confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۷: | ||
مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مىنويسد: روزى پيامبر (صلیالله عليه و آله) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مىكند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كردهاند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى نديدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مىكنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مىزنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مىگويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مىرسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسولالله (صلیالله عليه و آله) آنها را خاموش كرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟<br> | مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مىنويسد: روزى پيامبر (صلیالله عليه و آله) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مىكند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كردهاند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى نديدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مىكنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مىزنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مىگويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مىرسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسولالله (صلیالله عليه و آله) آنها را خاموش كرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟<br> | ||
بلاذرى در «الأنساب» مىگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل مىكند و مثل وليد را جانشين او مىكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىكند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمىدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلیالله عليه و آله) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص). | بلاذرى در «الأنساب» مىگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل مىكند و مثل وليد را جانشين او مىكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىكند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمىدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلیالله عليه و آله) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. <ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref> | ||
بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت). | بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت). | ||
خط ۱۸۶: | خط ۱۸۶: | ||
وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref> | وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref> | ||
وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسولالله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. في تاريخ بغداد 3: 153 قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث. | وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسولالله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. <ref>في تاريخ بغداد 3: 153</ref> قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث. | ||
وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | ||
خط ۱۹۲: | خط ۱۹۲: | ||
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | ||
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند! | از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!<ref>النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري</ref> | ||
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می کند: | و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می کند: | ||
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» | «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» |