۸۷٬۸۶۱
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقالهها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
''' تأملی در ناهمسازگاریها و پیشینه تلاشهای همسازگرایانه در [[جهان اسلام]] (از آغاز اسلام تا پایان عصر عباسی)''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه مجله شماره 2 [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] میباشد که به قلم دکتر محمد حسین امیر اردوش نگارش و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شدهاست. این مقاله در مجله شماره دوم، فصل بهار سال 1384 منتشر شدهاست.</div> | ''' تأملی در ناهمسازگاریها و پیشینه تلاشهای همسازگرایانه در [[جهان اسلام]] (از آغاز اسلام تا پایان عصر عباسی)''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه مجله شماره 2 [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] میباشد که به قلم دکتر محمد حسین امیر اردوش نگارش و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شدهاست. این مقاله در مجله شماره دوم، فصل بهار سال 1384 منتشر شدهاست.</div> | ||
=چکيده= | == چکيده == | ||
مسئله [[وحدت اسلامی|وحدت اسلامی]] از ارزشهای اساسیای است که سهم عظيمی از معارف و آموزههای اسلامی را به خود اختصاص داده و همواره در طول تاريخ پر فراز و نشيب اسلام از آن، به سان بسياری ديگر از ارزشها، تعاريف و قرائتهای گوناگونی ارائه شدهاست. <br> | مسئله [[وحدت اسلامی|وحدت اسلامی]] از ارزشهای اساسیای است که سهم عظيمی از معارف و آموزههای اسلامی را به خود اختصاص داده و همواره در طول تاريخ پر فراز و نشيب اسلام از آن، به سان بسياری ديگر از ارزشها، تعاريف و قرائتهای گوناگونی ارائه شدهاست. <br> | ||
با اين حال، در عصر اموی و عباسی شاهد يک سلسله جريانهای مخالف میباشيم که از آن به ناهمسازگرايی (در مقابل وحدت يا همسازگرايی) تعبير میشود، به گونهای که رشد فزاينده اين جريان را در اين برهه در قالب بهرهگيری از دستاويزهای قومی و مذهبی به منظور جبران مشروعيت و مقبوليّت از دست رفته، مشاهده میکنيم. از اين رو، در اين جستار به ارتباط موجود ميان جوشش و گسترش ناهمسازگریها يا افول و خمودگی آنها با ميزان مشروعيت، سلامت، اعتدال و تسامح حاکميّتها (از آغاز اسلام تا پايان عصر عبّاسی) پرداخته شدهاست. اميد که بتواند گام مؤثری در جهت تبيين پارهای از واقعيّتهای تاريخی باشد. | با اين حال، در عصر اموی و عباسی شاهد يک سلسله جريانهای مخالف میباشيم که از آن به ناهمسازگرايی (در مقابل وحدت يا همسازگرايی) تعبير میشود، به گونهای که رشد فزاينده اين جريان را در اين برهه در قالب بهرهگيری از دستاويزهای قومی و مذهبی به منظور جبران مشروعيت و مقبوليّت از دست رفته، مشاهده میکنيم. از اين رو، در اين جستار به ارتباط موجود ميان جوشش و گسترش ناهمسازگریها يا افول و خمودگی آنها با ميزان مشروعيت، سلامت، اعتدال و تسامح حاکميّتها (از آغاز اسلام تا پايان عصر عبّاسی) پرداخته شدهاست. اميد که بتواند گام مؤثری در جهت تبيين پارهای از واقعيّتهای تاريخی باشد. | ||
کليد واژهها: وحدت اسلامی، همسازگری، ناهمسازگری. | کليد واژهها: وحدت اسلامی، همسازگری، ناهمسازگری. | ||
=الف ـ ريشههای ناهمسازگری و آموزههای همسازگرايانه= | == الف ـ ريشههای ناهمسازگری و آموزههای همسازگرايانه == | ||
