۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقالهها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
'''نقد و بررسی کتاب دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی ''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره بیستم میباشد که به قلم مرتضی شیرودی<ref>عضو هیئت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی و مدرس دانشگاه</ref> تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شدهاست. این مقاله در مجله فصل پاییز سال 1388 منتشر شده است.</div> | '''نقد و بررسی کتاب دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی ''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره بیستم میباشد که به قلم مرتضی شیرودی<ref>عضو هیئت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی و مدرس دانشگاه</ref> تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شدهاست. این مقاله در مجله فصل پاییز سال 1388 منتشر شده است.</div> | ||
=معرفی کتاب= | == معرفی کتاب == | ||
کتاب «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی» را دکتر بشیریه نگاشته و در سال 1381 از سوی نشر نگاه معاصر در تیراژ 5500 نسخه و در 195 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب از یک دیباچه، مقدمه، جمعبندی و نتیجهگیری و پنج گفتار تشکیل یافته است. <br> | کتاب «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی» را دکتر بشیریه نگاشته و در سال 1381 از سوی نشر نگاه معاصر در تیراژ 5500 نسخه و در 195 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب از یک دیباچه، مقدمه، جمعبندی و نتیجهگیری و پنج گفتار تشکیل یافته است. <br> | ||
=خلاصه کتاب= | == خلاصه کتاب == | ||
در دیباچه کتاب، هدف کلی کتاب، آموزش سیاست و حکومت در سطح عمومی و تأمین پشتیبانی علمی و نظری لازم برای گسترش مشارکت و رقابت در زندگی سیاسی در دوره جمهوری اسلامی ایران ذکر شده است. نویسنده در مقدمه کتاب پس از اشاره به موضوع اصلی جامعهشناسی سیاسی که بررسی رابطه میان دولت و ساختار قدرت سیاسی از یک سو و جامعه یا نیروها و گروههای اجتماعی از سوی دیگر است، به ارائه مطالب کتاب در ذیل پنج گفتار زیر میپردازد:<br> | در دیباچه کتاب، هدف کلی کتاب، آموزش سیاست و حکومت در سطح عمومی و تأمین پشتیبانی علمی و نظری لازم برای گسترش مشارکت و رقابت در زندگی سیاسی در دوره جمهوری اسلامی ایران ذکر شده است. نویسنده در مقدمه کتاب پس از اشاره به موضوع اصلی جامعهشناسی سیاسی که بررسی رابطه میان دولت و ساختار قدرت سیاسی از یک سو و جامعه یا نیروها و گروههای اجتماعی از سوی دیگر است، به ارائه مطالب کتاب در ذیل پنج گفتار زیر میپردازد:<br> | ||
=گفتار اول: دولت و نیروهای اجتماعی= | == گفتار اول: دولت و نیروهای اجتماعی == | ||
در این گفتار به مباحث زیر پرداخته میشود:<br> | در این گفتار به مباحث زیر پرداخته میشود:<br> | ||
==1 ـ کلیاتی از نیروهای اجتماعی در ایران == | ===1 ـ کلیاتی از نیروهای اجتماعی در ایران === | ||
=== الف ـ تصویر کلی: === | ==== الف ـ تصویر کلی: ==== | ||
مهمترین مسائل موجود در تصویر کلی از نیروهای اجتماعی عبارت است از:<br> | مهمترین مسائل موجود در تصویر کلی از نیروهای اجتماعی عبارت است از:<br> | ||
ـ مجموعهای از شکافهای تاریخی و ساختاری موجب شکلگیری نیروهای اجتماعی است. به علاوه، شکافهای مذهبی، قومی، نژادی، زبانی و ... هم در ایران، عامل شکاف بوده است. همچنین، گسترش اسلام در ایران، شکاف تاریخی بین تمدن ایرانی و عربی را دامن زد و توسعه تشیع، آن را تشدید کرد. <br> | ـ مجموعهای از شکافهای تاریخی و ساختاری موجب شکلگیری نیروهای اجتماعی است. به علاوه، شکافهای مذهبی، قومی، نژادی، زبانی و ... هم در ایران، عامل شکاف بوده است. همچنین، گسترش اسلام در ایران، شکاف تاریخی بین تمدن ایرانی و عربی را دامن زد و توسعه تشیع، آن را تشدید کرد. <br> | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
ـ مقابله دولت پهلوی با نیروهای اجتماعی سنتی، چون روحانیون، عشایر و بازار، شکاف در جامعه ایران را بیشتر نمود و حتی نیروهای تازه پدید آمده را در مقابل نیروهای سنتی قرار داد. <br> | ـ مقابله دولت پهلوی با نیروهای اجتماعی سنتی، چون روحانیون، عشایر و بازار، شکاف در جامعه ایران را بیشتر نمود و حتی نیروهای تازه پدید آمده را در مقابل نیروهای سنتی قرار داد. <br> | ||
ـ شکاف میان نسلهای جوان و پیر از نظر هواداری از محافظهکاری یا تغییرات نیز، از این پس روی نمایاند. در همین دوره تاریخی، نزاع بین دینگرایی و دنیاطلبی شدت یافت. | ـ شکاف میان نسلهای جوان و پیر از نظر هواداری از محافظهکاری یا تغییرات نیز، از این پس روی نمایاند. در همین دوره تاریخی، نزاع بین دینگرایی و دنیاطلبی شدت یافت. | ||
ـ برخی از این شکافها در هر دوره تاریخی به اقتضای شرایط زمانه، فعالتر و یا منفعلتر بوده است، ولی بازتاب آن در اقتصاد، تقابل اقتصاد معیشتی با اقتصاد کالایی و در فرهنگ، مقابله تجدد و سنت و در سیاست، معارضه محافظهکاری و اصلاحطلبی بوده است. | ـ برخی از این شکافها در هر دوره تاریخی به اقتضای شرایط زمانه، فعالتر و یا منفعلتر بوده است، ولی بازتاب آن در اقتصاد، تقابل اقتصاد معیشتی با اقتصاد کالایی و در فرهنگ، مقابله تجدد و سنت و در سیاست، معارضه محافظهکاری و اصلاحطلبی بوده است. | ||
=== ب ـ طبقات و نیروهای اجتماعی سنتی، که شامل موارد زیر میباشد:=== | |||
==== ب ـ طبقات و نیروهای اجتماعی سنتی، که شامل موارد زیر میباشد:==== | |||
'''اشراف زمیندار:''' در ایران، با توجه به فرهنگ پدرسالاری و استبداد سیاسی، اشرافیت موروثی مستقل و برخوردار از مصونیت حقوقی مستمر پدید نیامد و از این رو نتوانستند محدویتی اساسی برای قدرت شاه ایجاد نمایند، ولی در آستانه مشروطه و کمی پس از آن، قدرتی به هم زدند. رضاشاه قدرت سیاسیشان را محدود ساخت، اما قدرت اقتصادی آنها باقی ماند. بعد از رضا شاه در دو زمینه سیاسی و اقتصادی رشد یافتند و در اوایل دهه 1340 از هر دو نظر محدود شدند، اما برخی از مستثنیات اصلاحات ارضی، 62000 مالک را نگه داشت. پس از انقلاب، زمینهای واگذاری قانون اصلاحات ارضی مورد تأیید قرار گرفت ولی بیشتر زمینهای بزرگ توسط هیئت هفت نفره واگذاری و احیای اراضی مصادره و واگذار شد. <br> | '''اشراف زمیندار:''' در ایران، با توجه به فرهنگ پدرسالاری و استبداد سیاسی، اشرافیت موروثی مستقل و برخوردار از مصونیت حقوقی مستمر پدید نیامد و از این رو نتوانستند محدویتی اساسی برای قدرت شاه ایجاد نمایند، ولی در آستانه مشروطه و کمی پس از آن، قدرتی به هم زدند. رضاشاه قدرت سیاسیشان را محدود ساخت، اما قدرت اقتصادی آنها باقی ماند. بعد از رضا شاه در دو زمینه سیاسی و اقتصادی رشد یافتند و در اوایل دهه 1340 از هر دو نظر محدود شدند، اما برخی از مستثنیات اصلاحات ارضی، 62000 مالک را نگه داشت. پس از انقلاب، زمینهای واگذاری قانون اصلاحات ارضی مورد تأیید قرار گرفت ولی بیشتر زمینهای بزرگ توسط هیئت هفت نفره واگذاری و احیای اراضی مصادره و واگذار شد. <br> | ||
'''روحانیت:''' از دوره صفویه، روحانیت به یکی از عمدهترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار تبدیل گردید. همچنین، قدرت آنها در دوره قاجار به دلیل پذیرش مناصب اداری، تصدی موقوفات، اداره مدارس دینی و مدیریت محاکم شرعی، رو به افزایش نهاد، و مسئله اتصال به امامت، اجتهاد و مرجعیت، در زیادت قدرت آنها مؤثر افتاد، ولی در ادامه همین دوره، نزاع بین اصولیها و اخباریها، هواداری برخی از روحانیون از تفکیک دین از سیاست و مشروطهخواهی و مشروعهخواهی آنها به کاهش قدرت روحانیون منجر شد. برنامه نوسازی رضاشاه، از اهمیت روحانیت کاست. این فرایند کاهش، تا اوایل دهه 1340 ادامه یافت. از این پس، روحانیت با مخالفت با برنامه نوسازی شاه و ارائه نظریه ولایت فقیه به سمت کسب قدرت رفت. <br> | '''روحانیت:''' از دوره صفویه، روحانیت به یکی از عمدهترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار تبدیل گردید. همچنین، قدرت آنها در دوره قاجار به دلیل پذیرش مناصب اداری، تصدی موقوفات، اداره مدارس دینی و مدیریت محاکم شرعی، رو به افزایش نهاد، و مسئله اتصال به امامت، اجتهاد و مرجعیت، در زیادت قدرت آنها مؤثر افتاد، ولی در ادامه همین دوره، نزاع بین اصولیها و اخباریها، هواداری برخی از روحانیون از تفکیک دین از سیاست و مشروطهخواهی و مشروعهخواهی آنها به کاهش قدرت روحانیون منجر شد. برنامه نوسازی رضاشاه، از اهمیت روحانیت کاست. این فرایند کاهش، تا اوایل دهه 1340 ادامه یافت. از این پس، روحانیت با مخالفت با برنامه نوسازی شاه و ارائه نظریه ولایت فقیه به سمت کسب قدرت رفت. <br> | ||
'''طبقات بازاری:''' در عصر قاجار بر قدرت اجتماعی و اقتصادی تجار و بازرگانان افزوده شد. نیاز غرب به مواد خام و اولیه و نیز اندیشههای لیبرالی عدم دخالت دولت در تجارت مطرح شده در انقلاب مشروطه از عوامل رشد قدرت بازار بود. نوسازی پهلوی قدرت آنان را در معرض تهدید قرار داد و آنها را به روحانیت نزدیک ساخت. در این دوره، سرمایهداری تجاری هم شکل گرفت که دارای تمایلات انقلابی کمتری بود. طبقه بازار به دلیل زیانهای وارد شده به آنها از رشد مصنوعات همواره به سیاسیون مسلمان، چون فدائیان اسلام، حزب ملل اسلامی و آیتالله خمینی به طرق مختلف و به ویژه از نظر مالی، کمک میکردند. <br> | '''طبقات بازاری:''' در عصر قاجار بر قدرت اجتماعی و اقتصادی تجار و بازرگانان افزوده شد. نیاز غرب به مواد خام و اولیه و نیز اندیشههای لیبرالی عدم دخالت دولت در تجارت مطرح شده در انقلاب مشروطه از عوامل رشد قدرت بازار بود. نوسازی پهلوی قدرت آنان را در معرض تهدید قرار داد و آنها را به روحانیت نزدیک ساخت. در این دوره، سرمایهداری تجاری هم شکل گرفت که دارای تمایلات انقلابی کمتری بود. طبقه بازار به دلیل زیانهای وارد شده به آنها از رشد مصنوعات همواره به سیاسیون مسلمان، چون فدائیان اسلام، حزب ملل اسلامی و آیتالله خمینی به طرق مختلف و به ویژه از نظر مالی، کمک میکردند. <br> | ||
'''دهقانان:''' در تاریخ معاصر ایران، دهقانان نقش تعیینکنندهای نداشتند و بیشتر از سوی گروهها و نیروهای شهری بسیج شدهاند و البته فراز و فرود دهقانان بیشتر تابعی از فراز و فرود اشراف زمیندار بوده است. اجرای اصلاحات ارضی، اولین قدم اساسی در جهت قدرتگیری دهقانان به شمار میرود. با پیروزی انقلاب 1357 با واگذاری زمین، بر قدرت دهقانان افزوده شد. | '''دهقانان:''' در تاریخ معاصر ایران، دهقانان نقش تعیینکنندهای نداشتند و بیشتر از سوی گروهها و نیروهای شهری بسیج شدهاند و البته فراز و فرود دهقانان بیشتر تابعی از فراز و فرود اشراف زمیندار بوده است. اجرای اصلاحات ارضی، اولین قدم اساسی در جهت قدرتگیری دهقانان به شمار میرود. با پیروزی انقلاب 1357 با واگذاری زمین، بر قدرت دهقانان افزوده شد. | ||
=== ج ـ طبقات و نیروهای مدرن:=== | |||
==== ج ـ طبقات و نیروهای مدرن:==== | |||
این نیروها موارد زیر را در بر میگیرد:<br> | این نیروها موارد زیر را در بر میگیرد:<br> | ||
'''طبقه متوسط جدید:''' این طبقه عمدتاً محصول فرایند نوسازی رضاشاهی است و البته خود آنها نیز در پیشبرد نوسازی نقش ایفا کردند. این طبقه دارای مختصات زیر است: محمل اصلی ایدئولوژیهای لیبرالی، سکولاریستی و مدرنیستی؛ خواهان تجدید هویت و سنتهای ملی ایران؛ مخالف دخالت روحانیون در سیاست؛ خواهان وضع قانون اساسی به شیوه اروپا؛ طرفدار تأسیس نهادهای سیاسی بر اساس حاکمیت ملی؛ حامی ایجاد دولت ملی به جای دولت سنتی و هوادار اصلاحات گسترده در نظام سیاسی، مالی و ارضی برای رفع عقبماندگیها. این گروه همواره در نقطه مقابل روحانیت بوده و از سوی دولت پهلوی گاه به بازی گرفته میشد و گاه نه. در واقع، دولت با خواسته آنان در ایجاد حکومت قانون و تأمین آزادی مخالفت میکرد. <br> | '''طبقه متوسط جدید:''' این طبقه عمدتاً محصول فرایند نوسازی رضاشاهی است و البته خود آنها نیز در پیشبرد نوسازی نقش ایفا کردند. این طبقه دارای مختصات زیر است: محمل اصلی ایدئولوژیهای لیبرالی، سکولاریستی و مدرنیستی؛ خواهان تجدید هویت و سنتهای ملی ایران؛ مخالف دخالت روحانیون در سیاست؛ خواهان وضع قانون اساسی به شیوه اروپا؛ طرفدار تأسیس نهادهای سیاسی بر اساس حاکمیت ملی؛ حامی ایجاد دولت ملی به جای دولت سنتی و هوادار اصلاحات گسترده در نظام سیاسی، مالی و ارضی برای رفع عقبماندگیها. این گروه همواره در نقطه مقابل روحانیت بوده و از سوی دولت پهلوی گاه به بازی گرفته میشد و گاه نه. در واقع، دولت با خواسته آنان در ایجاد حکومت قانون و تأمین آزادی مخالفت میکرد. <br> | ||
'''طبقه کارگر جدید:''' طبقه کارگر جدید در ایران تحت تأثیر گسترش روابط با غرب، پیروزی انقلاب مشروطه و به ویژه پیروزی انقلاب اکتبر روسیه پدید آمد. طبقه کارگر بیشتر به اندیشههای سوسیالیستی گرایش داشت. طبقه کارگر هم فراز و فرود داشت. اوج فراز آنها شرکت در فعالیتهای حزب توده است. پس از سالهای 1342 تلاشهای دولتی برای جلب حمایت و کنترل فعالیتهای کارگران از طریق سهیم کردن آنها در سود کارخانهها و یا فروش سهام به آنان و تأسیس تشکلهای موازی و حزب رستاخیز صورت گرفت، اما کارگران از نیروهای علیه شاه در سالهای1355 به بعد بودند. | '''طبقه کارگر جدید:''' طبقه کارگر جدید در ایران تحت تأثیر گسترش روابط با غرب، پیروزی انقلاب مشروطه و به ویژه پیروزی انقلاب اکتبر روسیه پدید آمد. طبقه کارگر بیشتر به اندیشههای سوسیالیستی گرایش داشت. طبقه کارگر هم فراز و فرود داشت. اوج فراز آنها شرکت در فعالیتهای حزب توده است. پس از سالهای 1342 تلاشهای دولتی برای جلب حمایت و کنترل فعالیتهای کارگران از طریق سهیم کردن آنها در سود کارخانهها و یا فروش سهام به آنان و تأسیس تشکلهای موازی و حزب رستاخیز صورت گرفت، اما کارگران از نیروهای علیه شاه در سالهای1355 به بعد بودند. | ||
==2 ـ نیروها و سازمانهای سیاسی در سالهای پس از انقلاب == | |||
===2 ـ نیروها و سازمانهای سیاسی در سالهای پس از انقلاب === | |||
پس از انقلاب با چهار بلوک از نیروها و احزاب سیاسی روبهرو میباشیم:<br> | پس از انقلاب با چهار بلوک از نیروها و احزاب سیاسی روبهرو میباشیم:<br> | ||
* الف ـ احزاب و گروههای بنیادگرای اسلامی: مشخصات این احزاب و گروهها عبارت است از: ریشه در قبل از انقلاب ولی تأسیس پس از انقلاب؛ خواستار ترکیب دین و سیاست؛ طرفدار تأسیس حکومت دینی یا روحانی؛ حامی اجرای احکام و مقررات اسلامی؛ پیرو اندیشههای آیتالله خمینی؛ تعلق خاطر به روحانیت طبقه متوسط و پایین؛ حضور بازار، اصناف و مردم در آن؛ تسلط بر قدرت در کشور از طریق حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز. <br> | * الف ـ احزاب و گروههای بنیادگرای اسلامی: مشخصات این احزاب و گروهها عبارت است از: ریشه در قبل از انقلاب ولی تأسیس پس از انقلاب؛ خواستار ترکیب دین و سیاست؛ طرفدار تأسیس حکومت دینی یا روحانی؛ حامی اجرای احکام و مقررات اسلامی؛ پیرو اندیشههای آیتالله خمینی؛ تعلق خاطر به روحانیت طبقه متوسط و پایین؛ حضور بازار، اصناف و مردم در آن؛ تسلط بر قدرت در کشور از طریق حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز. <br> | ||
* ب ـ احزاب و گروههای لیبرال طبقه متوسط: هسته اصلی این دسته از احزاب و گروهها را اپوزیسیون رژیم شاه تشکیل میدهد. مهمترین خواسته آنان، تأمین آزادیهای اجتماعی از طریق محدود کردن قدرت سیاسی و ایجاد نوعی مشروطیت یا جمهوری است، و در ضمن، خواهان حکومت جمهوری و دموکراسی پارلمانی، استقرار بازار آزاد، اجرای مالکیت خصوصی، اجرای سیاستهای لیبرالی و تحقق قانون اساسی به سبک اروپا میباشند. جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب خلق مسلمان از جمله این احزاباند. <br> | * ب ـ احزاب و گروههای لیبرال طبقه متوسط: هسته اصلی این دسته از احزاب و گروهها را اپوزیسیون رژیم شاه تشکیل میدهد. مهمترین خواسته آنان، تأمین آزادیهای اجتماعی از طریق محدود کردن قدرت سیاسی و ایجاد نوعی مشروطیت یا جمهوری است، و در ضمن، خواهان حکومت جمهوری و دموکراسی پارلمانی، استقرار بازار آزاد، اجرای مالکیت خصوصی، اجرای سیاستهای لیبرالی و تحقق قانون اساسی به سبک اروپا میباشند. جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب خلق مسلمان از جمله این احزاباند. <br> | ||
* ج ـ احزاب چپگرای اسلامی: آنها احزاب یا گروههایی بودند که گرایشهای شبهسوسیالیستی و غربستیزانه داشتند و سنت اسلامی را به شیوه انقلابی تعبیر و تفسیر میکردند. مشخصات دیگر آنها عبارت بود از: برخورداری از پایگاه دانشگاهی؛ سردادن شعار دموکراسی شورایی؛ خواهان ملی کردن صنایع بزرگ؛ طرفدار سلب مالکیتهای بزرگ؛ حمایت از معافیت مالیاتی برای کارگران و کشاورزان. سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله این احزاب یا گروهها بود. <br> | * ج ـ احزاب چپگرای اسلامی: آنها احزاب یا گروههایی بودند که گرایشهای شبهسوسیالیستی و غربستیزانه داشتند و سنت اسلامی را به شیوه انقلابی تعبیر و تفسیر میکردند. مشخصات دیگر آنها عبارت بود از: برخورداری از پایگاه دانشگاهی؛ سردادن شعار دموکراسی شورایی؛ خواهان ملی کردن صنایع بزرگ؛ طرفدار سلب مالکیتهای بزرگ؛ حمایت از معافیت مالیاتی برای کارگران و کشاورزان. سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله این احزاب یا گروهها بود. <br> | ||
* د ـ احزاب و گروههای سوسیالیست و مارکسیست: این احزاب دستههای کوچک متکی بر جنبش دانشجویی بودند که خواسته محوری آنان را ملی کردن بانکها و صنایع، ایجاد ارتش مردمی، قطع ارتباط با امپریالیسم و اعطای خودمختاری به اقلیتهای قومی و شوراهای دهقانی تشکیل میداد. این گروه، دارای وحدت، پایگاه اجتماعی و قدرت رقابت نبودند. برخی از این گروهها فرصتطلبانه به حمایت از جمهوری اسلامی و برخی به پیکار با آن برخاستند، مانند حزب توده و پیکار. | * د ـ احزاب و گروههای سوسیالیست و مارکسیست: این احزاب دستههای کوچک متکی بر جنبش دانشجویی بودند که خواسته محوری آنان را ملی کردن بانکها و صنایع، ایجاد ارتش مردمی، قطع ارتباط با امپریالیسم و اعطای خودمختاری به اقلیتهای قومی و شوراهای دهقانی تشکیل میداد. این گروه، دارای وحدت، پایگاه اجتماعی و قدرت رقابت نبودند. برخی از این گروهها فرصتطلبانه به حمایت از جمهوری اسلامی و برخی به پیکار با آن برخاستند، مانند حزب توده و پیکار. | ||
==3 ـ منازعات سیاسی و شکلگیری بلوک قدرت:== | ===3 ـ منازعات سیاسی و شکلگیری بلوک قدرت:=== | ||
پس از انقلاب، بلوک قدرت به صورت مشترک توسط احزاب لیبرالی طبقه متوسط و گروههای بنیادگرا و روحانیون با پایگاه اجتماعی متفاوت اشغال شد، اما اختلاف آنان بر سر مسئله پیشنویس قانون اساسی، طرح و تصویب اصل ولایت فقیه در آن، تصرف سفارتخانه آمریکا، نزاع بین بنی صدر و رجایی و ... بالا گرفت و سرانجام به خروج لیبرالها و پایان حاکمیت دوگانه انجامید و نظامی پوپولیستی با مختصاتی چون مشارکت تودهای، بسیج سیاسی، دموکراسی محدود، استقرار نظریه ولایت فقیه، تصرف قدرت از سوی نهادهای انقلابی از پایین، و افزایش نهادهای انقلابی شکل گرفت. پس از آن، مخالفت گروههای لیبرالی در درون شورای انقلاب و بعد از طریق اپوزیسیون ادامه یافت، ولی حاصل این دوره، ترویج اقتصاد تعاونی، ظهور دولت به عنوان کارفرمای بزرگ، شکلگیری شوراهای اسلامی به جای سندیکاها، و حاکمیت تدریجی روحانیت با پایگاه تودهای و بازار بود. | پس از انقلاب، بلوک قدرت به صورت مشترک توسط احزاب لیبرالی طبقه متوسط و گروههای بنیادگرا و روحانیون با پایگاه اجتماعی متفاوت اشغال شد، اما اختلاف آنان بر سر مسئله پیشنویس قانون اساسی، طرح و تصویب اصل ولایت فقیه در آن، تصرف سفارتخانه آمریکا، نزاع بین بنی صدر و رجایی و ... بالا گرفت و سرانجام به خروج لیبرالها و پایان حاکمیت دوگانه انجامید و نظامی پوپولیستی با مختصاتی چون مشارکت تودهای، بسیج سیاسی، دموکراسی محدود، استقرار نظریه ولایت فقیه، تصرف قدرت از سوی نهادهای انقلابی از پایین، و افزایش نهادهای انقلابی شکل گرفت. پس از آن، مخالفت گروههای لیبرالی در درون شورای انقلاب و بعد از طریق اپوزیسیون ادامه یافت، ولی حاصل این دوره، ترویج اقتصاد تعاونی، ظهور دولت به عنوان کارفرمای بزرگ، شکلگیری شوراهای اسلامی به جای سندیکاها، و حاکمیت تدریجی روحانیت با پایگاه تودهای و بازار بود. | ||
==4 ـ ماهیت دولت در سالهای 1360 تا 1376:== | ===4 ـ ماهیت دولت در سالهای 1360 تا 1376:=== | ||
اولاً: دولت در این دوره، دارای ماهیت ایدئولوژیک است و از این رو برخی از عناصر آشکار ایدئولوژیکی و جامعالقوایی در آن دیده میشود. در عین حال، برخی از عناصر نهادی و سلسلهمراتبی که معمولاً با عناصر ایدئولوژیک دولت جامعالقوا همراهاند، در آن وجود ندارد؛ ثانیاً: از نظر ساختار قدرت، شکلگیری دموکراسی صوری یا نمایشی در آن مشهود است و ثالثاً: در نیمه اول دهه 1370 عناصری از نظام سیاسی شبهدموکراسی در آن تکوین یافت. توضیح هر یک از سه نظام سیاسی را پی میگیریم:<br> | اولاً: دولت در این دوره، دارای ماهیت ایدئولوژیک است و از این رو برخی از عناصر آشکار ایدئولوژیکی و جامعالقوایی در آن دیده میشود. در عین حال، برخی از عناصر نهادی و سلسلهمراتبی که معمولاً با عناصر ایدئولوژیک دولت جامعالقوا همراهاند، در آن وجود ندارد؛ ثانیاً: از نظر ساختار قدرت، شکلگیری دموکراسی صوری یا نمایشی در آن مشهود است و ثالثاً: در نیمه اول دهه 1370 عناصری از نظام سیاسی شبهدموکراسی در آن تکوین یافت. توضیح هر یک از سه نظام سیاسی را پی میگیریم:<br> | ||
'''* الف ـ ویژگیهای ایدئولوژیک دولت جامعالقوا:''' سیاسی کردن کل جامعه و علایق اجتماعی، مشروط شدن حیات اجتماعی، اعمال اصول سیاسی مورد نظر گروه حاکم به جامعه، تأکید بر سنت اسلامی، حاکمیت بخشی به ولایت فقیه، تحقق جنبش تودهای، تأکید بر کامل بودن اسلام در هدایت جامعه و حاکمیت روحانیت، مهمترین ویژگی چنین دولتی است. <br> | '''* الف ـ ویژگیهای ایدئولوژیک دولت جامعالقوا:''' سیاسی کردن کل جامعه و علایق اجتماعی، مشروط شدن حیات اجتماعی، اعمال اصول سیاسی مورد نظر گروه حاکم به جامعه، تأکید بر سنت اسلامی، حاکمیت بخشی به ولایت فقیه، تحقق جنبش تودهای، تأکید بر کامل بودن اسلام در هدایت جامعه و حاکمیت روحانیت، مهمترین ویژگی چنین دولتی است. <br> | ||
* '''ب ـ عناصر دموکراسی نمایشی:''' نظام جمهوری اسلامی برخی از ویژگیهای دولت ایدئولوژیک و ساختاری دولت جامعالقوا و برخی از ویژگیهای بالقوه دموکراتیک را دارد. پیش از سال 1368 دولتی تمامعیار ایدئولوژیک بود، ولی در دهه 1370 برخی از پتانسیلهای دموکراتیک، مثل رشد افکار عمومی و توسعه آزادی، در آن فعال شد. <br> | * '''ب ـ عناصر دموکراسی نمایشی:''' نظام جمهوری اسلامی برخی از ویژگیهای دولت ایدئولوژیک و ساختاری دولت جامعالقوا و برخی از ویژگیهای بالقوه دموکراتیک را دارد. پیش از سال 1368 دولتی تمامعیار ایدئولوژیک بود، ولی در دهه 1370 برخی از پتانسیلهای دموکراتیک، مثل رشد افکار عمومی و توسعه آزادی، در آن فعال شد. <br> | ||
'''* ج ـ عناصر شبهدموکراسی:''' اولاً: شکلگیری شبهدموکراسی مشروط به نزاعهای درونی الیگارشی درباره ضرورت نوسازی، ناسیونالیسم و توسعه اقتصادی است. ثانیاً: تفاوت دموکراسی صوری و شبهدموکراسی در آن است که در دموکراسی صوری، نقش الیگارشی سنتی بارز و آشکار و کارکرد نهادهای دموکراتیک مخدوش و مختل است، در حالی که که در شبهدموکراسی، نهادهای دموکراتیک کاراترند. | '''* ج ـ عناصر شبهدموکراسی:''' اولاً: شکلگیری شبهدموکراسی مشروط به نزاعهای درونی الیگارشی درباره ضرورت نوسازی، ناسیونالیسم و توسعه اقتصادی است. ثانیاً: تفاوت دموکراسی صوری و شبهدموکراسی در آن است که در دموکراسی صوری، نقش الیگارشی سنتی بارز و آشکار و کارکرد نهادهای دموکراتیک مخدوش و مختل است، در حالی که که در شبهدموکراسی، نهادهای دموکراتیک کاراترند. | ||
==5 ـ توزیع اجتماعی قدرت در ساختار حقوقی و قانونی جمهوری اسلامی:== | ===5 ـ توزیع اجتماعی قدرت در ساختار حقوقی و قانونی جمهوری اسلامی:=== | ||
قانون اساسی از ترکیب مبانی مختلف مشروعیت و اقتدار سیاسی حکایت دارد، از جمله حاکمیت صالحان، تعالی انسان، ولایت فقیه، احکام اسلام، اجتهاد مستمر؛ از این رو میتوان گفت: آنچه در قانون اساسی آمده است نشان از مطالبات تاریخی روحانیت دارد و در نتیجه، قانون اساسی نشاندهنده نوعی اشرافیت فکری روحانیت است. | قانون اساسی از ترکیب مبانی مختلف مشروعیت و اقتدار سیاسی حکایت دارد، از جمله حاکمیت صالحان، تعالی انسان، ولایت فقیه، احکام اسلام، اجتهاد مستمر؛ از این رو میتوان گفت: آنچه در قانون اساسی آمده است نشان از مطالبات تاریخی روحانیت دارد و در نتیجه، قانون اساسی نشاندهنده نوعی اشرافیت فکری روحانیت است. | ||
=گفتار دوم: گفتمانهای سیاسی عمده در تاریخ معاصر ایران= | ==گفتار دوم: گفتمانهای سیاسی عمده در تاریخ معاصر ایران== | ||
گفتمانهای سیاسی، تعیینکننده زندگی سیاسی و رفتارهای سیاسی است؛ یعنی هر گفتمان سیاسی دربردارنده قواعدی است که کردارهای سیاسی را معین میکند و البته تحول در گفتمان، تحول در کردارهای سیاسی را به دنبال دارد. <br> | گفتمانهای سیاسی، تعیینکننده زندگی سیاسی و رفتارهای سیاسی است؛ یعنی هر گفتمان سیاسی دربردارنده قواعدی است که کردارهای سیاسی را معین میکند و البته تحول در گفتمان، تحول در کردارهای سیاسی را به دنبال دارد. <br> | ||
ساختار سیاسی در پرتو گفتمان سیاسی شکل میگیرد و با تغییر گفتمانها، ساختارها دگرگون میشود. گفتمانهای سیاسی تاریخ معاصر با مختصات مذکور عبارت است از:<br> | ساختار سیاسی در پرتو گفتمان سیاسی شکل میگیرد و با تغییر گفتمانها، ساختارها دگرگون میشود. گفتمانهای سیاسی تاریخ معاصر با مختصات مذکور عبارت است از:<br> | ||
خط ۷۸: | خط ۸۱: | ||
2 ـ گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی: این گفتمان ترکیبی از نظریه شاهی ایرانی، پدرسالاری سنتی قاجاری، مباحث توسعه و نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی، اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، تکیه بر سکولاریسم، توسعه صنعتی، خصلت عقلگرایانه، خارج کردن سنت، مذهب، قومیتها، عشایر و گروهها است. حاصل چنین گفتمانی شکلگیری دولت مطلقه، فقدان مشارکت و رقابت سیاسی است. <br> | 2 ـ گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی: این گفتمان ترکیبی از نظریه شاهی ایرانی، پدرسالاری سنتی قاجاری، مباحث توسعه و نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی، اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، تکیه بر سکولاریسم، توسعه صنعتی، خصلت عقلگرایانه، خارج کردن سنت، مذهب، قومیتها، عشایر و گروهها است. حاصل چنین گفتمانی شکلگیری دولت مطلقه، فقدان مشارکت و رقابت سیاسی است. <br> | ||
3 ـ گفتمان سنتگرایی ایدئولوژیک: مشخصات این گفتمان عبارت است از: بازتاب علایق و ارزشهای طبقات رو به افول سنتی؛ برخورداری از عناصری از نظریه سیاسی شیعی؛ وجود برخی وجوه پدرسالاری سنتی در آن؛ وجود برخی از عناصر مدرنیسم مثل پارلمانتاریسم؛ نوعی مردمگرایی؛ اقتدار کاریزمایی؛ تاختن به مظاهر تجدد غربی؛ ستیز با پلورالیسم و لیبرالیسم؛ تأکید بر انظباط اجتماعی؛ نخبهگرایی سیاسی؛ کنترل فرهنگی؛ فقدان خردگرایی؛ نبود رقابت فکری و کثرتگرایی. این گفتمان دو گرایش دارد: الف ـ گرایش کاریزمایی و پوپولیستی که در ایران 1357 تا 1368 با محوریت آیتالله خمینی وجود داشت؛ ب ـ گرایش محافظهکارانه سنتیتر که در ایران 1368 تا 1376 با محوریت ولایت فقیه مطلقه حاکمیت داشت. <br> | 3 ـ گفتمان سنتگرایی ایدئولوژیک: مشخصات این گفتمان عبارت است از: بازتاب علایق و ارزشهای طبقات رو به افول سنتی؛ برخورداری از عناصری از نظریه سیاسی شیعی؛ وجود برخی وجوه پدرسالاری سنتی در آن؛ وجود برخی از عناصر مدرنیسم مثل پارلمانتاریسم؛ نوعی مردمگرایی؛ اقتدار کاریزمایی؛ تاختن به مظاهر تجدد غربی؛ ستیز با پلورالیسم و لیبرالیسم؛ تأکید بر انظباط اجتماعی؛ نخبهگرایی سیاسی؛ کنترل فرهنگی؛ فقدان خردگرایی؛ نبود رقابت فکری و کثرتگرایی. این گفتمان دو گرایش دارد: الف ـ گرایش کاریزمایی و پوپولیستی که در ایران 1357 تا 1368 با محوریت آیتالله خمینی وجود داشت؛ ب ـ گرایش محافظهکارانه سنتیتر که در ایران 1368 تا 1376 با محوریت ولایت فقیه مطلقه حاکمیت داشت. <br> | ||
4 ـ گفتمان دموکراسی: این گفتمان در سه مقطع تاریخ ایران معاصر ظهور یافت: در مقابل پدرسالاری سنتی قاجاری در قالب مشروطهخواهی؛ در برابر مدرنیسم مطلقه پهلوی با عنوان نهضت ملی و در مقابل استیلای سنتگرایی ایدئولوژیک با عنوان جنبش جامعه مدنی. جدیدترین ویژگیهای این گفتمان عبارت است از: قانونگرایی به سبک مشروطه؛ ضدیت با استبداد به شیوه نهضت ملی و تلقی مدرن و دموکراتیک از اسلام به روش روشنفکری دینی. البته شرایط اجتماعی، سیاسی، فکری و جهانی امروز خواه و ناخواه هم به بسط و غلبه دموکراسی میانجامد و هم تمایلات کثرتگرایانه ساختاری را فعال میسازد؛ به بیان دیگر، فرایندهای جهانیشده، ضعف نیروهای داخلی پشتیبان دموکراسی را رفع نموده و دموکراسی را به بار مینشاند. | 4 ـ گفتمان دموکراسی: این گفتمان در سه مقطع تاریخ ایران معاصر ظهور یافت: در مقابل پدرسالاری سنتی قاجاری در قالب مشروطهخواهی؛ در برابر مدرنیسم مطلقه پهلوی با عنوان نهضت ملی و در مقابل استیلای سنتگرایی ایدئولوژیک با عنوان جنبش جامعه مدنی. جدیدترین ویژگیهای این گفتمان عبارت است از: قانونگرایی به سبک مشروطه؛ ضدیت با استبداد به شیوه نهضت ملی و تلقی مدرن و دموکراتیک از اسلام به روش روشنفکری دینی. البته شرایط اجتماعی، سیاسی، فکری و جهانی امروز خواه و ناخواه هم به بسط و غلبه دموکراسی میانجامد و هم تمایلات کثرتگرایانه ساختاری را فعال میسازد؛ به بیان دیگر، فرایندهای جهانیشده، ضعف نیروهای داخلی پشتیبان دموکراسی را رفع نموده و دموکراسی را به بار مینشاند. | ||
=گفتار سوم: بحرانهای دولت ایدئولوژیک= | ==گفتار سوم: بحرانهای دولت ایدئولوژیک== | ||
دولتهای ایدئولوژیک ذاتاً متضمن درجاتی از بحرانهای مختلفاند. دولت ایدئولوژیک ایران نیز با چند بحران زیر، به ویژه پس از سال 1368، روبهرو بوده است:<br> | دولتهای ایدئولوژیک ذاتاً متضمن درجاتی از بحرانهای مختلفاند. دولت ایدئولوژیک ایران نیز با چند بحران زیر، به ویژه پس از سال 1368، روبهرو بوده است:<br> | ||
* 1ـ بحران مشارکت سیاسی: بحران مشارکت سیاسی در ایران، ریشه تاریخی دارد، زیرا به علت تمرکز قدرت، ضعف نخبگان و ناتوانی طبقات، همواره اصلاحات از بالا صورت گرفته است، اما علت عمده این بحران، ضعف مالکیت و در نتیجه، ناتوانی طبقات اجتماعی در مقابله با استبداد بوده است، اما در مورد انقلاب 1357، داستان از نوع دیگری است. این انقلاب حاصل مشارکت نیروهای مدرن با شعار قانون اساسیخواهی و نیروهای سنتی با علمداری روحانیت و بازار بود، ولی پس از انقلاب، این دو در دو قالب اسلامی و غیراسلامی از هم جدا شدند و از این رو نظام سیاسی بر اجماع گروههای سیاسی استوار نماند. اختلاف دو گروه اسلامی و غیراسلامی به تدریج گسترده گردید. البته با خروج گروههای غیراسلامی، بین گروههای اسلامی شکاف پدید آمد که انحلال حزب جمهوری اسلامی و ظهور مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز از آن جمله است. بعدها این جدال با ظهور راست و چپ مدرن، چون کارگزاران تشدید شد، ولی غلبه با مخالفان بود. با غلبه گروههای سنتگرای راست از سال 1368 به بعد، بلوک قدرت یک دستتر، دایره مشارکت محدودتر، تنوع ایدئولوژیک بیشتر و گسست طبقه حاکم افزونتر شد و این مسئله، سرانجام خود را در انتخابات 1376 نشان داد که طی آن، گروههای حذف شده، پایگاه اجتماعی پیروزی چپ مدرن قرار گرفتند. <br> | * 1ـ بحران مشارکت سیاسی: بحران مشارکت سیاسی در ایران، ریشه تاریخی دارد، زیرا به علت تمرکز قدرت، ضعف نخبگان و ناتوانی طبقات، همواره اصلاحات از بالا صورت گرفته است، اما علت عمده این بحران، ضعف مالکیت و در نتیجه، ناتوانی طبقات اجتماعی در مقابله با استبداد بوده است، اما در مورد انقلاب 1357، داستان از نوع دیگری است. این انقلاب حاصل مشارکت نیروهای مدرن با شعار قانون اساسیخواهی و نیروهای سنتی با علمداری روحانیت و بازار بود، ولی پس از انقلاب، این دو در دو قالب اسلامی و غیراسلامی از هم جدا شدند و از این رو نظام سیاسی بر اجماع گروههای سیاسی استوار نماند. اختلاف دو گروه اسلامی و غیراسلامی به تدریج گسترده گردید. البته با خروج گروههای غیراسلامی، بین گروههای اسلامی شکاف پدید آمد که انحلال حزب جمهوری اسلامی و ظهور مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز از آن جمله است. بعدها این جدال با ظهور راست و چپ مدرن، چون کارگزاران تشدید شد، ولی غلبه با مخالفان بود. با غلبه گروههای سنتگرای راست از سال 1368 به بعد، بلوک قدرت یک دستتر، دایره مشارکت محدودتر، تنوع ایدئولوژیک بیشتر و گسست طبقه حاکم افزونتر شد و این مسئله، سرانجام خود را در انتخابات 1376 نشان داد که طی آن، گروههای حذف شده، پایگاه اجتماعی پیروزی چپ مدرن قرار گرفتند. <br> | ||
* 2ـ بحران مشروعیت سیاسی: سه نوع آرمان مشروعیت وجود دارد، اما در عالم واقعیتها، ترکیبی از آنها به چشم میخورد و گاه یکی بر دیگری سلطه مییابد و آن دو دیگر فرعیت مییابند. سه نوع مشروعیت در ایران پس از انقلاب عبارت است از: مشروعیت کاریزمایی در ایران سالهای 1357 تا 1368 با این مشخصات حاکم بود: محوریت آیتالله خمینی در تصمیم گیری و رفع اختلافها؛ برآمده از سنت و فراتر رفتن از آن و تبدیل شدن به سنت جدید؛ حاکمیت ولایت فقیه(فقیه سالاری)؛ پاسداری از مصلحت و شخصی بودن اقتدارگرایی کاریزمایی. <br> | * 2ـ بحران مشروعیت سیاسی: سه نوع آرمان مشروعیت وجود دارد، اما در عالم واقعیتها، ترکیبی از آنها به چشم میخورد و گاه یکی بر دیگری سلطه مییابد و آن دو دیگر فرعیت مییابند. سه نوع مشروعیت در ایران پس از انقلاب عبارت است از: مشروعیت کاریزمایی در ایران سالهای 1357 تا 1368 با این مشخصات حاکم بود: محوریت آیتالله خمینی در تصمیم گیری و رفع اختلافها؛ برآمده از سنت و فراتر رفتن از آن و تبدیل شدن به سنت جدید؛ حاکمیت ولایت فقیه(فقیه سالاری)؛ پاسداری از مصلحت و شخصی بودن اقتدارگرایی کاریزمایی. <br> | ||
مشروعیت سنتی با حاکمیت طی سالهای 1368 تا 1376 و با این مشخصات: رواج تعبیر محافظهکارانه از اقتدار کاریزمایی؛ کاهش مشروعیت کاریزمایی و دخالت بیشتر قانون در اداره کشور؛ گرایش به سنتگرایی اسلامی؛ ناتوانی در کسب اعتبار در شرایط متحول زمانه با تکیه بر قدرت و خشونت. مشروعیت قانونی که طی سالهای 1376 به بعد خودنمایی کرده است و دارای مشخصات زیر است: ارائه تعابیر قانونگرایانه و دموکراتیکتر از نظریه سیاسی شیعی؛ برخورداری مردم از حق حاکمیت با تأکید بر بعد دموکراتیک قانون اساسی، چون ضرورت عزل و نصب ولی فقیه از سوی نهادهای مردمی و تابعیت ولی فقیه از قانون اساسی. اقتدار و مشروعیت قانونی گرچه بر بقایای ناتوان اقتدار کاریزمایی و سنتی استوار شده ولی هنوز با موانع زیادی روبهرو است. <br> | مشروعیت سنتی با حاکمیت طی سالهای 1368 تا 1376 و با این مشخصات: رواج تعبیر محافظهکارانه از اقتدار کاریزمایی؛ کاهش مشروعیت کاریزمایی و دخالت بیشتر قانون در اداره کشور؛ گرایش به سنتگرایی اسلامی؛ ناتوانی در کسب اعتبار در شرایط متحول زمانه با تکیه بر قدرت و خشونت. مشروعیت قانونی که طی سالهای 1376 به بعد خودنمایی کرده است و دارای مشخصات زیر است: ارائه تعابیر قانونگرایانه و دموکراتیکتر از نظریه سیاسی شیعی؛ برخورداری مردم از حق حاکمیت با تأکید بر بعد دموکراتیک قانون اساسی، چون ضرورت عزل و نصب ولی فقیه از سوی نهادهای مردمی و تابعیت ولی فقیه از قانون اساسی. اقتدار و مشروعیت قانونی گرچه بر بقایای ناتوان اقتدار کاریزمایی و سنتی استوار شده ولی هنوز با موانع زیادی روبهرو است. <br> | ||
* 3ـ بحران سلطه سیاسی: دولت ایران پس از انقلاب، در عمل نتوانست میان نیروهای بلوک قدرت، وحدت و انسجام ایجاد کند، بلکه نوعی انحصارگرایی و انسداد سیاسی را دامن زد و از این رو باعث تعارض بین دولت موقت و شورای انقلاب، تعارض در درون حزب جمهوری اسلامی، تعارض بین چپ و راست، تعارض بین راست با راست و چپ با چپ گردید که سلطه سیاسی نظام را مستهلک کرد. این تعارضات و حذفیات زمینه گرایش برخی از جناحهای مذکور را با خارج از کشور فراهم نمود و موجب اتحاد اپوزیسیونهای داخلی بیشتری گردید. به علاوه، نوعی استحاله در گروههای اسلامی شکل گرفت، مانند گروههای چپ که از شعار ضدیت با سرمایهداری به جامعه مدنی روی آوردند؛ از این رو نظام سیاسی نتوانست از انسجام نیروهای متعلق به طبقات مدرن جلوگیری کند. آنچه گفته شد، بحران سلطه جمهوری اسلامی از نظر کارویژههای اجتماعی بود. بحران سلطه این نظام را میتوان از نظر پایههای قدرت هم بررسی کرد. این نظام نیز همانند هر نظام دیگری دارای سه پایه قدرت اجبار، ایدئولوژی و کارکردهاست. در حال حاضر آنچه از مبانی حاکمیت و قدرت مانده، یکی اجبار و سرکوب در وجه خشونتآمیز آن و دیگری تأمین منافع طبقه سرمایهداری تجاری و بازاری و نخبگان حاکم است. عنصر ایدئولوژیک در قالب بسیج تودهای از جانب حکومت به صورت محسوسی کاهش یافته و به نظر هم نمیرسد قابل اعاده و ترمیم باشد و در عوض، مبنای ایدئولوژیک و اجتماعی تازهای پدید آمده است. | * 3ـ بحران سلطه سیاسی: دولت ایران پس از انقلاب، در عمل نتوانست میان نیروهای بلوک قدرت، وحدت و انسجام ایجاد کند، بلکه نوعی انحصارگرایی و انسداد سیاسی را دامن زد و از این رو باعث تعارض بین دولت موقت و شورای انقلاب، تعارض در درون حزب جمهوری اسلامی، تعارض بین چپ و راست، تعارض بین راست با راست و چپ با چپ گردید که سلطه سیاسی نظام را مستهلک کرد. این تعارضات و حذفیات زمینه گرایش برخی از جناحهای مذکور را با خارج از کشور فراهم نمود و موجب اتحاد اپوزیسیونهای داخلی بیشتری گردید. به علاوه، نوعی استحاله در گروههای اسلامی شکل گرفت، مانند گروههای چپ که از شعار ضدیت با سرمایهداری به جامعه مدنی روی آوردند؛ از این رو نظام سیاسی نتوانست از انسجام نیروهای متعلق به طبقات مدرن جلوگیری کند. آنچه گفته شد، بحران سلطه جمهوری اسلامی از نظر کارویژههای اجتماعی بود. بحران سلطه این نظام را میتوان از نظر پایههای قدرت هم بررسی کرد. این نظام نیز همانند هر نظام دیگری دارای سه پایه قدرت اجبار، ایدئولوژی و کارکردهاست. در حال حاضر آنچه از مبانی حاکمیت و قدرت مانده، یکی اجبار و سرکوب در وجه خشونتآمیز آن و دیگری تأمین منافع طبقه سرمایهداری تجاری و بازاری و نخبگان حاکم است. عنصر ایدئولوژیک در قالب بسیج تودهای از جانب حکومت به صورت محسوسی کاهش یافته و به نظر هم نمیرسد قابل اعاده و ترمیم باشد و در عوض، مبنای ایدئولوژیک و اجتماعی تازهای پدید آمده است. | ||
=گفتار چهارم: مبانی ثبات و استمرار دولت ایدئولوژیک تا سال 1376= | ==گفتار چهارم: مبانی ثبات و استمرار دولت ایدئولوژیک تا سال 1376== | ||
جامعه تودهای، طبقه روحانیت و سنتگرایی، عوامل ثبات و استمرار دولت ایدئولوژیک تا سال 1376 بوده است:<br> | جامعه تودهای، طبقه روحانیت و سنتگرایی، عوامل ثبات و استمرار دولت ایدئولوژیک تا سال 1376 بوده است:<br> | ||
* الف ـ جامعه تودهای: جامعه تودهای شکل یافته پس از انقلاب، خصلت ایدئولوژیک یافته است. مختصات دیگر چنین جامعهای عبارت است از: تلاش برای یکسانسازی افکار؛ کاهش علایق گروهی؛ تضعیف تمایزات اجتماعی؛ تضعیف هویتهای طبقاتی و قومی و ... ؛ تقویت هویت اسلامی؛ بسیج تودهای؛ گسترش مفاهیمی چون اخوت اسلامی؛ تعلقگرایی به امت واحده؛ بهرهگیری از رمانتیسم مذهبی؛ توسعه پوپولیسم انقلابی؛ افزایش تشنگی ایدئولوژی نجاتبخش؛ استفاده از بسیج تودهای برای تمرکز قدرت و باقی ماندن روحانیت در قدرت؛ مغایرتیابی فعالیت احزاب ملی با وحدت ملی و ترویج فرهنگ یکسان اندیشی. هدف جامعه تودهای، رسیدن به الله است و این جامعه به استقرار نظام بسته ایدئولوژیک میانجامد. <br> | * الف ـ جامعه تودهای: جامعه تودهای شکل یافته پس از انقلاب، خصلت ایدئولوژیک یافته است. مختصات دیگر چنین جامعهای عبارت است از: تلاش برای یکسانسازی افکار؛ کاهش علایق گروهی؛ تضعیف تمایزات اجتماعی؛ تضعیف هویتهای طبقاتی و قومی و ... ؛ تقویت هویت اسلامی؛ بسیج تودهای؛ گسترش مفاهیمی چون اخوت اسلامی؛ تعلقگرایی به امت واحده؛ بهرهگیری از رمانتیسم مذهبی؛ توسعه پوپولیسم انقلابی؛ افزایش تشنگی ایدئولوژی نجاتبخش؛ استفاده از بسیج تودهای برای تمرکز قدرت و باقی ماندن روحانیت در قدرت؛ مغایرتیابی فعالیت احزاب ملی با وحدت ملی و ترویج فرهنگ یکسان اندیشی. هدف جامعه تودهای، رسیدن به الله است و این جامعه به استقرار نظام بسته ایدئولوژیک میانجامد. <br> | ||
خط ۹۳: | خط ۹۶: | ||
* ج ـ سنتگرایی: ویژگیهای سنتگرایی که به جریان فکری و سیاسی مسلط پس از انقلاب تبدیل شد، عبارت است از: مبارزه بین آن و تجددگرایی از اول انقلاب به بعد؛ اعمال اصل گزینش ایدئولوژیک؛ مقابله با سنت روشنفکری؛ مبارزه با مظاهر مختلف لیبرالیسم؛ ایجاد نوعی پدرسالاری سیاسی و روحانی؛ اعمال سلطه ایدئولوژیک بر رسانهها؛ تأکید بر اصالت رهبری در قالب نهاد ولایت فقیه؛ مبارزه با شیوه زندگی دموکراتیک؛ برخورداری از صبغه مذهبی؛ داشتن خصلت محافظهکارانه؛ حمایت از جامعه بسته؛ طرفداری از آمریت سیاسی؛ اداره جامعه به شیوه غیرلیبرالی و ضدیت با گرایشهای اومانیستی؛ پذیرش تکنولوژی جدید بدون ایدئولوژی آن؛ ضدیت با عقل؛ مطلقگرایی ارزشی؛ حصر فرهنگی؛ نخبهگرایی سیاسی؛ اقتدارطلبی و ممانعت از انقلاب دموکراتیک از پایین به بالا.<br> | * ج ـ سنتگرایی: ویژگیهای سنتگرایی که به جریان فکری و سیاسی مسلط پس از انقلاب تبدیل شد، عبارت است از: مبارزه بین آن و تجددگرایی از اول انقلاب به بعد؛ اعمال اصل گزینش ایدئولوژیک؛ مقابله با سنت روشنفکری؛ مبارزه با مظاهر مختلف لیبرالیسم؛ ایجاد نوعی پدرسالاری سیاسی و روحانی؛ اعمال سلطه ایدئولوژیک بر رسانهها؛ تأکید بر اصالت رهبری در قالب نهاد ولایت فقیه؛ مبارزه با شیوه زندگی دموکراتیک؛ برخورداری از صبغه مذهبی؛ داشتن خصلت محافظهکارانه؛ حمایت از جامعه بسته؛ طرفداری از آمریت سیاسی؛ اداره جامعه به شیوه غیرلیبرالی و ضدیت با گرایشهای اومانیستی؛ پذیرش تکنولوژی جدید بدون ایدئولوژی آن؛ ضدیت با عقل؛ مطلقگرایی ارزشی؛ حصر فرهنگی؛ نخبهگرایی سیاسی؛ اقتدارطلبی و ممانعت از انقلاب دموکراتیک از پایین به بالا.<br> | ||
سنتگرایی ایرانی محصول مشترک سنن اجتماعی و عملکرد دولتی است و دارای آرزوی ثبات اجتماعی، عدالت اجتماعی، خودکفایی اقتصادی، احترام به سرمایههای بزرگ و احترام به پدرسالاری سیاسی است. سنتگرایی دارای دو گرایش محافظهکارانه و رادیکالی با صبغه گرایش به ارزشهای دموکراتیک است. همچنین، برخورداری از قدرت بسیج تودهای، ترزیق ترس و ارعاب از عوامل بیگانه، پدیدآوری شخصیتهای اقتدارگرا، و احساس وحشت در مقابل جهان نو از مشخصات دیگر سنتگرایی است. <br> | سنتگرایی ایرانی محصول مشترک سنن اجتماعی و عملکرد دولتی است و دارای آرزوی ثبات اجتماعی، عدالت اجتماعی، خودکفایی اقتصادی، احترام به سرمایههای بزرگ و احترام به پدرسالاری سیاسی است. سنتگرایی دارای دو گرایش محافظهکارانه و رادیکالی با صبغه گرایش به ارزشهای دموکراتیک است. همچنین، برخورداری از قدرت بسیج تودهای، ترزیق ترس و ارعاب از عوامل بیگانه، پدیدآوری شخصیتهای اقتدارگرا، و احساس وحشت در مقابل جهان نو از مشخصات دیگر سنتگرایی است. <br> | ||
'''نتیجه اینکه:''' جامعه تودهای، قدرت روحانیت و ایدئولوژی سنتگرایی، عناصر اصلی دولت ایدئولوژیک ایران را میسازند. البته این نظام ایدئولوژیک دارای عناصر دیگری چون حکومت اشرافی، تئوکراسی و دموکراسی هم هست. | '''نتیجه اینکه:''' جامعه تودهای، قدرت روحانیت و ایدئولوژی سنتگرایی، عناصر اصلی دولت ایدئولوژیک ایران را میسازند. البته این نظام ایدئولوژیک دارای عناصر دیگری چون حکومت اشرافی، تئوکراسی و دموکراسی هم هست. | ||
=گفتار پنجم: زمینههای تحول در دولت ایدئولوژیک از سال 1376 به بعد= | ==گفتار پنجم: زمینههای تحول در دولت ایدئولوژیک از سال 1376 به بعد== | ||
عوامل مؤثر بر تحول دولت ایدئولوژیک در دو دسته داخلی و بیرونی خلاصه میشود. گسترش طبقه متوسط جدید، از نوع داخلی و فرایند جهانی شدن، از نوع بیرونی است. شرح مبسوطتر آن چنین است:<br> | عوامل مؤثر بر تحول دولت ایدئولوژیک در دو دسته داخلی و بیرونی خلاصه میشود. گسترش طبقه متوسط جدید، از نوع داخلی و فرایند جهانی شدن، از نوع بیرونی است. شرح مبسوطتر آن چنین است:<br> | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۸: | ||
* عوامل بیرونی: مهمترین عامل بیرونی، جهانی شدن است:<br> | * عوامل بیرونی: مهمترین عامل بیرونی، جهانی شدن است:<br> | ||
'''جهانی شدن:''' جهانی شدن، مجموعهای از فرایندهای پیچیده است که به موجب آن، دولتهای ملی به شکل فزایندهای به یکدیگر وابسته میشوند و همین وابستگی، مشکلاتی برای حاکمیت، به معنای قدیم و جدید، فراهم میآورد. دیگر تأثیرات جهانی شدن، عبارت است از: کاهش خودمختاری و استقلال عمل دولتهای ملی؛ آسیبدیدگی اقتدار سنتی دولتها؛ کاهش کنترل دولت در امور داخلی؛ محدود شدن مدیریت اقتصاد به شیوه دولتی؛ تحمیل دموکراتیکسازی بر دولتهای محلی؛ تحمیل رویکرد به مشروعیت قانونی؛ تحقق روابط فراملی در مقابل روابط بینالملل؛ دخالت سازمانهای جهانی در امور داخلی چون حقوق بشر؛ انتقال برخی از کارویژههای دولتهای ملی به مجامع جهانی؛ کمرنگ شدن جنبه ایدئولوژیک دولت.<br> | '''جهانی شدن:''' جهانی شدن، مجموعهای از فرایندهای پیچیده است که به موجب آن، دولتهای ملی به شکل فزایندهای به یکدیگر وابسته میشوند و همین وابستگی، مشکلاتی برای حاکمیت، به معنای قدیم و جدید، فراهم میآورد. دیگر تأثیرات جهانی شدن، عبارت است از: کاهش خودمختاری و استقلال عمل دولتهای ملی؛ آسیبدیدگی اقتدار سنتی دولتها؛ کاهش کنترل دولت در امور داخلی؛ محدود شدن مدیریت اقتصاد به شیوه دولتی؛ تحمیل دموکراتیکسازی بر دولتهای محلی؛ تحمیل رویکرد به مشروعیت قانونی؛ تحقق روابط فراملی در مقابل روابط بینالملل؛ دخالت سازمانهای جهانی در امور داخلی چون حقوق بشر؛ انتقال برخی از کارویژههای دولتهای ملی به مجامع جهانی؛ کمرنگ شدن جنبه ایدئولوژیک دولت.<br> | ||
این موارد، مربوط به تأثیرات جهانی شدن در فرایندهای کلی است، اما در مورد ایران، اثرات دیگری را هم به دنبال داشت. مصداق این اثرات را میتوان در اختلاف مجلس و دولت آقایهاشمی دید. دولت بر ضرورت توجه به مقتضیات نظام جهانی، بهرهبرداری از فرصتهای پیش آمده، تشویق سرمایهگذاری خارجی و اجرای سیاست تعدیل تأکید میکرد، ولی مجلس با آن مخالف میورزید. به علاوه، مواضع کارگزاران نیز بازتابی از جهانی شدن بود؛ مواضعی همچون: لزوم خصوصیسازی؛ ضرورت سرمایهگذاری؛ رویکردهای بنیادی در حل مسائل اقتصادی؛ محدودسازی ولایت فقیه به قانون اساسی؛ مخالفت با نظارت استصوابی؛ تساهل نسبت به عقاید؛ آزادی مطبوعات، و تشنجزدایی در روابط خارجی. این مواضع به دلیل مخالفتهای داخلی، از سوی دولت آقایهاشمی به طور کامل اجرا نشد، ولی به هر حال، رویکردهایی به جهانی شدن بود. این رویکردها از یک سو زمینه همین شعارها و سیاستها را، البته به صورت عمیقتر، در دولت بعدی فراهم کرد و از سوی دیگر، کارگزاران را به حامیان دولت آقای خاتمی تبدیل نمود. | این موارد، مربوط به تأثیرات جهانی شدن در فرایندهای کلی است، اما در مورد ایران، اثرات دیگری را هم به دنبال داشت. مصداق این اثرات را میتوان در اختلاف مجلس و دولت آقایهاشمی دید. دولت بر ضرورت توجه به مقتضیات نظام جهانی، بهرهبرداری از فرصتهای پیش آمده، تشویق سرمایهگذاری خارجی و اجرای سیاست تعدیل تأکید میکرد، ولی مجلس با آن مخالف میورزید. به علاوه، مواضع کارگزاران نیز بازتابی از جهانی شدن بود؛ مواضعی همچون: لزوم خصوصیسازی؛ ضرورت سرمایهگذاری؛ رویکردهای بنیادی در حل مسائل اقتصادی؛ محدودسازی ولایت فقیه به قانون اساسی؛ مخالفت با نظارت استصوابی؛ تساهل نسبت به عقاید؛ آزادی مطبوعات، و تشنجزدایی در روابط خارجی. این مواضع به دلیل مخالفتهای داخلی، از سوی دولت آقایهاشمی به طور کامل اجرا نشد، ولی به هر حال، رویکردهایی به جهانی شدن بود. این رویکردها از یک سو زمینه همین شعارها و سیاستها را، البته به صورت عمیقتر، در دولت بعدی فراهم کرد و از سوی دیگر، کارگزاران را به حامیان دولت آقای خاتمی تبدیل نمود. | ||
=جمعبندی و نتیجهگیری= | ==جمعبندی و نتیجهگیری== | ||
از مجموع مطالب گفته شده، نتایج زیر به دست میآید:<br> | از مجموع مطالب گفته شده، نتایج زیر به دست میآید:<br> | ||
* الف ـ گذار به دموکراسی: نظام سیاسی ایران در شرایط گذار تدریجی به صورتبندیهای سیاسی متفاوتی قرار گرفته است که از آن به دموکراسی صوری یا نمایشی و سپس شبهدموکراسی یاد میکنند. نظریهپردازان دموکراسی، این گذار را متأثر از امواج جهانی شدن و سرایت آن به ایران میدانند. این دسته از نظریهپردازان میگویند: ساختار نظام بینالملل بهویژه در عصر جهانی شدن به عنوان اصلیترین عامل در روند گذار به دموکراسی تلقی میشود. فرایندها و ساختار نظام بینالملل با گرایش به گسترش جامعه مدنی، نهادهای و جنبشهای حقوق بشر و تأمین حقوق اقلیتها و ... عامل مؤثری در جهت گذار از اتوکراسی و الیگارشی به دموکراسی است. البته صرف فشارهای جهانی بدون پیدایش زمینههای مساعد داخلی برای توسعه دموکراسی کفایت نمیکند. <br> | * الف ـ گذار به دموکراسی: نظام سیاسی ایران در شرایط گذار تدریجی به صورتبندیهای سیاسی متفاوتی قرار گرفته است که از آن به دموکراسی صوری یا نمایشی و سپس شبهدموکراسی یاد میکنند. نظریهپردازان دموکراسی، این گذار را متأثر از امواج جهانی شدن و سرایت آن به ایران میدانند. این دسته از نظریهپردازان میگویند: ساختار نظام بینالملل بهویژه در عصر جهانی شدن به عنوان اصلیترین عامل در روند گذار به دموکراسی تلقی میشود. فرایندها و ساختار نظام بینالملل با گرایش به گسترش جامعه مدنی، نهادهای و جنبشهای حقوق بشر و تأمین حقوق اقلیتها و ... عامل مؤثری در جهت گذار از اتوکراسی و الیگارشی به دموکراسی است. البته صرف فشارهای جهانی بدون پیدایش زمینههای مساعد داخلی برای توسعه دموکراسی کفایت نمیکند. <br> | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۳: | ||
# تکیه بر رسانههای رسمی و ایدئولوژیک برای جامعهپذیری سیاسی؛ | # تکیه بر رسانههای رسمی و ایدئولوژیک برای جامعهپذیری سیاسی؛ | ||
# حمایت از حصر و انسداد فرهنگی و سیاسی در نظام. | # حمایت از حصر و انسداد فرهنگی و سیاسی در نظام. | ||
ضدیت با اصلاحات عمدتاً به دلیل ترس از تکرار انحراف به شیوه مشروطیت است، به علاوه، خشونت مقوله مهمی در فلسفه سیاسی اسلام است. | ضدیت با اصلاحات عمدتاً به دلیل ترس از تکرار انحراف به شیوه مشروطیت است، به علاوه، خشونت مقوله مهمی در فلسفه سیاسی اسلام است. | ||
نقد و بررسی= | |||
نقد کتاب را در محورهای زیر پی میگیریم: | == نقد و بررسی= == | ||
== الف ـ روشی == | نقد کتاب را در محورهای زیر پی میگیریم: | ||
=== الف ـ روشی === | |||
ـ کتاب فاقد یک راهنمای تئوریک است، گرچه خود یک مبنای تئوریک برای تحلیل تحولات سیاسی پس از انقلاب فراهم آورده است، اما انتظار عالمانه آن است که پایگاه آکادمیک نویسنده، باید وی را در غیرشخصی کردن مطالب کتاب یاری رساند. البته چارچوب پنهان شده تئوریک کتاب، وبری است. او مانند وبر، قدرت سیاسی را به سه دسته تقسیم کرده است: 1ــ اقتدار کاریزمایی؛ 2ــ اقتدار سنتی؛ 3ــ اقتدار عقلانی قانونی. بشیریه بر اساس این تقسیمبندی، جامعه سیاسی بعد از انقلاب را تحلیل میکند. وی معتقد است: اگر ما حوادث پس از انقلاب را مطالعه و بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که هر سه نوع اقتدار سیاسی در نظام جمهوری اسلامی تحقق یافته است؛ اقتدار کاریزما از سال 1358 تا رحلت امام و اقتدار سنتی از سال 1368 تا دوم خرداد و اقتدار عقلانی قانونی از سال 1376 به بعد؛ یعنی اقتدارگرایی میرحسین، دموکراسی نمایشی هاشمی و شبهدموکراسی خاتمی. ولی تقسیر وبری از جامعه ایرانی همواره با چالشهایی روبهرو است؛ برای مثال، در دوره کاریزماتیک و سنتی، عناصر قدرتمندی از اقتدار عقلانی قانونی وجود دارد. به علاوه، روی کار آمدن احمدینژاد نقص آشکار سیر دترمینستی وبری در جامعه ایران است. <br> | ـ کتاب فاقد یک راهنمای تئوریک است، گرچه خود یک مبنای تئوریک برای تحلیل تحولات سیاسی پس از انقلاب فراهم آورده است، اما انتظار عالمانه آن است که پایگاه آکادمیک نویسنده، باید وی را در غیرشخصی کردن مطالب کتاب یاری رساند. البته چارچوب پنهان شده تئوریک کتاب، وبری است. او مانند وبر، قدرت سیاسی را به سه دسته تقسیم کرده است: 1ــ اقتدار کاریزمایی؛ 2ــ اقتدار سنتی؛ 3ــ اقتدار عقلانی قانونی. بشیریه بر اساس این تقسیمبندی، جامعه سیاسی بعد از انقلاب را تحلیل میکند. وی معتقد است: اگر ما حوادث پس از انقلاب را مطالعه و بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که هر سه نوع اقتدار سیاسی در نظام جمهوری اسلامی تحقق یافته است؛ اقتدار کاریزما از سال 1358 تا رحلت امام و اقتدار سنتی از سال 1368 تا دوم خرداد و اقتدار عقلانی قانونی از سال 1376 به بعد؛ یعنی اقتدارگرایی میرحسین، دموکراسی نمایشی هاشمی و شبهدموکراسی خاتمی. ولی تقسیر وبری از جامعه ایرانی همواره با چالشهایی روبهرو است؛ برای مثال، در دوره کاریزماتیک و سنتی، عناصر قدرتمندی از اقتدار عقلانی قانونی وجود دارد. به علاوه، روی کار آمدن احمدینژاد نقص آشکار سیر دترمینستی وبری در جامعه ایران است. <br> | ||
ـ او گرایش به نگاه طبقاتی دارد. نگاه طبقاتی وی به جامعهشناسی سیاسی تا حدود زیادی متأثر از آموزههای کارل مارکس است، اما در آثار جدیدش و نیز در این کتاب، از تحلیل طبقاتی مارکس به سوی تحلیل گفتمانی فوکو سوق یافته است. در واقع، بشیریه توسط خطی از مارکسیسم به مدرنیته و پستمدرنیسم متصل میشود. این همان چیزی است که او را به هابرماس نزدیک میکند. هابرماس با وجود گرایشهای چپ، در تحلیل اجتماعی و فلسفه سیاسی، از کلیت پروژه مدرنیته دفاع مینماید ولی آن را نیمهتمام میداند.. بشیریه هم همانند هابرماس پروژه مدرنیته را ناتمام میداند و تمامی معضلات و تناقضات مبتلابه انسان امروزی را به همین ناتمامی طرح مدرنیته عودت میدهد، و این گرایش تحلیلی، او را از تحلیل جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامی که خود را در نقطه مقابل مدرنیته سلطهگرایانه تعریف میکند، ناتوان ساخته است. <br> | ـ او گرایش به نگاه طبقاتی دارد. نگاه طبقاتی وی به جامعهشناسی سیاسی تا حدود زیادی متأثر از آموزههای کارل مارکس است، اما در آثار جدیدش و نیز در این کتاب، از تحلیل طبقاتی مارکس به سوی تحلیل گفتمانی فوکو سوق یافته است. در واقع، بشیریه توسط خطی از مارکسیسم به مدرنیته و پستمدرنیسم متصل میشود. این همان چیزی است که او را به هابرماس نزدیک میکند. هابرماس با وجود گرایشهای چپ، در تحلیل اجتماعی و فلسفه سیاسی، از کلیت پروژه مدرنیته دفاع مینماید ولی آن را نیمهتمام میداند.. بشیریه هم همانند هابرماس پروژه مدرنیته را ناتمام میداند و تمامی معضلات و تناقضات مبتلابه انسان امروزی را به همین ناتمامی طرح مدرنیته عودت میدهد، و این گرایش تحلیلی، او را از تحلیل جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامی که خود را در نقطه مقابل مدرنیته سلطهگرایانه تعریف میکند، ناتوان ساخته است. <br> | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۷: | ||
ـ نگاه نویسنده به معلولهای مختلف، تکعلتی است؛ برای مثال، علت گرایش بازار به اسلام سیاسی روحانیت را ناشی از زیانهای اقتصادی آنان در برنامههای نوسازی پهلوی ذکر میکند. آیا دغدغههای ملی، گرایشهای مذهبی، و ... فاقد نقش مؤثر است؟ ضمن اینکه در سراسر کتاب به تأثیرگذاری دو مقوله جنگ و نفت در حادثهآفرینی تحولات پس از انقلاب اشارهای نمیشود. در این راستا میتوان به مطلقگویی کتاب هم اشاره کرد، همانند این جمله: «جنبش دانشجویی از اسلامگرایی به عدالتخواهی، عدول کرده است». آیا همه جنبشهای دانشجویی چنیناند؟ آیا عدالتطلبی همواره در نقطه مقابل اسلامگرایی است؟<br> | ـ نگاه نویسنده به معلولهای مختلف، تکعلتی است؛ برای مثال، علت گرایش بازار به اسلام سیاسی روحانیت را ناشی از زیانهای اقتصادی آنان در برنامههای نوسازی پهلوی ذکر میکند. آیا دغدغههای ملی، گرایشهای مذهبی، و ... فاقد نقش مؤثر است؟ ضمن اینکه در سراسر کتاب به تأثیرگذاری دو مقوله جنگ و نفت در حادثهآفرینی تحولات پس از انقلاب اشارهای نمیشود. در این راستا میتوان به مطلقگویی کتاب هم اشاره کرد، همانند این جمله: «جنبش دانشجویی از اسلامگرایی به عدالتخواهی، عدول کرده است». آیا همه جنبشهای دانشجویی چنیناند؟ آیا عدالتطلبی همواره در نقطه مقابل اسلامگرایی است؟<br> | ||
ـ ملاک طبقهبندی یا تقسیمبندی نیروهای اجتماعی قبل از انقلاب، اقتصادی است ولی این ملاک در سالهای پس از انقلاب اسلامی جای خود را به ملاکهای فکری سیاسی میدهد، از این رو تطور تاریخی و اثرگذاری سیاسی این نیروها پس از انقلاب گم میشود. این موضوع در جهت خلاف عقربههای ساعت در مورد طبقات یا نیروهای اجتماعی پس از انقلاب صادق است. به علاوه نویسنده، به تطور تاریخی این نیروها در قبل از انقلاب میپردازد، در حالی که این موضوع در سالهای پس از انقلاب به چشم نمیخورد. <br> | ـ ملاک طبقهبندی یا تقسیمبندی نیروهای اجتماعی قبل از انقلاب، اقتصادی است ولی این ملاک در سالهای پس از انقلاب اسلامی جای خود را به ملاکهای فکری سیاسی میدهد، از این رو تطور تاریخی و اثرگذاری سیاسی این نیروها پس از انقلاب گم میشود. این موضوع در جهت خلاف عقربههای ساعت در مورد طبقات یا نیروهای اجتماعی پس از انقلاب صادق است. به علاوه نویسنده، به تطور تاریخی این نیروها در قبل از انقلاب میپردازد، در حالی که این موضوع در سالهای پس از انقلاب به چشم نمیخورد. <br> | ||
ـ بهرغم گرایش تجربی متن، ادعاهای مختلف نویسنده مستند به آمار و دادههای کمی نیست؛ برای مثال، وی ادعا میکند مشارکت سیاسی در ایران پس از انقلاب اسلامی وجود ندارد و ایران با بحران مشارک سیاسی روبه رو است، ولی از استناد به آمار در تأیید سخن خود طفره میرود. نکته دیگر آنکه به هر روی بسیج تودهای سهمی از مشارکت سیاسی را رقم میزند، بنابراین نمیتوان بحران مشارکت سیاسی کشورهای فاقد بسیج تودهای را با کشورهای دارای حرکتهای پوپولیستی یکسان دانست؟ در تحلیل بشیریه نیروهای اجتماعی جایگزین مردم شده و نقش منفعلانه به مردم میدهند و وی آنها را بازیچه دست طبقات یا نیروهای اجتماعی تصور میکند. | ـ بهرغم گرایش تجربی متن، ادعاهای مختلف نویسنده مستند به آمار و دادههای کمی نیست؛ برای مثال، وی ادعا میکند مشارکت سیاسی در ایران پس از انقلاب اسلامی وجود ندارد و ایران با بحران مشارک سیاسی روبه رو است، ولی از استناد به آمار در تأیید سخن خود طفره میرود. نکته دیگر آنکه به هر روی بسیج تودهای سهمی از مشارکت سیاسی را رقم میزند، بنابراین نمیتوان بحران مشارکت سیاسی کشورهای فاقد بسیج تودهای را با کشورهای دارای حرکتهای پوپولیستی یکسان دانست؟ در تحلیل بشیریه نیروهای اجتماعی جایگزین مردم شده و نقش منفعلانه به مردم میدهند و وی آنها را بازیچه دست طبقات یا نیروهای اجتماعی تصور میکند. | ||
== ب ـ محتوایی == | === ب ـ محتوایی === | ||
ـ اندوختههای بشیریه از سنت، اندک است و شاید هم نمیخواهد تحلیلهایش رنگ و بویی از سنت داشته باشد، زیرا در تحلیل لیبرالی وی از تحولات پس از انقلاب، سنت جایی ندارد و حتی سنت مخرب است. به نظر میرسد او از آن دسته روشنفکرانی است که سنت را در تضاد با مدرنیته میداند نه این که آن را پایه و اساس مدرنیته بداند. نادیده گرفتن سنت، او را از موقعیت تاریخی ایران جدا ساخته و همانند متفکری از بیرون، در زیستگاه جمهوری اسلامی قرار داده است. به همین جهت، نگاهی عمیق، به نقش روشنفکران دینی ریشهدار در سنت ندارد. مراد وی از روشنفکر، همان روشنفکر طرف غرب است، در حالی که جریان اصلاحطلبی که او از آن حمایت میکند و آن را یک گام به جلو در تحقق دموکراسی در ایران میداند، به شدت متأثر از روشنفکران دینی مدرنگرایی چون سروش است. به باور علویتبار، جریان روشنفکری دینی، در نفی توتالیتر و تمامیتخواهی سیاسی به کمک جنبش اصلاحات آمده است. البته این تحلیل هم ارائه شده است که علت نپرداختن بشیریه به سنتگرایان متجدد ــ یا نواندیشان دینی ــ آن است که اعتقادی به وجود آنها ندارد و چیزی بهنام روشنفکری دینی را قبول نمیکند. به اعتقاد وی، در رأس جریان تجددستیزی که حاکمیت را پس از انقلاب بهدست گرفت، امام قرار داشت. <br> | ـ اندوختههای بشیریه از سنت، اندک است و شاید هم نمیخواهد تحلیلهایش رنگ و بویی از سنت داشته باشد، زیرا در تحلیل لیبرالی وی از تحولات پس از انقلاب، سنت جایی ندارد و حتی سنت مخرب است. به نظر میرسد او از آن دسته روشنفکرانی است که سنت را در تضاد با مدرنیته میداند نه این که آن را پایه و اساس مدرنیته بداند. نادیده گرفتن سنت، او را از موقعیت تاریخی ایران جدا ساخته و همانند متفکری از بیرون، در زیستگاه جمهوری اسلامی قرار داده است. به همین جهت، نگاهی عمیق، به نقش روشنفکران دینی ریشهدار در سنت ندارد. مراد وی از روشنفکر، همان روشنفکر طرف غرب است، در حالی که جریان اصلاحطلبی که او از آن حمایت میکند و آن را یک گام به جلو در تحقق دموکراسی در ایران میداند، به شدت متأثر از روشنفکران دینی مدرنگرایی چون سروش است. به باور علویتبار، جریان روشنفکری دینی، در نفی توتالیتر و تمامیتخواهی سیاسی به کمک جنبش اصلاحات آمده است. البته این تحلیل هم ارائه شده است که علت نپرداختن بشیریه به سنتگرایان متجدد ــ یا نواندیشان دینی ــ آن است که اعتقادی به وجود آنها ندارد و چیزی بهنام روشنفکری دینی را قبول نمیکند. به اعتقاد وی، در رأس جریان تجددستیزی که حاکمیت را پس از انقلاب بهدست گرفت، امام قرار داشت. <br> | ||
ـ او با اشاره به دموکراسی نمایشی دوره هاشمی و شبهدموکراسی دوره خاتمی و سرانجام نوید دادن به تحقق دموکراسی واقعیتر، از ارائه مفهوم دموکراسی بومیشده ایرانی که از آن به مردمسالاری دینی یاد میشود، طفره میرود. تأکید زیاد وی بر پوپولیستی بودن مشارکتهای سیاسی و اطلاق جامعه تودهوار بر آن، نشان میدهد که دموکراسی از نگاه او یک صورت بیش ندارد و آن صورت غربی است. به علاوه، وی به خلاقیتهای درونی و نیازهای متفاوت جامعه ایرانی با غرب در انتخاب و ساختن دموکراسی دلخواه و مورد نیاز، بیتوجه است. <br> | ـ او با اشاره به دموکراسی نمایشی دوره هاشمی و شبهدموکراسی دوره خاتمی و سرانجام نوید دادن به تحقق دموکراسی واقعیتر، از ارائه مفهوم دموکراسی بومیشده ایرانی که از آن به مردمسالاری دینی یاد میشود، طفره میرود. تأکید زیاد وی بر پوپولیستی بودن مشارکتهای سیاسی و اطلاق جامعه تودهوار بر آن، نشان میدهد که دموکراسی از نگاه او یک صورت بیش ندارد و آن صورت غربی است. به علاوه، وی به خلاقیتهای درونی و نیازهای متفاوت جامعه ایرانی با غرب در انتخاب و ساختن دموکراسی دلخواه و مورد نیاز، بیتوجه است. <br> | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۷: | ||
ـ به اعتقاد بشیریه هدف دولتهای ایدئولوژیکی چون ایران، انجام خدمات نیست بلکه هدف آنها پیاده کردن یک ایدئولوژی خاص به هر قیمت و وسیلهای است، در حالی که چنین ادعاهایی با واقعیتهای انقلاب اسلامی مغایرت دارد، زیرا به طور قطع، استقبال و خواست عمومی، مهمترین محرک امام خمینی در قدم نهادن به مسیری بود که خدمت به خلق و تأمین خواست و مصالح عمومی، از اولویتهای نخستین آن به شمار میرفت و به طور کلی قیام ایشان بر علیه سلطنت استبداد، ذیل هدف خدمت به خلق محروم و نجات مستضعفان در مبارزه علیه استکبار قابل توجه بود. <br> | ـ به اعتقاد بشیریه هدف دولتهای ایدئولوژیکی چون ایران، انجام خدمات نیست بلکه هدف آنها پیاده کردن یک ایدئولوژی خاص به هر قیمت و وسیلهای است، در حالی که چنین ادعاهایی با واقعیتهای انقلاب اسلامی مغایرت دارد، زیرا به طور قطع، استقبال و خواست عمومی، مهمترین محرک امام خمینی در قدم نهادن به مسیری بود که خدمت به خلق و تأمین خواست و مصالح عمومی، از اولویتهای نخستین آن به شمار میرفت و به طور کلی قیام ایشان بر علیه سلطنت استبداد، ذیل هدف خدمت به خلق محروم و نجات مستضعفان در مبارزه علیه استکبار قابل توجه بود. <br> | ||
ـ کتاب از پیشبینی غلط هم مبری نیست، زیرا به جهانی شدن نگاهی بسیار خوشبینانه دارد، از آن رو که جهانی شدن را مایه زوال تدریجی گرایشهای ایدئولوژیکی و دولتهای ایدئولوژیک میبیند، در حالی که از زمان ظهور جهانی شدن در عرصه اقتصاد و در سالهای پس از اظهارات بشیریه، جهان شاهد موج گستردهای از بازگشت به ناسیونالیسم، معنویت و جستوجوی هویتهای مذهبی و ملی بوده است. البته بخشی از این جریان بازگشت، به انقلاب اسلامی مربوط است. ریچارد نیکسون رئیسجمهور اسبق آمریکا در تأیید چنین ادعایی گفته است: جریان اسلامگرایی معاصر که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به وجود آمد در اصل مولود خلأ معنویت و بحران هویت در تمدن غرب است. <br> | ـ کتاب از پیشبینی غلط هم مبری نیست، زیرا به جهانی شدن نگاهی بسیار خوشبینانه دارد، از آن رو که جهانی شدن را مایه زوال تدریجی گرایشهای ایدئولوژیکی و دولتهای ایدئولوژیک میبیند، در حالی که از زمان ظهور جهانی شدن در عرصه اقتصاد و در سالهای پس از اظهارات بشیریه، جهان شاهد موج گستردهای از بازگشت به ناسیونالیسم، معنویت و جستوجوی هویتهای مذهبی و ملی بوده است. البته بخشی از این جریان بازگشت، به انقلاب اسلامی مربوط است. ریچارد نیکسون رئیسجمهور اسبق آمریکا در تأیید چنین ادعایی گفته است: جریان اسلامگرایی معاصر که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به وجود آمد در اصل مولود خلأ معنویت و بحران هویت در تمدن غرب است. <br> | ||
ـ گفتمان شکلیافته در دوره احمدینژاد، پیشبینی بشیریه در غلبه گفتمان دموکراسی بر ایران پس از خاتمی را دچار چالش نموده است. آیا گفتمان دموکراسی قادر است با توجه به ریشهداری عناصری از گفتمانهای دیگر، آن هم زورمدارانه و در مدار جهانی شدن، به گفتمان مسلط تبدیل شود؟ اگر هم مسلط شود، ریشه خواهد دوانید؟ همچنین، پیشبینی او دراینباره که دولت ایدئولوژیک در حال زوال است، با بازتولید شعارها و گرایشهای ایدئولوژیک دوره احمدینژاد سازگار نیست. | ـ گفتمان شکلیافته در دوره احمدینژاد، پیشبینی بشیریه در غلبه گفتمان دموکراسی بر ایران پس از خاتمی را دچار چالش نموده است. آیا گفتمان دموکراسی قادر است با توجه به ریشهداری عناصری از گفتمانهای دیگر، آن هم زورمدارانه و در مدار جهانی شدن، به گفتمان مسلط تبدیل شود؟ اگر هم مسلط شود، ریشه خواهد دوانید؟ همچنین، پیشبینی او دراینباره که دولت ایدئولوژیک در حال زوال است، با بازتولید شعارها و گرایشهای ایدئولوژیک دوره احمدینژاد سازگار نیست. | ||
== ج ـ مفهومی == | |||
=== ج ـ مفهومی === | |||
ـ کتاب بر نوعی تحلیل طبقاتی استوار است. برای این تحلیل، چند نقد مفهومی متصور است:<br> | ـ کتاب بر نوعی تحلیل طبقاتی استوار است. برای این تحلیل، چند نقد مفهومی متصور است:<br> | ||
اولاً: بین طبقات اجتماعی مثل روشنفکران، روحانیت و طبقه متوسط جدید با طبقات اقتصادی مثل اشراف زمیندار، بازاریان، کارگران و دهقانان خلط صورت گرفته و این دو، به جای هم و با هم به کار رفتهاند، در حالی که طبقه اقتصادی جمعی از افرادند که از آن جهت که عوامل تولید را در اختیار و در یا در مالکیت دارند، جایگاهی در تصمیمگیری اقتصادی پیدا میکنند، اما طبقه اجتماعی به گروهی از افراد اطلاق میشود که در نقشی مشابه در عرصه اجتماعی و فرهنگی، مشترکاند و به سبک و شیوه تقریباً یکسانی زندگی میکنند. <br> | اولاً: بین طبقات اجتماعی مثل روشنفکران، روحانیت و طبقه متوسط جدید با طبقات اقتصادی مثل اشراف زمیندار، بازاریان، کارگران و دهقانان خلط صورت گرفته و این دو، به جای هم و با هم به کار رفتهاند، در حالی که طبقه اقتصادی جمعی از افرادند که از آن جهت که عوامل تولید را در اختیار و در یا در مالکیت دارند، جایگاهی در تصمیمگیری اقتصادی پیدا میکنند، اما طبقه اجتماعی به گروهی از افراد اطلاق میشود که در نقشی مشابه در عرصه اجتماعی و فرهنگی، مشترکاند و به سبک و شیوه تقریباً یکسانی زندگی میکنند. <br> | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۸۵: | ||
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت: تحلیل طبقاتی در جوامع صنعتی و نوسازی شده معنا و کاربرد دارد و نمیتوان آن را در جوامع ماقبل صنعتی یا در حال گذار مورد استفاده قرار داد. <br> | بنابراین، میتوان نتیجه گرفت: تحلیل طبقاتی در جوامع صنعتی و نوسازی شده معنا و کاربرد دارد و نمیتوان آن را در جوامع ماقبل صنعتی یا در حال گذار مورد استفاده قرار داد. <br> | ||
ـ مرزبندی کتاب از نیروهای اجتماعی مدرن و سنتی، تاریخی است و به همین جهت، از دقت کافی برخوردار نیست، مثلاً از اشراف زمیندار در هر دو دوره قبل و بعد از رضاشاه که مرزی بین عصر جدید و قدیم است، در یک سبد مفهومی واحد بحث شده است. به علاوه، اشراف زمیندار دوره قاجاری را، میتوان سنتی به شمار آورد، ولی اشراف زمیندار انتهای پهلوی دوم چطور؟ این مشکل مفهومی درباره طبقات یا نیروهای اجتماعی دیگر هم وجود دارد. همچنین، از طبقه متوسط جدید و کارگران جدید سخن گفته میشود ولی از طبقه متوسط قدیم و از طبقه کارگر قدیم و نیز از نظامیان و زنان که از طبقات و یا نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بودهاند، سخنی به میان نمیآید. <br> | ـ مرزبندی کتاب از نیروهای اجتماعی مدرن و سنتی، تاریخی است و به همین جهت، از دقت کافی برخوردار نیست، مثلاً از اشراف زمیندار در هر دو دوره قبل و بعد از رضاشاه که مرزی بین عصر جدید و قدیم است، در یک سبد مفهومی واحد بحث شده است. به علاوه، اشراف زمیندار دوره قاجاری را، میتوان سنتی به شمار آورد، ولی اشراف زمیندار انتهای پهلوی دوم چطور؟ این مشکل مفهومی درباره طبقات یا نیروهای اجتماعی دیگر هم وجود دارد. همچنین، از طبقه متوسط جدید و کارگران جدید سخن گفته میشود ولی از طبقه متوسط قدیم و از طبقه کارگر قدیم و نیز از نظامیان و زنان که از طبقات و یا نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بودهاند، سخنی به میان نمیآید. <br> | ||
ـ در این نوشته بشیریه هم، عقلانیت صرفاً محصول مدرنیته است و آن نیز، در تضاد با سنت قرار دارد، بنابراین، نظام جمهوری اسلامی دارای تضاد خواهد بود، در حالی که انقلاب اسلامی با تلفیق جمهوریت و اسلامیت، امکان بهرهوری همزمان از اصول سنت و مدرنیزم را فراهم آورده است. میشل فوکو نوآوری انقلاب اسلامی را در این میدید که بین عقلانیت به مفهوم مدرن و معنویت به معنای سنتی آشتی برقرار کرد. به علاوه، او از سنت تعریف مشخص ارائه نمیدهد، در حالی که سنت رکن مهمی از مطالب کتاب او را در بردارد. در مورد دموکراسی هم این گونه است، و نیز تصویر دقیقی از دموکراسی صوری و شبهدموکراسی ارائه نمیدهد و آنچه از مفاهیمی چون سنت و دموکراسی ارائه میدهد، مجمل و مبهم و فاقد مرزبندی دقیق با واژههای مشابه است. چنین مشکلی حتی درباره مفاهیم غیرمتواتر ولی مهمی چون رمانیسم مذهبی هم وجود دارد. | ـ در این نوشته بشیریه هم، عقلانیت صرفاً محصول مدرنیته است و آن نیز، در تضاد با سنت قرار دارد، بنابراین، نظام جمهوری اسلامی دارای تضاد خواهد بود، در حالی که انقلاب اسلامی با تلفیق جمهوریت و اسلامیت، امکان بهرهوری همزمان از اصول سنت و مدرنیزم را فراهم آورده است. میشل فوکو نوآوری انقلاب اسلامی را در این میدید که بین عقلانیت به مفهوم مدرن و معنویت به معنای سنتی آشتی برقرار کرد. به علاوه، او از سنت تعریف مشخص ارائه نمیدهد، در حالی که سنت رکن مهمی از مطالب کتاب او را در بردارد. در مورد دموکراسی هم این گونه است، و نیز تصویر دقیقی از دموکراسی صوری و شبهدموکراسی ارائه نمیدهد و آنچه از مفاهیمی چون سنت و دموکراسی ارائه میدهد، مجمل و مبهم و فاقد مرزبندی دقیق با واژههای مشابه است. چنین مشکلی حتی درباره مفاهیم غیرمتواتر ولی مهمی چون رمانیسم مذهبی هم وجود دارد. | ||
== د ـ نقد مثبت == | === د ـ نقد مثبت === | ||
ـ نویسنده، جامعه ایران را جامعه در حال گذار میداند، اما نقطه پایان این گذار از نگاه او، دموکراسی به مفهوم غربی است. شاید به همین جهت، نام جدیدترین اثری را که قبل از رفتن از ایران در دست تألیف داشت، «گذار به دموکراسی» گذاشت. وی درباره علت تألیف این کتاب گفت: من تلاش دارم در فضای رخوت سیاسی، با انتشار این کتاب، حرکتی داشته باشیم. این سخنی است که در سال 1384 گفته است. ظاهراً وی در همین سالها از ثمربخش بودن جنبش اصلاحطلبی ناامید است و توصیه میکند: باید جریان اصلاحات بازسازی و نوسازی شود و رهبران اصلاحات باید به نقد جدی عملکرد خود بپردازند. <br> | ـ نویسنده، جامعه ایران را جامعه در حال گذار میداند، اما نقطه پایان این گذار از نگاه او، دموکراسی به مفهوم غربی است. شاید به همین جهت، نام جدیدترین اثری را که قبل از رفتن از ایران در دست تألیف داشت، «گذار به دموکراسی» گذاشت. وی درباره علت تألیف این کتاب گفت: من تلاش دارم در فضای رخوت سیاسی، با انتشار این کتاب، حرکتی داشته باشیم. این سخنی است که در سال 1384 گفته است. ظاهراً وی در همین سالها از ثمربخش بودن جنبش اصلاحطلبی ناامید است و توصیه میکند: باید جریان اصلاحات بازسازی و نوسازی شود و رهبران اصلاحات باید به نقد جدی عملکرد خود بپردازند. <br> | ||
ـ اشاره به دموکراسی، پرداختن به یک مسئله حیاتی در جهان سوم است. دموکراسی در قالب مشارکت و رقابت از مهمترین مسائل توسعه سیاسی در ایران هم به شمار میرود. این موضوع نه تنها از سوی گرایشهای راست لیبرال و چپ کمونیست بلکه از سوی راست و چپ مسلمان به شدت مورد توجه است. جدال یا رقابت نیروها یا طبقات اجتماعی ـ که این جدال مفهوم ذاتی سیاست است ـ میتواند زمینه و بستر رقابت و مشارکت سیاسی را فراهم آورد، موضوعی که بشیریه خواسته و ناخواسته به آن اشاره نموده است. | ـ اشاره به دموکراسی، پرداختن به یک مسئله حیاتی در جهان سوم است. دموکراسی در قالب مشارکت و رقابت از مهمترین مسائل توسعه سیاسی در ایران هم به شمار میرود. این موضوع نه تنها از سوی گرایشهای راست لیبرال و چپ کمونیست بلکه از سوی راست و چپ مسلمان به شدت مورد توجه است. جدال یا رقابت نیروها یا طبقات اجتماعی ـ که این جدال مفهوم ذاتی سیاست است ـ میتواند زمینه و بستر رقابت و مشارکت سیاسی را فراهم آورد، موضوعی که بشیریه خواسته و ناخواسته به آن اشاره نموده است. | ||
ـ روایت بشیریه از حوادث دو دهه اخیر ایران، روایت از اصلاحطلبی در درون انقلاب است. او بر این نکته تأکید میکند که جریانی از اصلاحطلبی با سرعت متغیر اما مداوم وجود داشته است. این جریان با حرکت بطئی، به تعبیر بشیریه، دستکم دو سه جریان از جریانهای اصلی پس از انقلاب را، مثل کارگزاران سازندگی که دلبسته دولت پیشین و نقشآفرین در ظهور دوم خرداد بودند، و یا جریان جدیدی که در قالب جبهه مشارکت هویت مستقل یافته بود و بر تفرد و متفاوت بودن دولت هفتم اصرار داشت، اقناع میکند. | ـ روایت بشیریه از حوادث دو دهه اخیر ایران، روایت از اصلاحطلبی در درون انقلاب است. او بر این نکته تأکید میکند که جریانی از اصلاحطلبی با سرعت متغیر اما مداوم وجود داشته است. این جریان با حرکت بطئی، به تعبیر بشیریه، دستکم دو سه جریان از جریانهای اصلی پس از انقلاب را، مثل کارگزاران سازندگی که دلبسته دولت پیشین و نقشآفرین در ظهور دوم خرداد بودند، و یا جریان جدیدی که در قالب جبهه مشارکت هویت مستقل یافته بود و بر تفرد و متفاوت بودن دولت هفتم اصرار داشت، اقناع میکند. | ||
ـ در روایت بشیریه، سخن از یک اتفاق ناگهانی نیست، بلکه نشان میدهد دوم خرداد در روایتی کلانتر و در روندی صد ساله میگنجد. طبیعی است که این دیدگاه بسیار معقولتر از دیدگاههایی است که دوم خرداد را نتیجه یک انفجار اجتماعی کور یا حاصل وابستگی سردمداران این جریان به اجانب و بیگانگان میداند.<br> | ـ در روایت بشیریه، سخن از یک اتفاق ناگهانی نیست، بلکه نشان میدهد دوم خرداد در روایتی کلانتر و در روندی صد ساله میگنجد. طبیعی است که این دیدگاه بسیار معقولتر از دیدگاههایی است که دوم خرداد را نتیجه یک انفجار اجتماعی کور یا حاصل وابستگی سردمداران این جریان به اجانب و بیگانگان میداند.<br> | ||
ـ نکته دیگر از وجوه مثبت کتاب، تعهد بشیریه در دخالت ندادن گرایشهای سیاسی سطحی، در تحلیل فرآیند تجددطلبی ایرانی و روند دموکراتیکسازی در ایران است. همچنین، بشیریه هیچگاه در کنش سیاسی ظاهر نشده است و همیشه در قامت یک آکادمیک اوضاع را تفسیر کرده است. به همین جهت، روایت او نسبت به روایت کسانی که خود را درگیر کنشهای اصلاحطلبانه کردهاند، روایت مقبولتری به نظر میآید. | ـ نکته دیگر از وجوه مثبت کتاب، تعهد بشیریه در دخالت ندادن گرایشهای سیاسی سطحی، در تحلیل فرآیند تجددطلبی ایرانی و روند دموکراتیکسازی در ایران است. همچنین، بشیریه هیچگاه در کنش سیاسی ظاهر نشده است و همیشه در قامت یک آکادمیک اوضاع را تفسیر کرده است. به همین جهت، روایت او نسبت به روایت کسانی که خود را درگیر کنشهای اصلاحطلبانه کردهاند، روایت مقبولتری به نظر میآید. | ||
== هـ ـ نقدهای پراکنده == | === هـ ـ نقدهای پراکنده === | ||
اشکالات دیگر کتاب عبارت است از: | اشکالات دیگر کتاب عبارت است از: | ||
1ـ تکرار متعدد برخی مطالب، بهویژه در مبحث نیروهای سیاسی؛ 2ـ کاربست مؤلفههای گاه یکسان برای دو یا چند طبقه یا نیرو؛ 3ـ غیردقیق بودن برخی از تیترها و عناوین اصلی و فرعی؛ 4ـ نگاه بدبینانه به سنت و واژههای مشابه؛ 5ـ محدویت منابع و مآخذ؛ 6ـ عدم مستندسازی برخی از آمارها و ادعاهای کمّی؛ 7ـ تأکید زیاد بر میزان تعیینکنندگی ساخت دولت؛ 8ـ بیگانگی ادبیاتی با فرهنگ مردم ایران؛ 9ـ عدم تعیین وزن نیروها و طبقات اجتماعی در بهبود و تخریب وضع؛ 10ـ کمرنگ دیدن انقلاب اسلامی به عنوان عامل اصلی گذار به دموکراسی؛ 11ـ سیاه دیدن همه فعالیتهای گروههای سنتگرا در تضاد با دموکراسی.<br> | 1ـ تکرار متعدد برخی مطالب، بهویژه در مبحث نیروهای سیاسی؛ 2ـ کاربست مؤلفههای گاه یکسان برای دو یا چند طبقه یا نیرو؛ 3ـ غیردقیق بودن برخی از تیترها و عناوین اصلی و فرعی؛ 4ـ نگاه بدبینانه به سنت و واژههای مشابه؛ 5ـ محدویت منابع و مآخذ؛ 6ـ عدم مستندسازی برخی از آمارها و ادعاهای کمّی؛ 7ـ تأکید زیاد بر میزان تعیینکنندگی ساخت دولت؛ 8ـ بیگانگی ادبیاتی با فرهنگ مردم ایران؛ 9ـ عدم تعیین وزن نیروها و طبقات اجتماعی در بهبود و تخریب وضع؛ 10ـ کمرنگ دیدن انقلاب اسلامی به عنوان عامل اصلی گذار به دموکراسی؛ 11ـ سیاه دیدن همه فعالیتهای گروههای سنتگرا در تضاد با دموکراسی.<br> | ||
=منابع | == پانویس == | ||
== الف ـ کتاب == | {{پانویس}} | ||
== منابع == | |||
=== الف ـ کتاب === | |||
# بشیریه، حسین، جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران: گفتارهایی در جامعهشناسی سیاسی، علوم نوین، تهران، 1378. | # بشیریه، حسین، جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران: گفتارهایی در جامعهشناسی سیاسی، علوم نوین، تهران، 1378. | ||
# بشیریه، حسین، موانع توسعه سیاسی در ایران، گام نو، تهران، 1381. | # بشیریه، حسین، موانع توسعه سیاسی در ایران، گام نو، تهران، 1381. | ||
خط ۱۹۹: | خط ۲۰۸: | ||
# هانتینگتون، ساموئل، موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم، ترجمه احمد شهسا، روزنه، تهران، 1380. | # هانتینگتون، ساموئل، موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم، ترجمه احمد شهسا، روزنه، تهران، 1380. | ||
== ب ـ مقالات == | === ب ـ مقالات === | ||
# «بگذارید دموکرات نباشیم: نقدی بر تحلیل دکتر بشیریه در همایش سیاستهای رشد و توسعه در ایران»، البرز، شماره16. | # «بگذارید دموکرات نباشیم: نقدی بر تحلیل دکتر بشیریه در همایش سیاستهای رشد و توسعه در ایران»، البرز، شماره16. | ||
# برهانی، جعفر، «جامعهشناسی سیاسی ایران: تأملی در تحلیل دکتر بشیریه از جامعهشناسی سیاسی ایران دوره جمهوری اسلامی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 75 ـ 76. | # برهانی، جعفر، «جامعهشناسی سیاسی ایران: تأملی در تحلیل دکتر بشیریه از جامعهشناسی سیاسی ایران دوره جمهوری اسلامی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 75 ـ 76. | ||
خط ۲۰۸: | خط ۲۱۷: | ||
# مهدی زادگان، داود، «اندیشههای سیاسی امام در هفت تفسیر». | # مهدی زادگان، داود، «اندیشههای سیاسی امام در هفت تفسیر». | ||
[[رده:مقالهها]] | |||
[[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]] | [[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]] | ||
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | [[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] |