پرش به محتوا

اصحاب حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">[[پرونده:اصحاب حدیث.jpg |جایگزین=اصحاب حدیث]]</div>
<div class="wikiInfo">[[پرونده:اصحاب حدیث.jpg |جایگزین=اصحاب حدیث]]</div>
'''اصحاب حدیث''' در معنای عام خود، عنوان گروهی از عالمان اسلامی است که در شیوه‌ خود برای [[احادیث]] و پیروی آن اعتنایی ویژه داشته‌اند. اصحاب حدیث به معنای اعم، موضوعات مختلف دینی اعم از [[فقه]]، [[کلام]] و غیر آن را مورد بررسی قرار داده‌اند، اما آنان بیش از هر چیز در تاریخ فرهنگ اسلامی به عنوان یکی از دو گرایش اصلی در فقه [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]] در سده‌های نخستین در مقابل [[اهل‌رأی]] شهرت دارند.
'''اصحاب حدیث''' در معنای عام خود، عنوان گروهی از عالمان اسلامی است که در شیوه‌ خود برای [[احادیث]] و پیروی آن اعتنایی ویژه داشته‌اند. اصحاب حدیث به معنای اعم، موضوعات مختلف دینی اعم از [[فقه]]، [[کلام]] و غیر آن را مورد بررسی قرار داده‌اند، اما آنان بیش از هر چیز در تاریخ فرهنگ اسلامی به عنوان یکی از دو گرایش اصلی در فقه [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] در سده‌های نخستین در مقابل [[اهل رأی]] شهرت دارند.


== اصحاب اثر و اصحاب أرأیت ==
== اصحاب اثر و اصحاب أرأیت ==
در نسل سال‌های 60-85هـ و 85-110هـ، ما گروهی به عنوان [[اصحاب اثر]] و گروهی دیگر به نام [[اصحاب أرایت]] داریم که در تقابل با هم بودند. گزارش‌های ثبت شده زیادی داریم که این تقابل را در نسل [[ابراهیم نخعی]] و نسل [[حمّاد بن ابی سلیمان]] نشان می‌دهد.
در نسل سال‌های 60-85هـ و 85-110هـ، ما گروهی به عنوان [[اصحاب اثر]] و گروهی دیگر به نام [[اصحاب أرایت]] داریم که در تقابل با هم بودند. گزارش‌های ثبت شده زیادی داریم که این تقابل را در نسل [[ابراهیم نخعی]] و نسل [[حمّاد بن ابی سلیمان]] نشان می‌دهد.
اصحاب اثر می‌گفتند: «کنّا نتبع الآثار» یعنی روش و منش ما پیروی از چیزی است که به ما رسیده است. نام‌گذاری [[اصحاب أرأیت]] به این دلیل بود که دائماً افرادی پیش صغار [[صحابه]] می‌آمدند و می‌گفتند: «أرایت ان کان کذا فحکمه ماذا؟». نظر شما در این مورد چیست؟ در متون تاریخی به این افراد اصحاب أرایت گفته می‌شود. اوج این مسأله حدود سال‌های 60-85هـ است. البته در سال‌های 85-110هـ کم کم گفتمان تغییر کرد و در نسل‌های بعدی یعنی نسل‌های 135-160هـ دیگر اصحاب اثری وجود ندارند. همه جزء اصحاب أرایت هستند و پذیرفته‌اند که باید مسائل را نظام‌مند بررسی کرد.
اصحاب اثر می‌گفتند: «کنّا نتبع الآثار» یعنی روش و منش ما پیروی از چیزی است که به ما رسیده است. نام‌گذاری [[اصحاب أرأیت]] به این دلیل بود که دائماً افرادی پیش صغار [[صحابه]] می‌آمدند و می‌گفتند: «أرایت ان کان کذا فحکمه ماذا؟». نظر شما در این مورد چیست؟ در متون تاریخی به این افراد اصحاب أرایت گفته می‌شود. اوج این مسأله حدود سال‌های 60-85هـ است. البته در سال‌های 85-110هـ کم کم گفتمان تغییر کرد و در نسل‌های بعدی یعنی نسل‌های 135-160 هـ. دیگر اصحاب اثری وجود ندارند. همه جزء اصحاب أرایت هستند و پذیرفته‌اند که باید مسائل را نظام‌مند بررسی کرد.


در عوض گروه‌ بندی‌های جدیدی بوجود آمد. در گروه‌ بندی جدید این دوره، اصحاب حدیث مانند [[سفیان ثوری]] و اصحاب رأی مانند [[ابن ابی لیلا]] و [[ابوحنیفه]] در مقابل هم قرار داشتند. بسیاری این تغییر گفتمان را به خاطر شباهتی که بین حدیث و اثر وجود دارد، متوجه نمی‌شوند. در مورد اصحاب رأی و أرایت هم چون از ماده واحدی هستند، تصور می‌شود ناظر به یک چیز هستند. تقابل اصحاب اثر و اصحاب أرأیت داستان دیگری است و تقابل اصحاب حدیث و اصحاب رأی داستان دیگر! هم اصحاب حدیث و هم اصحاب رأی، جزء اصحاب أرایت هستند چون اصحاب اثر از بین رفته بودند و چیزی از آنها باقی نمانده بود.
در عوض گروه‌ بندی‌های جدیدی بوجود آمد. در گروه‌ بندی جدید این دوره، اصحاب حدیث مانند [[سفیان ثوری]] و اصحاب رأی مانند [[ابن ابی لیلا]] و [[ابوحنیفه]] در مقابل هم قرار داشتند. بسیاری این تغییر گفتمان را به خاطر شباهتی که بین حدیث و اثر وجود دارد، متوجه نمی‌شوند. در مورد اصحاب رأی و أرایت هم چون از ماده واحدی هستند، تصور می‌شود ناظر به یک چیز هستند. تقابل اصحاب اثر و اصحاب أرأیت داستان دیگری است و تقابل اصحاب حدیث و اصحاب رأی داستان دیگر! هم اصحاب حدیث و هم اصحاب رأی، جزء اصحاب أرایت هستند چون اصحاب اثر از بین رفته بودند و چیزی از آنها باقی نمانده بود.
خط ۱۸: خط ۱۸:
اصحاب اثر این نظریه‌ها را از باب این که با افکار پست مدرن آشنا بودند، نمی‌زدند بلکه برعکس، این حرف‌ها را از این باب که سنت متقدمان بوده می‌زدند. علمای عصر صحابه و [[تابعین]] نسل اوّل هم، به همین شکل عمل می‌کردند یعنی برای آنها هم نقش یک نوع پیروی از سلف را داشت.
اصحاب اثر این نظریه‌ها را از باب این که با افکار پست مدرن آشنا بودند، نمی‌زدند بلکه برعکس، این حرف‌ها را از این باب که سنت متقدمان بوده می‌زدند. علمای عصر صحابه و [[تابعین]] نسل اوّل هم، به همین شکل عمل می‌کردند یعنی برای آنها هم نقش یک نوع پیروی از سلف را داشت.
مسأله دیگر که در این دو نسل مشترک بود، این بود که اگر ما با مسائلی مواجه شویم که برای آن حکمی در [[کتاب خدا|کتاب]] و [[سنت]] وجود نداشته باشد، اجتهاد الرأی می‌کنیم.
مسأله دیگر که در این دو نسل مشترک بود، این بود که اگر ما با مسائلی مواجه شویم که برای آن حکمی در [[کتاب خدا|کتاب]] و [[سنت]] وجود نداشته باشد، اجتهاد الرأی می‌کنیم.
منظور از [[اجتهاد]] الرأی این بود که یک صحابی بر اساس قوه حدسی که با مراجعه به دانسته‌های خود، و یک عالمی از تابعین با رجوع به آنچه که از [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم]] از طریق صحابه شنیده و یک ارتکازات ذهنیه‌ای از دین برایش به وجود آمده، بتواند در مورد مسأله‌هایی که مطرح شده و چیزی از گذشتگان به او نرسیده، نظر بدهد. این کار، یک حدس شخصی و کاملاً بدون روش بود. البته در نگاه اوّل مفید به نظر می‌رسید ولی هر چه زمان سپری می‌شد، تعارض‌ها خودش را بیشتر نشان می‌داد.
منظور از [[اجتهاد]] الرأی این بود که یک صحابی بر اساس قوه حدسی که با مراجعه به دانسته‌های خود، و یک عالمی از تابعین با رجوع به آنچه که از [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)]] از طریق صحابه شنیده و یک ارتکازات ذهنیه‌ای از دین برایش به وجود آمده، بتواند در مورد مسأله‌هایی که مطرح شده و چیزی از گذشتگان به او نرسیده، نظر بدهد. این کار، یک حدس شخصی و کاملاً بدون روش بود. البته در نگاه اوّل مفید به نظر می‌رسید ولی هر چه زمان سپری می‌شد، تعارض‌ها خودش را بیشتر نشان می‌داد.