موضوع وحدت اسلامی يا به تعبيری همسازگری مسلمانان که مانند همزادِ آن، يعنی ناهمسازگری مسلمانان، بيش از هر چيز در قالب اختلافهای مذهبی نمود يافتهاست، از مؤلّفههای مهم و دارای قدمتی به فراخنای تاريخ با عظمت اسلام است. سرزمين حجاز، که به سان برزخی ميان عربستان صحرايی و [[عربستان سعودی|عربستان]] خوشبخت <ref>ر. ک. : علی اكبر فياض، تاريخ اسلام، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1374)، ج 6، ص 4.</ref> فاصله شده، دياری آکنده از اقسام ستيزه جويیها و منازعه طلبیها بودهاست و فقط نياز به تداوم بقا میتوانست به عنوان تنها عامل همسازگرا در اين منطقه، اين ستيزهای مستمر را تعديل کند.<ref>همان، ص7.</ref> اين ستيزهای متمادی که دست مايه حکايات «ايّام العرب» نيز گرديدهاست <ref>ر. ک. : برتولد اشپولر، جهان اسلام (دوران خلافت)، ترجمه قمر آريان (تهران، انتشارات اميركبير، 1354)، ص 20.</ref>، غالباً آبشخوری معيشتی داشته و به تدريج پيرايههای قومی و قبيلهای به خود گرفتهاست. میتوان از حروب فجار به عنوان يکی از منازعههای مشهوری نام برد که ميان قريش و بنی اسد بن خزيمه از سويی و بنی قيس بن عيلان از سوی ديگر به وقوع پيوسته و [[پیامبر اکرم(ص)|پيامبر اسلام(صلی الله عليه وآله)]]نيز آن را درک نمودهاست.<ref>ابن واضح يعقوبی، تاريخ يعقوبی، ترجمه محمد ابراهيم آيتی، 2 جلد (چاپ هشتم: تهران)، ج 1، ص 370ـ371.</ref><br> | موضوع وحدت اسلامی يا به تعبيری همسازگری مسلمانان که مانند همزادِ آن، يعنی ناهمسازگری مسلمانان، بيش از هر چيز در قالب اختلافهای مذهبی نمود يافتهاست، از مؤلّفههای مهم و دارای قدمتی به فراخنای تاريخ با عظمت اسلام است. سرزمين حجاز، که به سان برزخی ميان عربستان صحرايی و [[عربستان سعودی|عربستان]] خوشبخت <ref>ر. ک. : علی اكبر فياض، تاريخ اسلام، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1374)، ج 6، ص 4.</ref> فاصله شده، دياری آکنده از اقسام ستيزه جويیها و منازعه طلبیها بودهاست و فقط نياز به تداوم بقا میتوانست به عنوان تنها عامل همسازگرا در اين منطقه، اين ستيزهای مستمر را تعديل کند.<ref>همان، ص7.</ref> اين ستيزهای متمادی که دست مايه حکايات «ايّام العرب» نيز گرديدهاست <ref>ر. ک. : برتولد اشپولر، جهان اسلام (دوران خلافت)، ترجمه قمر آريان (تهران، انتشارات اميركبير، 1354)، ص 20.</ref>، غالباً آبشخوری معيشتی داشته و به تدريج پيرايههای قومی و قبيلهای به خود گرفتهاست. میتوان از حروب فجار به عنوان يکی از منازعههای مشهوری نام برد که ميان قريش و بنی اسد بن خزيمه از سويی و بنی قيس بن عيلان از سوی ديگر به وقوع پيوسته و [[پیامبر اکرم(ص)|پيامبر اسلام(صلی الله عليه وآله)]]نيز آن را درک نمودهاست.<ref>ابن واضح يعقوبی، تاريخ يعقوبی، ترجمه محمد ابراهيم آيتی، 2 جلد (چاپ هشتم: تهران)، ج 1، ص 370ـ371.</ref><br> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۱: | ||
امّا، همانگونه که خودِ پيامبر(صلی الله عليه وآله) نيز پيش بينی مینمود، پس از وفات ايشان نه تنها آموزههایهمسازگرايانه به کناری نهاده شد، بلکه احاديثی در اصالت تبعيضهای قومی و قبيلهای جعل گرديد و عوامل وحدت گريز و وحدت ستيز طبقاتی و قومی عصر جاهليّت از اغمايی که هيمنه حضور پيامبر(صلی الله عليه وآله)بر آن تحميل کرده بود، درآمد و مجدّداً در شريانهای روابط اجتماعی عربستان دويد.<ref>عبدالهادی حائری، «ديباچه ای بر پيشينه تاريخی جنبشهای پان اسلاميسم»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال 14، شماره 4، ص 725.