبانی اصولیِ کاربرد رأی کوشیده بود. گفتنی است که این اثر ابنراوندی در محافل معتزله و نیز نزد امامیه از پذیرشی برخوردار نگردید و جز از طریق ردیه ابوسهل نوبختی بر آن <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۲۲۵.</ref> شناخته نیست. ابن راوندی همچنین از مروجان حجیت خبر واحد و اجماع بوده، و در این باره رسالههایی با عنوان اثبات خبر الواحد و کیفیه الاجماع و ماهیته تألیف کرده بوده است. <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۲۱۷.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۷۸.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۷۹.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹۸.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۱۰۸.</ref> تألیف دیگر وی با عنوان کتاب الخاص و العام را نیز بر پایه نام باید نوشتهای در مباحث الفاظِ اصول تلقی کرد. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۲۱.</ref> | در سده ۳ق، همچنین باید از حلقه ابوعیسی وراق و خلف او، ابنراوندی یاد کرد که به عنوان جناحی میان معتزله و امامیه شناخته شده، و مباحثی خاص را در مطالعات اصولی مطرح ساختهاند. ابنراوندی به عنوان متکلمی بازگشته از مکتب اعتزال، در مواضع اصولی خود از مدافعان جدی عمل به اجتهاد الرأی بود و در این باره کتابی با عنوان اجتهاد الرأی نیز پرداخته، در آن به تقویت مبانی اصولیِ کاربرد رأی کوشیده بود. گفتنی است که این اثر ابنراوندی در محافل معتزله و نیز نزد امامیه از پذیرشی برخوردار نگردید و جز از طریق ردیه ابوسهل نوبختی بر آن <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۲۲۵.</ref> شناخته نیست. ابن راوندی همچنین از مروجان حجیت خبر واحد و اجماع بوده، و در این باره رسالههایی با عنوان اثبات خبر الواحد و کیفیه الاجماع و ماهیته تألیف کرده بوده است. <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۲۱۷.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۷۸.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۷۹.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹۸.</ref><ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۱۰۸.</ref> تألیف دیگر وی با عنوان کتاب الخاص و العام را نیز بر پایه نام باید نوشتهای در مباحث الفاظِ اصول تلقی کرد. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۲۱.</ref> | ||
=جایگاه داوود ظاهری در مطالعات اصولی= | == جایگاه داوود ظاهری در مطالعات اصولی == | ||
اگرچه در منابع کهن انعکاس رابطهای روشن میان شیوه فقهی ظاهریان، به پیشوایی [[داوود اصفهانی]] (د ۲۷۰ق/ ۸۸۳م) و تعالیم معتزله دیده نمیشود، اما از یکسو مقایسه افکار داوود با متقدمان معتزله در اصول فقهی، و از دیگر سو معتزلی اعتقاد بودن برخی از پیروان داوود چون قاضی ابوالفرج فامی، <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> بازگرداندن برخی ریشههای مذهب ظاهری داوود به ظاهرگرایی معتزله را قابل تأمل میسازد و دور نیست که این نزدیکی حاصل آشنایی مستقیم داوود با تعالیم این مکتب در محیط بصره و بغداد بوده باشد؛ چنانکه به عنوان اطلاعی تاریخی میدانیم که متقدمان معتزله تا میانه سده ۳ق، در فقه به نوعی اصالت ظاهر گرایش داشتهاند و با قیاس و رأی به شدت مخالفت میورزیدهاند. البته آنچه گرایش اصولی داوود را به معتزله متقدم نزدیک میسازد، تنها جهتگیری او در ستیز با قیاس و رأی نیست و مواضع وی در مباحثی چون نقد حجیت اجماع و نفی تقلید نیز با معتزله قرابت بسیار دارد. | اگرچه در منابع کهن انعکاس رابطهای روشن میان شیوه فقهی ظاهریان، به پیشوایی [[داوود اصفهانی]] (د ۲۷۰ق/ ۸۸۳م) و تعالیم معتزله دیده نمیشود، اما از یکسو مقایسه افکار داوود با متقدمان معتزله در اصول فقهی، و از دیگر سو معتزلی اعتقاد بودن