مثلاً فردی از ابراهیم نخعی مطلبی را می‌پرسید، و او هم به نوعی جوابی می‌داد، در حالی که عالم دیگر از همان شهر، جواب متفاوتی می‌داد.
مثلاً فردی از ابراهیم نخعی مطلبی را می‌پرسید، و او هم به نوعی جوابی می‌داد، در حالی که عالم دیگر از همان شهر، جواب متفاوتی می‌داد.
در همین نسل، میزان اختلافات در مسائل فقهی به اندازه‌ای شد که مثلاً 20 سال بعد منصور که تازه [[خلیفه]] شده بود، از [[ابن مقفع]] - داندیشمند معروف ایرانی - درخواست کرد کتابی برای دستورالعمل‌های کلی خلافت بنویسد. ابن مقفع کتاب کوچکی به نام «رساله الصحابه» نوشت<ref> این کتاب، مربوط به حدود سال‌های 135 هـ است که تاکنون باقی مانده و چاپ شده است. </ref> و در آن صریحاً خطاب به خلیفه می‌گوید: اگر یک جریان فتاوای متعارض و مختلف خاتمه ندهی، نظام قضایی از هم می‌پاشد. پس معلوم می‌شود این نگرانی برای یک مشاور عالی مثل ابن مقفع وجود داشته که به خلیفه صریحاً این مطلب را می‌گوید.
در همین نسل، میزان اختلافات در مسائل فقهی به اندازه‌ای شد که مثلاً 20 سال بعد منصور که تازه [[خلیفه]] شده بود، از [[ابن مقفع]] - داندیشمند معروف ایرانی - درخواست کرد کتابی برای دستورالعمل‌های کلی خلافت بنویسد. ابن مقفع کتاب کوچکی به نام «رساله الصحابه» نوشت<ref> این کتاب، مربوط به حدود سال‌های 135 هـ است که تاکنون باقی مانده و چاپ شده است.</ref>. و در آن صریحاً خطاب به خلیفه می‌گوید: اگر یک جریان فتاوای متعارض و مختلف خاتمه ندهی، نظام قضایی از هم می‌پاشد. پس معلوم می‌شود این نگرانی برای یک مشاور عالی مثل ابن مقفع وجود داشته که به خلیفه صریحاً این مطلب را می‌گوید.


از یک زاویه به نظر می‌رسد این افراد از متورم شدن مباحث معارف اسلامی جلوگیری می‌کنند ولی آفت بزرگ این تفکر، ضد روش و ضد سیستم بودن آن بود و امکان به وجود آوردن هیچ نوع سیستمی را نمی‌داد. اگر از خود این فرد یک سال بعد همان سؤال را می‌کردند، جواب دیگری می‌داد. این مدل کار کردن، غیر قابل کنترل بود. برای یک [[کشور اسلامی]] که دائماً بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و به تدریج باید یک نظام پیچیده‌ای را برای اداره کشور به وجود می‌آورد، ادامه این روش، یک خطر خیلی جدی بود. در واقع به این دلیل است که ما می‌گوییم به تدریج تاریخ مصرف این سیستم از بین رفت.  
از یک زاویه به نظر می‌رسد این افراد از متورم شدن مباحث معارف اسلامی جلوگیری می‌کنند ولی آفت بزرگ این تفکر، ضد روش و ضد سیستم بودن آن بود و امکان به وجود آوردن هیچ نوع سیستمی را نمی‌داد. اگر از خود این فرد یک سال بعد همان سؤال را می‌کردند، جواب دیگری می‌داد. این مدل کار کردن، غیر قابل کنترل بود. برای یک کشور اسلامی که دائماً بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و به تدریج باید یک نظام پیچیده‌ای را برای اداره کشور به وجود می‌آورد، ادامه این روش، یک خطر خیلی جدی بود. در واقع به این دلیل است که ما می‌گوییم به تدریج تاریخ مصرف این سیستم از بین رفت.  


=== حذف شدن اصحاب اثر ===
=== حذف شدن اصحاب اثر ===


دو ویژگی اصحاب اثر را فراموش نکنید:
دو ویژگی اصحاب اثر را فراموش نکنید:
# نگاه حداقلی و جلوگیری از توسعه
# نگاه حداقلی و جلوگیری از توسعه؛
# تکیه بر رأی بدون روش، یعنی نظر می‌دهم، ولی روشی برای نظرم وجود ندارد. این موارد ویژگی‌های اصحاب اثر بود، چیزی که اصحاب أرایت را در مقابل آنها قرار داده بود.
# تکیه بر رأی بدون روش، یعنی نظر می‌دهم، ولی روشی برای نظرم وجود ندارد. این موارد ویژگی‌های اصحاب اثر بود، چیزی که اصحاب أرایت را در مقابل آنها قرار داده بود.