</ref> اين ناهمسازگریها که از نخستين نيم سده ترويج اسلام در جامعه اسلامی روی نمودهاست، انديشوران جهان اسلام را به انديشه درباره منشأ و عوامل تحقّقِ آنها وا داشتهاست.<ref>همان، ص 13.</ref> | امّا، همانگونه که خودِ پيامبر(صلی الله عليه وآله) نيز پيش بينی مینمود، پس از وفات ايشان نه تنها آموزههایهمسازگرايانه به کناری نهاده شد، بلکه احاديثی در اصالت تبعيضهای قومی و قبيلهای جعل گرديد و عوامل وحدت گريز و وحدت ستيز طبقاتی و قومی عصر جاهليّت از اغمايی که هيمنه حضور پيامبر(صلی الله عليه وآله)بر آن تحميل کرده بود، درآمد و مجدّداً در شريانهای روابط اجتماعی عربستان دويد.<ref>عبدالهادی حائری، «ديباچه ای بر پيشينه تاريخی جنبشهای پان اسلاميسم»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال 14، شماره 4، ص 725.</ref> اين ناهمسازگریها که از نخستين نيم سده ترويج اسلام در جامعه اسلامی روی نمودهاست، انديشوران جهان اسلام را به انديشه درباره منشأ و عوامل تحقّقِ آنها وا داشتهاست.<ref>همان، ص 13.</ref> | ||
=ب ـ عصر خلفای راشدين= | == ب ـ عصر خلفای راشدين == | ||
بی ترديد رويدادهای پرشتاب روزهای نخستين بعد از رحلت پيامبر(صلی الله عليه وآله) تأثيری فزاينده بر جهان اسلام در طول قرون متمادی داشتهاست، به گونهای که عالم يا عامی مسلمانی يافت نمیشود که در قلمرو انديشه يا عاطفه در آن وقايع به تأملّ ننشسته يا به هيجان برنخاسته باشد. <br> | بی ترديد رويدادهای پرشتاب روزهای نخستين بعد از رحلت پيامبر(صلی الله عليه وآله) تأثيری فزاينده بر جهان اسلام در طول قرون متمادی داشتهاست، به گونهای که عالم يا عامی مسلمانی يافت نمیشود که در قلمرو انديشه يا عاطفه در آن وقايع به تأملّ ننشسته يا به هيجان برنخاسته باشد. <br> | ||
خط ۵۷: | خط ۵۶: | ||
علی بن ابيطالب(عليهالسلام) در دوران تصدّی خلافت با اين که از اصول باورهای خود حتّی ذرّهای کوتاه نيامد، حاضر به چانه زنی با دو رقيب خود در شورای خلافت عمر بن خطاب، يعنی عبدالله بن زبير و طلحة بن عبيدالله نشد<ref>ر. ک. : مسعودی، همان، ج 1، ص 730ـ731.</ref>؛ تن به گروکشی مقتدرترين امير دو خليفه پيش از خود، يعنی معاوية بن أبی سفيان نداد<ref>ر. ک. : محمد بن جرير طبری، همان، ج 6، ص 2340 و مسعودی، همان، ص 711 ـ 713 و ابن واضح يعقوبی، همان، ص 77.</ref>؛ سياست ابداعی خليفه دوّم در تخصيص سهميه بيت المال بر أساس امتيازهای معنوی و اجتماعی را بر هم زده، نظام تسويه را برقرار نمود<ref>مسعودی، همان، ص 710.</ref>؛ برتری جويیهای عرب بر موالی را ناديده گرفت <ref>ابن واضح يعقوبی، همان، ص 82.</ref>؛ تسليم جزم انديشی و مرعوب تقدسّ خشک و خشن خوارج که شرط همراهی با او را توبه و تجديد شهادتين اعلام نمودند، نگرديد <ref>محمد بن جرير طبری، همان، ص 2593 ـ 2594 و مسعودی، همان، ص 764.</ref>؛ و سياست حکومتیاش همواره مبتنی بر تساهل و مدارا بود، به طوری که میتوان از او به عنوان بارزترين الگو و نماد همسازگری در جهت حفظ کيان اسلام ياد کرد. بی ترديد در عصر حاضر نيز کسانی که در طريق تعامل با ناهمسازگریها، به انديشه وحدت اسلامی دل بستهاند روش و منش آن بزرگوار را فراروی خود قرار دادهاند. <br> | علی بن ابيطالب(عليهالسلام) در دوران تصدّی خلافت با اين که از اصول باورهای خود حتّی ذرّهای کوتاه نيامد، حاضر به چانه زنی با دو رقيب خود در شورای خلافت عمر بن خطاب، يعنی عبدالله بن زبير و طلحة بن عبيدالله نشد<ref>ر. ک. : مسعودی، همان، ج 1، ص 730ـ731.