confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
== فرزندان عبدالمطلب == | == فرزندان عبدالمطلب == | ||
گفتهاند: خداوند به عبدالمطلب ده پسر و شش دختر عنایت کرد. | گفتهاند: [[خداوند]] به عبدالمطلب ده پسر و شش دختر عنایت کرد. | ||
'''پسران عبارت بودند از''': | |||
'''پسران عبارت بودند از''': | |||
# حارث | # حارث | ||
# ابوطالب | # ابوطالب | ||
خط ۵۶: | خط ۵۴: | ||
# عباس | # عباس | ||
که البته در برخی از این ها اختلاف نیز هست و [[یعقوبی]] در تاریخ خود «عیذاق» و «حجل» را یکی دانسته و دهمی را «قثم» دانسته است | که البته در برخی از این ها اختلاف نیز هست و [[یعقوبی]] در تاریخ خود «عیذاق» و «حجل» را یکی دانسته و دهمی را «قثم» دانسته است<ref>هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی میکرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند، عبدالمطلب نامیده شد</ref>. چنانچه برخی مقوم و حجل را یکی دانستهاند<ref>سیره حلبى، ج۱، ص۴</ref>. و [[شیخ صدوق]] به جز عباس عدد آنها را ده نفر ذکر کرده و مانند برخی دیگر فرزندی به نام «ضرار» نیز برای عبدالمطلب ذکر کرده است<ref> گسترش گناه و آلودگى، در میان مردم یکى از علل نزول بلاها است و هیچ بعید نیست که اعمال ننگین باعث قحطى ها و مصائب گردد، و این مطلب علاوه بر این که مطابق اصول فلسفى است، مورد تصریح قرآن مجید و روایات اسلامى نیز مى باشد. ر. ک: سوره اعراف آیه۹۶</ref>. | ||
'''دختران او عبارتند از''': | '''دختران او عبارتند از''': | ||
# عاتکة | # عاتکة | ||
# امیمة | # امیمة | ||
خط ۶۵: | خط ۶۲: | ||
# برة | # برة | ||
# اروی | # اروی | ||
# صفیة (مادر [[زبیر بن عوام]]) | # صفیة (مادر [[زبیر بن عوام]]) | ||
== هجرت از مدینه به مکه == | == هجرت از مدینه به مکه == | ||
با مرگ هاشم، برادرش مطلب سرپرستی شیبه (عبدالمطلب) را بر عهده گرفت<ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 66 – 67، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق</ref>، اما مطّلب در مکه بود و برادرزادهاش در مدینه! تا آنکه روزی [[ثابت بن منذر]] وارد مکه شد و نزد مطّلب که دوستش بود رفت و به او گفت: ای کاش! برادر زادهات شیبة (عبدالمطلب) را در یثرب میدیدی که در زیبایی و هیبت و شرافت چیزی کم ندارد... | با مرگ هاشم، برادرش مطلب سرپرستی شیبه (عبدالمطلب) را بر عهده گرفت<ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 66 – 67، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق</ref>، اما مطّلب در مکه بود و برادرزادهاش در مدینه! تا آنکه روزی [[ثابت بن منذر]] وارد مکه شد و نزد مطّلب که دوستش بود رفت و به او گفت: ای کاش! برادر زادهات شیبة (عبدالمطلب) را در یثرب میدیدی که در زیبایی و هیبت و شرافت چیزی کم ندارد... |