پرش به محتوا

مصعب بن عمیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


== شهادت مصعب در جنگ احد ==
== شهادت مصعب در جنگ احد ==
حدود یک سال پس از [[جنگ بدر]]، نبرد [[احد]] رخ داد. رسول خدا (صلی الله علیه) پرچم سپاه اسلام را به مصعب داد. در میانه جنگ، گروهی از مسلمانان به گردآوری غنایم سرگرم شدند و از جنگ غافل ماندند. دشمن از این فرصت استفاده کرد و با نیروهای تازه نفسش از پشت سر به مسلمانان حمله کرد. از این روی، جان پیامبر خدا به خطر افتاد. مصعب، همچنان که می‌کوشید پرچم لشکر اسلام را افراشته نگاه دارد، با سربازان دشمن می‌جنگید تا از آسیب رسیدن به جان رسول خدا (صلی الله علیه) جلوگیری کند. در این هنگام، یکی از سربازان سواره نظام دشمن به نام «قمیه لیثی» وقتی شجاعت و دلاوری مصعب را برای حفظ انسجام لشکر اسلام و نگاهبانی از پیامبر دید، تصمیم گرفت به او حمله کند و پرچم را سرنگون سازد. او در فرصتی مناسب، از پشت سر به مصعب تاخت و ضربه‌ای به دست راست وی وارد کرد. دست مصعب از بدن جدا شد. در همین لحظه شایع شد که رسول خدا (صلی الله علیه) به شهادت رسیده است. مصعب نیز شعارش را تغییر داد و این آیه را خواند: {{متن قرآن |وَ ما مُحَمَّدٌ الاّ رَسولُ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسلُ أفإن مّاتَ أو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَی اَعقابِکم |سوره = آل عمران |سوره = 144 }}؛ «محمد، رسولی است مانند رسولان پیشین. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، باید به عقب بازگردید؟»
حدود یک سال پس از [[جنگ بدر]]، نبرد [[احد]] رخ داد. رسول خدا (صلی الله علیه) پرچم سپاه اسلام را به مصعب داد. در میانه جنگ، گروهی از مسلمانان به گردآوری غنایم سرگرم شدند و از جنگ غافل ماندند. دشمن از این فرصت استفاده کرد و با نیروهای تازه نفسش از پشت سر به مسلمانان حمله کرد. از این روی، جان پیامبر خدا به خطر افتاد. مصعب، هم‌چنان که می‌کوشید پرچم لشکر اسلام را افراشته نگاه دارد، با سربازان دشمن می‌جنگید تا از آسیب رسیدن به جان رسول خدا (صلی الله علیه) جلوگیری کند. در این هنگام، یکی از سربازان سواره نظام دشمن به نام «قمیه لیثی» وقتی شجاعت و دلاوری مصعب را برای حفظ انسجام لشکر اسلام و نگاهبانی از پیامبر دید، تصمیم گرفت به او حمله کند و پرچم را سرنگون سازد. او در فرصتی مناسب، از پشت سر به مصعب تاخت و ضربه‌ای به دست راست وی وارد کرد. دست مصعب از بدن جدا شد. در همین لحظه شایع شد که رسول خدا (صلی الله علیه) به شهادت رسیده است. مصعب نیز شعارش را تغییر داد و این آیه را خواند: {{متن قرآن |وَ ما مُحَمَّدٌ الاّ رَسولُ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسلُ أفإن مّاتَ أو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَی اَعقابِکم |سوره = آل عمران |آیه = 144 }}؛ «محمد، رسولی است مانند رسولان پیشین. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، باید به عقب بازگردید؟»


سپس پرچم را به دست چپ گرفت و آن را میان بازوانش محکم کرد. ابن قمیه دست چپش را نیز جدا کرد، ولی مصعب همچنان آن آیه را می‌خواند. او پرچم را به سینه چسبانید و آن آیه را تکرار کرد. این بار ابن قمیه با نیزه به او حمله کرد و سینه‌اش را شکافت. مصعب از اسب بر زمین افتاد و پرچم اسلام سرنگون شد. دو تن از جوانان بنی عبدالدار با شتاب خود را به وی رسانیدند و بدن بی جانش را از میدان بیرون بردند. رسول خدا (صلی الله علیه) پس از پایان جنگ، کنار جنازه مصعب آمد و این آیه را تلاوت فرمود: {{متن قرآن |مِنَ المؤمنینَ رجالٌ صَدَقوا مَا عاهَدُوا اللهَ علیهِ فَمِنهُم مَّن قَضَی نَحبَهُ و مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ |سوره = احزاب |آیه = 23 }}؛ «از مؤمنان مردانی هستند که در پیمانی که با خداوند بسته‌اند، وفادار ماندند. گروهی از آنان به پیمان خود وفا کردند و گروهی دیگر در انتظار آن اند و آنان پیمان با خدا را نقض نکرده‌اند». وقتی اصحاب، پیکر بی‌جان مصعب را می‌بردند، پیامبر خاطرات گذشته او را به یاد‌آورد و در حالی که قطره‌های اشک از چشمانش جاری بود، فرمود: «در مکه دیده بودم که او لطیف‌ترین پیراهن را می‌پوشید و شاداب‌ترین چهره را داشت، ولی اینک، ای مصعب! در حالت آشفته و بی جان میان [[کفن]] پیچیده شده‌ای<ref>عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 375.</ref>». به این ترتیب مصعب در سال سوم هجرت در چهل سالگی به فیض [[شهادت]] رسید. به فرمان پیامبر خدا او را همراه با «ابوالروم»، «عامربن ربیعه» و «سیوبط بن اسعد» در یک قبر به خاک سپردند.
سپس پرچم را به دست چپ گرفت و آن را میان بازوانش محکم کرد. ابن قمیه دست چپش را نیز جدا کرد، ولی مصعب هم‌چنان آن آیه را می‌خواند. او پرچم را به سینه چسبانید و آن آیه را تکرار کرد. این بار ابن قمیه با نیزه به او حمله کرد و سینه‌اش را شکافت. مصعب از اسب بر زمین افتاد و پرچم اسلام سرنگون شد. دو تن از جوانان بنی عبدالدار با شتاب خود را به وی رسانیدند و بدن بی جانش را از میدان بیرون بردند. رسول خدا (صلی الله علیه) پس از پایان جنگ، کنار جنازه مصعب آمد و این آیه را تلاوت فرمود: {{متن قرآن |مِنَ المؤمنینَ رجالٌ صَدَقوا مَا عاهَدُوا اللهَ علیهِ فَمِنهُم مَّن قَضَی نَحبَهُ و مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ |سوره = احزاب |آیه = 23 }}؛ «از مؤمنان مردانی هستند که در پیمانی که با خداوند بسته‌اند، وفادار ماندند. گروهی از آنان به پیمان خود وفا کردند و گروهی دیگر در انتظار آن اند و آنان پیمان با خدا را نقض نکرده‌اند». وقتی اصحاب، پیکر بی‌جان مصعب را می‌بردند، پیامبر خاطرات گذشته او را به یاد‌آورد و در حالی که قطره‌های اشک از چشمانش جاری بود، فرمود: «در مکه دیده بودم که او لطیف‌ترین پیراهن را می‌پوشید و شاداب‌ترین چهره را داشت، ولی اینک، ای مصعب! در حالت آشفته و بی جان میان [[کفن]] پیچیده شده‌ای<ref>عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 375.</ref>». به این ترتیب مصعب در سال سوم هجرت در چهل سالگی به فیض [[شهادت]] رسید. به فرمان پیامبر خدا او را همراه با «ابوالروم»، «عامربن ربیعه» و «سیوبط بن اسعد» در یک قبر به خاک سپردند.


== پانویس ==
== پانویس ==
confirmed
۳۸٬۰۶۴

ویرایش