</ref>؛ تن به گروکشی مقتدرترين امير دو خليفه پيش از خود، يعنی معاوية بن أبی سفيان نداد<ref>ر. ک. : محمد بن جرير طبری، همان، ج 6، ص 2340 و مسعودی، همان، ص 711 ـ 713 و ابن واضح يعقوبی، همان، ص 77.</ref>؛ سياست ابداعی خليفه دوّم در تخصيص سهميه بيت المال بر أساس امتيازهای معنوی و اجتماعی را بر هم زده، نظام تسويه را برقرار نمود<ref>مسعودی، همان، ص 710.</ref>؛ برتری جويیهای عرب بر موالی را ناديده گرفت <ref>ابن واضح يعقوبی، همان، ص 82.</ref>؛ تسليم جزم انديشی و مرعوب تقدسّ خشک و خشن خوارج که شرط همراهی با او را توبه و تجديد شهادتين اعلام نمودند، نگرديد <ref>محمد بن جرير طبری، همان، ص 2593 ـ 2594 و مسعودی، همان، ص 764.</ref>؛ و سياست حکومتیاش همواره مبتنی بر تساهل و مدارا بود، به طوری که میتوان از او به عنوان بارزترين الگو و نماد همسازگری در جهت حفظ کيان اسلام ياد کرد. بی ترديد در عصر حاضر نيز کسانی که در طريق تعامل با ناهمسازگریها، به انديشه وحدت اسلامی دل بستهاند روش و منش آن بزرگوار را فراروی خود قرار دادهاند. <br> | ||
=ج ـ عصر اموی= | == ج ـ عصر اموی == | ||
پس از به شهادت رسيدن [[امام علی بن ابیطالب (ع)|امام علی(عليهالسلام)]] در سال چهلم هجری به وسيله [[خوارج]]، کوفيان با [[امام حسن مجتبی|حسن بن علی]](عليهما السلام)بيعت میکنند، در حالی که [[معاویة بن ابی سفیان|معاوية بن ابوسفيان]] در [[شام]]، مسند امارت را به خلافت تبديل مینمايد. در واقع سالهای 40 و 41 هجری را میتوان آغاز مقطعی ديگر از تاريخ اسلام، که کاملا مغاير با دوران قبل از آن است، برشمرد. اين دوره، پايان دوران خلافت و آغاز دوران ملوکيّت و سلطنت مآبی است.<ref>ر. ک. : حاتم قادری، تحول مبانی مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشی عباسيان، (انتشارات بنيان)، ص81و98.</ref> اين تفکيک ماهوی نه تنها منحصر به فِرَق شيعه و خوارج نيست، بلکه در کلام پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) نيز به وضوح مشاهده میگردد. ايشان میفرمايند: «خلافت پس از من سی سال است و بعد از آن سلطنت خواهد بود». <ref>مسعودی، همان، ج 2، ص 3.</ref> <br> | پس از به شهادت رسيدن [[امام علی بن ابیطالب (ع)|امام علی(عليهالسلام)]] در سال چهلم هجری به وسيله [[خوارج]]، کوفيان با [[امام حسن مجتبی|حسن بن علی]](عليهما السلام)بيعت میکنند، در حالی که [[معاویة بن ابی سفیان|معاوية بن ابوسفيان]] در [[شام]]، مسند امارت را به خلافت تبديل مینمايد. در واقع سالهای 40 و 41 هجری را میتوان آغاز مقطعی ديگر از تاريخ اسلام، که کاملا مغاير با دوران قبل از آن است، برشمرد. اين دوره، پايان دوران خلافت و آغاز دوران ملوکيّت و سلطنت مآبی است.<ref>ر. ک. : حاتم قادری، تحول مبانی مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشی عباسيان، (انتشارات بنيان)، ص81و98.</ref> اين تفکيک ماهوی نه تنها منحصر به فِرَق شيعه و خوارج نيست، بلکه در کلام پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) نيز به وضوح مشاهده میگردد. ايشان میفرمايند: «خلافت پس از من سی سال است و بعد از آن سلطنت خواهد بود». <ref>مسعودی، همان، ج 2، ص 3.</ref> <br> | ||