برخی از پیروان داوود چون قاضی ابوالفرج فامی، <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> بازگرداندن برخی ریشههای مذهب ظاهری داوود به ظاهرگرایی معتزله را قابل تأمل میسازد و دور نیست که این نزدیکی حاصل آشنایی مستقیم داوود با تعالیم این مکتب در محیط بصره و بغداد بوده باشد؛ چنانکه به عنوان اطلاعی تاریخی میدانیم که متقدمان معتزله تا میانه سده ۳ق، در فقه به نوعی اصالت ظاهر گرایش داشتهاند و با قیاس و رأی به شدت مخالفت میورزیدهاند. البته آنچه گرایش اصولی داوود را به معتزله متقدم نزدیک میسازد، تنها جهتگیری او در ستیز با قیاس و رأی نیست و مواضع وی در مباحثی چون نقد حجیت اجماع و نفی تقلید نیز با معتزله قرابت بسیار دارد. | ||
داوود در برخورد با ظواهر کتاب و سنت، تکیه بر محدوده منصوص و پرهیز از قیاس و الحاق موارد نامنصوص را روش خود ساخته بود و به عنوان قاعدهای، در موارد غیر منصوص و مسکوتٌ عنه، اصل را بر عدم تشریع حکمی شرعی - اعم از حرمت یا وجوب - مینهاد و به حلیت یا عدم وجوب میگرایید، <ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۶۰. </ref> شیوهای که با رجوع به «عقل» و اجرای اصل عدم تشریع در فقه متقدم معتزلی همخوانی داشت. | داوود در برخورد با ظواهر کتاب و سنت، تکیه بر محدوده منصوص و پرهیز از قیاس و الحاق موارد نامنصوص را روش خود ساخته بود و به عنوان قاعدهای، در موارد غیر منصوص و مسکوتٌ عنه، اصل را بر عدم تشریع حکمی شرعی - اعم از حرمت یا وجوب - مینهاد و به حلیت یا عدم وجوب میگرایید، <ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۶۰. </ref> شیوهای که با رجوع به «عقل» و اجرای اصل عدم تشریع در فقه متقدم معتزلی همخوانی داشت. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
در پی داوود، فرزند و مروج فقه او، محمد با تألیف اثری جامع با عنوان الوصول الی معرفة الاصول، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نوشتههای اصولی پدر را سامان بخشیده، نخستین اثر مدون را در اصول فقه ظاهری پدید آورده است. در اشاره به نقش داوود در رونق دادن به بحثهای اصولی، باید گفت که در سده ۳ق، در محافل غیر ظاهری چندان عنایتی به تدوین آثار اصولی دیده نمیشد و تنها آثاری محدود در مکتب اصحاب رأی پدید آمده بود. اما موجِ ایجاد شده توسط ظاهریان، از نو نشاطی در محافل اصولی پدید آورد که حاصل آن نگاشته شدن کتاب الخصوص والعموم در مباحث الفاظ، به دنبال اثری با همیننام از داوود، توسط ابواسحاق مروزی، عالم شافعی بود <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۶.</ref> و در سده بعد، اثر این موج در تألیف آثار متعدد جدلی در مذاهب فقهی گوناگون دیده میشد. | در پی داوود، فرزند و مروج فقه او، محمد با تألیف اثری جامع با عنوان الوصول الی معرفة الاصول، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نوشتههای اصولی پدر را سامان بخشیده، نخستین اثر مدون را در اصول فقه ظاهری پدید آورده است. در اشاره به نقش داوود در رونق دادن به بحثهای اصولی، باید گفت که در سده ۳ق، در محافل غیر ظاهری چندان عنایتی به تدوین آثار اصولی دیده نمیشد و تنها آثاری محدود در مکتب اصحاب رأی پدید آمده بود. اما موجِ ایجاد شده توسط ظاهریان، از نو نشاطی در محافل اصولی پدید آورد که حاصل آن نگاشته شدن کتاب الخصوص والعموم در مباحث الفاظ، به دنبال اثری با همیننام از داوود، توسط ابواسحاق مروزی، عالم شافعی بود <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۶.</ref> و در سده بعد، اثر این موج در تألیف آثار متعدد جدلی در مذاهب فقهی گوناگون دیده میشد. | ||
=طبری در سالهای گذار به سده ۴ق= | == طبری در سالهای گذار به سده ۴ق == | ||
