پرش به محتوا

زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در ایران قاجاری و امپراطوری عثمانی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقاله‌ها')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
'''زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در ایران قاجاری و امپراطوری عثمانی''' عنوان مقاله‌ای از بخش اندیشه‌ای [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] شماره چهارم می‌باشد که به قلم دکتر محمدحسین امیراردوش و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل پاییز، 1384 منتشر شده است.</div>
'''زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در ایران قاجاری و امپراطوری عثمانی''' عنوان مقاله‌ای از بخش اندیشه‌ای [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] شماره چهارم می‌باشد که به قلم دکتر محمدحسین امیراردوش و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل پاییز، 1384 منتشر شده است.</div>


=چکیده=
== چکیده ==
دستیابی و تحقق امت واحده در جهان اسلام، نیازمند شناخت زمینه‌های تاریخی و استفاده از تجربه‌های تلخ و شیرین این مسأله در اعصار گذشته است؛ از این رو، نگارنده به بررسی وضعیت دو کشور بزرگ یعنی ایران و عثمانی که در تعمیق ناهمسازگری‌های جهان اسلام نقش قابل توجهی داشتند، می‌پردازد و زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی را بررسی می‌کند.
دستیابی و تحقق امت واحده در جهان اسلام، نیازمند شناخت زمینه‌های تاریخی و استفاده از تجربه‌های تلخ و شیرین این مسأله در اعصار گذشته است؛ از این رو، نگارنده به بررسی وضعیت دو کشور بزرگ یعنی ایران و عثمانی که در تعمیق ناهمسازگری‌های جهان اسلام نقش قابل توجهی داشتند، می‌پردازد و زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی را بررسی می‌کند.
در این نوشته ابتدا وضعیت ایران در عصر قاجار و عوامل انحطاط تبیین، و زمینه‌های بروز اصلاح‌طلبی بیان شده، و پس از آن فرایند مزبور در امپراتوری عثمانی مورد بحث قرار گرفته است.
در این نوشته ابتدا وضعیت ایران در عصر قاجار و عوامل انحطاط تبیین، و زمینه‌های بروز اصلاح‌طلبی بیان شده، و پس از آن فرایند مزبور در امپراتوری عثمانی مورد بحث قرار گرفته است.
خط ۳۵: خط ۳۵:
بی‌تردید برای تبیین فرایند تاریخی وحدت اسلامی در عصر قاجار، از بررسی وضعیت ایران و عثمانی در جایگاه دو کشوری که مؤثرترین نقش را در امر توسعه و تعمیق ناهمسازگری‌های جهان اسلام ایفا کرده‌اند، ناگزیریم. در این دوران، سرنوشت جهان‌اسلام در پایتخت این دو کشور رقم می‌خورد. آنچه در این پژوهش اهمیت دارد، بررسی پس زمینه‌ها و زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در این عصر و پیامدهای آن دست از رویدادها و دگرگونی‌هایی است که در این مسیر تأثیر داشته است.
بی‌تردید برای تبیین فرایند تاریخی وحدت اسلامی در عصر قاجار، از بررسی وضعیت ایران و عثمانی در جایگاه دو کشوری که مؤثرترین نقش را در امر توسعه و تعمیق ناهمسازگری‌های جهان اسلام ایفا کرده‌اند، ناگزیریم. در این دوران، سرنوشت جهان‌اسلام در پایتخت این دو کشور رقم می‌خورد. آنچه در این پژوهش اهمیت دارد، بررسی پس زمینه‌ها و زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در این عصر و پیامدهای آن دست از رویدادها و دگرگونی‌هایی است که در این مسیر تأثیر داشته است.


=1. وضعیت ایران عصر قاجار=
== 1. وضعیت ایران عصر قاجار ==
==1ـ1. انحطاط کلی ==
===1ـ1. انحطاط کلی ===
اوج شکوه ایران در عصر صفوی و از سوی دیگر، آغاز انحطاط آن، در دوران فرمانروایی شاه عباس اول جستوجو می‌شود.<ref>عبدالحسین زرین کوب، ص53و54.</ref> این انحطاط با سقوط اصفهان در دامن شورشیان قندهار آشکار شده، به طور فراگیر ادامه می‌یابد. فاصله میان فرو افتادن اصفهان و برآمدن تهران، در روایات اروپایی، عصر انقلابات ایران و به تعبیر زرین کوب «عصر وحشت» خوانده می‌شود.<ref>همان، ص 95</ref>، و سرانجام قاجارها، وارث ایرانی ویران می‌شوند. گزارش‌ها و سفرنامه‌های بیگانگان درباره ایران، از تفاوتِ فاحش ایرانِ پیش و پس از عصر وحشت حاکی است. ظاهراً دولتِ قاجار، چنانچه هم می‌خواسته نمی‌توانست روند این انحطاط و زوال را تغییر دهد؛ زیرا قاجارها افزون بر مشکلات مألوف سلسله‌های گذشته ایران، بی‌هیچ تمرینی، از تجربه دنیای جدیدی ناگزیر شدند که معادلات آن برای آنها ناشناخته بود؛ از این رو اوج دوران انحطاط ایران را می‌توان در عصر قاجار مشاهده کرد؛ روزگاری که ایران به حکم ویژگی‌های اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی، عملا بازیچه نقشه‌ها، تکنیک‌ها و معاملاتِ گسترش خواهانه عوامل جهانی استکبار شد.
اوج شکوه ایران در عصر صفوی و از سوی دیگر، آغاز انحطاط آن، در دوران فرمانروایی شاه عباس اول جستوجو می‌شود.<ref>عبدالحسین زرین کوب، ص53و54.</ref> این انحطاط با سقوط اصفهان در دامن شورشیان قندهار آشکار شده، به طور فراگیر ادامه می‌یابد. فاصله میان فرو افتادن اصفهان و برآمدن تهران، در روایات اروپایی، عصر انقلابات ایران و به تعبیر زرین کوب «عصر وحشت» خوانده می‌شود.<ref>همان، ص 95</ref>، و سرانجام قاجارها، وارث ایرانی ویران می‌شوند. گزارش‌ها و سفرنامه‌های بیگانگان درباره ایران، از تفاوتِ فاحش ایرانِ پیش و پس از عصر وحشت حاکی است. ظاهراً دولتِ قاجار، چنانچه هم می‌خواسته نمی‌توانست روند این انحطاط و زوال را تغییر دهد؛ زیرا قاجارها افزون بر مشکلات مألوف سلسله‌های گذشته ایران، بی‌هیچ تمرینی، از تجربه دنیای جدیدی ناگزیر شدند که معادلات آن برای آنها ناشناخته بود؛ از این رو اوج دوران انحطاط ایران را می‌توان در عصر قاجار مشاهده کرد؛ روزگاری که ایران به حکم ویژگی‌های اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی، عملا بازیچه نقشه‌ها، تکنیک‌ها و معاملاتِ گسترش خواهانه عوامل جهانی استکبار شد.