اصحاب أرایت نسل جوان‌تری بودند. افرادی مثل [[حمّاد بن ابی سلیمان]] مایل بودند این وضعیت را اصلاح کنند یعنی فکر می‌کردند با این وضعیت نمی‌توان ادامه داد.
اصحاب أرایت نسل جوان‌تری بودند. افرادی مثل [[حماد بن ابی سلیمان]] مایل بودند این وضعیت را اصلاح کنند یعنی فکر می‌کردند با این وضعیت نمی‌توان ادامه داد.
اما کدام گروه پیروز شد؟ اصحاب اثر محکوم به شکست بودند و نمی‌توانستند ادامه پیدا کنند. بنابراین تمام جناح بندی‌های بعدی، جناح بندی‌های گروه اصحاب أرایت است یعنی اصحاب حدیث و اصحاب رأی که در دوره بعد بوجود آمدند، ادامه دهنده راه اصحاب أرایت هستند و هیچ کس اصحاب اثر را ادامه نداد و نمی‌توانست ادامه دهد چون تاریخ مصرفش گذشته بود. با این توضیحات به اصحاب حدیث و اصحاب رأی می‌پردازیم.
اما کدام گروه پیروز شد؟ اصحاب اثر محکوم به شکست بودند و نمی‌توانستند ادامه پیدا کنند. بنابراین تمام جناح بندی‌های بعدی، جناح بندی‌های گروه اصحاب أرایت است یعنی اصحاب حدیث و اصحاب رأی که در دوره بعد بوجود آمدند، ادامه دهنده راه اصحاب أرایت هستند و هیچ کس اصحاب اثر را ادامه نداد و نمی‌توانست ادامه دهد چون تاریخ مصرفش گذشته بود. با این توضیحات به اصحاب حدیث و اصحاب رأی می‌پردازیم.


== پیدایی اصحاب حدیت به مثابه صنف یا گرایش ==
== پیدایی اصحاب حدیث به مثابه صنف یا گرایش ==
در مورد اصطلاح اصحاب حدیث، دو فهم سنتی<ref>منظورم از سنتی یعنی فهمی که می‌توانید در کتاب‌ها بیابید.</ref>. وجود دارد.
در مورد اصطلاح اصحاب حدیث، دو فهم سنتی<ref>منظورم از سنتی یعنی فهمی که می‌توانید در کتاب‌ها بیابید.</ref>. وجود دارد.


خط ۴۰: خط ۴۰:
ساده‌ترین فهمی که از اصطلاح اصحاب حدیث وجود دارد، این است که اصحاب حدیث یعنی پیروان [[حدیث]] یا به تعبیر خودمانی «اخباری‌ها». [[اخباری]] یعنی کسی که احادیث را می‌خواند و هر چه که در احادیث آمده باور می‌کند و به دنبال نقد سندی نیست، از استدلال فرار می‌کند و به دنبال فهم کلامی - فلسفی از احادیث نمی‌رود بلکه بیشتر به فهم ظاهری احادیث توجه می‌کند و در نهایت، چیزی که از اخباری فهمیده می‌شود یعنی یک نوع توهین! اما آیا واقعاً و در نگاه تاریخی این چنین است؟ فردی به نام [[خطیب بغدادی]] کتابی به نام «شرف اصحاب الحدیث» می‌نویسد و افتخار می‌کند به این که ما اصحاب حدیث هستیم، آیا اصحاب حدیث همین معنای متبادر در ذهن ما را داشته است؟! پس لازم است یک مقدار فهم عمیق‌تری نسبت به این مسأله داشته باشیم.
ساده‌ترین فهمی که از اصطلاح اصحاب حدیث وجود دارد، این است که اصحاب حدیث یعنی پیروان [[حدیث]] یا به تعبیر خودمانی «اخباری‌ها». [[اخباری]] یعنی کسی که احادیث را می‌خواند و هر چه که در احادیث آمده باور می‌کند و به دنبال نقد سندی نیست، از استدلال فرار می‌کند و به دنبال فهم کلامی - فلسفی از احادیث نمی‌رود بلکه بیشتر به فهم ظاهری احادیث توجه می‌کند و در نهایت، چیزی که از اخباری فهمیده می‌شود یعنی یک نوع توهین! اما آیا واقعاً و در نگاه تاریخی این چنین است؟ فردی به نام [[خطیب بغدادی]] کتابی به نام «شرف اصحاب الحدیث» می‌نویسد و افتخار می‌کند به این که ما اصحاب حدیث هستیم، آیا اصحاب حدیث همین معنای متبادر در ذهن ما را داشته است؟! پس لازم است یک مقدار فهم عمیق‌تری نسبت به این مسأله داشته باشیم.


خیلی از افراد ابا ندارند که وقتی مثلاً راجع به [[احمد بن حنبل]] صحبت می‌کنند بگویند او جزو اخباریان [[اهل سنت]] است در حالی که او ربطی با اخباری که منظور ماست ندارد. علتش این است که این اصطلاح در بین اهل سنت در قرون 3 و 4 به کار برده می‌شد ولی به معنای دیگری. منظور از اخباری در آن زمان، گروه خاصی از مورخان بوده‌اند و اصلاً این اصطلاح به محدثان ارتباطی نداشته است.
خیلی از افراد ابا ندارند که وقتی مثلاً راجع به [[احمد بن حنبل]] صحبت می‌کنند بگویند او جزو اخباریان [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]] است در حالی که او ربطی با اخباری که منظور ماست ندارد. علتش این است که این اصطلاح در بین اهل سنت در قرون 3 و 4 به کار برده می‌شد ولی به معنای دیگری. منظور از اخباری در آن زمان، گروه خاصی از مورخان بوده‌اند و اصلاً این اصطلاح به محدثان ارتباطی نداشته است.


