confirmed
۵٬۹۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان مذهب اشعری و نیز متکلمان مذهب ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند، میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. در این عرصه هیچ فاعلی جز خدا شناخته نمی شود، زیرا «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می کند. البته ابو الحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می کند او در تعریف کسب می نویسد:حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود.<ref>اشعری ابو الحسن، اللمع، ص 76</ref> و در جایی دیگر به این نکته اشاره می کند که: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی وجود الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل». یعنی همان طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر،ص 32</ref> و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبد نه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است. | و اما در تفسیر این نظریه می توان گفت که تمامی متکلمان مذهب اشعری و نیز متکلمان مذهب ماتریدی که آن ها نیز قایل به کسب هستند، میان خلق و فعل تمایز قایل شده اند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. در این عرصه هیچ فاعلی جز خدا شناخته نمی شود، زیرا «لا موثر فی الوجودالا الله» اما فعل که به معنایی همان کسب است، در اختیار انسان است.اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا می شود، فعل را کسب و او را نسبت با افعالش کسب شده مسئول می کند. البته ابو الحسن اشعری در تعریف کسب به پایین ترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده می کند او در تعریف کسب می نویسد:حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار می گیرد تا فعل مورد نظر کسب شود.<ref>اشعری ابو الحسن، اللمع، ص 76</ref> و در جایی دیگر به این نکته اشاره می کند که: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی وجود الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل». یعنی همان طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر،ص 32</ref> و این همان قدرت حد اقلی است که قدرت عبد نه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن موثر است. | ||
با این حال متکلمان پس از وی هر کدام فراخور فهم شان تفاسیر متفاوتی نسبت به اشعری ارایه دادند که کفه اختیار را برای عباد سنگین می کند | با این حال متکلمان پس از وی هر کدام فراخور فهم شان تفاسیر متفاوتی نسبت به اشعری ارایه دادند که کفه اختیار را برای عباد سنگین می کند. | ||
==ابو بکر باقلانی== | |||
مثلا باقلانی اگر چه میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است اما مهم این است که وی خلق فعل را برای خدا می داند ولی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل می داند امری که ابو الحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی نوشته است: قدرة العبد وإن لم توثّر فی وجود ذلک الفعل، إلاّ انّها أثّرت فی صفة من صـفات ذلک الفـعل ... فـذات الحرکة و وجودها واقع بقدرة الله امـّا کـونها طـاعة أو معصیة بقدرة العبد. یعنی قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفتی از صفات آن فعل تاثیر می گذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع می شود، اما مطیعانه یا عاصیانه بودن آن، تابع قدرت(و اختیار و اراده) عبد است.<ref>القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325</ref> | مثلا باقلانی اگر چه میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است اما مهم این است که وی خلق فعل را برای خدا می داند ولی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل می داند امری که ابو الحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی نوشته است: قدرة العبد وإن لم توثّر فی وجود ذلک الفعل، إلاّ انّها أثّرت فی صفة من صـفات ذلک الفـعل ... فـذات الحرکة و وجودها واقع بقدرة الله امـّا کـونها طـاعة أو معصیة بقدرة العبد. یعنی قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفتی از صفات آن فعل تاثیر می گذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع می شود، اما مطیعانه یا عاصیانه بودن آن، تابع قدرت(و اختیار و اراده) عبد است.<ref>القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325</ref> | ||
و جوینی در تفسیر کسب با نقد تفسیر اشعری و حتی باقلانی معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه قدرتش در طول قدرت خدا است. این نوع اعتراف به قدر ت و اختیار و نیز وجود فاعل های طولی تقریبا در میان متکلمان اشاعره متقدم بی سابقه است زیرا این نوع تفسیر هماهنگ با تفسیر امامیه از امر بین الامرین است.می نویسد:أما نفي هذه القدرة و الاستطاعة فممّا يأباه العقل و الحسن، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه فهو كنفي القدرة أصلا...فلابد إذن من نسبة فعل العبد إلى قدرته حقيقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإن الخلق يشعر باستقلال إيجاده من العدم و الإنسان كما يحس من نفسه الاقتدار، يحس من نفسه أيضا عدم الاستقلال، فالفعل يستند وجوده إلى القدرة، والقدرة يستند وجودها إلى سبب آخر تكون نسبة القدرة إلى ذلك السبب كنسبة الفعل إلى القدرة. و كذلك يستند سبب إلى سبب آخر حتى ينتهي إلى مسبب الأسباب. فهو الخالق للأسباب و مسبباتها.<ref>شهرستانی عبد الکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref> یعنی عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است.پس باید بگوییم که استناد عبد نسبت به فعلش حقیقی است، اما این استناد بر وجه احداث و خلق نیست زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود.ابو حامد غزاالی نیز در تفسیر کسب و برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف می کند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.<ref>غزالی ابو حامد، احیاء علوم الدین، ص 249</ref> او می گوید که خدا در خلق منفرد است اما انفراد او در خلق مانع کسب افعال و ایجاد مسئولیت برای بندگان نمی شود. می نویسد:أن انفراد الله سبحانه باختراع حركات العباد لا يخرجها عن كونها مقدورة للعباد على سبيل الاكتساب.<ref>غزالی ابو حامد،احیاء علوم الدین، ص 111</ref> | |||
==عبد الملک جوینی== | |||
و جوینی در تفسیر کسب با نقد تفسیر اشعری و حتی باقلانی معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه قدرتش در طول قدرت خدا است. این نوع اعتراف به قدر ت و اختیار و نیز وجود فاعل های طولی تقریبا در میان متکلمان اشاعره متقدم بی سابقه است زیرا این نوع تفسیر هماهنگ با تفسیر امامیه از امر بین الامرین است.می نویسد:أما نفي هذه القدرة و الاستطاعة فممّا يأباه العقل و الحسن، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه فهو كنفي القدرة أصلا...فلابد إذن من نسبة فعل العبد إلى قدرته حقيقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإن الخلق يشعر باستقلال إيجاده من العدم و الإنسان كما يحس من نفسه الاقتدار، يحس من نفسه أيضا عدم الاستقلال، فالفعل يستند وجوده إلى القدرة، والقدرة يستند وجودها إلى سبب آخر تكون نسبة القدرة إلى ذلك السبب كنسبة الفعل إلى القدرة. و كذلك يستند سبب إلى سبب آخر حتى ينتهي إلى مسبب الأسباب. فهو الخالق للأسباب و مسبباتها.<ref>شهرستانی عبد الکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref> یعنی عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است.پس باید بگوییم که استناد عبد نسبت به فعلش حقیقی است، اما این استناد بر وجه احداث و خلق نیست زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود. | |||
==ابو حامد غزالی== | |||
ابو حامد غزاالی نیز در تفسیر کسب و برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف می کند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است.<ref>غزالی ابو حامد، احیاء علوم الدین، ص 249</ref> او می گوید که خدا در خلق منفرد است اما انفراد او در خلق مانع کسب افعال و ایجاد مسئولیت برای بندگان نمی شود. می نویسد:أن انفراد الله سبحانه باختراع حركات العباد لا يخرجها عن كونها مقدورة للعباد على سبيل الاكتساب.<ref>غزالی ابو حامد،احیاء علوم الدین، ص 111</ref> | |||
==فخر الدین رازی== | |||
فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل بندگان منوط به وجود قدرت و داعی با هم است اگر هر دو ایجاد شد عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش می شود.می نویسد:انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعي اليه و لم يمنعه منه مانع، فانه يحصل ذلك الفعل. | فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل بندگان منوط به وجود قدرت و داعی با هم است اگر هر دو ایجاد شد عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش می شود.می نویسد:انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعي اليه و لم يمنعه منه مانع، فانه يحصل ذلك الفعل. | ||