در تقسیم‌بندی‌های قراردادی ادوار تاریخی، به طور معمول، عصر جدید ایران در دوران قاجاریه آغاز می‌شود. <ref>ایراماروین لاپیدوس، ص 37.</ref> قاجاریه، برخلاف ادعای انتساب به زاد و رود طایفه چنگیزخان، از ترکان غربی و از خویشاوندان طوایف بیات بوده‌اند.<ref>سعید نفیسی، ج 1، ص 16 و 25ـ28.</ref> نقش آفرینی‌های ایشان با نهضت صفویه در تاریخ ایران، آغاز می‌شود. سرانجام پس از کشاکش‌های طولانی با افشاریه و زندیه، آقامحمدخان قاجار، به خواسته‌های نهفته ایلات قدرتمند در تاریخ ایران جامه عمل می‌پوشاند و سلطنت قاجاریه را در سال 1193 قمری / 1779 میلادی بنیان می‌نهد. <br>
در تقسیم‌بندی‌های قراردادی ادوار تاریخی، به طور معمول، عصر جدید ایران در دوران قاجاریه آغاز می‌شود. <ref>ایراماروین لاپیدوس، ص 37.</ref> قاجاریه، برخلاف ادعای انتساب به زاد و رود طایفه چنگیزخان، از ترکان غربی و از خویشاوندان طوایف بیات بوده‌اند.<ref>سعید نفیسی، ج 1، ص 16 و 25ـ28.</ref> نقش آفرینی‌های ایشان با نهضت صفویه در تاریخ ایران، آغاز می‌شود. سرانجام پس از کشاکش‌های طولانی با افشاریه و زندیه، آقامحمدخان قاجار، به خواسته‌های نهفته ایلات قدرتمند در تاریخ ایران جامه عمل می‌پوشاند و سلطنت قاجاریه را در سال 1193 قمری / 1779 میلادی بنیان می‌نهد. <br>
خط ۴۴: خط ۴۴:
معضل اساسی جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، می‌خواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوی دیگر، محکومان ایشان یعنی مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. می‌توان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوی را که یکی از پیشرفته‌ترین انواع انحطاط در جامعه ایرانی این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوی در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصری به این سو، انتقادهای تُندی از این نوع انحطاط در جامعه ایرانی به ویژه، هیأت حاکمه داشته‌اند. اگر‌چه استعمار غرب را نمی‌توان مسبّب اصلی در انحطاط کلی ایران و دیگر اجزای جهان اسلام شمرد، بدیهی است که قدرت‌های غربی به دلیل ماهیت استعماری در بهره‌جویی از مزایای انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسی در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبوده‌اند. کوشش‌های اصلاح‌طلبانه که همانند امپراتوری عثمانی به طور طبیعی از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فن‌آوری غرب به ویژه در زمینه نظامی معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفای مطالبات اصلاح‌طلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکی از جریان‌های اصیل اصلاح‌طلب در ایران عصر قاجار به شمار می‌آید، در بیداری ایرانیان و جوشش اصلاح‌طلبی بیرون از حاکمیت، نقش مؤثری داشت. <br>
معضل اساسی جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، می‌خواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوی دیگر، محکومان ایشان یعنی مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. می‌توان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوی را که یکی از پیشرفته‌ترین انواع انحطاط در جامعه ایرانی این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوی در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصری به این سو، انتقادهای تُندی از این نوع انحطاط در جامعه ایرانی به ویژه، هیأت حاکمه داشته‌اند. اگر‌چه استعمار غرب را نمی‌توان مسبّب اصلی در انحطاط کلی ایران و دیگر اجزای جهان اسلام شمرد، بدیهی است که قدرت‌های غربی به دلیل ماهیت استعماری در بهره‌جویی از مزایای انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسی در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبوده‌اند. کوشش‌های اصلاح‌طلبانه که همانند امپراتوری عثمانی به طور طبیعی از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فن‌آوری غرب به ویژه در زمینه نظامی معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفای مطالبات اصلاح‌طلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکی از جریان‌های اصیل اصلاح‌طلب در ایران عصر قاجار به شمار می‌آید، در بیداری ایرانیان و جوشش اصلاح‌طلبی بیرون از حاکمیت، نقش مؤثری داشت. <br>


==2ـ1. دو ویژگی عصر قاجار ==
===2ـ1. دو ویژگی عصر قاجار ===
عصر قاجار، همانند هر دوره دیگری دارای وجوه مشترک و مابه‌الامتیاز فراوانی با سایر دوره‌ها است. مهم‌ترین ویژگی این دوره، زنده بودن تاریخ آن است؛ به گونه‌ای که جامعه امروز ما، همچنان از این عصر اثر می‌پذیرد.<ref>همان، ص 237و238 (اظهارات عباس زریاب خوئی و جواد شیخ الاسلامی).</ref> از میان این ویژگی‌های متعدد، دو ویژگی همسایگی با غرب و اصلاحات، در پیوندی مستقیم با حوزه این پژوهش قرار دارد. <br>
عصر قاجار، همانند هر دوره دیگری دارای وجوه مشترک و مابه‌الامتیاز فراوانی با سایر دوره‌ها است. مهم‌ترین ویژگی این دوره، زنده بودن تاریخ آن است؛ به گونه‌ای که جامعه امروز ما، همچنان از این عصر اثر می‌پذیرد.<ref>همان، ص 237و238 (اظهارات عباس زریاب خوئی و جواد شیخ الاسلامی).</ref> از میان این ویژگی‌های متعدد، دو ویژگی همسایگی با غرب و اصلاحات، در پیوندی مستقیم با حوزه این پژوهش قرار دارد. <br>


===1ـ2ـ1. همسایگی با غرب ===
====1ـ2ـ1. همسایگی با غرب ====