در حوزه [[شیعه]] نیز اصطلاح اخباری از قرن 6 پیدا شد بنابراین وقتی راجع به افرادی که در قرن 5 و قبل از آن زندگی می‌کنند صحبت می‌کنیم، درست نیست که اصطلاح اخباری را به کار بریم. به عنوان یک مورخ می‌گویم اصحاب حدیث یک اصطلاح است و اخباری یک اصطلاح دیگر و نمی‌توان این دو را به جای یکدیگر به کاربرد و آن چه می‌خواهیم راجع به آن صحبت کنیم، اخباری نیست. اصطلاح اخباری در مقابل اصطلاح اصولی شکل گرفت، اخباری یعنی "نه اصولی"، در حالی که اصطلاح اصحاب حدیث در تقابل با اصحاب رأی شکل گرفت. نباید این دو را با هم مقایسه کرد. اصولیان، اصحاب رأی نبودند و همه اصحاب رأی، الزاماً اصولی نبودند.
در حوزه [[شیعه]] نیز اصطلاح اخباری از قرن 6 پیدا شد بنابراین وقتی راجع به افرادی که در قرن 5 و قبل از آن زندگی می‌کنند صحبت می‌کنیم، درست نیست که اصطلاح اخباری را به کار بریم. به عنوان یک مورخ می‌گویم اصحاب حدیث یک اصطلاح است و اخباری یک اصطلاح دیگر و نمی‌توان این دو را به جای یکدیگر به کاربرد و آن چه می‌خواهیم راجع به آن صحبت کنیم، اخباری نیست. اصطلاح اخباری در مقابل اصطلاح اصولی شکل گرفت، اخباری یعنی "نه اصولی"، در حالی که اصطلاح اصحاب حدیث در تقابل با اصحاب رأی شکل گرفت. نباید این دو را با هم مقایسه کرد. اصولیان، اصحاب رأی نبودند و همه اصحاب رأی، الزاماً اصولی نبودند.
خط ۴۶: خط ۴۶:
=== تلقی دیگر از اصحاب حدیث ===
=== تلقی دیگر از اصحاب حدیث ===
تلقی دومی که معمولاً در کتاب‌ها نسبت به اصحاب حدیث وجود دارد، این است که اصحاب حدیث گروهی هستند که در مقابل اصحاب رأی قرار دارند که دقیقاً با نوع تفکری که اصحاب رأی دارند، مخالفند یعنی اصحاب رأی را ما یک تز حساب می‌کنیم که اصحاب حدیث آنتی‌تز آن هستند.  
تلقی دومی که معمولاً در کتاب‌ها نسبت به اصحاب حدیث وجود دارد، این است که اصحاب حدیث گروهی هستند که در مقابل اصحاب رأی قرار دارند که دقیقاً با نوع تفکری که اصحاب رأی دارند، مخالفند یعنی اصحاب رأی را ما یک تز حساب می‌کنیم که اصحاب حدیث آنتی‌تز آن هستند.  
به عبارتی، اصحاب حدیث حرف خاصی برای بیان نداشتند بلکه گروهی به نام اصحاب رأی بوجود آمدند که یک سری حرف‌هایی را زدند مثلاً این که می‌توانیم در مسائل با رأی خود نتایجی را بگیریم، که در مقابل این گروه، عده‌ای مخالفت کردند که نام آنها اصحاب حدیث شد. با این تلقی از اصحاب حدیث، عملاً اصحاب حدیث پیشینه<ref>Context.</ref>. اصحاب أرأیت تلقی می‌شوند یعنی اصحاب حدیث همان کسانی بودند که از قبلی وجود داشتند. اصحاب حدیث، ادامه [[صحابه]] و [[تابعین]] هستند و این اصحاب رأیند که مطلب جدیدی ارائه کردند. به همین دلیل بسیاری، مفهوم اصحاب حدیث را با مفهوم سلفیّه یکسان می‌دانند و علمای اصحاب حدیث را پیشینه [[سلفیه]] تلقی می‌کنند یعنی افرادی مثل مالک، [[سفیان ثوری]]، [[اوزاعی]] و [[احمد بن حنبل]] در واقع استادان و پیش‌کسوتان افرادی مثل [[ابن تیمیه]] هستند که داعیه‌دار حرکت سلفیه بودند. این نوع نگاه به اصحاب حدیث را، می‌توان در کتاب‌های موجود دید.
به عبارتی، اصحاب حدیث حرف خاصی برای بیان نداشتند بلکه گروهی به نام اصحاب رأی بوجود آمدند که یک سری حرف‌هایی را زدند مثلاً این که می‌توانیم در مسائل با رأی خود نتایجی را بگیریم، که در مقابل این گروه، عده‌ای مخالفت کردند که نام آنها اصحاب حدیث شد. با این تلقی از اصحاب حدیث، عملاً اصحاب حدیث پیشینه<ref>Context.</ref>. اصحاب أرأیت تلقی می‌شوند یعنی اصحاب حدیث همان کسانی بودند که از قبلی وجود داشتند. اصحاب حدیث، ادامه [[صحابه]] و [[تابعین]] هستند و این اصحاب رأیند که مطلب جدیدی ارائه کردند. به همین دلیل بسیاری، مفهوم اصحاب حدیث را با مفهوم سلفیّه یکسان می‌دانند و علمای اصحاب حدیث را پیشینه [[سلفیه]] تلقی می‌کنند یعنی افرادی مثل مالک، [[سفیان ثوری]]، [[عبدالرحمن اوزاعی|اوزاعی]] و [[احمد بن حنبل]] در واقع استادان و پیش‌کسوتان افرادی مثل [[ابن تیمیه|ابن‌تیمیه]] هستند که داعیه‌دار حرکت سلفیه بودند. این نوع نگاه به اصحاب حدیث را، می‌توان در کتاب‌های موجود دید.


به نظر این دیدگاه پخته‌ترین شکل نگاه به اصحاب حدیث باشد ولی به نظر من، این تصور هم به اندازه تصور قبلی، خدشه دار است چون در این صورت اصحاب حدیث باید یک گروه مدافع باشند و موضع دفاعی داشته باشند، در حالی که اصحاب حدیث موضع تهاجمی دارند.
به نظر این دیدگاه پخته‌ترین شکل نگاه به اصحاب حدیث باشد ولی به نظر من، این تصور هم به اندازه تصور قبلی، خدشه دار است چون در این صورت اصحاب حدیث باید یک گروه مدافع باشند و موضع دفاعی داشته باشند، در حالی که اصحاب حدیث موضع تهاجمی دارند.


