پرش به محتوا

میثم تمار: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - '[[امام حسین' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا)'
جز (جایگزینی متن - '[[اهل‌بیت' به '[[اهل بیت')
جز (جایگزینی متن - '[[امام حسین' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا)')
خط ۲۳: خط ۲۳:
میثم، فرزند یحیی، ابتدا غلام زنی از طایفه بنی اسد بود، حضرت علی(علیه‌السلام) او را خرید و آزاد کرد<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 291</ref>. وی در زمان [[پیامبر]] نیز می‌زیست؛ هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادی از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه) به شمار آورده‌اند.
میثم، فرزند یحیی، ابتدا غلام زنی از طایفه بنی اسد بود، حضرت علی(علیه‌السلام) او را خرید و آزاد کرد<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 291</ref>. وی در زمان [[پیامبر]] نیز می‌زیست؛ هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادی از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه) به شمار آورده‌اند.


میثم تمّار، مسلمانی فداکار و شیعه ای وفادار و خالص بود. گفته‏‌اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر، در راه [[ایمان]] و مسلمانی استوار بودند و از هواداران [[اهل بیت]] به شمار می‌رفتند. آنها مورد علاقه [[امامان شیعه]] بودند. [[امام حسین]]، [[امام باقر]] و [[امام صادق]] بارها از میثم به نیکی یاد کرده‌اند<ref>بحار الانوار، ج 53، ص 113</ref>.
میثم تمّار، مسلمانی فداکار و شیعه ای وفادار و خالص بود. گفته‏‌اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر، در راه [[ایمان]] و مسلمانی استوار بودند و از هواداران [[اهل بیت]] به شمار می‌رفتند. آنها مورد علاقه [[امامان شیعه]] بودند. [[حسین بن علی (سید الشهدا)]]، [[امام باقر]] و [[امام صادق]] بارها از میثم به نیکی یاد کرده‌اند<ref>بحار الانوار، ج 53، ص 113</ref>.


ارتباط میثم با امام علی(علیه‌السلام) در زمان خلافت آن حضرت صمیمی تر و بیشتر شد. در همان زمان بود که حضرت او را از بردگی رهاند و آزاد کرد.
ارتباط میثم با امام علی(علیه‌السلام) در زمان خلافت آن حضرت صمیمی تر و بیشتر شد. در همان زمان بود که حضرت او را از بردگی رهاند و آزاد کرد.
خط ۴۶: خط ۴۶:


== افتخار میثم تمار شهادت بر سر عقیده و ایمان بود ==
== افتخار میثم تمار شهادت بر سر عقیده و ایمان بود ==
از این رو میثم، پیوسته دار بر دوشی بود که انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مى‌دانست و با همه خطرها و فشاره، هرگز از دفاع و جانب‌داری خاندان رسالت و خط [[امامت]] و [[ولایت]] دست برنمی‌داشت. پس از [[شهادت]] امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، گاهی از کوفه به [[مدینه]] می‌رفت و با [[حسن بن علی|امام حسن (علیه‌السلام)]] و [[امام حسین|امام حسین (علیه‌السلام)]] دیدار می‌کرد.
از این رو میثم، پیوسته دار بر دوشی بود که انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مى‌دانست و با همه خطرها و فشاره، هرگز از دفاع و جانب‌داری خاندان رسالت و خط [[امامت]] و [[ولایت]] دست برنمی‌داشت. پس از [[شهادت]] امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، گاهی از کوفه به [[مدینه]] می‌رفت و با [[حسن بن علی|امام حسن (علیه‌السلام)]] و [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین (علیه‌السلام)]] دیدار می‌کرد.


مردم کوفه، در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند، فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او می‌شنیدند. او به توصیه مولایش علی(علیه‌السلام) عمل می‌کرد و فضیلت‌های آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر می‌داد، با آن که مى‌دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلی به دار خواهند آویخت. حتّی آن درخت خاص ّ را هم مى‌دانست کدام است.
مردم کوفه، در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند، فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او می‌شنیدند. او به توصیه مولایش علی(علیه‌السلام) عمل می‌کرد و فضیلت‌های آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر می‌داد، با آن که مى‌دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلی به دار خواهند آویخت. حتّی آن درخت خاص ّ را هم مى‌دانست کدام است.
خط ۶۳: خط ۶۳:
# '''علم به اسرار''': هم‌چنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت؛ یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه‌هایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته می‌خواند و هم راز نشنیده می‌گفت و آن همه را از مولایش امام علی (علیه‌السلام) فراگرفته بود؛ مثلاً شهادت خود را پیش گویی می‌کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود<ref> رجال کشّی، ص 80؛ بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref>، از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سال‌ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید.
# '''علم به اسرار''': هم‌چنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت؛ یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه‌هایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته می‌خواند و هم راز نشنیده می‌گفت و آن همه را از مولایش امام علی (علیه‌السلام) فراگرفته بود؛ مثلاً شهادت خود را پیش گویی می‌کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود<ref> رجال کشّی، ص 80؛ بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref>، از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سال‌ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید.


روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در [[عاشورا|دهم محرم]] می‌کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک می‌دانند؛ این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان (علیه‌السلام)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر [[امام حسین|حسین بن علی (علیه‌السلام)]] خواهد گریست<ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202؛ در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانه‌ای هم به جبله گفته بود. وی می‌گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها می‌تابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی (علیه‌السلام) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.</ref>.
روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در [[عاشورا|دهم محرم]] می‌کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک می‌دانند؛ این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان (علیه‌السلام)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر [[حسین بن علی (سید الشهدا)|حسین بن علی (علیه‌السلام)]] خواهد گریست<ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202؛ در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانه‌ای هم به جبله گفته بود. وی می‌گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها می‌تابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی (علیه‌السلام) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.</ref>.


روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را می‌بینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار می‌زنند و بر چوبه دار، شکمش را می‌درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).
روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را می‌بینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار می‌زنند و بر چوبه دار، شکمش را می‌درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۰۷۸

ویرایش