یعنی ما به ضرورت می دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref> | یعنی ما به ضرورت می دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref> | ||
وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار می کند که | وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار می کند که الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعية الْمَخْصُوصَة يجب الْفِعْل وعَلى هَذَا التَّقْدِير يكون العَبْد فَاعِلا على سَبِيل الْحَقِيقَة وَمَعَ ذَلِك فَتكون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَى وَقدره.<ref>فخر الدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref>یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب می شود. بنا بر این تقدیر، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش است، با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. با توجه به اعتراف صریح فخر رازی نسبت به فاعلیت واقعی انسان، معلوم می شود که وی بر سر هیچ دو راهی ای قرار نمی گیرد که نتواند تصمیم بگیرد، زیرا به صراحت اعتراف می کند که پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص فعل، آن را با قدرت و اراده خودش انجام می دهد. بنا بر این، آن چه انجام داده در واقع به خودش منسوب می شود. | ||
در تفسیر فخر رازی هم اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است و هم فعل تابع قضا و قدر الهی است تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کرده اند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعل های طولی در ایجاد فعل اعتراف می کند و آن را می پذیرد. <ref>ر ک، فخر الدین رازی، المباحث المشرقیه،ص 517</ref> | در تفسیر فخر رازی هم اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است و هم فعل تابع قضا و قدر الهی است تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کرده اند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعل های طولی در ایجاد فعل اعتراف می کند و آن را می پذیرد. <ref>ر ک، فخر الدین رازی، المباحث المشرقیه،ص 517</ref> | ||
==سعد الدین تفتازانی== | |||
شخصیت بعدی اشاعره، سعدالدین تفتازانی است.وی در باره افعال اختیاری انسان ها، پیرو نظریه کسب است، با این تفاوت که در تفسیر این نظریه اعتقادی فراخ تر از اشعری داردو معقتد است که بندگان قادرند که در حال اختیار افعال خود را انجام دهند و نسبت به آن مستحق ثواب و عقاب شوند.نوشته است:«و للعباد أفعال اختيارية يثابون بها ان كانت طاعة و يعاقبون عليها ان كانت معصية، لا كما زعمت الجبرية من أنه لا فعل للعبد أصلا، و أن حركاته بمنزلة حركات الجمادات لا قدرة للعبد عليها و لا قصد و لا اختيار، و هذا باطل، لأنا نفرق بالضرورة بين حركة البطش و حركة الارتعاش، و نعلم أن الأول باختياره دون الثانى، و لأنه لو لم يكن للعبد فعل أصلا، لما صح تكليفه و لا ترتب استحقاق الثواب و العقاب على أفعاله و لا اسناد الأفعال التى تقتضى سابقية القصد و الاختيار إليه على سبيل الحقيقة. مثل صلى و صام و كتب، بخلاف مثل طال الغلام و اسود لونه و النصوص القطعية تنفى ذلك. كقوله تعالى: «جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ سوره واقعه،آیه 24»و قوله تعالى: «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر سوره سوره کهف، آیه 29ْ» الى غير ذلك. | شخصیت بعدی اشاعره، سعدالدین تفتازانی است.وی در باره افعال اختیاری انسان ها، پیرو نظریه کسب است، با این تفاوت که در تفسیر این نظریه اعتقادی فراخ تر از اشعری داردو معقتد است که بندگان قادرند که در حال اختیار افعال خود را انجام دهند و نسبت به آن مستحق ثواب و عقاب شوند.نوشته است:«و للعباد أفعال اختيارية يثابون بها ان كانت طاعة و يعاقبون عليها ان كانت معصية، لا كما زعمت الجبرية من أنه لا فعل للعبد أصلا، و أن حركاته بمنزلة حركات الجمادات لا قدرة للعبد عليها و لا قصد و لا اختيار، و هذا باطل، لأنا نفرق بالضرورة بين حركة البطش و حركة الارتعاش، و نعلم أن الأول باختياره دون الثانى، و لأنه لو لم يكن للعبد فعل أصلا، لما صح تكليفه و لا ترتب استحقاق الثواب و العقاب على أفعاله و لا اسناد الأفعال التى تقتضى سابقية القصد و الاختيار إليه على سبيل الحقيقة. مثل صلى و صام و كتب، بخلاف مثل طال الغلام و اسود لونه و النصوص القطعية تنفى ذلك. كقوله تعالى: «جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ سوره واقعه،آیه 24»و قوله تعالى: «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر سوره سوره کهف، آیه 29ْ» الى غير ذلك. |