=دیدگاه صحیح در مورد اصحاب حدیث=
=دیدگاه صحیح در مورد اصحاب حدیث=
برای تبیین دیدگاه صحیح باید کمی در مورد توسعه‌طلبی بوم مدینه توضیح دهم. بوم مدینه از بوم‌هایی بود که نه تنها غالب، بلکه سلطه‌طلب و توسعه‌طلب بود یعنی مدنی‌ها از همان اول، روحیه سلطه‌طلبی داشته‌اند. به طور مشخص از دوره سال‌های 60-85 هـ روحیه سلطه‌طلبی بین مدنی‌ها افزایش می‌یابد و علت آن این است که دقیقاً در این دوره، شاخه سفیانی از بنی‌امیه - یعنی 3 خلیفه اوّل بنی‌امیه، معاویه، یزید و معاویه دوّم - در سال 62 هـ مضمحل می‌شود. فاصله سال‌های 62 تا 64 هـ، دوره آشوب است و از سال 64 هـ شاخه مروانی روی کار می‌آید. از آن جایی که مروان، سال‌ها امیر مدینه بود، خلفای بعدی که به عنوان خلفای [[بنی‌امیه]] در [[شام]] روی کار می‌آمدند، خلفایی بودند که همیشه دارالسلطنه قبلی‌شان مدینه بود. دوره قاجار را به خاطر بیاورید که دارالسلطنه‌ای در [[تبریز]] به توان پایتخت دوّم بوجود آمده بود و هر کس که ولیعهد بود، به آن جا می‌رفت و یک دوره آموزشی می‌دید و شاه که فوت می‌کرد، او را از تبریز به [[تهران]] می‌آوردند تا پادشاه شود. ولیعهد معمولاً در مدینه یک سمت حکومتی داشت و بعد از این که خلیفه از دنیا می‌رفت، او را از مدینه به [[دمشق]] می‌آوردند تا امیر بشود. پس مانند [[دوره قاجار]] که عملاً تبریز تعیین‌کننده سیاست‌های تهران بود -چون ولی‌عهد را در تبریز آماده می‌کردند تا وقتی به تهران می‌آید، روش‌های دیکته شده قبلی را اجرا کند- مدینه نیز یک پایتخت در سایه بود.
برای تبیین دیدگاه صحیح باید کمی در مورد توسعه‌طلبی بوم مدینه توضیح دهم. بوم مدینه از بوم‌هایی بود که نه تنها غالب، بلکه سلطه‌طلب و توسعه‌طلب بود یعنی مدنی‌ها از همان اول، روحیه سلطه‌طلبی داشته‌اند. به طور مشخص از دوره سال‌های 60-85 هـ روحیه سلطه‌طلبی بین مدنی‌ها افزایش می‌یابد و علت آن این است که دقیقاً در این دوره، شاخه سفیانی از بنی‌امیه - یعنی 3 خلیفه اوّل بنی‌امیه، معاویه، یزید و معاویه دوّم - در سال 62 هـ مضمحل می‌شود. فاصله سال‌های 62 تا 64 هـ، دوره آشوب است و از سال 64 هـ شاخه مروانی روی کار می‌آید. از آن جایی که مروان، سال‌ها امیر مدینه بود، خلفای بعدی که به عنوان خلفای [[بنی امیه|بنی‌امیه]] در [[شام]] روی کار می‌آمدند، خلفایی بودند که همیشه دارالسلطنه قبلی‌شان مدینه بود. دوره قاجار را به خاطر بیاورید که دارالسلطنه‌ای در [[تبریز]] به توان پایتخت دوّم بوجود آمده بود و هر کس که ولیعهد بود، به آن جا می‌رفت و یک دوره آموزشی می‌دید و شاه که فوت می‌کرد، او را از تبریز به [[تهران]] می‌آوردند تا پادشاه شود. ولیعهد معمولاً در مدینه یک سمت حکومتی داشت و بعد از این که خلیفه از دنیا می‌رفت، او را از مدینه به [[دمشق]] می‌آوردند تا امیر بشود. پس مانند [[دوره قاجار]] که عملاً تبریز تعیین‌کننده سیاست‌های تهران بود -چون ولی‌عهد را در تبریز آماده می‌کردند تا وقتی به تهران می‌آید، روش‌های دیکته شده قبلی را اجرا کند- مدینه نیز یک پایتخت در سایه بود.


توسعه‌طلبی را در موارد مختلفی می‌توان دید. از جمله در همین دوره است که با مصحف‌های کوفه و دیگر بلاد، مبارزه شدیدی صورت می‌گیرد و تا حد ممکن سعی می‌کنند نسخه‌های دیگر مصاحف را از بین ببرند تا مصحف مدینه را جایگزین کنند. پس این اتفاق زمان [[عثمان]] نیفتاد بلکه این اتفاق در دوره سلطه‌طلبی مدینه افتاد.
توسعه‌طلبی را در موارد مختلفی می‌توان دید. از جمله در همین دوره است که با مصحف‌های کوفه و دیگر بلاد، مبارزه شدیدی صورت می‌گیرد و تا حد ممکن سعی می‌کنند نسخه‌های دیگر مصاحف را از بین ببرند تا مصحف مدینه را جایگزین کنند. پس این اتفاق زمان [[عثمان]] نیفتاد بلکه این اتفاق در دوره سلطه‌طلبی مدینه افتاد.
خط ۶۸: خط ۶۸:


بنابراین اصحاب حدیث وجود پیچیده‌ای دارند که نقش دوگانه‌ای را بازی کند، یعنی از طرفی تظاهر می‌کنند که ادامه سلف هستند و از طرف دیگر یک تز هستند.
بنابراین اصحاب حدیث وجود پیچیده‌ای دارند که نقش دوگانه‌ای را بازی کند، یعنی از طرفی تظاهر می‌کنند که ادامه سلف هستند و از طرف دیگر یک تز هستند.
هم نگاه اصحاب حدیث و هم نگاه اصحاب رأی به معارف دینی، نگاه نظام‌مند و رو به توسعه است. هر دو گروه، رأی را قبول دارند. ممکن است این جمله، یک مقدار سنگین باشد چون ممکن است بگویید، داریم می‌گوییم اصحاب حدیث و اصحاب رأی! پس چگونه همه اینها رأی را قبول دارند؟! قبول داشتن رأی از اصول مسلم بوده است که از دوره [[شیخین]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]]) در بین اهل سنت وجود داشته است. وقتی از اوزاعی سؤال می‌کنند: تو چرا این قدر به ابوحنیفه انتقاد می‌کنی<ref> ابوحنیفه و اوزاعی معاصر هم بودند.</ref>؟ می‌گوید: «انا لانتقم<ref>ننقم: نقد کردن، ایراد گرفتن.</ref> علی ابی حنیفه قوله بالرّای، کلّنا نقول بالرای، انما ننقم علیه قوله بالسیف» یعنی اختلاف اصلی ما بر سر رأی نیست.
هم نگاه اصحاب حدیث و هم نگاه اصحاب رأی به معارف دینی، نگاه نظام‌مند و رو به توسعه است. هر دو گروه، رأی را قبول دارند. ممکن است این جمله، یک مقدار سنگین باشد چون ممکن است بگویید، داریم می‌گوییم اصحاب حدیث و اصحاب رأی! پس چگونه همه اینها رأی را قبول دارند؟! قبول داشتن رأی از اصول مسلم بوده است که از دوره [[شیخین]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]]) در بین اهل سنت وجود داشته است. وقتی از اوزاعی سؤال می‌کنند: تو چرا این قدر به ابوحنیفه انتقاد می‌کنی<ref> ابوحنیفه و اوزاعی معاصر هم بودند</ref>؟ می‌گوید: «انا لانتقم<ref>ننقم: نقد کردن، ایراد گرفتن.</ref>. علی ابی حنیفه قوله بالرّای، کلّنا نقول بالرای، انما ننقم علیه قوله بالسیف» یعنی اختلاف اصلی ما بر سر رأی نیست.