محمد بن جریر طبری (د ۳۱۰ق/ ۹۲۲م)، عالم جامع الاطراف ایرانی و ساکن بغداد که خود پیشوای مذهبی فقهی با عنوان «جریریه» بهشمار میآید، بر مذاهب گوناگون عصر خود واقف بوده، و بهخصوص تعالیم داوود را از شخص وی فراگرفته بوده است. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۱.</ref> وی را باید عالمی از طیف اصحاب حدیث انگاشت که در برخی ابعاد به شیوههای معتدل ملهم از آموزشهای اصحاب حدیثِ متقدم گرایش یافت و در پارهای ابعاد به تعالیم داوود نزدیک شد. گرایش طبری به شیوههای اصولی اهل ظاهر، دست کم به حدی بود که محمد پسر داوود را واداشت تا در اثری با عنوان الانتصار من ابیجعفر الطبری، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نسبت به وی ادای دین کند و به دفاع از مواضع او برخیزد. از ویژگیهای مذهب طبری که او را به ظاهریان نزدیک ساخته است، میتوان گرایش به ظواهر کتاب، برخورد نقادانه با حدیث و پرهیز نسبی از قیاس را برشمرد. | محمد بن جریر طبری (د ۳۱۰ق/ ۹۲۲م)، عالم جامع الاطراف ایرانی و ساکن بغداد که خود پیشوای مذهبی فقهی با عنوان «جریریه» بهشمار میآید، بر مذاهب گوناگون عصر خود واقف بوده، و بهخصوص تعالیم داوود را از شخص وی فراگرفته بوده است. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۱.</ref> وی را باید عالمی از طیف اصحاب حدیث انگاشت که در برخی ابعاد به شیوههای معتدل ملهم از آموزشهای اصحاب حدیثِ متقدم گرایش یافت و در پارهای ابعاد به تعالیم داوود نزدیک شد. گرایش طبری به شیوههای اصولی اهل ظاهر، دست کم به حدی بود که محمد پسر داوود را واداشت تا در اثری با عنوان الانتصار من ابیجعفر الطبری، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نسبت به وی ادای دین کند و به دفاع از مواضع او برخیزد. از ویژگیهای مذهب طبری که او را به ظاهریان نزدیک ساخته است، میتوان گرایش به ظواهر کتاب، برخورد نقادانه با حدیث و پرهیز نسبی از قیاس را برشمرد. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
به بیانی مختصر، در پیرامون نظریه اجماع طبری باید گفت که او شافعی را در پیروی از اجماع، به شدت مورد انتقاد قرار داده، <ref>ابن حزم، علی بن احمد،، الاحکام، ج۴، ص۵۷۴.</ref> و نظریهای بر این مبنا مطرح نموده است که اجماع چیزی جز توافق اکثریت قاطع نیست و مخالفت یک یا چند تن در تحقق آن خللی وارد نمیسازد. ریشه این نظریه، اگرچه در آموزشهای پیشین اصحاب حدیث، به ویژه در آثار ابوعبید قاسم بن سلام وجود داشت، ولی طبری از آن رو در منابع اصولی به عنوان نخستین قائل شاخص این قول شناخته شده است <ref>ابن حزم، علی بن احمد، الاحکام، ج۴، ص۵۳۸.</ref> که نخستینبار آن را در قالب بحثی اصولی و تدوین یافته، تبیین کرده است. بُعدی دیگر در نظریه اجماع طبری که خاستگاهی ظاهرگرایانه دارد، آن است که او برخلاف معمولِ اصولنویسان، به ویژه اصولیان شافعی، اجماع را در صورت حصول بر پایه قیاس و رأی به عنوان حجت نمیشناخت و تنها اجماعی را معتبر میشمرد که بر نصوص شرعی مبتنی بود. <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ج۱، ص۳۷۲.</ref> | به بیانی مختصر، در پیرامون نظریه اجماع طبری باید گفت که او شافعی را در پیروی از اجماع، به شدت مورد انتقاد قرار داده، <ref>ابن حزم، علی بن احمد،، الاحکام، ج۴، ص۵۷۴.</ref> و نظریهای بر این مبنا مطرح نموده است که اجماع چیزی جز توافق اکثریت قاطع نیست و مخالفت یک یا چند تن در تحقق آن خللی وارد نمیسازد. ریشه این نظریه، اگرچه در آموزشهای پیشین اصحاب حدیث، به ویژه در آثار ابوعبید قاسم بن سلام وجود داشت، ولی طبری از آن رو در منابع اصولی به عنوان نخستین قائل شاخص این قول شناخته شده است <ref>ابن حزم، علی بن احمد، الاحکام، ج۴، ص۵۳۸.</ref> که نخستینبار آن را در قالب بحثی اصولی و تدوین یافته، تبیین کرده است. بُعدی دیگر در نظریه اجماع طبری که خاستگاهی ظاهرگرایانه دارد، آن است که او برخلاف معمولِ اصولنویسان، به ویژه اصولیان شافعی، اجماع را در صورت حصول بر پایه قیاس و رأی به عنوان حجت نمیشناخت و تنها اجماعی را معتبر میشمرد که بر نصوص شرعی مبتنی بود. <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ج۱، ص۳۷۲.</ref> | ||