گستردگی و میزان تأثیرگذاری مناسبات غرب با ایران عصر قاجار به حدی است که می‌توان مهم‌ترین مابه‌الامتیاز ایران قاجاری با دیگر ادوار تاریخی ایران را در مناسبات ایران و غرب جست. یکی از پژوهش‌گران معاصر، از وجوه گوناگون به بیان تمایز این دوره با سایر ادوار تاریخی ایران پرداخته‌است. اولا به اعتقاد وی، آغاز روابط منظم ایران با دولت‌های خارجی در این دوره است. فعالیت روس‌ها و فرانسوی‌ها و نیز انگلیسی‌ها که ضد هم بوده‌اند، این دوره را جذّاب می‌کند. <ref>همان، ص 237.</ref> ثانیاً امر دیگری که سلسله قاجاریه را از سایر سلسله‌های سلطنتی ایران متمایز می‌سازد، برخورد و بلکه درگیری این سلسله با سیاست بین‌المللی است؛ زیرا تا آن روزگار، ایران از صحنه سیاست‌های اروپایی دور بوده است. ثالثاً دولت قاجاری در سال‌های آخر قرن هجدهم پایه‌گذاری، ولی گسترش و درخشش آن، تقریباً از آغاز قرن نوزدهم آغاز شد بدین معنا که اقدام‌های آقا محمدخان در جهت ایجاد دولت جدید از سال 1779 / 1193 پا گرفت و تاج‌گذاری وی در سال 1795 / 1210 انجام شد و سال 1800 مصادف با سال 1215، یعنی سومین سال سلطنت فتحعلی شاه است. سالیان آخر قرن هیجدهم و رخدادهای بزرگ آن، سبب دگرگونی‌های شتابزده و شگفت‌انگیز در حیات سیاسی و اقتصادی اروپا و در نتیجه در عرصه سیاست و اقتصاد دیگر مناطق جهان شد. رابعاً بر خلاف گذشته، ایران از نخستین سال‌های سلطنت قاجاریه مورد نظر سیاسیان و استعمارگران قرار گرفت. در آغاز قرن نوزدهم، دولت انگلستان، شبه قارّه هندوستان را تصرف کرده، و به صرف منابع ثروت این کشور دست زده، و دولت روسیه نیز به هندوستان چشم دوخته بود. سیاست بریتانیای کبیر در سراسر قرن نوزدهم، حفظ هندوستان از تجاوز افغانستان و ایران و روسیه و فرانسه بود. نفوذ دولت روس، باعث وحشت انگلستان شد و به همین جهت، در سراسر عصر قاجاریه، این دو کشور بزرگ و قدرتمند، ایران را میدان اعمال نفوذ خود قرار داده بودند. <br>
گستردگی و میزان تأثیرگذاری مناسبات غرب با ایران عصر قاجار به حدی است که می‌توان مهم‌ترین مابه‌الامتیاز ایران قاجاری با دیگر ادوار تاریخی ایران را در مناسبات ایران و غرب جست. یکی از پژوهش‌گران معاصر، از وجوه گوناگون به بیان تمایز این دوره با سایر ادوار تاریخی ایران پرداخته‌است. اولا به اعتقاد وی، آغاز روابط منظم ایران با دولت‌های خارجی در این دوره است. فعالیت روس‌ها و فرانسوی‌ها و نیز انگلیسی‌ها که ضد هم بوده‌اند، این دوره را جذّاب می‌کند. <ref>همان، ص 237.</ref> ثانیاً امر دیگری که سلسله قاجاریه را از سایر سلسله‌های سلطنتی ایران متمایز می‌سازد، برخورد و بلکه درگیری این سلسله با سیاست بین‌المللی است؛ زیرا تا آن روزگار، ایران از صحنه سیاست‌های اروپایی دور بوده است. ثالثاً دولت قاجاری در سال‌های آخر قرن هجدهم پایه‌گذاری، ولی گسترش و درخشش آن، تقریباً از آغاز قرن نوزدهم آغاز شد بدین معنا که اقدام‌های آقا محمدخان در جهت ایجاد دولت جدید از سال 1779 / 1193 پا گرفت و تاج‌گذاری وی در سال 1795 / 1210 انجام شد و سال 1800 مصادف با سال 1215، یعنی سومین سال سلطنت فتحعلی شاه است. سالیان آخر قرن هیجدهم و رخدادهای بزرگ آن، سبب دگرگونی‌های شتابزده و شگفت‌انگیز در حیات سیاسی و اقتصادی اروپا و در نتیجه در عرصه سیاست و اقتصاد دیگر مناطق جهان شد. رابعاً بر خلاف گذشته، ایران از نخستین سال‌های سلطنت قاجاریه مورد نظر سیاسیان و استعمارگران قرار گرفت. در آغاز قرن نوزدهم، دولت انگلستان، شبه قارّه هندوستان را تصرف کرده، و به صرف منابع ثروت این کشور دست زده، و دولت روسیه نیز به هندوستان چشم دوخته بود. سیاست بریتانیای کبیر در سراسر قرن نوزدهم، حفظ هندوستان از تجاوز افغانستان و ایران و روسیه و فرانسه بود. نفوذ دولت روس، باعث وحشت انگلستان شد و به همین جهت، در سراسر عصر قاجاریه، این دو کشور بزرگ و قدرتمند، ایران را میدان اعمال نفوذ خود قرار داده بودند. <br>
باز شدن جا پای اروپائیان در منطقه، پاهایی که صاحبان آن، دیگر فقط سفیر و سیاح و تاجر و راهب نبود و بیشتر به نظامیان تعلق داشت و به ویژه حضور و نفوذ خزنده بریتانیا در هندوستان، هوشیاری ایرانیان را درباره حضور غرب در شرق برانگیخته بود. حضور و هیمنه قدرت‌های غربی در منطقه به مناسبات بین آنان و دولت قاجار، قالبی متفاوت از مناسبات میان واحدهای سیاسی مستقل داده، و چگونگی تعاملشان با ایران، بیش از هر چیز، متأثر از مناسبات آنان با یک‌دیگر بود. ماهیات مناسبات غرب با ایران در عصر قاجار، بیشتر جنبه سلطه‌جویانه و ادبیاتی آمرانه داشته است. <br>
باز شدن جا پای اروپائیان در منطقه، پاهایی که صاحبان آن، دیگر فقط سفیر و سیاح و تاجر و راهب نبود و بیشتر به نظامیان تعلق داشت و به ویژه حضور و نفوذ خزنده بریتانیا در هندوستان، هوشیاری ایرانیان را درباره حضور غرب در شرق برانگیخته بود. حضور و هیمنه قدرت‌های غربی در منطقه به مناسبات بین آنان و دولت قاجار، قالبی متفاوت از مناسبات میان واحدهای سیاسی مستقل داده، و چگونگی تعاملشان با ایران، بیش از هر چیز، متأثر از مناسبات آنان با یک‌دیگر بود. ماهیات مناسبات غرب با ایران در عصر قاجار، بیشتر جنبه سلطه‌جویانه و ادبیاتی آمرانه داشته است. <br>
خط ۵۳: خط ۵۳:
سلطه‌جویی‌های استعماری غرب و انحطاط کلی در ایران این عصر، یک‌دیگر را تغذیه می‌کردند و بدین ترتیب، چرخه‌ای ویران‌گر از تباهی را تشکیل داده بودند. میان آثار متعدّد و در مواردی متفاوت که فرایند همسایگی ایران با دو قدرت سلطه‌جوی اروپایی در شمال و جنوب ایران بر جامعه ایرانی عصر قاجار گذاشت، پدیداری و رشد حس نفرت از غرب و میل به اصلاح، تغییر و تجدد که ارتباطی تنگاتنگ با یک‌دیگر داشتند در جامعه ایرانی بود، و نفرت از غربیان میان ایرانیان با توسعه‌طلبی‌های ارضی روسیه تزاری در اوانِ عصر قاجار پدید آمد. <br>