در منبع دیگری به نام «المعارف» از [[ابن قتیبه دینوری]] - مربوط به اواسط قرن 3 هـ - در قسمتی از کتاب شماری از علماء و فقهاء را با عنوان «اصحاب الرأی» و «اصحاب الحدیث» معرفی می‌کند<ref> ابن قتیبه، المعارف، چاپ هیئت المصریه العامه للکتاب؛ (اصحاب الرأی ص494، اصحاب الحدیث ص501).</ref>. وقتی به بخش اصحاب الرأی نگاه می‌کنید، در ابتدا فکر می‌کنید چشمهایتان تار می‌بیند! بعد فکر می‌کنید کتاب اشتباه چاپی دارد! چون افرادی مثل مالک بن انس، اوزاعی و ... در فصل اصحاب رأی آمده‌اند و در گروه اصحاب حدیث نیستند، در حالی که همه می‌دانند این افراد در زمره اصحاب حدیث‌اند.
در منبع دیگری به نام «المعارف» از [[ابن قتیبه دینوری]] - مربوط به اواسط قرن 3 هـ - در قسمتی از کتاب شماری از علماء و فقهاء را با عنوان «اصحاب الرأی» و «اصحاب الحدیث» معرفی می‌کند<ref> ابن قتیبه، المعارف، چاپ هیئت المصریه العامه للکتاب؛ (اصحاب الرأی ص494، اصحاب الحدیث ص501).</ref>. وقتی به بخش اصحاب الرأی نگاه می‌کنید، در ابتدا فکر می‌کنید چشمهایتان تار می‌بیند! بعد فکر می‌کنید کتاب اشتباه چاپی دارد! چون افرادی مثل مالک بن انس، اوزاعی و ... در فصل اصحاب رأی آمده‌اند و در گروه اصحاب حدیث نیستند، در حالی که همه می‌دانند این افراد در زمره اصحاب حدیث‌اند.
خط ۷۷: خط ۷۷:


بنابراین وقتی راجع به افرادی صحبت می‌کنیم که همه آنها میراث‌بر اصحاب أرایت هستند، همه یک نگاه نظام‌مند را در حوزه معارف اسلامی پذیرفته‌اند و از طرف دیگر همه آنها رأی را حجت می‌دانند.
بنابراین وقتی راجع به افرادی صحبت می‌کنیم که همه آنها میراث‌بر اصحاب أرایت هستند، همه یک نگاه نظام‌مند را در حوزه معارف اسلامی پذیرفته‌اند و از طرف دیگر همه آنها رأی را حجت می‌دانند.
اما، چرا به دو گروه اصحاب حدیث و اصحاب رأی تقسیم شدند؟ به چه دلیل این تقابل صورت گرفت؟ برای درک این مطلب باید درک صحیحی از قرن دو داشته باشیم و تا زمانی که ذهن ما راجع به معارف آن قرن، شفاف و روشن نشده باشد، نمی‌توانیم این تقابل را بفهمیم.  
اما، چرا به دو گروه اصحاب حدیث و اصحاب رأی تقسیم شدند؟ به چه دلیل این تقابل صورت گرفت؟ برای درک این مطلب باید درک صحیحی از قرن دو داشته باشیم و تا زمانی که ذهن ما راجع به معارف آن قرن، شفاف و روشن نشده باشد، نمی‌توانیم این تقابل را بفهمیم.


== اصحاب حدیث متقدم و متأخر ==
== اصحاب حدیث متقدم و متأخر ==
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
=== تحولات فرهنگی از زمان عمر بن عبدالعزیز به بعد ===
=== تحولات فرهنگی از زمان عمر بن عبدالعزیز به بعد ===
در سال 99 هـ تا سال 101 هـ [[عمر بن عبدالعزیز]] خلیفه بود. سال 132 هـ سال سقوط خلافت [[اموی]] و تأسیس [[خلافت عباسی]] است که البته سال 136 هـ خلافت منصور و دیگر وقایع بعدی اتفاق می‌افتد. این اتفاقات خیلی مهم هستند و در تاریخ حدیث هم بسیار تأثیرگذارند.
در سال 99 هـ تا سال 101 هـ [[عمر بن عبدالعزیز]] خلیفه بود. سال 132 هـ سال سقوط خلافت [[اموی]] و تأسیس [[خلافت عباسی]] است که البته سال 136 هـ خلافت منصور و دیگر وقایع بعدی اتفاق می‌افتد. این اتفاقات خیلی مهم هستند و در تاریخ حدیث هم بسیار تأثیرگذارند.
با این که خلافت [[بنی‌امیه]] در شاخه مروانی خلافتی بود که از سوی مدینه حمایت می‌شد یعنی حمایت فرهنگی‌اش از مدینه بود، این وضعیت از زمان عمر بن عبد العزیز شرایط متفاوتی پیدا کرد. علتش این است که عمر بن عبدالعزیز شاید اولین خلیفه اموی است که خودش یک روحانی است و اصلاً سیاست مدار نبود. او در مدینه درس طلبگی خوانده بود و از فقهای مدینه و اهل فتوی بود. عمر بن عبدالعزیز فرزند خلیفه قبلی نبود و در شرایط خاصی به صورت کاملاً استثنایی از او می‌خواهند که خلافت را به عهده بگیرد. زمانی که او خلافت را به عهده می‌گیرد، عملاً حکومت بنی‌امیه وارد مرحله سوم خود می‌شود.
با این که خلافت [[بنی امیه|بنی‌امیه]] در شاخه مروانی خلافتی بود که از سوی مدینه حمایت می‌شد یعنی حمایت فرهنگی‌اش از مدینه بود، این وضعیت از زمان عمر بن عبد العزیز شرایط متفاوتی پیدا کرد. علتش این است که عمر بن عبدالعزیز شاید اولین خلیفه اموی است که خودش یک روحانی است و اصلاً سیاست مدار نبود. او در مدینه درس طلبگی خوانده بود و از فقهای مدینه و اهل فتوی بود. عمر بن عبدالعزیز فرزند خلیفه قبلی نبود و در شرایط خاصی به صورت کاملاً استثنایی از او می‌خواهند که خلافت را به عهده بگیرد. زمانی که او خلافت را به عهده می‌گیرد، عملاً حکومت بنی‌امیه وارد مرحله سوم خود می‌شود.


در دوره دوم یعنی از زمان مروان اول تا زمان عمر بن عبدالعزیز حکومت بنی مروان یک وجهه کاملاً سیاسی داشت ولی در زمان عمر، وجهه فرهنگی و دینی‌اش خیلی شدید می‌شود. گاهی اوقات در میان اهل سنت چنین گفته می‌شود که [[خلفای راشدین]] پنج نفرند: [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[علی(ع)]] و [[عمر بن عبدالعزیز]]؛ یعنی به قدری عمر بن عبدالعزیز در حوزه اهل سنت اهمیت فرهنگی دارد که باعث شده او را به عنوان پنجمین نفر از خلفای راشدین به حساب بیاورند در حالی که، یک فاصله حدوداً 60 ساله با آخرین خلیفه از خلفای راشدین دارد.
در دوره دوم یعنی از زمان مروان اول تا زمان عمر بن عبدالعزیز حکومت بنی مروان یک وجهه کاملاً سیاسی داشت ولی در زمان عمر، وجهه فرهنگی و دینی‌اش خیلی شدید می‌شود. گاهی اوقات در میان اهل سنت چنین گفته می‌شود که [[خلفای راشدین]] پنج نفرند: [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[علی(ع)]] و [[عمر بن عبدالعزیز]]؛ یعنی به قدری عمر بن عبدالعزیز در حوزه اهل سنت اهمیت فرهنگی دارد که باعث شده او را به عنوان پنجمین نفر از خلفای راشدین به حساب بیاورند در حالی که، یک فاصله حدوداً 60 ساله با آخرین خلیفه از خلفای راشدین دارد.
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:


در حالی که حرکت‌ها و تصمیم‌های عمر بن عبدالعزیز بیشتر فرهنگی بود مثلاً عمر بن عبدالعزیز تصمیم‌های مهمی در مورد تدوین سنت نبوی گرفت.
در حالی که حرکت‌ها و تصمیم‌های عمر بن عبدالعزیز بیشتر فرهنگی بود مثلاً عمر بن عبدالعزیز تصمیم‌های مهمی در مورد تدوین سنت نبوی گرفت.
او به شدت به دنبال این بوده که اختلافات فرقه‌ای را که تازه در زمان او در [[جهان اسلام]] بروز کرده تا حدی که ممکن است حل و فصل کند. حل و فصل اختلافات فرقه‌ای باعث می‌شود که او یک سری حرکت‌های فرهنگی خاصی انجام بدهد که قبلاً انجام نشده بود مثلاً او دستور می‌دهد که فدک را به اولاد [[حضرت فاطمه زهرا|حضرت فاطمه سلام الله علیه]] برگردانند. این حرکت توسط عمر بن عبدالعزیز به قصد استمالت و جلب نظر [[شیعه]] صورت گرفت و حرکت‌های دیگری را نیز در مسیر جلب نظر شیعه انجام داد. بسیاری از کسانی که با مسأله، برخورد می‌کنند احساس می‌کنند که یک نوع گرایش شیعی در او وجود داشته است. با توجه به تربیت مدنی - شامیِ عمر بن عبد العزیز این مسأله کاملاً منتفی است و نباید گرایش عمر بن عبدالعزیز را شیعی دانست. در واقع آنچه که باعث می‌شود عمر بن عبدالعزیز نسبت به شیعه ملایمت و دوستی نشان دهد این است که او به دنبال یک نوع [[وحدت امت اسلامی]] و تنش زدایی بین فرقه‌ها است. پس به همان اندازه که عمر بن عبدالعزیز کوشش کرده تا رابطه‌اش را با شیعه بهبود ببخشد، در مورد [[خوارج]] هم همین کار را کرده است. در گزارش‌های تاریخی آمده که عمربن عبدالعزیز نامه‌ای به شیبان خارجی که در منطقه [[موصل]] بود نوشت و او را به [[شام]] دعوت کرد. آنها گفتگوی دوستانه‌ای داشتند و عمر بن عبدالعزیز سعی می‌کرد شیبانی را متقاعد کند که اشکالاتی را که شما از [[علی بن ابی طالب|علی علیه‌السلام]] و... گرفتید و همچنین اشکالاتی را که از خلیفه‌های قبلی [[بنی‌امیه]] می‌گرفتید و باعث شد که شما از جماعت [[مسلمین]] جدا شوید، من قول می‌دهم که مرتکب نشوم. بنابراین بیایید و به جماعت مسلمین پیوندید.
او به شدت به دنبال این بوده که اختلافات فرقه‌ای را که تازه در زمان او در [[جهان اسلام]] بروز کرده تا حدی که ممکن است حل و فصل کند. حل و فصل اختلافات فرقه‌ای باعث می‌شود که او یک سری حرکت‌های فرهنگی خاصی انجام بدهد که قبلاً انجام نشده بود مثلاً او دستور می‌دهد که فدک را به اولاد [[فاطمه بنت محمد (زهرا)
|حضرت فاطمه (سلام الله علیها)]] برگردانند. این حرکت توسط عمر بن عبدالعزیز به قصد استمالت و جلب نظر [[شیعه]] صورت گرفت و حرکت‌های دیگری را نیز در مسیر جلب نظر شیعه انجام داد. بسیاری از کسانی که با مسأله، برخورد می‌کنند احساس می‌کنند که یک نوع گرایش شیعی در او وجود داشته است. با توجه به تربیت مدنی - شامیِ عمر بن عبد العزیز این مسأله کاملاً منتفی است و نباید گرایش عمر بن عبدالعزیز را شیعی دانست. در واقع آنچه که باعث می‌شود عمر بن عبدالعزیز نسبت به شیعه ملایمت و دوستی نشان دهد این است که او به دنبال یک نوع [[وحدت امت اسلامی]] و تنش زدایی بین فرقه‌ها است. پس به همان اندازه که عمر بن عبدالعزیز کوشش کرده تا رابطه‌اش را با شیعه بهبود ببخشد، در مورد [[خوارج]] هم همین کار را کرده است. در گزارش‌های تاریخی آمده که عمربن عبدالعزیز نامه‌ای به شیبان خارجی که در منطقه [[موصل]] بود نوشت و او را به [[شام]] دعوت کرد. آنها گفتگوی دوستانه‌ای داشتند و عمر بن عبدالعزیز سعی می‌کرد شیبانی را متقاعد کند که اشکالاتی را که شما از [[علی بن ابی طالب|علی علیه‌السلام]] و... گرفتید و همچنین اشکالاتی را که از خلیفه‌های قبلی [[بنی‌امیه]] می‌گرفتید و باعث شد که شما از جماعت [[مسلمین]] جدا شوید، من قول می‌دهم که مرتکب نشوم. بنابراین بیایید و به جماعت مسلمین پیوندید.