در برخی از روايات نيز اين سلطنت به دوران گزندگی توصيف شدهاست.<ref>راضی آل ياسين، صلح [[امام حسن مجتبی|امام حسن]] پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ، ترجمه سيد علی خامنهای، (نشر آسيا)، ص 345.</ref> اين تباين ماهيت به حدّی بود که معاويه و غالب جانشينان وی و نيز خلفای بنی عبّاس به صورت گسترده به استعمال عنوان «خليفةالله» تشويق میشدند.<ref>ر. ک. : حاتم قادری، همان، ص 64 ـ 73.</ref> <br> | در برخی از روايات نيز اين سلطنت به دوران گزندگی توصيف شدهاست.<ref>راضی آل ياسين، صلح [[امام حسن مجتبی|امام حسن]] پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ، ترجمه سيد علی خامنهای، (نشر آسيا)، ص 345.</ref> اين تباين ماهيت به حدّی بود که معاويه و غالب جانشينان وی و نيز خلفای بنی عبّاس به صورت گسترده به استعمال عنوان «خليفةالله» تشويق میشدند.<ref>ر. ک. : حاتم قادری، همان، ص 64 ـ 73.</ref> <br> | ||
خط ۷۴: | خط ۷۳: | ||
در ميزان تأثير و شعاع نفوذ نهضت مزبور در تاريخ اسلام مبالغههايی نظير نسبت دادن قتل خليفه دوم و نيز دخالت در شورش عليه خليفه سوم به آنان صورت گرفتهاست. م<ref>محمود افتخارزاده، بررسی انتقادی نهضتهای ملی ـ تاريخی ايران(1) شعوبيه ناسيوناليسم ايرانی، (قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1376)، ص 114ـ120 و غلام رضا انصاف پور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ايران از اسلام تا يورش مغول، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1359)، ص 52.</ref> قطع نظر از اين مبالغهها، که چندان قابل اعتماد نيست، نقش ويران گر شعوبيه در آلودن ميراث فرهنگی مکتوب و مهمتر از آن ميراث فرهنگی شفاهی مسلمانان به پيرايههای ناهمسازگرا و نفرت زا قابل اغماض نيست.<br> | در ميزان تأثير و شعاع نفوذ نهضت مزبور در تاريخ اسلام مبالغههايی نظير نسبت دادن قتل خليفه دوم و نيز دخالت در شورش عليه خليفه سوم به آنان صورت گرفتهاست. م<ref>محمود افتخارزاده، بررسی انتقادی نهضتهای ملی ـ تاريخی ايران(1) شعوبيه ناسيوناليسم ايرانی، (قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1376)، ص 114ـ120 و غلام رضا انصاف پور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ايران از اسلام تا يورش مغول، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1359)، ص 52.</ref> قطع نظر از اين مبالغهها، که چندان قابل اعتماد نيست، نقش ويران گر شعوبيه در آلودن ميراث فرهنگی مکتوب و مهمتر از آن ميراث فرهنگی شفاهی مسلمانان به پيرايههای ناهمسازگرا و نفرت زا قابل اغماض نيست.<br> | ||
هم چنين اقدامات اين قوم در زمينه جعل احاديث، دست بردن در منابع تاريخی و در نتيجه سلب اطمينان از بخش عظيمی از آثار تاريخی، ادبی و دينی به هيچ وجه قابل گذشت نيست.<ref>ابوالفضل بنايی، نهضتهای سياسی مذهبی در تاريخ ايران، (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1376)، ص 74.</ref> <br> | هم چنين اقدامات اين قوم در زمينه جعل احاديث، دست بردن در منابع تاريخی و در نتيجه سلب اطمينان از بخش عظيمی از آثار تاريخی، ادبی و دينی به هيچ وجه قابل گذشت نيست.<ref>ابوالفضل بنايی، نهضتهای سياسی مذهبی در تاريخ ايران، (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1376)، ص 74.</ref> <br> | ||
=د ـ خلافت [[عمر بن عبدالعزيز]]= | |||
== د ـ خلافت [[عمر بن عبدالعزيز]] == | |||