=آثار اصولیِ جدلی در سده ۴ق= | == آثار اصولیِ جدلی در سده ۴ق == | ||
در سده پیشین، نظریات اصولیِ ۳ تن از صاحبنظران از مذاهب مختلف - عیسی بن ابان از حنفیان، ابنراوندی از معتزلیانِ کنارهجو و داوود پیشوای ظاهریان - موجی از نوشتارهای جدلی در اصول را برانگیخت که عالمانی با گرایشهای متنوع در آن ایفای سهم کردند. به خصوص باید اضافه کرد که در طول سده ۴ق، همفکران داوود از ظاهریان، به حملات خود نسبت به اصحاب قیاس و نوشتن ردیههایی بر آنان دوام بخشیدند که از میان آنان میتوان ابوسعید نهربانی، ابوالطیب ابنخلال و ابواسحاق رباعی را نام برد. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۳.</ref> لبه تیز حملات ظاهریان به کاربرد قیاس، به طور مشترک متوجه حنفیان و شافعیان بود و همین امر تألیف دفاعیههایی را از سوی عالمان این دو مذهب به عنوان واکنش به دنبال داشت. | در سده پیشین، نظریات اصولیِ ۳ تن از صاحبنظران از مذاهب مختلف - عیسی بن ابان از حنفیان، ابنراوندی از معتزلیانِ کنارهجو و داوود پیشوای ظاهریان - موجی از نوشتارهای جدلی در اصول را برانگیخت که عالمانی با گرایشهای متنوع در آن ایفای سهم کردند. به خصوص باید اضافه کرد که در طول سده ۴ق، همفکران داوود از ظاهریان، به حملات خود نسبت به اصحاب قیاس و نوشتن ردیههایی بر آنان دوام بخشیدند که از میان آنان میتوان ابوسعید نهربانی، ابوالطیب ابنخلال و ابواسحاق رباعی را نام برد. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۳.</ref> لبه تیز حملات ظاهریان به کاربرد قیاس، به طور مشترک متوجه حنفیان و شافعیان بود و همین امر تألیف دفاعیههایی را از سوی عالمان این دو مذهب به عنوان واکنش به دنبال داشت. | ||
در میان دفاعیهنویسان در محافل حنفی، باید از علی بن موسی قمی یاد کرد که از نامدارترین فقیهان اصحاب رأی در عراق بود، اگرچه ابنندیم در بیان جایگاه فقهی وی، او را از نقضنویسان بر شافعی شمرده، اما تنها تألیف اصولی او با عنوان اثبات القیاس و الاجتهاد و خبر الواحد <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۰.</ref> به ویژه در دو بحث دفاع از حجیت قیاس و اخبار آحاد، روی نزاع با داوود داشته است. | در میان دفاعیهنویسان در محافل حنفی، باید از علی بن موسی قمی یاد کرد که از نامدارترین فقیهان اصحاب رأی در عراق بود، اگرچه ابنندیم در بیان جایگاه فقهی وی، او را از نقضنویسان بر شافعی شمرده، اما تنها تألیف اصولی او با عنوان اثبات القیاس و الاجتهاد و خبر الواحد <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۰.</ref> به ویژه در دو بحث دفاع از حجیت قیاس و اخبار آحاد، روی نزاع با داوود داشته است. | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
مالکیان، با وجود اینکه در این سده به جرگه اصولنویسان پیوسته بودند و در پذیرش اساس حجیت قیاس، به دور از مواضع حنفیان و شافعیان نبودند، اما شاید به دلیل اینکه لبه تیز حملات مستقیماً متوجه ایشان نبوده است، یا به هر دلیل دیگر، خود را در این موج جدلنویسی وارد نساختند. از آنجا که این اصولنویسان مالکی، از محیط عراق برخاسته بودند، شرکت نجستن آنان در این جدلها را نمیتوان ناشی از دور بودن از کانون منازعات اصولی تلقی کرد. | مالکیان، با وجود اینکه در این سده به جرگه اصولنویسان پیوسته بودند و در پذیرش اساس حجیت قیاس، به دور از مواضع حنفیان و شافعیان نبودند، اما شاید به دلیل اینکه لبه تیز حملات مستقیماً متوجه ایشان نبوده است، یا به هر دلیل دیگر، خود را در این موج جدلنویسی وارد نساختند. از آنجا که این اصولنویسان مالکی، از محیط عراق برخاسته بودند، شرکت نجستن آنان در این جدلها را نمیتوان ناشی از دور بودن از کانون منازعات اصولی تلقی کرد. | ||
=اصولنویسی حنفیان، گامی به سوی کاستن فاصلهها= | == اصولنویسی حنفیان، گامی به سوی کاستن فاصلهها == | ||
مذهب حنفیان را در سدههای نخستینِ اسلامی باید، نه یک مذهب صرفاً فقهی، بلکه مذهبی ارائه کننده دستگاهی کلامی - فقهی دانست؛ اما این نیز دانسته است که محافل حنفی در طول سدههای ۳ و ۴ق، گامهایی را برای تقریب مواضع اعتقادی خود با گروههای اصحاب حدیث و سپس اشاعره برداشته بودند. در سده ۴ق، با پدید آمدن موج تدوین آثاری در اصول فقه و به طور کلی پایهریزیِ دستگاههای اصولی، شرایط مساعد بود تا اندیشمندان حنفی، با ارائه نظریههایی معتدل در اصول، مذهب خود را به عنوان مذهبی قابل قبول در انظار پیروان دیگر مذاهب اهل سنت مطرح سازند. این نظریهها، اگرچه در بسیاری موارد، به عنوان شیوههایی اقتباس شده از فقه ابوحنیفه مطرح میشد و مضمون آن به پیشوای مذهب منتسب میگردید، اما بدون تردید ثمره اندیشه و تحلیل اصولیانی بود که فقه پیشوایشان تنها الهام بخش آنان بوده است. | مذهب حنفیان را در سدههای نخستینِ اسلامی باید، نه یک مذهب صرفاً فقهی، بلکه مذهبی ارائه کننده دستگاهی کلامی - فقهی دانست؛ اما این نیز دانسته است که محافل حنفی در طول سدههای ۳ و ۴ق، گامهایی را برای تقریب مواضع اعتقادی خود با گروههای اصحاب حدیث و سپس اشاعره برداشته بودند. در سده ۴ق، با پدید آمدن موج تدوین آثاری در اصول فقه و به طور کلی پایهریزیِ دستگاههای اصولی، شرایط مساعد بود تا اندیشمندان حنفی، با ارائه نظریههایی معتدل در اصول، مذهب خود را به عنوان مذهبی قابل قبول در انظار پیروان دیگر مذاهب اهل سنت مطرح سازند. این نظریهها، اگرچه در بسیاری موارد، به عنوان شیوههایی اقتباس شده از فقه ابوحنیفه مطرح میشد و مضمون آن به پیشوای مذهب منتسب میگردید، اما بدون تردید ثمره اندیشه و تحلیل اصولیانی بود که فقه پیشوایشان تنها الهام بخش آنان بوده است. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
از تألیفات صاحبنظران برجسته حنفی در این دوره، میتوان مأخذ الشرائع از ابومنصور ماتریدی، <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۱۵۷۳.</ref><ref>نسفی، ابوالمعین، تبصرة الادلة، ج۱، ص۳۵۹.</ref> الاصول ابوالحسن کرخی الاصول ابوعبدالله بصری (د ۳۶۹ق/ ۹۷۹م)، <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۳۲۶.</ref> اصول الفقه ابوبکر رازی (د ۳۷۰ق) و تقویم الادله از ابوزید دبوسی (د۴۳۰ق/ ۱۰۳۹م) را نام برد. در نیمه دوم سده ۵ق نیز، اصول الفقه فخرالاسلام پزدوی به عنوان مختصری تعلیمی در اصول حنفی، و اصول سرخسی به عنوان اثری جامعِ نوشتههای پیشین، از جایگاهی مهم برخوردارند. | از تألیفات صاحبنظران برجسته حنفی در این دوره، میتوان مأخذ الشرائع از ابومنصور ماتریدی، <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۱۵۷۳.</ref><ref>نسفی، ابوالمعین، تبصرة الادلة، ج۱، ص۳۵۹.</ref> الاصول ابوالحسن کرخی الاصول ابوعبدالله بصری (د ۳۶۹ق/ ۹۷۹م)، <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۳۲۶.</ref> اصول الفقه ابوبکر رازی (د ۳۷۰ق) و تقویم الادله از ابوزید دبوسی (د۴۳۰ق/ ۱۰۳۹م) را نام برد. در نیمه دوم سده ۵ق نیز، اصول الفقه فخرالاسلام پزدوی به عنوان مختصری تعلیمی در اصول حنفی، و اصول سرخسی به عنوان اثری جامعِ نوشتههای پیشین، از جایگاهی مهم برخوردارند. | ||
=فراگیر شدن اصول فقه در میان مذاهب= | == فراگیر شدن اصول فقه در میان مذاهب == | ||