سلطه‌جویی‌های استعماری غرب و انحطاط کلی در ایران این عصر، یک‌دیگر را تغذیه می‌کردند و بدین ترتیب، چرخه‌ای ویران‌گر از تباهی را تشکیل داده بودند. میان آثار متعدّد و در مواردی متفاوت که فرایند همسایگی ایران با دو قدرت سلطه‌جوی اروپایی در شمال و جنوب ایران بر جامعه ایرانی عصر قاجار گذاشت، پدیداری و رشد حس نفرت از غرب و میل به اصلاح، تغییر و تجدد که ارتباطی تنگاتنگ با یک‌دیگر داشتند در جامعه ایرانی بود، و نفرت از غربیان میان ایرانیان با توسعه‌طلبی‌های ارضی روسیه تزاری در اوانِ عصر قاجار پدید آمد. <br>


===2ـ2ـ1. اصلاحات ===
====2ـ2ـ1. اصلاحات ====
اصلاحات در ایران عصر قاجار با رویکرد به غرب و کمابیش مترادف با مفاهیم تجدّد <ref>Modernity.</ref> و توسعه است. نخستین تکاپوهای اصلاح‌طلبانه در عصر قاجار، هنگامی آغاز می‌شود که کمابیش دوره اصلاحات جدید در امپراتوری عثمانی آغاز شده بود. در ایران نیز همانند امپراتوری عثمانی انگیزه و اندیشه اصلاحات در تصادُم با غرب، بروز می‌کند. فراز و نشیب مناسبات غالباً خصم‌آلود ایران و غرب در عصر قاجار، نوساناتِ نبضِ اصلاحات را تعیین می‌کرد. از طرف دیگر، آشنایی ایرانیان با تمدن غرب و مشاهده مظاهر آزادی و حکومت‌های مردمی و جلوه‌های گوناگون دموکراسی باعث شد تا مردم ایران در مقابل استبداد سلاطین و امیران اعتراض، و از طریق اجتماع و اعتصاب مقاومت کنند؛ بدین جهت، سلسله قاجاریه واپسین سلسله سلاطین مطلقه ایران است. نهضت اصلاح‌طلبانه با رویکرد به غرب در ایران عصر قاجار، همانند امپراتوری عثمانی از درون حاکمیت آغاز شد و بیش از آن‌که متوجه زیرساخت‌های تمدن و فرهنگ غرب باشد، به دستیابی به فنون و مظاهر تمدن غربی به ویژه در عرصه نظامی توجه داشت. نخستین اقدام‌های محسوس اصلاح‌گرایانه در ایران، در حوزه حکمرانی شاهزاده خوشنام قاجار، عباس میرزا نایب‌السلطنه یعنی آذربایجان روی داد. عباس میرزا همانند سلیم سوم و محمود دوم که از امپراتوران اصلاح‌طلب شمرده می‌شوند، به پطر کبیر، تزار تجدد طلب که توانست روسیه را به سطح دولت‌های مقتدر اروپا برساند و به تهدید جدی برای جهان اسلام درآورد، به مثابه الگویی برای طرح‌ها و برنامه‌های خود می‌نگریست.<ref>ر. ک. : ولادیمر باراسوویچ، ص 43.</ref> <br>
اصلاحات در ایران عصر قاجار با رویکرد به غرب و کمابیش مترادف با مفاهیم تجدّد <ref>Modernity.</ref> و توسعه است. نخستین تکاپوهای اصلاح‌طلبانه در عصر قاجار، هنگامی آغاز می‌شود که کمابیش دوره اصلاحات جدید در امپراتوری عثمانی آغاز شده بود. در ایران نیز همانند امپراتوری عثمانی انگیزه و اندیشه اصلاحات در تصادُم با غرب، بروز می‌کند. فراز و نشیب مناسبات غالباً خصم‌آلود ایران و غرب در عصر قاجار، نوساناتِ نبضِ اصلاحات را تعیین می‌کرد. از طرف دیگر، آشنایی ایرانیان با تمدن غرب و مشاهده مظاهر آزادی و حکومت‌های مردمی و جلوه‌های گوناگون دموکراسی باعث شد تا مردم ایران در مقابل استبداد سلاطین و امیران اعتراض، و از طریق اجتماع و اعتصاب مقاومت کنند؛ بدین جهت، سلسله قاجاریه واپسین سلسله سلاطین مطلقه ایران است. نهضت اصلاح‌طلبانه با رویکرد به غرب در ایران عصر قاجار، همانند امپراتوری عثمانی از درون حاکمیت آغاز شد و بیش از آن‌که متوجه زیرساخت‌های تمدن و فرهنگ غرب باشد، به دستیابی به فنون و مظاهر تمدن غربی به ویژه در عرصه نظامی توجه داشت. نخستین اقدام‌های محسوس اصلاح‌گرایانه در ایران، در حوزه حکمرانی شاهزاده خوشنام قاجار، عباس میرزا نایب‌السلطنه یعنی آذربایجان روی داد. عباس میرزا همانند سلیم سوم و محمود دوم که از امپراتوران اصلاح‌طلب شمرده می‌شوند، به پطر کبیر، تزار تجدد طلب که توانست روسیه را به سطح دولت‌های مقتدر اروپا برساند و به تهدید جدی برای جهان اسلام درآورد، به مثابه الگویی برای طرح‌ها و برنامه‌های خود می‌نگریست.<ref>ر. ک. : ولادیمر باراسوویچ، ص 43.</ref> <br>
نهضت اصلاحات در ایران عصر قاجار همانند امپراتوری عثمانی همان گونه که به تدریج از درون حاکمیت به بیرون آن بسط می‌یافت، از لایه‌های رویین به زیر ساخت‌ها معطوف، و در رویکرد به غرب، از شکل‌گرایی و اقتباس مظاهر تمدن جدید، به مداقّه در علل پیشرفت غرب و بنیان‌های توسعه اجتماعی آن متوجه می‌شد. ناخشنودی از وضعیت موجود، فزونی، و مطالبات اجتماعی عمق می‌گرفت و اعتراض‌های عمومی به دو سوی چرخه تباهی یعنی استعمار غرب و استبداد مفلوک، نشانه می‌رفت.<br>
نهضت اصلاحات در ایران عصر قاجار همانند امپراتوری عثمانی همان گونه که به تدریج از درون حاکمیت به بیرون آن بسط می‌یافت، از لایه‌های رویین به زیر ساخت‌ها معطوف، و در رویکرد به غرب، از شکل‌گرایی و اقتباس مظاهر تمدن جدید، به مداقّه در علل پیشرفت غرب و بنیان‌های توسعه اجتماعی آن متوجه می‌شد. ناخشنودی از وضعیت موجود، فزونی، و مطالبات اجتماعی عمق می‌گرفت و اعتراض‌های عمومی به دو سوی چرخه تباهی یعنی استعمار غرب و استبداد مفلوک، نشانه می‌رفت.<br>
خط ۶۴: خط ۶۴:
عباس میرزا را می‌توان نمونه بارز اصلاح‌طلبان جریان غرب‌گرا، سپهسالار را شخصیت بارز طیف افراطی غرب‌زدگی، و امیرکبیر را نمونه برجسته اصلاح‌طلبانه جریان غرب‌شناسی برشمرد.<ref>مقصود فراستخواه، 1372: ص 8.</ref> بی‌تردید مهم‌ترین دستاورد نهضت اصلاحات در عصر قاجار، مشروطیت است. فرجام تلاقی مطالبات پاره‌ای از اصلاح‌طلبان درون و به ویژه بیرون از حاکمیت و اعتراض‌های جایگزین کردن آن با حکومت قانون در قالب سلطنت مشروطه: و سلطه‌جویی‌های قدرت‌های استعماری غرب چه به صورت مداخله و چه به صورت ستیزه‌جویی‌های نظامی، در ایجاد تحولات ناخواسته و مسخ مشروطیت و به طور کلی، ناکارامدی‌های اصلاحات، نقشی مؤثر داشت. <br>
عباس میرزا را می‌توان نمونه بارز اصلاح‌طلبان جریان غرب‌گرا، سپهسالار را شخصیت بارز طیف افراطی غرب‌زدگی، و امیرکبیر را نمونه برجسته اصلاح‌طلبانه جریان غرب‌شناسی برشمرد.<ref>مقصود فراستخواه، 1372: ص 8.</ref> بی‌تردید مهم‌ترین دستاورد نهضت اصلاحات در عصر قاجار، مشروطیت است. فرجام تلاقی مطالبات پاره‌ای از اصلاح‌طلبان درون و به ویژه بیرون از حاکمیت و اعتراض‌های جایگزین کردن آن با حکومت قانون در قالب سلطنت مشروطه: و سلطه‌جویی‌های قدرت‌های استعماری غرب چه به صورت مداخله و چه به صورت ستیزه‌جویی‌های نظامی، در ایجاد تحولات ناخواسته و مسخ مشروطیت و به طور کلی، ناکارامدی‌های اصلاحات، نقشی مؤثر داشت. <br>


=2. وضعیت عثمانی=
== 2. وضعیت عثمانی==
==1ـ2. دوران انحطاط و زوال ==
===1ـ2. دوران انحطاط و زوال ===
این هنگام، یعنی اوج صعود و آغاز سقوط در تاریخ لبریز از فراز و نشیب امپراتوری عثمانی، دوران سلطنت سلیمان اول است. سلطان سلیمان که یگانه فرزند ذکور پدرش بود، بی‌نیاز از به‌کارگیری قانون «برادرکشی»، بر سریر امپراتوری جلوس کرد. نیم قرن فرمانروایی این سلطان، عثمانی عهد سلیمان را تا سالیان دراز که سال‌های انحطاط و زوال بود، در اذهان عثمانیان به صورت عصری طلایی در آورد که هماره تجدید آن را آرزو می‌نمودند و بسیاری از ایشان، علل نابسامانی‌های امپراتوری را در تخطی اخلاف وی از روش و منش و قواعد و قوانین او می‌دیدند.<ref>ر. ک: برنارد لوئیس، ص 104 و ایراماروین لاپیروس، ص 69.</ref> دوره حاکمیت سلیمان، با پیروزی طبقه دو شیرمه، کناره‌گیری سلطان از اداره فعال حکومت، افزایش قدرت زنان حرم، عدم کامیابی در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی که سبب ناخشنودی بیشتر مردم شده بود و به دنبالِ آن قیام‌های توده‌ای در روملی و آناتولی مصادف بود. این مسائل، میراثی بود که جانشینان سلیمان طی قرن بعدی، با آن روبه‌رو بودند. <ref>همان، ص 200و201.</ref> <br>
این هنگام، یعنی اوج صعود و آغاز سقوط در تاریخ لبریز از فراز و نشیب امپراتوری عثمانی، دوران سلطنت سلیمان اول است. سلطان سلیمان که یگانه فرزند ذکور پدرش بود، بی‌نیاز از به‌کارگیری قانون «برادرکشی»، بر سریر امپراتوری جلوس کرد. نیم قرن فرمانروایی این سلطان، عثمانی عهد سلیمان را تا سالیان دراز که سال‌های انحطاط و زوال بود، در اذهان عثمانیان به صورت عصری طلایی در آورد که هماره تجدید آن را آرزو می‌نمودند و بسیاری از ایشان، علل نابسامانی‌های امپراتوری را در تخطی اخلاف وی از روش و منش و قواعد و قوانین او می‌دیدند.<ref>ر. ک: برنارد لوئیس، ص 104 و ایراماروین لاپیروس، ص 69.</ref> دوره حاکمیت سلیمان، با پیروزی طبقه دو شیرمه، کناره‌گیری سلطان از اداره فعال حکومت، افزایش قدرت زنان حرم، عدم کامیابی در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی که سبب ناخشنودی بیشتر مردم شده بود و به دنبالِ آن قیام‌های توده‌ای در روملی و آناتولی مصادف بود. این مسائل، میراثی بود که جانشینان سلیمان طی قرن بعدی، با آن روبه‌رو بودند. <ref>همان، ص 200و201.</ref> <br>
روند فروپاشی ساختار پیچیده حکومت و جامعه عثمانی از نیمه سلطنت سلیمان با شکوه آغاز شد و تقریباً تا پایان قرن هجدهم قمری / نوزدهم میلادی ادامه یافت. طی این دوره، قدرت امپراتوری رفته رفته رو به ضعف نهاد؛ سرزمین‌هایی از قلمرو امپراتوری جدا شد؛ سلطه امپریالیسم اروپا فزونی گرفت و سرانجام، طی قرن سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی امپراتوری را در آستانه ورود به دنیای جدید، به چنان وضعی دچار کرد که به مرد بیمار اروپا شهرت یافت. <ref>استا نفوردجی. شاو، ج 1، ص 242.</ref> شکست عثمانیان در نبرد دریایی لپانتو یا انیدبختی از قوای اتحاد مقدس (اتحاد سه گانه پاپ نشین، اسپانیا و ونیز)، اسطوره شکست‌ناپذیری عثمانیان را در هم فرو ریخت. برای نخستین بار، اروپا به تدریج دریافت که عثمانی‌ها به اندازه گذشته قدرتمند نیستند و با این تغییرات، احساس پیروزی، همه اروپا را در خود فرا گرفته بود.<ref>همان، ص 308.</ref> <br>
روند فروپاشی ساختار پیچیده حکومت و جامعه عثمانی از نیمه سلطنت سلیمان با شکوه آغاز شد و تقریباً تا پایان قرن هجدهم قمری / نوزدهم میلادی ادامه یافت. طی این دوره، قدرت امپراتوری رفته رفته رو به ضعف نهاد؛ سرزمین‌هایی از قلمرو امپراتوری جدا شد؛ سلطه امپریالیسم اروپا فزونی گرفت و سرانجام، طی قرن سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی امپراتوری را در آستانه ورود به دنیای جدید، به چنان وضعی دچار کرد که به مرد بیمار اروپا شهرت یافت. <ref>استا نفوردجی. شاو، ج 1، ص 242.</ref> شکست عثمانیان در نبرد دریایی لپانتو یا انیدبختی از قوای اتحاد مقدس (اتحاد سه گانه پاپ نشین، اسپانیا و ونیز)، اسطوره شکست‌ناپذیری عثمانیان را در هم فرو ریخت. برای نخستین بار، اروپا به تدریج دریافت که عثمانی‌ها به اندازه گذشته قدرتمند نیستند و با این تغییرات، احساس پیروزی، همه اروپا را در خود فرا گرفته بود.<ref>همان، ص 308.</ref> <br>