دوران حکومت عمر بن عبدالعزيز در بين خلفای اموی و حتی عبّاسی کاملا شگفتانگيز و استثنايی بود.<ref>ر. ک. : و. و بارتولد، خليفه و سلطان، ترجمه سيروس ايزدی، (چاپ دوم: تهران، اميركبير، 1377)، ص41.</ref> در اوج ناهمسازگرايیهای قومی، قبيلهای، مذهبی و طبقاتی، عمر بن عبدالعزيز در زمره بزرگترين رجال همسازگرا جای میگيرد. تفاوت ماهوی وی با اسلاف و أخلافش در توصيفی رسا اين چنين بيان شدهاست: «مثل عمر فی بنی اميّة مثل مؤمن آل فرعون».<ref>سيوطی، همان، ص 232.</ref> <br> | دوران حکومت عمر بن عبدالعزيز در بين خلفای اموی و حتی عبّاسی کاملا شگفتانگيز و استثنايی بود.<ref>ر. ک. : و. و بارتولد، خليفه و سلطان، ترجمه سيروس ايزدی، (چاپ دوم: تهران، اميركبير، 1377)، ص41.</ref> در اوج ناهمسازگرايیهای قومی، قبيلهای، مذهبی و طبقاتی، عمر بن عبدالعزيز در زمره بزرگترين رجال همسازگرا جای میگيرد. تفاوت ماهوی وی با اسلاف و أخلافش در توصيفی رسا اين چنين بيان شدهاست: «مثل عمر فی بنی اميّة مثل مؤمن آل فرعون».<ref>سيوطی، همان، ص 232.</ref> <br> | ||
توصيفهای مبالغه آميزی که در مورد دوران کوتاه حکم فرمايی عمر بن عبدالعزيز صورت گرفته، حاکی از دريغ و حسرت مسلمانانِ پس از وی نسبت به سلامت حاکميّت در اين دورهاست که با گذشت زمان بر ميزان آن نيز افزوده شدهاست. شايد مهم ترين دليل بذل توجّه مسلمين در اعصار مختلف به دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز اين باشد که وی با آن که در زمره اصحاب و برخوردار از هاله تقدّس اکتسابی و عصمت موروثی نبود، توانست کما بيش نوعی از حکومت آرمانی اسلام را ارائه نمايد. <br> | توصيفهای مبالغه آميزی که در مورد دوران کوتاه حکم فرمايی عمر بن عبدالعزيز صورت گرفته، حاکی از دريغ و حسرت مسلمانانِ پس از وی نسبت به سلامت حاکميّت در اين دورهاست که با گذشت زمان بر ميزان آن نيز افزوده شدهاست. شايد مهم ترين دليل بذل توجّه مسلمين در اعصار مختلف به دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز اين باشد که وی با آن که در زمره اصحاب و برخوردار از هاله تقدّس اکتسابی و عصمت موروثی نبود، توانست کما بيش نوعی از حکومت آرمانی اسلام را ارائه نمايد. <br> | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
خلافت بنی اميّه گرچه تقريباً در تمام دوران عمر خود درگير نزاعهای داخلی بودهاست، امّا وحدت سياسی جهان اسلام در اين دوره، به جز در برهههايی نظير خلافت کوتاه مدّت عبدالله بن زبير <ref>دوران خلافت عبدالله بن زبير هفت سال و ده ماه و سه روز بود (ر. ک: مسعودی، همان، ص 239).</ref> و امارت مختار بن أبی عبيد، حفظ شد. اين يگانگی يا وحدت سياسی اسلام بيش از هر چيز مرهون عمر نسبتاً کوتاه حاکميت اموی بود. | خلافت بنی اميّه گرچه تقريباً در تمام دوران عمر خود درگير نزاعهای داخلی بودهاست، امّا وحدت سياسی جهان اسلام در اين دوره، به جز در برهههايی نظير خلافت کوتاه مدّت عبدالله بن زبير <ref>دوران خلافت عبدالله بن زبير هفت سال و ده ماه و سه روز بود (ر. ک: مسعودی، همان، ص 239).</ref> و امارت مختار بن أبی عبيد، حفظ شد. اين يگانگی يا وحدت سياسی اسلام بيش از هر چيز مرهون عمر نسبتاً کوتاه حاکميت اموی بود. | ||
=هـ ـ عصر عباسی= | == هـ ـ عصر عباسی == | ||
خلافت عباسی را بيش از هر چيز میتوان زاييده تشديد و تغليظ ناهمسازگریهای عصر اموی دانست. جامعه اسلامی در اواخر عصر اموی به صورت بارز قطببندی شده بود. خاندان عباسی با مهار ماهرانه ناهمسازگریهای قبيلگی، قومی، نژادی و مذهبی به سود خود توانستند بر کرسی خلافت دست يابند. شعار مبهم امّا مورد رضايت عمومیِ «الرّضا من آل محمّد»<ref>محمد بن جرير طبری، همان، ج 10، ص 4550 ـ 4552 و 4556.</ref> يا توصيههای ابراهيم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس به دعات عبّاسی در مخاطبشناسی و نوع تعامل با مخاطبان مختلف، گويای چگونگی بهرهبرداری ايشان از اين ناهمسازگرايیهاست. | خلافت عباسی را بيش از هر چيز میتوان زاييده تشديد و تغليظ ناهمسازگریهای عصر اموی دانست. جامعه اسلامی در اواخر عصر اموی به صورت بارز قطببندی شده بود. خاندان عباسی با مهار ماهرانه ناهمسازگریهای قبيلگی، قومی، نژادی و مذهبی به سود خود توانستند بر کرسی خلافت دست يابند. شعار مبهم امّا مورد رضايت عمومیِ «الرّضا من آل محمّد»<ref>محمد بن جرير طبری، همان، ج 10، ص 4550 ـ 4552 و 4556.</ref> يا توصيههای ابراهيم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس به دعات عبّاسی در مخاطبشناسی و نوع تعامل با مخاطبان مختلف، گويای چگونگی بهرهبرداری ايشان از اين ناهمسازگرايیهاست. | ||
جاحظ در مقايسهای ميان خلافت بنیعبّاس و بنیاميّه، عباسيان را دولتی ايرانی و خراسانی توصيف مینمايد.<ref>البيان والتبيين، ج 3، ص 206، به نقل از: غلامرضا انصاف پور، همان، ص 56.</ref> توصيف مزبور در اين مقياس کاملا درست به نظر میرسد. خراسانيان، به ويژه عربان ايرانی مآب که از اوانِ فتوحات اسلامی به خراسان بزرگ مهاجرت کرده بودند و ايرانيان عرب مآب که با ايشان جوشيده بودند، در سقوط امويان و سرکار آمدن عباسيان مؤثّرترين نقش را ايفا نمودند<ref>ر. ک. : محمد بن جرير طبری، همان، ج 11، ص 4773.</ref> و در دوران اوج قدرت عبّاسيان (يعنی تا عصر خلافت متوکّل)<ref>حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسی اسلام، ج 3، ص 365.</ref> کمابيش از منزلتی بی رقيب برخوردار و مقامهای مؤثری را در ديوان و سپاه صاحب شده بودند. <br> | جاحظ در مقايسهای ميان خلافت بنیعبّاس و بنیاميّه، عباسيان را دولتی ايرانی و خراسانی توصيف مینمايد.<ref>البيان والتبيين، ج 3، ص 206، به نقل از: غلامرضا انصاف پور، همان، ص 56.</ref> توصيف مزبور در اين مقياس کاملا درست به نظر میرسد. خراسانيان، به ويژه عربان ايرانی مآب که از اوانِ فتوحات اسلامی به خراسان بزرگ مهاجرت کرده بودند و ايرانيان عرب مآب که با ايشان جوشيده بودند، در سقوط امويان و سرکار آمدن عباسيان مؤثّرترين نقش را ايفا نمودند<ref>ر. ک. : محمد بن جرير طبری، همان، ج 11، ص 4773.</ref> و در دوران اوج قدرت عبّاسيان (يعنی تا عصر خلافت متوکّل)<ref>حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسی اسلام، ج 3، ص 365.</ref> کمابيش از منزلتی بی رقيب برخوردار و مقامهای مؤثری را در ديوان و سپاه صاحب شده بودند. <br> | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
اوج اين سياست اقدامی است که به «[[الناصر]]»، آخرين خليفه مقتدر عبّاسی، در تبانی با [[چنگيزخان]] مغول عليه سلطان محمد خوارزمشاه نسبت داده شدهاست.<ref>ر. ک. : محمدبن خاوندشاه بلخی، روضة الصّفا، تهذيب و تلخيص دكتر عباس زرياب، (تهران، انتشارات علمی، 1373)، ص 841ـ842 و عباس اقبال آشتيانی، زندگانی عجيب يكی از خلفای عباسی ناصر لدين الله، گردآوری دبير سياقی، (تهران، دنيای كتاب، 1369)، ص 355ـ361.</ref> در صحت چنين نسبتی ترديدهايی ابراز شدهاست <ref>ر. ک. : برتولد اشپولر، جهان اسلام، ص 155.</ref> و به فرض آن که بپذيريم تحريکهای النّاصر در هجوم مغول به سرزمين اسلام مؤثر بودهاست، وی با اقدام خود، علاوه بر از ميان برداشتن رقيب، نابودی خلافت [[بغداد]] را نيز رقم زدهاست. بههر رو جهان اسلام در عصر خلافت عباسی، به رغم تجزيه سياسی و حتّی معنوی نظام حاکم، کما بيش وحدت هويت خود را حفظ کرده، تعدّد امرای مؤمنان منجر به محدوديّت اسلام يا سرزمين اسلامی به مرزی خاص نگرديد، بلکه از ترکيب تمام اين اقاليم مملکت يگانهای تحت عنوان مملکت اسلام پديد آمد و وحدت اسلامی در آن عصر خود را به مرزهای جديد سياسی مقيّد ننمود<ref>آدام متز، همان، ص 21.</ref> و مسلمانان، بدون توجّه به زادگاه و قوميّت خود، از حقّ شهروندی در تمام مملکت اسلامی برخوردار بودند.<br> | اوج اين سياست اقدامی است که به «[[الناصر]]»، آخرين خليفه مقتدر عبّاسی، در تبانی با [[چنگيزخان]] مغول عليه سلطان محمد خوارزمشاه نسبت داده شدهاست.<ref>ر. ک. : محمدبن خاوندشاه بلخی، روضة الصّفا، تهذيب و تلخيص دكتر عباس زرياب، (تهران، انتشارات علمی، 1373)، ص 841ـ842 و عباس اقبال آشتيانی، زندگانی عجيب يكی از خلفای عباسی ناصر لدين الله، گردآوری دبير سياقی، (تهران، دنيای كتاب، 1369)، ص 355ـ361.</ref> در صحت چنين نسبتی ترديدهايی ابراز شدهاست <ref>ر. ک. : برتولد اشپولر، جهان اسلام، ص 155.</ref> و به فرض آن که بپذيريم تحريکهای النّاصر در هجوم مغول به سرزمين اسلام مؤثر بودهاست، وی با اقدام خود، علاوه بر از ميان برداشتن رقيب، نابودی خلافت [[بغداد]] را نيز رقم زدهاست. بههر رو جهان اسلام در عصر خلافت عباسی، به رغم تجزيه سياسی و حتّی معنوی نظام حاکم، کما بيش وحدت هويت خود را حفظ کرده، تعدّد امرای مؤمنان منجر به محدوديّت اسلام يا سرزمين اسلامی به مرزی خاص نگرديد، بلکه از ترکيب تمام اين اقاليم مملکت يگانهای تحت عنوان مملکت اسلام پديد آمد و وحدت اسلامی در آن عصر خود را به مرزهای جديد سياسی مقيّد ننمود<ref>آدام متز، همان، ص 21.</ref> و مسلمانان، بدون توجّه به زادگاه و قوميّت خود، از حقّ شهروندی در تمام مملکت اسلامی برخوردار بودند.<br> | ||
اگر چه خلافت عبّاسی در بيشتر عمر خود از اقتدار حکومتی کمتری نسبت به تمام خلفايی که پيش، پس و همزمان با آن، حکم رانی کردند، برخوردار بود، ليکن بخش قابل ملاحظهای از تودههای مسلمان، تا پايان عصر عبّاسی تعلّق معنوی خود را به خلافت عبّاسيان حفظ نمودند. اکثر افراد جامعه اسلامی با وجود انحطاط و ابتذالی که در تار و پود خلافت عبّاسی نفوذ کرده بود، نمیتوانستند به راحتی از آن دل بکنند، زيرا قرنها بود که به آن عادت و دلبستگی داشتند. با سقوط بغداد در دامان مغولان، مظهر و رمز وحدت دنيای اسلامی از بين رفت، وحدت اسلامی که تحت رهبری اميرالمؤمنين بود، نابود شد و امت اسلامی ديگر هرگز زندگی خويش را به صورت قبلی، باز نيافت.<ref>برتولد اشپولر، همان، ص 157.</ref> <br> | اگر چه خلافت عبّاسی در بيشتر عمر خود از اقتدار حکومتی کمتری نسبت به تمام خلفايی که پيش، پس و همزمان با آن، حکم رانی کردند، برخوردار بود، ليکن بخش قابل ملاحظهای از تودههای مسلمان، تا پايان عصر عبّاسی تعلّق معنوی خود را به خلافت عبّاسيان حفظ نمودند. اکثر افراد جامعه اسلامی با وجود انحطاط و ابتذالی که در تار و پود خلافت عبّاسی نفوذ کرده بود، نمیتوانستند به راحتی از آن دل بکنند، زيرا قرنها بود که به آن عادت و دلبستگی داشتند. با سقوط بغداد در دامان مغولان، مظهر و رمز وحدت دنيای اسلامی از بين رفت، وحدت اسلامی که تحت رهبری اميرالمؤمنين بود، نابود شد و امت اسلامی ديگر هرگز زندگی خويش را به صورت قبلی، باز نيافت.<ref>برتولد اشپولر، همان، ص 157.</ref> <br> | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |