confirmed
۵٬۹۴۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== تاریخچه و عقاید == | == تاریخچه و عقاید == | ||
کلام معتزلی در نیمه نخست قرن دوم هجری قمری توسط [[واصلبنعطا]] و [[عمروبنعبید]] بر پایه سنتهای فکری [[بصره]] شکل گرفت و در دو نسل بعد بود که با وارد شدن نگرش فلسفی در آن، موجب تحولاتی در این نوع تفکر شد. با توجه به مرکزیت [[بغداد]] در [[نهضت ترجمه]] و آشنایی با گفتمان فلسفی، چنین مینماید که محیط بغداد زمینه مساعدی برای فلسفی شدن کلام معتزلی داشت. نه در نسل واصلبنعطا و نه در دوره شاگردان او، به نظر نمیرسد که بتوان در بغداد حضور معتزلیان را دریافت، اما در نسل سوم، با اقامت کسانی از متکلمان این نسل چون [[بشربنمعتمر]] و [[معمربنعباد سُلمی]] در بغداد و حضور گسیخته کسانی چون [[ابوالهذیل علاف]] و [[ابراهیمنظام]]، پیوند مستحکمی میان محیط بغداد و تعالیم معتزله برقرار شد. | کلام معتزلی در نیمه نخست قرن دوم هجری قمری توسط [[واصلبنعطا]] و [[عمروبنعبید]] بر پایه سنتهای فکری [[بصره]] شکل گرفت و در دو نسل بعد بود که با وارد شدن نگرش فلسفی در آن، موجب تحولاتی در این نوع تفکر شد. با توجه به مرکزیت [[بغداد]] در [[نهضت ترجمه]] و آشنایی با گفتمان فلسفی، چنین مینماید که محیط بغداد زمینه مساعدی برای فلسفی شدن کلام معتزلی داشت. نه در نسل واصلبنعطا و نه در دوره شاگردان او، به نظر نمیرسد که بتوان در بغداد حضور معتزلیان را دریافت، اما در نسل سوم، با اقامت کسانی از متکلمان این نسل چون [[بشربنمعتمر]] و [[معمربنعباد سُلمی]] در بغداد و حضور گسیخته کسانی چون [[ابوالهذیل علاف]] و [[ابراهیمنظام]]، پیوند مستحکمی میان محیط بغداد و تعالیم معتزله برقرار شد. | ||
در میان عالمان معتزلی حاضر در بغداد، بشربنمعتمر از ویژگی خاصی برخوردار است و تنها اوست که به عنوان بنیانگذار مکتب بغداد از معتزله شناخته میشود. شاید این نکته در خور توجه باشد که خاستگاه بشربنمعتمر بر خلاف سه تن دیگر نه از بصره، که از [[کوفه]] بود. و این خاستگاه با درنظر داشتن نزدیکی افکار وی به [[شیعه]] درخور ژرف اندیشی است. در واقع، تقسیم معتزله به دو [[مکتب بصره]] و [[مکتب بغداد]] از نسل بشربنمعتمر آغاز شد، اما برخلاف انتظار، پیشگامان فلسفی کردن کلام معتزلی، متکلمانی حاضر در بغداد چون ابوالهذیل، نظّام و معّمر بودند که تعلقی به مکتب بغداد نداشتند و بشربن معتمر به عنوان رییس مکتب بغداد، کمتر از آنان در این مسیر گام برداشت. برجستهترین ویژگی او که گفته میشد متأثر از دیدگاههای طبیعیان بوده، طرح نظریه تولد درباره رنگ، طعم، رایحه و به طور کلی ادراکات حسی است. | در میان عالمان معتزلی حاضر در بغداد، بشربنمعتمر از ویژگی خاصی برخوردار است و تنها اوست که به عنوان بنیانگذار مکتب بغداد از معتزله شناخته میشود. شاید این نکته در خور توجه باشد که خاستگاه بشربنمعتمر بر خلاف سه تن دیگر نه از بصره، که از [[کوفه]] بود. و این خاستگاه با درنظر داشتن نزدیکی افکار وی به [[شیعه]] درخور ژرف اندیشی است. در واقع، تقسیم معتزله به دو [[مکتب بصره]] و [[مکتب بغداد]] از نسل بشربنمعتمر آغاز شد، اما برخلاف انتظار، پیشگامان فلسفی کردن کلام معتزلی، متکلمانی حاضر در بغداد چون ابوالهذیل، نظّام و معّمر بودند که تعلقی به مکتب بغداد نداشتند و بشربن معتمر به عنوان رییس مکتب بغداد، کمتر از آنان در این مسیر گام برداشت. برجستهترین ویژگی او که گفته میشد متأثر از دیدگاههای طبیعیان بوده، طرح نظریه تولد درباره رنگ، طعم، رایحه و به طور کلی ادراکات حسی است. احمدبنابیدؤاد معتزلی، وزیر [[مأمونعباسی]] و هدایت کننده [[جریانمحنةالقرآن]]، از وابستگان حلقه بغدادی معتزله بود و صحنه رخداد محنه نیز، بغداد پایتخت عباسیان بود. نیمه نخست قرن سوم هجری قمری، دورهای مهم در تاریخ مکتب بغدادی معتزله است که در آن، اهمیت دو مکتب بغداد و بصره رو به تعادل گذاشت. در این دوره، ابوموسی مردار که کلام را از بشربنمعتمر آموخته بود، موجب رونق اعتزال در بغداد گشت. وی آثار متعددی در ردّ بر متکلمان مخالف و نیز پیروان دیگر ادیان تألیف کرد و در اثری مستقل، به تبیین اختلافات خود با متکلمان <ref>مکتببصره</ref> پرداخت. از دیگر رجال مهم [[مکتببغداد]] در این دوره، باید [[ابوجعفر اسکافی]] را یاد کرد که در آثار خود افزون بر پرداختن به مباحث گوناگون کلامی، به مبحث امامت توجه خاصی داشته و در اثری مستقل، به اثبات تفضیل [[امام علی علیهالسلام]] پرداخته و نیز کتابی در رد العثمانیة [[جاحظ]] تألیف کرده است. | ||
<br> | <br> | ||
تعالیم بشر بن معتمر و ابوموسی توسط بزرگانی چون [[جعفر بن حرب]]، جعفر بن مبشر و ابومجالد بغدادی به [[ابوالحسین عبدالرحیم خیاط]] ـ حلقهای مهم در اتصال پسینیان بغداد به پیشینیان ـ انتقال یافت. در نیمه دوم قرن سوم هجری قمری، ابوالحسین عبدالرحیم خیاط در کتابی با عنوان الانتصار و الرد [[علی ابن الراوندی]] الملحد به شبهات وارد بر مکتب پاسخ داد و در نظریات او قول به اثبات شیئیت برای معدوم بیشتر مورد توجه ناقدان قرار گرفت. شاگرد او[[ابوالقاسم بلخی]]، در برخی مسائل از عبدالرحیم خیاط فاصله گرفت که از آن میان به خصوص، صورت بندی سلبی از صفات الهی اراده در خور یادآوری است. در دوره تاریخی یادشده، مکتب بغدادی معتزله راه به سرزمینهای دور گشود و کسانی چون حارث وراق خراسانی، ابوالقاسم بلخی، ابوالحسن بردعی و ابومسلم اصفهانی را از خراسان و آذربایجان و اصفهان به خود جذب کرد. | تعالیم بشر بن معتمر و ابوموسی توسط بزرگانی چون [[جعفر بن حرب]]، جعفر بن مبشر و ابومجالد بغدادی به [[ابوالحسین عبدالرحیم خیاط]] ـ حلقهای مهم در اتصال پسینیان بغداد به پیشینیان ـ انتقال یافت. در نیمه دوم قرن سوم هجری قمری، ابوالحسین عبدالرحیم خیاط در کتابی با عنوان الانتصار و الرد [[علی ابن الراوندی]] الملحد به شبهات وارد بر مکتب پاسخ داد و در نظریات او قول به اثبات شیئیت برای معدوم بیشتر مورد توجه ناقدان قرار گرفت. شاگرد او[[ابوالقاسم بلخی]]، در برخی مسائل از عبدالرحیم خیاط فاصله گرفت که از آن میان به خصوص، صورت بندی سلبی از صفات الهی اراده در خور یادآوری است. در دوره تاریخی یادشده، مکتب بغدادی معتزله راه به سرزمینهای دور گشود و کسانی چون حارث وراق خراسانی، ابوالقاسم بلخی، ابوالحسن بردعی و ابومسلم اصفهانی را از خراسان و آذربایجان و اصفهان به خود جذب کرد. |