خط ۷۴: خط ۷۴:
از طرفی، معاهده کوچک قینارجا<ref>کوچک قینارجی یا کوچک کینارجا، شهری واقع در جنوب شرقی سیلستریا در بلغارستان.</ref>، تحقیر جدیدی بود که بر امپراتوری عثمانی تحمیل شد. این معاهده که از زیانبارترین سندهای تاریخ عثمانی است، گویای آن بود که از این پس، خطرناک‌ترین و بی‌ملاحظه‌ترین خصم این امپراتوری پیر، امپراتوری جوان روسیه است. طبق این عهدنامه، سلطان نه تنها به صرفنظر از سرزمین‌های فتح شده‌ای مجبور بود که ساکنان آن مسیحی بودند، بلکه اجبار داشت از سرزمین‌های قدیم مسلمان نشین در کریمه نیز صرفنظر کند. <ref>برنارد لوئیس، ص 48.</ref> به تعبیر دیگر، این معاهده، نقطه آغاز سیاست نو تجزیه از داخل بود. در زمینه‌های مذهبی، بذرهای آن، اختلال داخلی را که روس‌ها در آینده، خود را در آن، استاد نشان می‌دادند، افشاند. دیگر معاهده‌های دولت عثمانی و قدرت‌های اروپایی نظیر معاهده سیستووا، صلح یاسی، پیمان بوخارست و... کمابیش معاهده‌های پیشین را تعقیب می‌کرد. در مجموع، دولت عثمانی به صورت دولتی مغبون و مغلوب در آمده بود که مرزهایش تحدید می‌شد و مداخله‌های قدرت‌های اروپایی در امور داخلی آن، رویه وسعت می‌نهاد تا جایی که در قرن سیزدهم قمری تا سالیان دراز، بقای امپراتوری عثمانی به میزان بسیاری مرهون رقابت قدرت‌های غربی با یک‌دیگر و هراس این قدرت‌ها از سرنوشت سرزمین‌های امپراتوری عثمانی در صورت سقوط قسطنطنیه بود. <br>
از طرفی، معاهده کوچک قینارجا<ref>کوچک قینارجی یا کوچک کینارجا، شهری واقع در جنوب شرقی سیلستریا در بلغارستان.</ref>، تحقیر جدیدی بود که بر امپراتوری عثمانی تحمیل شد. این معاهده که از زیانبارترین سندهای تاریخ عثمانی است، گویای آن بود که از این پس، خطرناک‌ترین و بی‌ملاحظه‌ترین خصم این امپراتوری پیر، امپراتوری جوان روسیه است. طبق این عهدنامه، سلطان نه تنها به صرفنظر از سرزمین‌های فتح شده‌ای مجبور بود که ساکنان آن مسیحی بودند، بلکه اجبار داشت از سرزمین‌های قدیم مسلمان نشین در کریمه نیز صرفنظر کند. <ref>برنارد لوئیس، ص 48.</ref> به تعبیر دیگر، این معاهده، نقطه آغاز سیاست نو تجزیه از داخل بود. در زمینه‌های مذهبی، بذرهای آن، اختلال داخلی را که روس‌ها در آینده، خود را در آن، استاد نشان می‌دادند، افشاند. دیگر معاهده‌های دولت عثمانی و قدرت‌های اروپایی نظیر معاهده سیستووا، صلح یاسی، پیمان بوخارست و... کمابیش معاهده‌های پیشین را تعقیب می‌کرد. در مجموع، دولت عثمانی به صورت دولتی مغبون و مغلوب در آمده بود که مرزهایش تحدید می‌شد و مداخله‌های قدرت‌های اروپایی در امور داخلی آن، رویه وسعت می‌نهاد تا جایی که در قرن سیزدهم قمری تا سالیان دراز، بقای امپراتوری عثمانی به میزان بسیاری مرهون رقابت قدرت‌های غربی با یک‌دیگر و هراس این قدرت‌ها از سرنوشت سرزمین‌های امپراتوری عثمانی در صورت سقوط قسطنطنیه بود. <br>


==2ـ2. عوامل انحطاط و زوال ==
===2ـ2. عوامل انحطاط و زوال ===
عوامل انحطاط و زوال این امپراتوری جهانی <ref>لردکین راس، ص 632</ref> که بیش از شش قرن (از میانه تاریخ، آغاز و در تاریخ معاصر پایان می‌گیرد)، در سه قارّه پیر حاکمیت داشت، بی‌تردید عاری از تعدّد، تنوع و پیچیدگی نیست. در طبقه‌بندی کلی، این عوامل به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم می‌شوند. <br>
عوامل انحطاط و زوال این امپراتوری جهانی <ref>لردکین راس، ص 632</ref> که بیش از شش قرن (از میانه تاریخ، آغاز و در تاریخ معاصر پایان می‌گیرد)، در سه قارّه پیر حاکمیت داشت، بی‌تردید عاری از تعدّد، تنوع و پیچیدگی نیست. در طبقه‌بندی کلی، این عوامل به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم می‌شوند. <br>
به سه عامل از مهم‌ترین عواملی که فرجام امپراتوری عثمانی را رقم زدند می‌توان اشاره کرد. از این سه عامل، عامل درونی (سلاطین ضعیف ـ سلطنت حرمسرا)، دیگری بیرونی ([[روسیه]]) و سومی، درونی، بیرونی (عقب‌ماندن از غرب) را می‌توان نام برد. شایان ذکر است که از صفویه در جایگاه عامل دیگری که کمابیش هموزن سه عامل پیش‌گفته در تضعیف عثمانی مؤثر بوده است می‌توان نام برد. <br>
به سه عامل از مهم‌ترین عواملی که فرجام امپراتوری عثمانی را رقم زدند می‌توان اشاره کرد. از این سه عامل، عامل درونی (سلاطین ضعیف ـ سلطنت حرمسرا)، دیگری بیرونی ([[روسیه]]) و سومی، درونی، بیرونی (عقب‌ماندن از غرب) را می‌توان نام برد. شایان ذکر است که از صفویه در جایگاه عامل دیگری که کمابیش هموزن سه عامل پیش‌گفته در تضعیف عثمانی مؤثر بوده است می‌توان نام برد. <br>


==1ـ2ـ2. سلاطین ضعیف، سلطنت حرمسرا ==
===1ـ2ـ2. سلاطین ضعیف، سلطنت حرمسرا ===