سدههای ۴ و۵ق/ ۱۰ و ۱۱م را باید اوج بررسیهای اصولی در تاریخ فقه اسلامی ارزیابی کرد، چه تدوین علم اصول که از سده ۲ق باب آن گشوده شده بود، جز از سده ۴ق صورت جدی و فراگیر به خود نگرفت. از سده ۴ق، دستکم در مشرق بلاد اسلامی، اصول فقه دیگر زمینهای اختصاصی برای برخی مذاهب نبود و به عنوان مقدمهای ضروری بر دانش فقه مقبولیتی عام یافته بود. پیش از هر توضیح، باید به بخش آغازین مفاتیحالعلوم خوارزمی (د۳۸۷ق/ ۹۹۷م) اشاره کرد که به عنوان اثری جامعالاطراف در باب علوم اسلامی، بخشی را نیز به فقه اختصاص داده، و در نخستین باب از ابواب این علم، فصلی را در «اصول فقه» گشوده است. وی در این فصل، مذاهب گوناگون فقهی را به گرد بیرق اصول فقه انگاشته، و از ادله (به تعبیر مؤلف: اصول) ششگانه مورد بحث در محافل فقهی، سه دلیل کتاب و سنت و اجماعِ امت را محل اتفاق، و سه دلیل قیاس و استحسان و استصلاح را محل اختلاف مذاهب دانسته است. <ref>خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ج۱، ص۲۱-۲۳. </ref> همچنین باید به برخورد ابوبکر ابهری (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م)، بزرگ مالکیان مشرق، با فقاهت هممذهبان خود در مغرب اشاره کرد که آنان را به سطحی بودن آموزشها و دور بودن از اصول نظری، نکوهش کرده است. <ref>ابن حزم، علی بن احمد،، الاحکام، ج۵، ص۱۲۲.</ref> | سدههای ۴ و۵ق/ ۱۰ و ۱۱م را باید اوج بررسیهای اصولی در تاریخ فقه اسلامی ارزیابی کرد، چه تدوین علم اصول که از سده ۲ق باب آن گشوده شده بود، جز از سده ۴ق صورت جدی و فراگیر به خود نگرفت. از سده ۴ق، دستکم در مشرق بلاد اسلامی، اصول فقه دیگر زمینهای اختصاصی برای برخی مذاهب نبود و به عنوان مقدمهای ضروری بر دانش فقه مقبولیتی عام یافته بود. پیش از هر توضیح، باید به بخش آغازین مفاتیحالعلوم خوارزمی (د۳۸۷ق/ ۹۹۷م) اشاره کرد که به عنوان اثری جامعالاطراف در باب علوم اسلامی، بخشی را نیز به فقه اختصاص داده، و در نخستین باب از ابواب این علم، فصلی را در «اصول فقه» گشوده است. وی در این فصل، مذاهب گوناگون فقهی را به گرد بیرق اصول فقه انگاشته، و از ادله (به تعبیر مؤلف: اصول) ششگانه مورد بحث در محافل فقهی، سه دلیل کتاب و سنت و اجماعِ امت را محل اتفاق، و سه دلیل قیاس و استحسان و استصلاح را محل اختلاف مذاهب دانسته است. <ref>خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ج۱، ص۲۱-۲۳. </ref> همچنین باید به برخورد ابوبکر ابهری (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م)، بزرگ مالکیان مشرق، با فقاهت هممذهبان خود در مغرب اشاره کرد که آنان را به سطحی بودن آموزشها و دور بودن از اصول نظری، نکوهش کرده است. <ref>ابن حزم، علی بن احمد،، الاحکام، ج۵، ص۱۲۲.</ref> | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
به عنوان خاتمهای بر تحقیقات اصولیِ سده ۵ق، باید از محمد غزالی و اثر مهم او المستصفی یاد کرد که در تاریخ تألیفات اصولی نقطه عطفی بیبدیل به شمار میآید. این اثر اگرچه به دست مؤلفی شافعی نگاشته شده است، اما به عنوان برجستهترین نماینده اصول شکلگرفته در این برهه تاریخی، در انتقال تحقیقات اصولی این دوره به آثار متأخر نقش پایه را ایفا نموده، و الگوی مطالعات اصولیِ پس از خود در تمامی مذاهب اهل سنت بوده است. اگرچه غزالی به عنوان عالمی صاحبنظر، خود نظریاتی در اصول ابراز داشته، ولی کتاب المستصفی بیشترین اهمیت تاریخی خود را مرهون سبک تحلیل، جمع بین آراء و تنقیح و تنظیم تحسین برانگیز مباحث در پرداخت کتاب است. | به عنوان خاتمهای بر تحقیقات اصولیِ سده ۵ق، باید از محمد غزالی و اثر مهم او المستصفی یاد کرد که در تاریخ تألیفات اصولی نقطه عطفی بیبدیل به شمار میآید. این اثر اگرچه به دست مؤلفی شافعی نگاشته شده است، اما به عنوان برجستهترین نماینده اصول شکلگرفته در این برهه تاریخی، در انتقال تحقیقات اصولی این دوره به آثار متأخر نقش پایه را ایفا نموده، و الگوی مطالعات اصولیِ پس از خود در تمامی مذاهب اهل سنت بوده است. اگرچه غزالی به عنوان عالمی صاحبنظر، خود نظریاتی در اصول ابراز داشته، ولی کتاب المستصفی بیشترین اهمیت تاریخی خود را مرهون سبک تحلیل، جمع بین آراء و تنقیح و تنظیم تحسین برانگیز مباحث در پرداخت کتاب است. | ||
=تدوین آثار اصولی در هزاره اخیر= | == تدوین آثار اصولی در هزاره اخیر == | ||
پس از کندوکاو مسائل اصولی از جوانب گوناگون در سدههای ۴ و ۵ ق از سوی اصولیان اهلسنت و آخرین آنان غزالی، در سدههای بعد تحول نسبتاً محدودی در آثار اصولی اهل سنت به چشم میآید وبسیاری از مباحث و آثار، تکرار، یا شرح و تفصیل مطالبی است که پیشینیان در نوشتههای خود مطرح کرده بودند. بدون وارد شدن در سخن از مفهوم یا محدوده انسداد باب اجتهاد در عالم فقه اهل سنت، اجمالاً باید یادآور شد که پرهیز نسبی فقیهان از اجتهاد، در این دوره طولانی، بسیاری از مباحث اصولی را، بحثهایی نظری به دور از کاربردی بالفعل ساخته بود. در این میان، تنها برخی از مجتهدان شاخص گاه با نگاه فنیِ اصولی و گاه با نگرشی سلفی، نظریههایی جدید و البته با نوآوری محدود در عرصه اصول فقه پدید آوردند. | پس از کندوکاو مسائل اصولی از جوانب گوناگون در سدههای ۴ و ۵ ق از سوی اصولیان اهلسنت و آخرین آنان غزالی، در سدههای بعد تحول نسبتاً محدودی در آثار اصولی اهل سنت به چشم میآید وبسیاری از مباحث و آثار، تکرار، یا شرح و تفصیل مطالبی است که پیشینیان در نوشتههای خود مطرح کرده بودند. بدون وارد شدن در سخن از مفهوم یا محدوده انسداد باب اجتهاد در عالم فقه اهل سنت، اجمالاً باید یادآور شد که پرهیز نسبی فقیهان از اجتهاد، در این دوره طولانی، بسیاری از مباحث اصولی را، بحثهایی نظری به دور از کاربردی بالفعل ساخته بود. در این میان، تنها برخی از مجتهدان شاخص گاه با نگاه فنیِ اصولی و گاه با نگرشی سلفی، نظریههایی جدید و البته با نوآوری محدود در عرصه اصول فقه پدید آوردند. | ||
در سده ۶ق/ ۱۲م، بیتردید باید المحصول فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق/ ۱۲۰۹م)، متکلم و فقیه شافعی را از تألیفات مهم و اساسی در این زمینه دانست که تا قرنها مورد شرح و تدقیق عالمان اصول بوده است <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۶۱۵-۱۶۱۶.</ref> در سده ۷ق/ ۱۳م، دو تألیف با استقبالی گسترده روبهرو شد؛ نخستین از این دو، الاحکام الاصول الاحکام سیفالدین آمدی (د ۶۳۱ق/ ۱۲۳۴م)، از متکلمان و فقیهان شافعی بود که به عنوان منبعی مهم در مطالعات تطبیقیِ اصولی شناخته شده است و دیگری متنی مختصر با عنوان مختصر المنتهی از جمالالدین ابنحاجب (د ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م)، ادیب و فقیه مالکی است که به عنوان متنی تعلیمی، چندین قرن در محافل اصولی رواج داشته، و شروح و حواشی بسیار بر آن نوشته شده است. افزون بر نقش آمدی و در پی او ابنحاجب در تدوین و تنظیم، این دو در برخی موضوعات اصولی ریزبینیها و نظریههایی جدید نیز داشتهاند که در جای جای آثارشان انعکاس یافتهاست. | در سده ۶ق/ ۱۲م، بیتردید باید المحصول فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق/ ۱۲۰۹م)، متکلم و فقیه شافعی را از تألیفات مهم و اساسی در این زمینه دانست که تا قرنها مورد شرح و تدقیق عالمان اصول بوده است <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۶۱۵-۱۶۱۶.</ref> در سده ۷ق/ ۱۳م، دو تألیف با استقبالی گسترده روبهرو شد؛ نخستین از این دو، الاحکام الاصول الاحکام سیفالدین آمدی (د ۶۳۱ق/ ۱۲۳۴م)، از متکلمان و فقیهان شافعی بود که به عنوان منبعی مهم در مطالعات تطبیقیِ اصولی شناخته شده است و دیگری متنی مختصر با عنوان مختصر المنتهی از جمالالدین ابنحاجب (د ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م)، ادیب و فقیه مالکی است که به عنوان متنی تعلیمی، چندین قرن در محافل اصولی رواج داشته، و شروح و حواشی بسیار بر آن نوشته شده است. افزون بر نقش آمدی و در پی او ابنحاجب در تدوین و تنظیم، این دو در برخی موضوعات اصولی ریزبینیها و نظریههایی جدید نیز داشتهاند که در جای جای آثارشان انعکاس یافتهاست. | ||
در سده ۸ق/ ۱۴م، باید از شکلگیری مکتب سلفی سخن آورد که آغازگر آن، ابنتیمیه (د ۷۲۸ق/ ۱۳۲۸م) بر مفتوح بودن باب اجتهاد تأکید میورزید و در کنار پافشاری بر پیروی از نصوص، قیاس را نیز در استنباط احکام شرعی ارزش مینهاد و به جای اجماع، عنصری با عنوان «اتفاق» را تقویت میکرد که در تعریف او، توافق میان مجتهدان در شریعت اسلامی بود. <ref>ابن تیمیه، احمد، نقد مراتب الاجماع، ج۱، ص۱۰-۱۱.</ref> ابنتیمیه خود در زمینه اصول به تألیفی جامع نپرداخته است و بازتاب تعالیم اصولی او، در کتاب اعلام الموقعین شاگردش ابنقیم جوزیه دیده میشود. درباره این اثر باید گفت که نه تنها در موضعگیریها و شیوه بحث، تفاوتی بنیادین میان ان با آثار متداول اصولی دیده میشود، بلکه این اثر، اساساً از بافتی نوین برخوردار است و سرفصلهای آن با آنچه در آثار اصولی معمول بوده، همخوانی ندارد. | در سده ۸ق/ ۱۴م، باید از شکلگیری مکتب سلفی سخن آورد که آغازگر آن، ابنتیمیه (د ۷۲۸ق/ ۱۳۲۸م) بر مفتوح بودن باب اجتهاد تأکید میورزید و در کنار پافشاری بر پیروی از نصوص، قیاس را نیز در استنباط احکام شرعی ارزش مینهاد و به جای اجماع، عنصری با عنوان «اتفاق» را تقویت میکرد که در تعریف او، توافق میان مجتهدان در شریعت اسلامی بود. <ref>ابن تیمیه، احمد، نقد مراتب الاجماع، ج۱، ص۱۰-۱۱.</ref> ابنتیمیه خود در زمینه اصول به تألیفی جامع نپرداخته است و بازتاب تعالیم اصولی او، در کتاب اعلام الموقعین شاگردش ابنقیم جوزیه دیده میشود. درباره این اثر باید گفت که نه تنها در موضعگیریها و شیوه بحث، تفاوتی بنیادین میان ان با آثار متداول اصولی دیده میشود، بلکه این اثر، اساساً از بافتی نوین برخوردار است و سرفصلهای آن با آنچه در آثار اصولی معمول بوده، همخوانی ندارد. | ||
ابواسحاق شاطبی (د ۷۹۰ق/ ۱۳۸۸م) از صاحبنظران مالکی که به مفتوح دانستن باب اجتهاد شهرت یافته، نیز در کتاب مشهور الموافقات فی اصول الشریعه، شیوهای بدیع و ویژه در طرح مباحث پیش گرفته است. وی که با هدف دستیابی به ابزاری کاربردی برای اجتهاد به علم اصول مینگریسته، با نگرشی زیربنایی به مبانی کلامی مسأله تکلیف، به بازنگری اساسی در فلسفه تشریع پرداخته است و روشهایی را در کاربرد، پیشنهاد کرده، یا توسعه داده است که در رأس آن باید از گسترش کاربرد استصلاح یاد کرد. در واقع بخش اعظم این اثر، مباحثی نظری از گونه یاد شده است و تنها ثلثی از کتاب، با عنوان «کتاب الادله»، مباحث معمول در کتب اصولی را در بر دارد | ابواسحاق شاطبی (د ۷۹۰ق/ ۱۳۸۸م) از صاحبنظران مالکی که به مفتوح دانستن باب اجتهاد شهرت یافته، نیز در کتاب مشهور الموافقات فی اصول الشریعه، شیوهای بدیع و ویژه در طرح مباحث پیش گرفته است. وی که با هدف دستیابی به ابزاری کاربردی برای اجتهاد به علم اصول مینگریسته، با نگرشی زیربنایی به مبانی کلامی مسأله تکلیف، به بازنگری اساسی در فلسفه تشریع پرداخته است و روشهایی را در کاربرد، پیشنهاد کرده، یا توسعه داده است که در رأس آن باید از گسترش کاربرد استصلاح یاد کرد. در واقع بخش اعظم این اثر، مباحثی نظری از گونه یاد شده است و تنها ثلثی از کتاب، با عنوان «کتاب الادله»، مباحث معمول در کتب اصولی را در بر دارد | ||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۱۲: | ||
[http://lib.eshia.ir/71601/1/215 فرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۲۱۵، برگرفته از مقاله «اصول فقه (حوزه اصلی)».] | [http://lib.eshia.ir/71601/1/215 فرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۲۱۵، برگرفته از مقاله «اصول فقه (حوزه اصلی)».] | ||
[[رده: | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | ||
[[رده: | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]] |