این نکته خیلی جالب توجه است یعنی در طول این 60 سال اولین بار بود که عمر بن عبدالعزیز چنین بحث و گفتمانی را مطرح می‌کند. حتی او با برخی از [[رجال]] و [[خوارج]] که حاضر نشدند به دیدنش بیایند، مکاتبه کرد. ما متن نامه عمر بن عبدالعزیز به عبدالله بن اباض را در اختیار نداریم ولی جوابیه عبدالله بن اباض به عمر بن عبد العزیز موجود و چاپ شده است. عمر نامه‌ای به عبدالله بن اباض می‌نویسد و از او دعوت می‌کند که به جماعت مسلمین بپیوندد و عبدالله جوابی به عمر می‌نویسد که در آن سعی می‌کند عمر را متقاعد کند که راه خودش درست است. این قسمت نامه برای ما مهم نیست، قسمت مهم این است که عمربن عبدالعزیز کوشش کرده سران فرقه‌های مختلف خوارج مثل شیبانی خارجی از صفریه و عبدالله بن اباض را از [[اباضیه]] دعوت کند به اینکه یک نوع هم گرایی را در امت اسلامی به وجود بیاورند که البته این نشان‌دهنده یک جریان است.
این نکته خیلی جالب توجه است یعنی در طول این 60 سال اولین بار بود که عمر بن عبدالعزیز چنین بحث و گفتمانی را مطرح می‌کند. حتی او با برخی از [[رجال]] و [[خوارج]] که حاضر نشدند به دیدنش بیایند، مکاتبه کرد. ما متن نامه عمر بن عبدالعزیز به عبدالله بن اباض را در اختیار نداریم ولی جوابیه عبدالله بن اباض به عمر بن عبد العزیز موجود و چاپ شده است. عمر نامه‌ای به عبدالله بن اباض می‌نویسد و از او دعوت می‌کند که به جماعت مسلمین بپیوندد و عبدالله جوابی به عمر می‌نویسد که در آن سعی می‌کند عمر را متقاعد کند که راه خودش درست است. این قسمت نامه برای ما مهم نیست، قسمت مهم این است که عمربن عبدالعزیز کوشش کرده سران فرقه‌های مختلف خوارج مثل شیبانی خارجی از صفریه و عبدالله بن اباض را از [[اباضیه]] دعوت کند به اینکه یک نوع هم گرایی را در امت اسلامی به وجود بیاورند که البته این نشان‌دهنده یک جریان است.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۳:
نباید تصور کرد همه اتفاقات به ابتکارات شخصی خلیفه‌ای که حدود یک سال و نیم خلافت کرده، برمی‌گردد. یک نفر فقط یک سال و نیم وقت دارد که بتواند پایگاه‌های حکومت خود را استوار کند. اگر جامعه کشش چنین حرکتی را نداشته باشد، فردی مثل عمر بن عبدالعزیز نمی‌تواند چنین حرکات شاد و انقلابی‌ای را انجام دهد. این نشان می‌دهد که در جامعه چنین کششی وجود داشته است.
نباید تصور کرد همه اتفاقات به ابتکارات شخصی خلیفه‌ای که حدود یک سال و نیم خلافت کرده، برمی‌گردد. یک نفر فقط یک سال و نیم وقت دارد که بتواند پایگاه‌های حکومت خود را استوار کند. اگر جامعه کشش چنین حرکتی را نداشته باشد، فردی مثل عمر بن عبدالعزیز نمی‌تواند چنین حرکات شاد و انقلابی‌ای را انجام دهد. این نشان می‌دهد که در جامعه چنین کششی وجود داشته است.
تحولات فرهنگی که در عصر عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت محدود به این موارد نیست و برای تذکر به اهمیت آن به چند مورد اشاره کردیم. اگر‌چه خلفای بعد از عمر بن عبدالعزیز تا سال 132 هـ، آن قدر خلیفه‌های با کفایتی نبودند ولی به نظر می‌رسد مسیر خلافت مروانی بعد از عمر بن عبدالعزیز تا حد قابل ملاحظه‌ای همین مسیر است.
تحولات فرهنگی که در عصر عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت محدود به این موارد نیست و برای تذکر به اهمیت آن به چند مورد اشاره کردیم. اگر‌چه خلفای بعد از عمر بن عبدالعزیز تا سال 132 هـ، آن قدر خلیفه‌های با کفایتی نبودند ولی به نظر می‌رسد مسیر خلافت مروانی بعد از عمر بن عبدالعزیز تا حد قابل ملاحظه‌ای همین مسیر است.
پس تمام تلاش خلفا - البته آنهایی که عرضه داشتند - در 30 سال آخر عمر حکومت اموی این بوده که مسیر عمر بن عبدالعزیز را ادامه بدهند. بنابراین در حد فاصل سال‌های 100 هـ تا 132 هـ با گرایش حکومت مرکزی به هم گرایی مواجه هستیم.  
پس تمام تلاش خلفا - البته آنهایی که عرضه داشتند - در 30 سال آخر عمر حکومت اموی این بوده که مسیر عمر بن عبدالعزیز را ادامه بدهند. بنابراین در حد فاصل سال‌های 100 هـ تا 132 هـ با گرایش حکومت مرکزی به هم گرایی مواجه هستیم.


== دعوت‌های فرقه‌ای ==
== دعوت‌های فرقه‌ای ==
خط ۱۳۶: خط ۱۳۷:


این مسأله شرایط بسیار خوبی را برای دولت‌های در سایه بوجود آورده بود که بتوانند شرایط را به نفع خود تغییر دهند. اما آنها احتیاج به تئوری داشتند، یعنی باید این مسائل در قالب آموزش‌های مذهبی خود را نشان می‌داد. از طرف دیگر بنی‌امیه هم اگر قرار بود شروع به دفاع از خود کنند و خود را حفظ کنند، مجبور بودند در قالب آموزش‌های مذهبی این کار را انجام دهند. حال شاید بهتر بتوان فهمید که چرا بنی‌امیه از حدود سال 100 هـ به بعد، رویکرد فرهنگی به خودشان گرفته بودند چون اصلاً راه دیگری، برای مبارزه با سلاحِ فرهنگی وجود ندارد. نمی‌توان با ابزار نظامی با یک جریان فرهنگی مبارزه کرد پس این قدر عقل‌شان می‌رسید که باید از ابزار مناسب این کار استفاده کنند.  
این مسأله شرایط بسیار خوبی را برای دولت‌های در سایه بوجود آورده بود که بتوانند شرایط را به نفع خود تغییر دهند. اما آنها احتیاج به تئوری داشتند، یعنی باید این مسائل در قالب آموزش‌های مذهبی خود را نشان می‌داد. از طرف دیگر بنی‌امیه هم اگر قرار بود شروع به دفاع از خود کنند و خود را حفظ کنند، مجبور بودند در قالب آموزش‌های مذهبی این کار را انجام دهند. حال شاید بهتر بتوان فهمید که چرا بنی‌امیه از حدود سال 100 هـ به بعد، رویکرد فرهنگی به خودشان گرفته بودند چون اصلاً راه دیگری، برای مبارزه با سلاحِ فرهنگی وجود ندارد. نمی‌توان با ابزار نظامی با یک جریان فرهنگی مبارزه کرد پس این قدر عقل‌شان می‌رسید که باید از ابزار مناسب این کار استفاده کنند.  
== منابع ==
[https://rasekhoon.net/article/show/1349534/%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A3%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AB%D8%A7%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D9%86%D9%81-%DB%8C%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-1 برگرفته از سایت پیدایی اصحاب حدیث و اصحاب رأی به مثابه صنف یا گرایش (1)https://rasekhoon.net]


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


== منابع ==
* [https://rasekhoon.net/article/show/1349534/%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A3%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AB%D8%A7%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D9%86%D9%81-%DB%8C%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-1 برگرفته از سایت «راسخون» مقاله پیدایی اصحاب حدیث و اصحاب رأی به مثابه صنف یا گرایش تالیف احمد پاکتچی(1)https://rasekhoon.net].
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]