قلب نظام عثمانی یا نهاد سلطنت از دوره حکومت سلیم دوم، سلیم زرد<ref>«به سبب رنگ چهره‌اش به او ساری سلطان سلیم (به معنای زرد و بو: نگارنده) می‌گفتند. (اوزون چارشحال، تاریخ عثمانی، ج 3، ص 47 و ر. ک. : استانفوردجی. شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ج 1، ص 303).</ref> یا سلیم دائم الخمر به بعد، بیشتر بیمار بود. غالب مورخان، سلاطین عثمانی را به دو دوره یا مجموعه تقسیم کرده‌اند: مجموعه‌ای دهگانه، زنجیره‌ای از پادشاهان توانمند و بیست و ششگانه و سلسله‌ای از پادشاهان ضعیف با استثنائاتی چند. سلاطین مجموعه اول که از عثمان اول آغاز می‌شود و با سلیمان قانونی پایان می‌پذیرد، نزدیک به سه قرن فرمانروایی، دولت عثمانی را از امیرنشینی کوچک به امپراتوری عظیم و بزرگ‌ترین قدرت عصر تبدیل ساخت. در دوران سلاطین مجموعه دوم که از سلیم دوم آغاز می‌شود و با سلطان محمد ششم، وحیدالدین پایان می‌پذیرد، امپراتوری از پیشروی باز ایستاد و مراحل اضمحلال آن، یعنی دوران انحطاط و زوال طی می‌شود؛ البته در این مجموعه، استثنائاتی چند می‌توان یافت؛ اما در این ادوار مستثنا که عثمانی به پیروزی‌هایی محدود دست می‌یابد و فتوحاتی نیز صورت می‌گیرد، روند اضمحلال کلی امپراتوری متوقف نمی‌شود؛ البته نباید از دیده دور داشت که خارج از قلمرو امپراتوری، وضعیت و تحولات دیگری نیز در کار بود که حتی مقتدرترین سلاطین و کارامدترین کارگزاران حکومتی، برای کنترل یا چاره اندیشی درباره آنها توانا نبود. از جمله، قدرت فزاینده کشورهای مستقل ملی در اروپا که پیشرفت‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و خاصّه فرهنگی، آنان را در موضعی بسیار قدرتمندتر از آنچه تا آن زمان سلاطین بزرگ سده‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی با آن مواجه شده بودند، قرار داد.<ref>استانفور. جی. شاو، ج 1، ص 293؛ عبدالعزیز محمد الشناوی، ج 1، ص 346.</ref> در این میان، حرمسرای سلطان، نقش بسیار مؤثری ایفا می‌کرد. فقدان قانونی نهادینه در تعیین جانشین سلطان، دورنمای وسوسه انگیزی برای زنان متعدد حرم ترسیم می‌کرد تا تمام تلاش خود را به منظور فراهم ساختن زمینه‌های صعود فرزند خود یا محبوب‌ترین فرزندش به تخت سلطنت فراهم آورد. این تکاپوی زنانه، همواره با جناح‌بندی‌های قدرت میان دیوانیان یا نهاد دبیری (قلمیه)، نظامیان یا نهاد نظامی (سیفیه) و عالمان یا نهاد علمی (علمیه) گره می‌خورد. فتنه از درِ سعادت برمی‌خاست و درِ دولت را فرا می‌گرفت.<ref>هامر پور گشتال، ج 1، ص 675.</ref> <br>
قلب نظام عثمانی یا نهاد سلطنت از دوره حکومت سلیم دوم، سلیم زرد<ref>«به سبب رنگ چهره‌اش به او ساری سلطان سلیم (به معنای زرد و بو: نگارنده) می‌گفتند. (اوزون چارشحال، تاریخ عثمانی، ج 3، ص 47 و ر. ک. : استانفوردجی. شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ج 1، ص 303).</ref> یا سلیم دائم الخمر به بعد، بیشتر بیمار بود. غالب مورخان، سلاطین عثمانی را به دو دوره یا مجموعه تقسیم کرده‌اند: مجموعه‌ای دهگانه، زنجیره‌ای از پادشاهان توانمند و بیست و ششگانه و سلسله‌ای از پادشاهان ضعیف با استثنائاتی چند. سلاطین مجموعه اول که از عثمان اول آغاز می‌شود و با سلیمان قانونی پایان می‌پذیرد، نزدیک به سه قرن فرمانروایی، دولت عثمانی را از امیرنشینی کوچک به امپراتوری عظیم و بزرگ‌ترین قدرت عصر تبدیل ساخت. در دوران سلاطین مجموعه دوم که از سلیم دوم آغاز می‌شود و با سلطان محمد ششم، وحیدالدین پایان می‌پذیرد، امپراتوری از پیشروی باز ایستاد و مراحل اضمحلال آن، یعنی دوران انحطاط و زوال طی می‌شود؛ البته در این مجموعه، استثنائاتی چند می‌توان یافت؛ اما در این ادوار مستثنا که عثمانی به پیروزی‌هایی محدود دست می‌یابد و فتوحاتی نیز صورت می‌گیرد، روند اضمحلال کلی امپراتوری متوقف نمی‌شود؛ البته نباید از دیده دور داشت که خارج از قلمرو امپراتوری، وضعیت و تحولات دیگری نیز در کار بود که حتی مقتدرترین سلاطین و کارامدترین کارگزاران حکومتی، برای کنترل یا چاره اندیشی درباره آنها توانا نبود. از جمله، قدرت فزاینده کشورهای مستقل ملی در اروپا که پیشرفت‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و خاصّه فرهنگی، آنان را در موضعی بسیار قدرتمندتر از آنچه تا آن زمان سلاطین بزرگ سده‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی با آن مواجه شده بودند، قرار داد.<ref>استانفور. جی. شاو، ج 1، ص 293؛ عبدالعزیز محمد الشناوی، ج 1، ص 346.</ref> در این میان، حرمسرای سلطان، نقش بسیار مؤثری ایفا می‌کرد. فقدان قانونی نهادینه در تعیین جانشین سلطان، دورنمای وسوسه انگیزی برای زنان متعدد حرم ترسیم می‌کرد تا تمام تلاش خود را به منظور فراهم ساختن زمینه‌های صعود فرزند خود یا محبوب‌ترین فرزندش به تخت سلطنت فراهم آورد. این تکاپوی زنانه، همواره با جناح‌بندی‌های قدرت میان دیوانیان یا نهاد دبیری (قلمیه)، نظامیان یا نهاد نظامی (سیفیه) و عالمان یا نهاد علمی (علمیه) گره می‌خورد. فتنه از درِ سعادت برمی‌خاست و درِ دولت را فرا می‌گرفت.<ref>هامر پور گشتال، ج 1، ص 675.</ref> <br>
دسیسه چینی‌های حرم سلطان، با همکاری جناحی از دیوان‌سالاران در به تخت نشاندن سلیم دوم را می‌توان آغازی رسمی و مؤثر برای مداخله‌های حرمسرا در امور دولت عثمانی شمرد. <ref>(ر. ک: استانفوردجی. شاو، ص 179.</ref> و در دوران سلطنت سلیم دوم است که نفوذ زنان حرمسرا به اوج خود می‌رسد و سلطنت زنان را برقرار می‌کند که تا یک قرن پس از آن ادامه یافت. <ref>همان، ج 1، ص 309.</ref> در همین دوره، سنت برادرکشی که به منظور پرهیز از بروز اختلاف و درگیری در خانواده سلطنتی مرسوم شده بود، از بین رفت. نظام جانشینی کارامدترین فرزند سلطان، جای خود را به نظامی داد که طیّ آن، بزرگ‌ترین منسوب یا عضو ذکور خاندان سلطنتی، زمام امور را در دست می‌گرفت. <br>
دسیسه چینی‌های حرم سلطان، با همکاری جناحی از دیوان‌سالاران در به تخت نشاندن سلیم دوم را می‌توان آغازی رسمی و مؤثر برای مداخله‌های حرمسرا در امور دولت عثمانی شمرد. <ref>(ر. ک: استانفوردجی. شاو، ص 179.</ref> و در دوران سلطنت سلیم دوم است که نفوذ زنان حرمسرا به اوج خود می‌رسد و سلطنت زنان را برقرار می‌کند که تا یک قرن پس از آن ادامه یافت. <ref>همان، ج 1، ص 309.</ref> در همین دوره، سنت برادرکشی که به منظور پرهیز از بروز اختلاف و درگیری در خانواده سلطنتی مرسوم شده بود، از بین رفت. نظام جانشینی کارامدترین فرزند سلطان، جای خود را به نظامی داد که طیّ آن، بزرگ‌ترین منسوب یا عضو ذکور خاندان سلطنتی، زمام امور را در دست می‌گرفت. <br>
به تدریج، از نیمه دوم قرن یازدهم قمری / هفدهم میلادی از قدرت دیرینه حرمسرا بر امور سیاسی استانبول کاسته، و معادلات جدید و پیچیده‌تری بر سرنوشت دربار عثمانی چیره شد که دایره آن در سده‌های سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی، دسته‌بندی‌های سیاسی بیرون از باب عالی را نیز فرا می‌گرفت. <br>
به تدریج، از نیمه دوم قرن یازدهم قمری / هفدهم میلادی از قدرت دیرینه حرمسرا بر امور سیاسی استانبول کاسته، و معادلات جدید و پیچیده‌تری بر سرنوشت دربار عثمانی چیره شد که دایره آن در سده‌های سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی، دسته‌بندی‌های سیاسی بیرون از باب عالی را نیز فرا می‌گرفت. <br>


==2ـ2ـ2. امپراتوری روسیه ==
===2ـ2ـ2. امپراتوری روسیه ===
تا پیش از آن که روسیه در قالب امپراتوری مقتدر و ستیزه‌جو ظاهر شود، عثمانی در غرب، در خشکی جز امپراتوری‌هابسبورگ و در دریا جز مجموعه ناوگان چندین قدرت اروپایی هماوردی نداشت. از سوی دیگر، اکثریت اتباع متصرفات اروپایی سلطان، پیروان کلیسای ارتدوکس بودند که پس از جدایی از کلیسای رم در سال 1054 میلادی به رغم مساعی گاه خشونت بار اسقف رم، به پیروی از کلیسای کاتولیک<ref>Catholique به معنای اصیل و جامع.</ref> و پذیرش سالاری پاپ حاضر نشدند. کلیسای ارتدوکس در سایه فتوحات عثمانیان، جانی تازه گرفت و عثمانیان از جامعه ارتدوکس تا سده نوزدهم به نام ملت صدّیقه یاد می‌کردند. <br>
تا پیش از آن که روسیه در قالب امپراتوری مقتدر و ستیزه‌جو ظاهر شود، عثمانی در غرب، در خشکی جز امپراتوری‌هابسبورگ و در دریا جز مجموعه ناوگان چندین قدرت اروپایی هماوردی نداشت. از سوی دیگر، اکثریت اتباع متصرفات اروپایی سلطان، پیروان کلیسای ارتدوکس بودند که پس از جدایی از کلیسای رم در سال 1054 میلادی به رغم مساعی گاه خشونت بار اسقف رم، به پیروی از کلیسای کاتولیک<ref>Catholique به معنای اصیل و جامع.</ref> و پذیرش سالاری پاپ حاضر نشدند. کلیسای ارتدوکس در سایه فتوحات عثمانیان، جانی تازه گرفت و عثمانیان از جامعه ارتدوکس تا سده نوزدهم به نام ملت صدّیقه یاد می‌کردند. <br>
اوج گیری روسیه که همزان با عصر انحطاط عثمانی و از عوامل مؤثر در زوال اقتدار آن بود، از دوران زمامداری پطر کبیر تا انقلاب اکتبر 1336 قمری / 1917 میلادی به صورت تهدیدی مهیب و مستمر برای امپراتوری عثمانی درآمد. روسیه نه تنها عثمانیان را از منتها الیه شمال شرقی تا شمال غربی امپراتوریشان، متوقف و محدود کرد و به عقب‌نشینی متوالی واداشت، بلکه با مداخله‌های گسترده مبتنی بر دعاوی متعدد، باعث درهم ریختن معادلات دولت عثمانی در قبال رعایای مسیحی آن شد و زمینه تجزیه متصرفات اروپایی امپراتوری و جدایی‌طلبی اتباع ارمنی آن را در سده 13 قمری / 19 میلادی فراهم ساخت. <br>
اوج گیری روسیه که همزان با عصر انحطاط عثمانی و از عوامل مؤثر در زوال اقتدار آن بود، از دوران زمامداری پطر کبیر تا انقلاب اکتبر 1336 قمری / 1917 میلادی به صورت تهدیدی مهیب و مستمر برای امپراتوری عثمانی درآمد. روسیه نه تنها عثمانیان را از منتها الیه شمال شرقی تا شمال غربی امپراتوریشان، متوقف و محدود کرد و به عقب‌نشینی متوالی واداشت، بلکه با مداخله‌های گسترده مبتنی بر دعاوی متعدد، باعث درهم ریختن معادلات دولت عثمانی در قبال رعایای مسیحی آن شد و زمینه تجزیه متصرفات اروپایی امپراتوری و جدایی‌طلبی اتباع ارمنی آن را در سده 13 قمری / 19 میلادی فراهم ساخت. <br>
خط ۹۰: خط ۹۰:
افشای قراردادهای سرّی متفقین از سوی بلشویک (نوامبر تا دسامبر 1917 م / 1336 ق) که با سیاست‌های اعلان شده ایشان و پاره‌ای از وعده‌ها در تعارض بود، متفقین و به ویژه انگلستان را نگران ساخت و سرانجام اگر‌چه با سقوط روسیه تزاری، استانبول از آن تزارها نشد، برای خلفای عثمانی نیز پس از آن، دیر زمانی باقی نماند. <br>
افشای قراردادهای سرّی متفقین از سوی بلشویک (نوامبر تا دسامبر 1917 م / 1336 ق) که با سیاست‌های اعلان شده ایشان و پاره‌ای از وعده‌ها در تعارض بود، متفقین و به ویژه انگلستان را نگران ساخت و سرانجام اگر‌چه با سقوط روسیه تزاری، استانبول از آن تزارها نشد، برای خلفای عثمانی نیز پس از آن، دیر زمانی باقی نماند. <br>


=منابع و مآخذ=
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
# استا نفوردجی. شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید.
# استا نفوردجی. شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید.
# اوزون چارشحال، تاریخ عثمانی، ص 514.
# اوزون چارشحال، تاریخ عثمانی، ص 514.
خط ۱۰۶: خط ۱۰۸:
# ولادیمر باراسوویچ، تاریخ جدید کشورهای عربی.
# ولادیمر باراسوویچ، تاریخ جدید کشورهای عربی.
# هامر پور گشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی، ج 1.
# هامر پور گشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی، ج 1.
== پانویس ==
{{پانویس}}


[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش