confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
فقهاى اهل بیت(علیهم السلام) هرگز فقه خویش را در خدمت حاکمان ستمکار و دنیاپرست قرار ندادند و فقه اهل بیت را در مسیر توجیه کردارهاى ناشایست حاکمان ظالم و ضدّ مردمى به کار نگرفتند؛ همان گونه که امامان اهل بیت(علیهم السلام) نیز فقه و دانش خویش را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند. | فقهاى اهل بیت(علیهم السلام) هرگز فقه خویش را در خدمت حاکمان ستمکار و دنیاپرست قرار ندادند و فقه اهل بیت را در مسیر توجیه کردارهاى ناشایست حاکمان ظالم و ضدّ مردمى به کار نگرفتند؛ همان گونه که امامان اهل بیت(علیهم السلام) نیز فقه و دانش خویش را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند. | ||
== ادوار فقه شیعه == | == ادوار فقه شیعه == | ||
ما «ادوار فقه شیعه» را در 9 دوران مورد بحث و بررسى قرار مى دهیم. برخی | ما «ادوار فقه شیعه» را در 9 دوران مورد بحث و بررسى قرار مى دهیم. برخی <ref>کتاب موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامى، ج 1، ص 48)</ref> براى دوره هاى فقه شیعه شش دوره، و برخی دیگر<ref>(موسوعة طبقات الفقهاء سبحانى، جعفر، جزء دوم)</ref> هفت دوره بر شمردهاند؛ ولى به نظر مى رسد تفکیک دقیق دوره ها و شناسایى و بازیابى ویژگیهاى هر دوره، آن را به 9 دوره مى رساند. | ||
=== دوره اول: عصر حضور امامان اهل بیت(علیهم السلام) === | === دوره اول: عصر حضور امامان اهل بیت(علیهم السلام) === | ||
بدون تردید عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عصر مشترک همه مسلمانان بوده که همگى احکام خویش را بدون واسطه از آن حضرت مى گرفتند و آن حضرت تنها مرجع علمى مسلمانان به شمار مى رفت. | بدون تردید عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عصر مشترک همه مسلمانان بوده که همگى احکام خویش را بدون واسطه از آن حضرت مى گرفتند و آن حضرت تنها مرجع علمى مسلمانان به شمار مى رفت. | ||
پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش کشور اسلامى و پدید آمدن حوادث تازه و مسائل جدید، لازم بود به پرسش هاى تازه پاسخ داده شود. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیشاپیش با معرّفى اهل بیت در کنار قرآن کریم به عنوان مرجع علمى مسلمین پس از خود، این نیاز را تدبیر فرمود. | پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش کشور اسلامى و پدید آمدن حوادث تازه و مسائل جدید، لازم بود به پرسش هاى تازه پاسخ داده شود. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیشاپیش با معرّفى اهل بیت در کنار قرآن کریم به عنوان مرجع علمى مسلمین پس از خود، این نیاز را تدبیر فرمود. | ||
حدیث متواتر و معروف «ثقلین» این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّى آمده است؛ از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز مى توان به این کتاب ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.گویاى این مطلب و دلیل بر آینده نگرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است. ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) هر زمان فرصتى دست مى داد، براى تبیین احکام و معارف و حلّ مشکل امّت اسلامى و صیانت از شریعت، تلاش مى کردند. | حدیث متواتر و معروف «ثقلین» این حدیث با تعبیرات مختلف <ref>در کتب شیعه و سنّى آمده است؛ از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز مى توان به این کتاب ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.</ref>گویاى این مطلب و دلیل بر آینده نگرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است. ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) هر زمان فرصتى دست مى داد، براى تبیین احکام و معارف و حلّ مشکل امّت اسلامى و صیانت از شریعت، تلاش مى کردند. | ||
این تلاش ها را ـ که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (سال 11 هجرى) آغاز و تا ابتداى غیبت صغرى (سال 260) ادامه یافت ـ مى توان در چند فصل پى گیرى کرد: | این تلاش ها را ـ که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (سال 11 هجرى) آغاز و تا ابتداى غیبت صغرى (سال 260) ادامه یافت ـ مى توان در چند فصل پى گیرى کرد: | ||
* * * | * * * | ||
فصل اوّل: تدوین کتاب | ==== فصل اوّل: تدوین کتاب ==== | ||
در حالى که پس از رحلت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) خلفاى وقت، مردم را از تدوین احادیث منع کردند، داستان منع تدوین حدیث و نقل آن، از زمان خلیفه اوّل آغاز و بیش از یک قرن ادامه یافت. عایشه نقل مى کند پدرم احادیثى از رسول خدا جمع آورى کرده بود که تعدادشان به پانصد حدیث مى رسید؛ ولى روزى همه آن احادیث را خواست و آتش زد. (کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 285، ح 29460). خلیفه دوم نیز اصحاب را از نقل حدیث منع کرد و جمعى از اصحاب را به جرم نقل احادیث رسول خدا، زندانى کرد. (تذکرة الحفّاظ ذهبى، ذهبى، شمس الدین محمّد بن احمد، ج 1، ص 7). همچنین نقل شده است که عمر نخست تصمیم داشت، سنّت رسول خدا را بنویسد، سپس پشیمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طى بخشنامه اى به همه بلاد اسلامى نوشت: اگر کسى نوشته اى از سنّت رسول خدا نزد اوست، همه را محو کند. (کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 292، ح 29476) این ماجرا در عصر بعضى دیگر از خلفا نیز ادامه داشت، هر چند در خلافت امیرمؤمنان على(علیه السلام) سنّت رسول خدا و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولى فرصت کافى براى انجام کامل آن، به وجود نیامد؛ منع تدوین حدیث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت، تا آنکه مطابق نقل بخارى، عمر بن عبدالعزیز طى نامه اى به ابوبکر بن حزم نوشت: احادیث رسول خدا را بنویس! زیرا از نابودى علم و از بین رفتن علما و دانشمندان مى ترسم! (صحیح بخارى، بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، ج 1، ص 60، باب کیف یقبض العلم، از ابواب کتاب العلم). با این حال، پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، بار دیگر تدوین حدیث با رکود مواجه شد، تا آنکه در عصر خلافت منصور دوانیقى به طور رسمى و گسترده تدوین حدیث آغاز شد. سیوطى از ذهبى نقل مى کند که: در سال 143 هجرى دانشمندان اسلامى شروع به تدوین حدیث، فقه و تفسیر کردند؛ که از جمله مالک، کتاب موطّأ را تدوین کرد. (تاریخ الخلفاء، سیوطى، جلال الدین، ص 301) (شیخ خضرى بک نیز در تاریخ التشریع الاسلامى، الخضرى بک محمّد، ص 72-74، شرحى درباره منع تدوین حدیث نقل کرده است).امیرمؤمنان و برخى از شاگردان آن حضرت، نوشته هایى را از خود به یادگار گذاشتند. | در حالى که پس از رحلت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) خلفاى وقت، مردم را از تدوین احادیث منع کردند، داستان منع تدوین حدیث و نقل آن، از زمان خلیفه اوّل آغاز و بیش از یک قرن ادامه یافت. عایشه نقل مى کند پدرم احادیثى از رسول خدا جمع آورى کرده بود که تعدادشان به پانصد حدیث مى رسید؛ ولى روزى همه آن احادیث را خواست و آتش زد. <ref>(کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 285، ح 29460).</ref> خلیفه دوم نیز اصحاب را از نقل حدیث منع کرد و جمعى از اصحاب را به جرم نقل احادیث رسول خدا، زندانى کرد. <ref>(تذکرة الحفّاظ ذهبى، ذهبى، شمس الدین محمّد بن احمد، ج 1، ص 7).</ref> همچنین نقل شده است که عمر نخست تصمیم داشت، سنّت رسول خدا را بنویسد، سپس پشیمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طى بخشنامه اى به همه بلاد اسلامى نوشت: اگر کسى نوشته اى از سنّت رسول خدا نزد اوست، همه را محو کند. <ref>(کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 292، ح 29476)</ref> این ماجرا در عصر بعضى دیگر از خلفا نیز ادامه داشت، هر چند در خلافت امیرمؤمنان على(علیه السلام) سنّت رسول خدا و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولى فرصت کافى براى انجام کامل آن، به وجود نیامد؛ منع تدوین حدیث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت، تا آنکه مطابق نقل بخارى، عمر بن عبدالعزیز طى نامه اى به ابوبکر بن حزم نوشت: احادیث رسول خدا را بنویس! زیرا از نابودى علم و از بین رفتن علما و دانشمندان مى ترسم! <ref>(صحیح بخارى، بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، ج 1، ص 60، باب کیف یقبض العلم، از ابواب کتاب العلم).</ref> با این حال، پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، بار دیگر تدوین حدیث با رکود مواجه شد، تا آنکه در عصر خلافت منصور دوانیقى به طور رسمى و گسترده تدوین حدیث آغاز شد. سیوطى از ذهبى نقل مى کند که: در سال 143 هجرى دانشمندان اسلامى شروع به تدوین حدیث، فقه و تفسیر کردند؛ که از جمله مالک، کتاب موطّأ را تدوین کرد. <ref>(تاریخ الخلفاء، سیوطى، جلال الدین، ص 301) (شیخ خضرى بک نیز در تاریخ التشریع الاسلامى، الخضرى بک محمّد، ص 72-74، شرحى درباره منع تدوین حدیث نقل کرده است).</ref>امیرمؤمنان و برخى از شاگردان آن حضرت، نوشته هایى را از خود به یادگار گذاشتند. | ||
جلال الدّین سیوطى در کتاب تدریب الراوى مى نویسد: «میان صحابه نخستین و تابعین در ارتباط با کتابت و تدوین علم اختلاف فراوانى بود، جمعى آن را نادرست و گروهى آن را روا شمرده و انجام مى دادند که از این گروه دوم، على(علیه السلام) و فرزندش حسن(علیه السلام) و جابر است». تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، الدّین سیوطى، جلال، ج 2، ص 65. | جلال الدّین سیوطى در کتاب تدریب الراوى مى نویسد: «میان صحابه نخستین و تابعین در ارتباط با کتابت و تدوین علم اختلاف فراوانى بود، جمعى آن را نادرست و گروهى آن را روا شمرده و انجام مى دادند که از این گروه دوم، على(علیه السلام) و فرزندش حسن(علیه السلام) و جابر است». <ref>تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، الدّین سیوطى، جلال، ج 2، ص 65.</ref> | ||
از این رو، باید گفت نخستین بار کتاب فقهى و دینى، توسّط امیر مؤمنان على(علیه السلام) تدوین یافت. | از این رو، باید گفت نخستین بار کتاب فقهى و دینى، توسّط امیر مؤمنان على(علیه السلام) تدوین یافت. | ||
آنچه در روایات معصومین از کتاب هاى امیرمؤمنان(علیه السلام) به نام هاى جامعه، کتاب علىّ و صحیفه یاد شده است، مى تواند محصول مجالس ویژه درس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى آن حضرت باشد. | آنچه در روایات معصومین از کتاب هاى امیرمؤمنان(علیه السلام) به نام هاى جامعه، کتاب علىّ و صحیفه یاد شده است، مى تواند محصول مجالس ویژه درس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى آن حضرت باشد. | ||
همچنین کتاب دیگرى از آن حضرت به نام صحیفه وجود داشت که مشتمل بر احکام فراوانى در قصاص و دیات بود. مرحوم آیة الله احمدى میانجى، نام هاى مختلف این کتاب و عناوین و محتواى آنها را جمع آورى کرده است. (مکاتیب الرسول، احمدى میانجى، على، ج 2، ص 5-302). | همچنین کتاب دیگرى از آن حضرت به نام صحیفه وجود داشت که مشتمل بر احکام فراوانى در قصاص و دیات بود. مرحوم آیة الله احمدى میانجى، نام هاى مختلف این کتاب و عناوین و محتواى آنها را جمع آورى کرده است. <ref>(مکاتیب الرسول، احمدى میانجى، على، ج 2، ص 5-302).</ref> | ||
شاگردان صاحب کتاب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) | ==== شاگردان صاحب کتاب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ==== | ||
از شاگردان على(علیه السلام) که در این دوره، دست به تدوین کتاب زده اند، مى توان از این افراد نام برد: | از شاگردان على(علیه السلام) که در این دوره، دست به تدوین کتاب زده اند، مى توان از این افراد نام برد: | ||
# ابورافع صحابى صاحب کتاب السنن و الاحکام و القضایا. | |||
# على بن ابورافع کتاب در امور فقهی . رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 65، شرح حال شماره 1. | |||
# عبیدالله بن ابورافع کتابى درباره قضاوت هاى امیرمؤمنان(علیه السلام) فهرست شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، شماره 441. | |||
# ربیعة بن سمیع کتاب در مورد زکاترجال نجاشى، همان، شماره 2. | |||
از امام سجاد(علیه السلام)رساله حقوق به ما رسیده است؛ ولى از زمان امام باقر(علیه السلام) به بعد، کتابهاى متعدّدى از اصحاب آن بزرگواران تدوین شده است. مرحوم شیخ طوسى در کتاب فهرست نام نهصد تن از مصنّفان را مى نویسد که چه بسا هر یک داراى تألیفات متعددى باشند. <ref>براى آگاهى بیشتر ر.ک: المراجعات، عاملى، سید شرف الدین، ص 598-621 .</ref> | |||
ولى از زمان امام باقر(علیه السلام) به بعد، کتابهاى متعدّدى از اصحاب آن بزرگواران تدوین شده است. مرحوم شیخ طوسى در کتاب فهرست نام نهصد تن از مصنّفان را مى نویسد که چه بسا هر یک داراى تألیفات متعددى باشند. براى آگاهى بیشتر ر.ک: المراجعات، عاملى، سید شرف الدین، ص 598-621 . | |||
* * * | * * * | ||
فصل دوّم: برجسته ترین فقهاى اهل بیت | === فصل دوّم: برجسته ترین فقهاى اهل بیت === | ||
==== الف) امامان اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ==== الف) امامان اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ||
امام على(علیه السلام) | امام على(علیه السلام) | ||
سر سلسله فقیهان البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل بیت، خالى از تسامح نیست و از باب هماهنگى با سایر نویسندگانى است که «دوره هاى فقه» را نوشته اند؛ زیرا سخنان امامان در نزد فقهاى شیعه، خود از منابع استنباط احکام به شمار مى آید. هر چند مى توان به آنان از باب کارشناس و خبره کامل در دین، فقیه گفت. در برخى از روایات نیز، گاه به برخى از امامان، فقیه اطلاق شده، که از همین قسم است: تعبیر «کتب رجلٌ الى الفقیه(علیه السلام)...» (من لایحضره الفقیه، ابن بابویه قمى، أبو جعفر محمّد بن على بن حسین، ج3، ص238و258) و تعبیر «قال الفقیه العسکرى(علیه السلام)...» (تهذیب، طوسى، محمد بن حسن، ج 1، ص 131). | سر سلسله فقیهان البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل بیت، خالى از تسامح نیست و از باب هماهنگى با سایر نویسندگانى است که «دوره هاى فقه» را نوشته اند؛ زیرا سخنان امامان در نزد فقهاى شیعه، خود از منابع استنباط احکام به شمار مى آید. هر چند مى توان به آنان از باب کارشناس و خبره کامل در دین، فقیه گفت. در برخى از روایات نیز، گاه به برخى از امامان، فقیه اطلاق شده، که از همین قسم است: تعبیر «کتب رجلٌ الى الفقیه(علیه السلام)...» <ref>(من لایحضره الفقیه، ابن بابویه قمى، أبو جعفر محمّد بن على بن حسین، ج3، ص238و258)</ref> و تعبیر «قال الفقیه العسکرى(علیه السلام)...» <ref>(تهذیب، طوسى، محمد بن حسن، ج 1، ص 131).</ref> | ||
بزرگ این عصر، على بن ابى طالب(علیه السلام) است، که بعد از رسول خدا، فقیه ترین مردم بود. | بزرگ این عصر، على بن ابى طالب(علیه السلام) است، که بعد از رسول خدا، فقیه ترین مردم بود. | ||
على(علیه السلام) باب مدینه علم رسول خدا بود حدیث «انا مدینة العلم و علىّ بابها» از ده ها کتاب اهل سنّت و پیروان اهل بیت نقل شده است (ر.ک: المراجعات، همان، ص 327) و رسول خدا هزار باب علم را به وى آموخت که از هر بابى، هزار باب دیگر گشوده شد. همان، ص 482 | على(علیه السلام) باب مدینه علم رسول خدا بود حدیث «انا مدینة العلم و علىّ بابها» از ده ها کتاب اهل سنّت و پیروان اهل بیت نقل شده است <ref>(ر.ک: المراجعات، همان، ص 327)</ref> و رسول خدا هزار باب علم را به وى آموخت که از هر بابى، هزار باب دیگر گشوده شد. <ref>همان، ص 482</ref> | ||
عمر بن خطاب درباره او گفت: «اقضانا علىّ» صحیح بخارى، همان، ج 6، ص 23؛ (داناترین ما در امر قضاوت على است) و عایشه مى گفت: «داناترین مردم به سنّت رسول خدا، على است» الاستیعاب، القرطبى، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، ج 3، ص 206. و به اعتقاد امامیّه وى پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اعلم مردم است که دریاى علم و دانش وى کرانه هاى دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاریخ، الهام بخش دانشمندان و فقیهان است. | عمر بن خطاب درباره او گفت: «اقضانا علىّ» <ref>صحیح بخارى، همان، ج 6، ص 23؛</ref> (داناترین ما در امر قضاوت على است) و عایشه مى گفت: «داناترین مردم به سنّت رسول خدا، على است» <ref>الاستیعاب، القرطبى، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، ج 3، ص 206.</ref> و به اعتقاد امامیّه وى پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اعلم مردم است که دریاى علم و دانش وى کرانه هاى دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاریخ، الهام بخش دانشمندان و فقیهان است. | ||
پس از امیرمؤمنان(علیه السلام) دیگر امامان اهل بیت نیز، داراى آراى فقهى بوده اند؛ ولى در این میان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)ـ به موجب فراهم شدن شرایط خاصّ زمانى ـ بیشترین آراى فقهى را ابراز داشته اند. | پس از امیرمؤمنان(علیه السلام) دیگر امامان اهل بیت نیز، داراى آراى فقهى بوده اند؛ ولى در این میان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)ـ به موجب فراهم شدن شرایط خاصّ زمانى ـ بیشترین آراى فقهى را ابراز داشته اند. | ||
امام باقر(علیه السلام) در وسعت علم و دانش مشهور و ضرب المثل بود، تا آنجا که در کتاب ها به بهانه هاى مختلف از او یاد مى شود. | امام باقر(علیه السلام) در وسعت علم و دانش مشهور و ضرب المثل بود، تا آنجا که در کتاب ها به بهانه هاى مختلف از او یاد مى شود. | ||
علماى اهل سنّت ـ چه معاصران آن حضرت و چه در اعصار بعد ـ درباره عظمت علمى و معنوى آن حضرت سخن ها گفته اند. | علماى اهل سنّت ـ چه معاصران آن حضرت و چه در اعصار بعد ـ درباره عظمت علمى و معنوى آن حضرت سخن ها گفته اند. | ||
عبدالله بن عطاء مکّى مى گوید: «من دانشمندان را ندیدم نزد کسى، جز ابوجعفر (محمّد بن على)، این اندازه اظهار کوچکى نمایند. من خودم دیدم که حکم بن عتبه (م 114) با آن همه جلالت و عظمتى که میان مردم داشت، در برابر آن حضرت، همچون کودکى در برابر آموزگار بود». القاب الرسول و عترته، ألقاب الرسول وعترته، راوندى، قطب الدین ص 56؛ تاج الموالید، طبرسى، فضل بن حسن، ص 29 و المستجاد من الارشاد، حلی، حسن بن یوسف، ص 173 (مطابق نقل موسوعة الفقه الاسلامى، طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 40). | عبدالله بن عطاء مکّى مى گوید: «من دانشمندان را ندیدم نزد کسى، جز ابوجعفر (محمّد بن على)، این اندازه اظهار کوچکى نمایند. من خودم دیدم که حکم بن عتبه (م 114) با آن همه جلالت و عظمتى که میان مردم داشت، در برابر آن حضرت، همچون کودکى در برابر آموزگار بود». <ref>القاب الرسول و عترته، ألقاب الرسول وعترته، راوندى، قطب الدین ص 56؛ تاج الموالید، طبرسى، فضل بن حسن، ص 29 و المستجاد من الارشاد، حلی، حسن بن یوسف، ص 173 (مطابق نقل موسوعة الفقه الاسلامى، طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 40).</ref> | ||
ذهبى مى نویسد: «ابوجعفر باقر، محمّد بن على بن الحسین، پیشواى مورد اعتماد، هاشمى علوى و بزرگ بنى هاشم در زمان خویش بود و در عصر خود، به «باقر» شهرت یافت و این لقب از جمله «بقر العلم»؛ (شکافت دانش را) گرفته شده است». تذکرة الحفّاظ، همان، ج 1، ص 94. | ذهبى مى نویسد: «ابوجعفر باقر، محمّد بن على بن الحسین، پیشواى مورد اعتماد، هاشمى علوى و بزرگ بنى هاشم در زمان خویش بود و در عصر خود، به «باقر» شهرت یافت و این لقب از جمله «بقر العلم»؛ (شکافت دانش را) گرفته شده است». <ref>تذکرة الحفّاظ، همان، ج 1، ص 94.</ref> | ||
ابن خلکان در «وفیات الاعیان» مى نویسد: «ابوجعفر محمّد بن زین العابدین، ملقّب به باقر ـ بنا بر اعتقاد امامیّه ـ یکى از امامان دوازده گانه است. او پدر امام جعفر صادق است. باقر(علیه السلام) مردى دانشمند، بزرگوار و بزرگ بود. او را باقر گفته اند، چون علم و دانش را وسعت و گسترش بخشید». شاعر درباره وى گفته است: | ابن خلکان در «وفیات الاعیان» مى نویسد: «ابوجعفر محمّد بن زین العابدین، ملقّب به باقر ـ بنا بر اعتقاد امامیّه ـ یکى از امامان دوازده گانه است. او پدر امام جعفر صادق است. باقر(علیه السلام) مردى دانشمند، بزرگوار و بزرگ بود. او را باقر گفته اند، چون علم و دانش را وسعت و گسترش بخشید». شاعر درباره وى گفته است: | ||
«یا باقر العلم لاهل التّقى *** و خیر من لبّى على الاحبل» وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، ج 4، ص 174.؛ (اى کسى که براى اهل تقوا شکافنده دانش هستى و بهترین کسى مى باشى که به پیمان هاى الهى لبیک گفت). | «یا باقر العلم لاهل التّقى *** و خیر من لبّى على الاحبل» <ref>وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، ج 4، ص 174.</ref>؛ (اى کسى که براى اهل تقوا شکافنده دانش هستى و بهترین کسى مى باشى که به پیمان هاى الهى لبیک گفت). | ||
امام جعفر صادق(علیه السلام) که آراى فقهى فراوانى از او نقل شده، نقش مهمى در توسعه فرهنگى اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل بیت دارد، تا آنجا که مذهب امامیّه، به «مذهب جعفرى» معروف شده است. آن حضرت نیز مورد ستایش دانشمندان بزرگ اهل سنّت قرار گرفته است. | امام جعفر صادق(علیه السلام) که آراى فقهى فراوانى از او نقل شده، نقش مهمى در توسعه فرهنگى اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل بیت دارد، تا آنجا که مذهب امامیّه، به «مذهب جعفرى» معروف شده است. آن حضرت نیز مورد ستایش دانشمندان بزرگ اهل سنّت قرار گرفته است. | ||
مالک بن انس (پیشواى مذهب مالکى) درباره وى مى گوید: «من فراوان به نزد او رفتم، آن حضرت را جز در این سه حال نیافتم: یا نماز مى گزارد، یا روزه بود و یا قرآن مى خواند. برتر از جعفر بن محمّد(در این عصر) از نظر دانش، عبادت و پرهیزکارى، هرگز چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور نکرده است». الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر؛ به نقل از التهذیب، همان، ج 2، ص 104؛ و التوسل و الوسیلة، نوشته ابن تیمیه، ص 52 (چاپ دوم)؛ و المجالس السنیة، ص 5 (مطابق نقل الموسوعة الفقهیة المیسرة، انصارى، شیخ محمّدعلى، ج 1، ص 33). بخشى از این سخن در تهذیب التهذیب عسقلانى، ابن حجر، ج 2، ص 94 نیز آمده است. | مالک بن انس (پیشواى مذهب مالکى) درباره وى مى گوید: «من فراوان به نزد او رفتم، آن حضرت را جز در این سه حال نیافتم: یا نماز مى گزارد، یا روزه بود و یا قرآن مى خواند. برتر از جعفر بن محمّد(در این عصر) از نظر دانش، عبادت و پرهیزکارى، هرگز چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور نکرده است». <ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر؛ به نقل از التهذیب، همان، ج 2، ص 104؛ و التوسل و الوسیلة، نوشته ابن تیمیه، ص 52 (چاپ دوم)؛ و المجالس السنیة، ص 5 (مطابق نقل الموسوعة الفقهیة المیسرة، انصارى، شیخ محمّدعلى، ج 1، ص 33).</ref> بخشى از این سخن در تهذیب التهذیب عسقلانى، <ref>ابن حجر، ج 2، ص 94</ref> نیز آمده است. | ||
ابوحنیفه (پیشواى مذهب حنفى) مى گوید: «من فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیدم. وقتى که منصور وى را نزد خود فراخواند، نخست سراغ من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه! مردم بسیار علاقه مند به جعفر بن محمّد شدند. بنابراین، سؤالات دشوارى را آماده کن، تا از پاسخ آنها درماند. من نیز چهل مسأله را آماده ساختم، تا اینکه منصور عباسى در شهر حیره مرا نزد خودش فراخواند. به نزد او رفتم و جعفر بن محمّد را دیدم که سمت راست وى نشسته است، منصور به من دستور داد بنشینم. آنگاه رو به امام صادق کرد و گفت: اى اباعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. | ابوحنیفه (پیشواى مذهب حنفى) مى گوید: «من فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیدم. وقتى که منصور وى را نزد خود فراخواند، نخست سراغ من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه! مردم بسیار علاقه مند به جعفر بن محمّد شدند. بنابراین، سؤالات دشوارى را آماده کن، تا از پاسخ آنها درماند. من نیز چهل مسأله را آماده ساختم، تا اینکه منصور عباسى در شهر حیره مرا نزد خودش فراخواند. به نزد او رفتم و جعفر بن محمّد را دیدم که سمت راست وى نشسته است، منصور به من دستور داد بنشینم. آنگاه رو به امام صادق کرد و گفت: اى اباعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. | ||
گفت: آرى! | گفت: آرى! | ||
آنگاه منصور به من رو کرد و گفت: اى ابوحنیفه! سؤالات خود را مطرح کن. من نیز سؤالات خود را مطرح کردم و آن حضرت به من پاسخ مى داد و مى گفت: پاسخ آن به نزد شما این است و اهل مدینه چنین پاسخ مى گویند و ما چنین مى گوییم. نظر او گاه با نظر مردم مدینه موافق بود و گاه با همه ما مخالف بود. تا آنکه من هر چهل مسأله را پرسیدم و او به همین گونه پاسخ داد». | آنگاه منصور به من رو کرد و گفت: اى ابوحنیفه! سؤالات خود را مطرح کن. من نیز سؤالات خود را مطرح کردم و آن حضرت به من پاسخ مى داد و مى گفت: پاسخ آن به نزد شما این است و اهل مدینه چنین پاسخ مى گویند و ما چنین مى گوییم. نظر او گاه با نظر مردم مدینه موافق بود و گاه با همه ما مخالف بود. تا آنکه من هر چهل مسأله را پرسیدم و او به همین گونه پاسخ داد». | ||
سپس ابوحنیفه مى افزاید: «آیا ما روایت نمى کنیم که داناترین مردم کسى است که به اقوال مختلف از همه آگاه تر باشد (بنابراین، جعفر بن محمّد از همه مردم آن زمان عالم تر بود)». سیر اعلام النبلاء، ذهبى، شمس الدّین محمّد بن احمد، ج 6، ص 258. | سپس ابوحنیفه مى افزاید: «آیا ما روایت نمى کنیم که داناترین مردم کسى است که به اقوال مختلف از همه آگاه تر باشد (بنابراین، جعفر بن محمّد از همه مردم آن زمان عالم تر بود)». <ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبى، شمس الدّین محمّد بن احمد، ج 6، ص 258.</ref> | ||
همچنین ابوحنیفه گفت: «لو لا السَّنَتان لهلک النّعمان» الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 53، به نقل از تحفه اثنى عشریه آلوسى، ص 8 (الموسوعة الفقهیة المیسره، همان، ج 1، ص 34). | همچنین ابوحنیفه گفت: «لو لا السَّنَتان لهلک النّعمان» <ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 53، به نقل از تحفه اثنى عشریه آلوسى، ص 8 (الموسوعة الفقهیة المیسره، همان، ج 1، ص 34).</ref>؛ (اگر آن دو سال [بهره گیرى از محضر امام صادق(علیه السلام)] نبود، نعمان [نام ابوحنیفه است] هلاک مى شد». | ||
؛ (اگر آن دو سال [بهره گیرى از محضر امام صادق(علیه السلام)] نبود، نعمان [نام ابوحنیفه است] هلاک مى شد». | ابن حجر هیتمى درباره امام صادق(علیه السلام)مى نویسد: «آن قدر مردم از علم و دانش [امام] جعفر صادق نقل کرده اند که سواران را براى رسیدن به خدمتش به حرکت درآورده، و آوازه اش در همه شهرها پیچیده؛ از وى پیشوایان بزرگى، مانند یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیانى ها [سفیان بن سعید ثورى و سفیان بن عیینه کوفى] ابوحنیفه، شعبة بن حجّاج بصرى وایّوب سجستانى روایت کرده اند». <ref>الصواعق المحرقه، هیتمى مالکى، ابن حجر، ص 201 (فصل سوم: احادیثى که درباره برخى از اهل بیت وارد شده است).</ref> | ||
ابن حجر هیتمى درباره امام صادق(علیه السلام)مى نویسد: «آن قدر مردم از علم و دانش [امام] جعفر صادق نقل کرده اند که سواران را براى رسیدن به خدمتش به حرکت درآورده، و آوازه اش در همه شهرها پیچیده؛ از وى پیشوایان بزرگى، مانند یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیانى ها [سفیان بن سعید ثورى و سفیان بن عیینه کوفى] ابوحنیفه، شعبة بن حجّاج بصرى وایّوب سجستانى روایت کرده اند». الصواعق المحرقه، هیتمى مالکى، ابن حجر، ص 201 (فصل سوم: احادیثى که درباره برخى از اهل بیت وارد شده است). | |||
شهرستانى در ملل و نحل مى گوید: «جعفر بن محمّد الصادق، هو ذو علم غزیر، و أدب کامل فی الحکمة، و زهد فی الدنیا، و ورع تامٍّ عن الشهوات» ملل و نحل شهرستانى، شهرستانى، عبدالکریم بن ابى بکر احمد، ج 1، ص 133.؛ (جعفر بن محمّد صادق، داراى علمى فراوان، و ادب کامل در حکمت، و بى رغبت در امر دنیا، و داراى نهایت ورع در برابر شهوات بود). | شهرستانى در ملل و نحل مى گوید: «جعفر بن محمّد الصادق، هو ذو علم غزیر، و أدب کامل فی الحکمة، و زهد فی الدنیا، و ورع تامٍّ عن الشهوات» ملل و نحل شهرستانى، شهرستانى، عبدالکریم بن ابى بکر احمد، ج 1، ص 133.؛ (جعفر بن محمّد صادق، داراى علمى فراوان، و ادب کامل در حکمت، و بى رغبت در امر دنیا، و داراى نهایت ورع در برابر شهوات بود). | ||
بستانى در «دائرة المعارف» خویش درباره امام جعفر صادق مى نویسد: «جعفر صادق، یکى از پیشوایان دوازده گانه مذهب امامیّه است، او از بزرگان اهل بیت است و چون در گفتار صادق است، لقب صادق گرفته است؛ او داراى فضل عظیمى بود». دائرة المعارف بستانى، بستانى، بطرس، ج 6، ص 478. شبیه همین تعبیرات، در دائرة المعارف القرن العشرین، وجدى، محمّد فرید، (ج 3، ص 109) نیز آمده است. | بستانى در «دائرة المعارف» خویش درباره امام جعفر صادق مى نویسد: «جعفر صادق، یکى از پیشوایان دوازده گانه مذهب امامیّه است، او از بزرگان اهل بیت است و چون در گفتار صادق است، لقب صادق گرفته است؛ او داراى فضل عظیمى بود». <ref>دائرة المعارف بستانى، بستانى، بطرس، ج 6، ص 478. شبیه همین تعبیرات، در دائرة المعارف القرن العشرین، وجدى، محمّد فرید، (ج 3، ص 109) نیز آمده است.</ref> | ||
دیگر امامان اهل بیت(علیهم السلام) | ==== دیگر امامان اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ||
پس از امام صادق(علیه السلام) به سبب تثبیت حکومت بنى عبّاس، بار دیگر فشارها و تنگناها بر امامان اهل بیت(علیهم السلام) شروع شد و از این رو، مدرسه تعلیم و تدریس اهل بیت دچار مشکل گردید؛ ولى با این حال، امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) نیز در همان شرایط به ترویج فرهنگ اهل بیت و فقه آل محمّد(صلى الله علیه وآله) پرداختند. | پس از امام صادق(علیه السلام) به سبب تثبیت حکومت بنى عبّاس، بار دیگر فشارها و تنگناها بر امامان اهل بیت(علیهم السلام) شروع شد و از این رو، مدرسه تعلیم و تدریس اهل بیت دچار مشکل گردید؛ ولى با این حال، امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) نیز در همان شرایط به ترویج فرهنگ اهل بیت و فقه آل محمّد(صلى الله علیه وآله) پرداختند. | ||
سیّد بن طاووس مى نویسد: «گروه زیادى از یاران و شیعیان خاص امام کاظم(علیه السلام) و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گرد مى آمدند و سخنان و پاسخ هاى آن حضرت به پرسشهاى حاضران را، یادداشت مى کردند و هر حکمى را که در مورد هر حادثه اى صادر مى کرد، ثبت و ضبط مى نمودند». انوار البهیّه، قمى، شیخ عبّاس، ص 170. | سیّد بن طاووس مى نویسد: «گروه زیادى از یاران و شیعیان خاص امام کاظم(علیه السلام) و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گرد مى آمدند و سخنان و پاسخ هاى آن حضرت به پرسشهاى حاضران را، یادداشت مى کردند و هر حکمى را که در مورد هر حادثه اى صادر مى کرد، ثبت و ضبط مى نمودند». <ref>انوار البهیّه، قمى، شیخ عبّاس، ص 170.</ref> | ||
ابن حجر هیتمى، دانشمند و محدّث معروف اهل سنّت مى نویسد: «موسى کاظم وارث علوم و دانش هاى پدر و داراى فضل و کمال او بود. وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوق العاده اى که (در برخورد با نادانان) از خود نشان مى داد، لقب کاظم گرفت. در زمان او کسى در معارف الهى و دانش و بخشش به پایه او نمى رسید». الصواعق المحرقه، همان، ص 203. | ابن حجر هیتمى، دانشمند و محدّث معروف اهل سنّت مى نویسد: «موسى کاظم وارث علوم و دانش هاى پدر و داراى فضل و کمال او بود. وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوق العاده اى که (در برخورد با نادانان) از خود نشان مى داد، لقب کاظم گرفت. در زمان او کسى در معارف الهى و دانش و بخشش به پایه او نمى رسید». <ref>الصواعق المحرقه، همان، ص 203.</ref> | ||
پس از امام کاظم(علیه السلام) فرزندش امام رضا(علیه السلام) نیز از فرصت به دست آمده در پایان خلافت هارون و عصر مأمون استفاده کرد و تلاش هاى علمى و فقهى پیشوایان گذشته را ادامه داد. امام(علیه السلام) افزون بر استحکام بخشیدن به عقاید اهل بیت و شرکت در مناظرات مهم و اثبات حقانیّت اسلام، نقش ارزنده اى در ساماندهى و تهذیب احادیث ایفا کرد. | پس از امام کاظم(علیه السلام) فرزندش امام رضا(علیه السلام) نیز از فرصت به دست آمده در پایان خلافت هارون و عصر مأمون استفاده کرد و تلاش هاى علمى و فقهى پیشوایان گذشته را ادامه داد. امام(علیه السلام) افزون بر استحکام بخشیدن به عقاید اهل بیت و شرکت در مناظرات مهم و اثبات حقانیّت اسلام، نقش ارزنده اى در ساماندهى و تهذیب احادیث ایفا کرد. | ||
درباره مقام او، ذهبى مى نویسد: «على الرضا، داراى منزلت بزرگ و شایسته خلافت بود. وى از نظر دانش، دین و بزرگى، در پایه اى بلند قرار داشت» سیر اعلام النبلاء، همان، ج 9، ص 387. | درباره مقام او، ذهبى مى نویسد: «على الرضا، داراى منزلت بزرگ و شایسته خلافت بود. وى از نظر دانش، دین و بزرگى، در پایه اى بلند قرار داشت» <ref>سیر اعلام النبلاء، همان، ج 9، ص 387.</ref> | ||
همچنین ـ مطابق نقل اعیان الشیعه ـ حاکم نیشابورى در تاریخ خود درباره آن حضرت نوشته است: «در سنّ بیست و چند سالگى در مسجد رسول خدا مى نشست و براى مردم فتوا مى داد».اعیان الشیعه، همان، ج 1، ص 101 | همچنین ـ مطابق نقل اعیان الشیعه ـ حاکم نیشابورى در تاریخ خود درباره آن حضرت نوشته است: «در سنّ بیست و چند سالگى در مسجد رسول خدا مى نشست و براى مردم فتوا مى داد».<ref>اعیان الشیعه، همان، ج 1، ص 101</ref> | ||
کتاب فقه الرضا نیز به آن حضرت منسوب است.(39) همان، ص 102. | کتاب فقه الرضا نیز به آن حضرت منسوب است.(39) <ref>همان، ص 102.</ref> | ||
امام جواد(علیه السلام) نیز توانست در فرصت کوتاه عمر خویش (بیست و پنج سال)، تا آنجا که حاکمان وقت اجازه مى دادند، به ترویج مکتب اهل بیت بپردازد و از جمله، گاه مشکلات فقهى خلفا را مى گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهى را حل مى کرد. براى آگاهى از مناظرات امام جواد(علیه السلام) با یحیى بن اکثم، دانشمند معروف زمان مأمون عبّاسى، ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 50، ص 75-78. همچنین فتواى آن حضرت درباره کیفیّت قطع دست سارق، در مجلس معتصم عبّاسى و در حضور فقهاى آن زمان، دلیل روشنى از دانش فقهى آن امام است. (ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 490، ابواب حدّ السرقه). | امام جواد(علیه السلام) نیز توانست در فرصت کوتاه عمر خویش (بیست و پنج سال)، تا آنجا که حاکمان وقت اجازه مى دادند، به ترویج مکتب اهل بیت بپردازد و از جمله، گاه مشکلات فقهى خلفا را مى گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهى را حل مى کرد. براى آگاهى از مناظرات امام جواد(علیه السلام) با یحیى بن اکثم، دانشمند معروف زمان مأمون عبّاسى، <ref>ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 50، ص 75-78.</ref> همچنین فتواى آن حضرت درباره کیفیّت قطع دست سارق، در مجلس معتصم عبّاسى و در حضور فقهاى آن زمان، دلیل روشنى از دانش فقهى آن امام است. <ref>(ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 490، ابواب حدّ السرقه).</ref> | ||
دانشمندان بزرگى از اهل سنّت درباره عظمت علمى و وجودى آن حضرت سخن گفته اند. از جمله ابن حجر هیتمى مى نویسد: «مأمون او را به دامادى خود انتخاب کرد؛ زیرا با وجود سن کم، از نظر علم و آگاهى و حلم، بر همه دانشمندان برترى داشت». الصواعق المحرقه، همان، ص 205. | دانشمندان بزرگى از اهل سنّت درباره عظمت علمى و وجودى آن حضرت سخن گفته اند. از جمله ابن حجر هیتمى مى نویسد: «مأمون او را به دامادى خود انتخاب کرد؛ زیرا با وجود سن کم، از نظر علم و آگاهى و حلم، بر همه دانشمندان برترى داشت». <ref>الصواعق المحرقه، همان، ص 205.</ref> | ||
سبط بن جوزى مى گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود».تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، ص 359 | سبط بن جوزى مى گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود».<ref>تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، ص 359</ref> | ||
پس از امام جواد(علیه السلام) فرزند بزرگوارش امام هادى(علیه السلام) در عصرى امامت و زعامت شیعه را به عهده گرفت، که فشارها و اختناق بیش از گذشته شد. و آن حضرت براى فعالیت فرهنگى در سطحى گسترده، آزادى عمل نداشت؛ اما در همان شرایط نامساعد نیز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادى، فعالیتهاى حدیثى و فقهى نیز داشت و شاگردان فراوانى را تربیت کرد. | پس از امام جواد(علیه السلام) فرزند بزرگوارش امام هادى(علیه السلام) در عصرى امامت و زعامت شیعه را به عهده گرفت، که فشارها و اختناق بیش از گذشته شد. و آن حضرت براى فعالیت فرهنگى در سطحى گسترده، آزادى عمل نداشت؛ اما در همان شرایط نامساعد نیز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادى، فعالیتهاى حدیثى و فقهى نیز داشت و شاگردان فراوانى را تربیت کرد. | ||
پاسخها و حل مشکلات فقهى آن امام در فرصت هاى به دست آمده، گواه دانش سرشار او است. فتواى فقهى امام(علیه السلام) درباره مسیحى زناکار که قبل از اجراى حد مسلمان شده بود و مخالفت آن حضرت با نظر یحیى بن اکثم و دیگر فقهاى دربارى، بسیار جالب است. (ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 408، ابواب حد الزنا، باب 36). همچنین نذر متوکّل و اختلاف نظر در نحوه اجراى آن و راهگشایى امام(علیه السلام) نمونه دیگرى است (ر.ک: تذکرة الخواص، همان، ص 360). | پاسخها و حل مشکلات فقهى آن امام در فرصت هاى به دست آمده، گواه دانش سرشار او است. فتواى فقهى امام(علیه السلام) درباره مسیحى زناکار که قبل از اجراى حد مسلمان شده بود و مخالفت آن حضرت با نظر یحیى بن اکثم و دیگر فقهاى دربارى، بسیار جالب است. <ref>(ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 408، ابواب حد الزنا، باب 36).</ref> همچنین نذر متوکّل و اختلاف نظر در نحوه اجراى آن و راهگشایى امام(علیه السلام) نمونه دیگرى است <ref>(ر.ک: تذکرة الخواص، همان، ص 360).</ref> | ||
زمان امام حسن عسکرى(علیه السلام) فشارها بیش از گذشته بود. به قدرى حکومت عبّاسى از نفوذ امام نگران بود که حضرت ناگزیر شد هر هفته روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود. بحارالانوار، همان، ج 50، ص 251، ح 6 .ولى با این حال، امام(علیه السلام) شاگردان و نمایندگانى را در شهرها گماشته بود و این گونه در مسیر ترویج مکتب اهل بیت و فقه و حدیث تلاش مى کرد. | زمان امام حسن عسکرى(علیه السلام) فشارها بیش از گذشته بود. به قدرى حکومت عبّاسى از نفوذ امام نگران بود که حضرت ناگزیر شد هر هفته روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود. بحارالانوار، همان، ج 50، ص 251، ح 6 .ولى با این حال، امام(علیه السلام) شاگردان و نمایندگانى را در شهرها گماشته بود و این گونه در مسیر ترویج مکتب اهل بیت و فقه و حدیث تلاش مى کرد. | ||
پس از امام حسن عسکرى(علیه السلام) امامت به فرزندش امام مهدى(علیه السلام) منتقل شد. آن حضرت داراى دو غیبت بود؛ غیبت صغرى و کوتاه مدت که حدود 69 سال طول کشید. و غیبت کبرى که با پایان یافتن دوران غیبت صغرى آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت. | پس از امام حسن عسکرى(علیه السلام) امامت به فرزندش امام مهدى(علیه السلام) منتقل شد. آن حضرت داراى دو غیبت بود؛ غیبت صغرى و کوتاه مدت که حدود 69 سال طول کشید. و غیبت کبرى که با پایان یافتن دوران غیبت صغرى آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت. | ||
هر چند امام مهدى(علیه السلام) آشکارا امامت مردم را به عهده نداشت؛ ولى در همان دوران غیبت صغرى، به وسیله نوّاب خویش متکفّل هدایت پیروان مکتب اهل بیت بود و مشکلات علمى و فقهى آنان را حل مى کرد. از جمله آنها، مى توان به پاسخ امام(علیه السلام) به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینه هاى گوناگون اشاره کرد اعلام الورى، طبرسى، طبرسى، فضل بن حسن، ص 452-453. و همچنین مى توان از توقیع مفصّلى که امام(علیه السلام) در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، جناب محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیرى صادر نمود، یاد کرد. الغیبه، شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، ص 229-236. | هر چند امام مهدى(علیه السلام) آشکارا امامت مردم را به عهده نداشت؛ ولى در همان دوران غیبت صغرى، به وسیله نوّاب خویش متکفّل هدایت پیروان مکتب اهل بیت بود و مشکلات علمى و فقهى آنان را حل مى کرد. از جمله آنها، مى توان به پاسخ امام(علیه السلام) به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینه هاى گوناگون اشاره کرد <ref>اعلام الورى، طبرسى، طبرسى، فضل بن حسن، ص 452-453.</ref> و همچنین مى توان از توقیع مفصّلى که امام(علیه السلام) در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، جناب محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیرى صادر نمود، یاد کرد. <ref>الغیبه، شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، ص 229-236.</ref> | ||
==== ب) فقهاى عصر امامان اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ==== ب) فقهاى عصر امامان اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ||
این دوره از تاریخ فقه امامیّه، شاهد پرورش فقهایى به دست ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) است که نقش ارزشمندى در رشد فقه اسلامى داشتند؛ و اینها غیر از فقهایى از اهل سنّت هستند که از مکتب اهل بیت بهره مند شده اند. | این دوره از تاریخ فقه امامیّه، شاهد پرورش فقهایى به دست ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) است که نقش ارزشمندى در رشد فقه اسلامى داشتند؛ و اینها غیر از فقهایى از اهل سنّت هستند که از مکتب اهل بیت بهره مند شده اند. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۶: | ||
1. تشویق و ترغیب به اجتهاد | 1. تشویق و ترغیب به اجتهاد | ||
ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) برخى از شاگردان برجسته خود را که از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در این فن و استخراج احکام دینى تشویق مى کردند: | ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) برخى از شاگردان برجسته خود را که از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در این فن و استخراج احکام دینى تشویق مى کردند: | ||
گاه به صورت یک دستور کلى مى فرمودند: «إنّما علینا أن نلقى إلیکم الأُصول و علیکم أن تفرّعوا» این روایت از امام صادق(علیه السلام) است و شبیه به همین تعبیر، از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است. (وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 41، باب 6 از ابواب صفات القاضى، ح 51 و 52).؛ ( بر ماست که اصول [و کلیات احکام] را بر شما القا کنیم و بر شماست که فروعات آن را خود به دست آورید). | گاه به صورت یک دستور کلى مى فرمودند: «إنّما علینا أن نلقى إلیکم الأُصول و علیکم أن تفرّعوا» این روایت از امام صادق(علیه السلام) است و شبیه به همین تعبیر، از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است. <ref>(وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 41، باب 6 از ابواب صفات القاضى، ح 51 و 52).</ref>؛ ( بر ماست که اصول [و کلیات احکام] را بر شما القا کنیم و بر شماست که فروعات آن را خود به دست آورید). | ||
گاه نیز به برخى از شاگردان برجسته خود دستور مى دادند براى مردم فتوا دهند. یکى از همین نمونه ها، دستور امیر مؤمنان على(علیه السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مکّه است که فرمود: «و اجلس لهم العصْریْن فأفتِ المستفتی و علِّم الجاهل و ذاکر العالم» نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، نامه 67.؛ (صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم، مجلسى فراهم ساز! به آنان که فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بیاموز و با دانشمندان به بحث و گفتگو بپرداز). | گاه نیز به برخى از شاگردان برجسته خود دستور مى دادند براى مردم فتوا دهند. یکى از همین نمونه ها، دستور امیر مؤمنان على(علیه السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مکّه است که فرمود: «و اجلس لهم العصْریْن فأفتِ المستفتی و علِّم الجاهل و ذاکر العالم» <ref>نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، نامه 67.</ref>؛ (صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم، مجلسى فراهم ساز! به آنان که فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بیاموز و با دانشمندان به بحث و گفتگو بپرداز). | ||
نمونه دیگر توصیه امام باقر(علیه السلام) به ابان بن تغلب است که فرمود: «اجلس فى مسجد المدینة و افت النّاس، فإنّی اُحبّ ان یُرى فی شیعتی مثلک» رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 73، شرح حال ابان بن تغلب؛ وسائل الشیعه، همان، ج 20، ص 116.؛ (در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده! زیرا من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان دیده شود). | نمونه دیگر توصیه امام باقر(علیه السلام) به ابان بن تغلب است که فرمود: «اجلس فى مسجد المدینة و افت النّاس، فإنّی اُحبّ ان یُرى فی شیعتی مثلک» <ref>رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 73، شرح حال ابان بن تغلب؛ وسائل الشیعه، همان، ج 20، ص 116.</ref>؛ (در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده! زیرا من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان دیده شود). | ||
گاهى به مردم اجازه مى دادند، مسائل دینى خود را از شاگردان شایسته و مورد اعتماد این مکتب فرا گیرند. همان گونه که امام رضا(علیه السلام) در پاسخ کسى که از آن حضرت سؤال کرد، به علت عدم دسترسى به امام(علیه السلام) مى توانم مسائل دینى خود را از یونس بن عبدالرحمن بپرسم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آرى مى توانى. وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 107، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 33. | گاهى به مردم اجازه مى دادند، مسائل دینى خود را از شاگردان شایسته و مورد اعتماد این مکتب فرا گیرند. همان گونه که امام رضا(علیه السلام) در پاسخ کسى که از آن حضرت سؤال کرد، به علت عدم دسترسى به امام(علیه السلام) مى توانم مسائل دینى خود را از یونس بن عبدالرحمن بپرسم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آرى مى توانى. <ref>وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 107، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 33.</ref> | ||
گاه نیز شیوه اجتهاد را به شاگردان خویش مى آموختند که یکى از این نمونه ها پاسخ امام صادق(علیه السلام) به پرسش عبدالاعلى، درباره نحوه مسح بر ناخن پایى است که مجروح شده و پارچه اى بر آن گذاشته شده است. امام(علیه السلام)فرمود: «یُعرف هذا وأشباهه من کتاب الله، قال الله تعالى: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَج) حج، آیه 78 امسح علیه» وسائل الشیعه، همان، ج 1، ص 327، باب 39 از ابواب الوضوء، ح 5 (این مورد و همانند آن، از کتاب خدا فهمیده مى شود. خداوند فرمود: [در دین اسلام خدا کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد] بنابراین، بر همان پارچه [جبیره] مسح کن). | گاه نیز شیوه اجتهاد را به شاگردان خویش مى آموختند که یکى از این نمونه ها پاسخ امام صادق(علیه السلام) به پرسش عبدالاعلى، درباره نحوه مسح بر ناخن پایى است که مجروح شده و پارچه اى بر آن گذاشته شده است. امام(علیه السلام)فرمود: «یُعرف هذا وأشباهه من کتاب الله، قال الله تعالى: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَج) حج، آیه 78 امسح علیه» <ref>وسائل الشیعه، همان، ج 1، ص 327، باب 39 از ابواب الوضوء، ح 5</ref> (این مورد و همانند آن، از کتاب خدا فهمیده مى شود. خداوند فرمود: [در دین اسلام خدا کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد] بنابراین، بر همان پارچه [جبیره] مسح کن). | ||
2. فراوانى شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) | ==== 2. فراوانى شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ||
هر چند خلفاى جور تلاش مى کردند مردم را از دانش اهل بیت(علیهم السلام) بى بهره سازند و خلفاى اموى و عبّاسى با تنگناهایى که براى امامان اهل بیت(علیهم السلام) ایجاد مى کردند، فرصت کافى را براى ترویج دین و پرورش شاگردان این مکتب به آنان نمى دادند، امّا در همان فرصت هاى به دست آمده ـ به ویژه در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) ـ تعداد زیادى از طالبان دین و دانش از مکتب آن بزرگواران بهره ها گرفته اند. | هر چند خلفاى جور تلاش مى کردند مردم را از دانش اهل بیت(علیهم السلام) بى بهره سازند و خلفاى اموى و عبّاسى با تنگناهایى که براى امامان اهل بیت(علیهم السلام) ایجاد مى کردند، فرصت کافى را براى ترویج دین و پرورش شاگردان این مکتب به آنان نمى دادند، امّا در همان فرصت هاى به دست آمده ـ به ویژه در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) ـ تعداد زیادى از طالبان دین و دانش از مکتب آن بزرگواران بهره ها گرفته اند. | ||
ذهبى (م 748) در میزان الاعتدال مى نویسد: «مذهب تشیّع در میان تابعین و تابعین تابعین، گسترش داشت که همه آنان، متدیّن، اهل ورع و صدق بوده اند. از این رو، اگر احادیث آنان را رد کنیم و نپذیریم، تمامى آثار نبوى از بین خواهد رفت».میزان الاعتدال، ذهبى، ابوعبدالله محمّد بن احمد، ج 1، ص 5. | ذهبى (م 748) در میزان الاعتدال مى نویسد: «مذهب تشیّع در میان تابعین و تابعین تابعین، گسترش داشت که همه آنان، متدیّن، اهل ورع و صدق بوده اند. از این رو، اگر احادیث آنان را رد کنیم و نپذیریم، تمامى آثار نبوى از بین خواهد رفت».<ref>میزان الاعتدال، ذهبى، ابوعبدالله محمّد بن احمد، ج 1، ص 5.</ref> | ||
این سخن به خوبى گویاى نقش محدّثان مکتب اهل بیت در میان یاران ائمّه(علیهم السلام) جهت بقاى آثار نبوى و شریعت محمّدى است و در عین حال از گستردگى جمعیّت و پیروان اهل بیت در میان دانشمندان و محدّثان آن عصر حکایت مى کند. | این سخن به خوبى گویاى نقش محدّثان مکتب اهل بیت در میان یاران ائمّه(علیهم السلام) جهت بقاى آثار نبوى و شریعت محمّدى است و در عین حال از گستردگى جمعیّت و پیروان اهل بیت در میان دانشمندان و محدّثان آن عصر حکایت مى کند. | ||
3. تعدادى ازفقهاى معروف مکتب اهل بیت(علیهم السلام) | ==== 3. تعدادى ازفقهاى معروف مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ==== | ||
در میان شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) افرادى بوده اند که از برجستگى خاصّى برخوردار بوده و به حق فقیه و اسلام شناس و مورد اعتماد کامل بوده اند، که به برخى از آنان اشاره مى کنیم. | در میان شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) افرادى بوده اند که از برجستگى خاصّى برخوردار بوده و به حق فقیه و اسلام شناس و مورد اعتماد کامل بوده اند، که به برخى از آنان اشاره مى کنیم. | ||
امام صادق(علیه السلام) درباره چهار تن از یاران خویش به نام هاى برید بن معاویه عجلى، زرارة بن اعین، محمّد بن مسلم و لیث مرادى فرمود: «أربعة نُجباء، أُمناء الله على حلاله و حرامه، لولا هولاء انقطعت آثار النبوّة و | امام صادق(علیه السلام) درباره چهار تن از یاران خویش به نام هاى برید بن معاویه عجلى، زرارة بن اعین، محمّد بن مسلم و لیث مرادى فرمود: «أربعة نُجباء، أُمناء الله على حلاله و حرامه، لولا هولاء انقطعت آثار النبوّة و اندرست»<ref>خلاصة الاقوال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر ص 234؛ رجال کشى، کشى، ابوعمرو، شرح حال ابوبصیر لیث مرادى.</ref>؛ (این چهار تن از شخصیت ها و برجستگان، و امین بر [بیان] حلال و حرام خداوند هستند و اگر آنان نبودند، آثار نبوّت گسسته و نابود مى شد». | ||
مرحوم کشى نیز در رجال خویش برخى از بزرگان از شاگردان ائمّه را به عظمت و بزرگى یاد مى کند. و 18 تن از آنها را که بسیار معروف بودند، نام مى برد. | مرحوم کشى نیز در رجال خویش برخى از بزرگان از شاگردان ائمّه را به عظمت و بزرگى یاد مى کند. و 18 تن از آنها را که بسیار معروف بودند، نام مى برد. | ||
از شاگردان ارزنده ائمّه اهل بیت در این دوره، فضل بن شاذان نیشابورى (م 260) است؛ وى از یاران امام جواد و امام هادى(علیهما السلام) است و از امام رضا(علیه السلام) نیز روایت دارد و در میان علماى شیعه بسیار معروف است. مرحوم کشى مى گوید: وى 180 کتاب تألیف کرد. رجال کشى، همان، شرح حال فضل بن شاذان. | از شاگردان ارزنده ائمّه اهل بیت در این دوره، فضل بن شاذان نیشابورى (م 260) است؛ وى از یاران امام جواد و امام هادى(علیهما السلام) است و از امام رضا(علیه السلام) نیز روایت دارد و در میان علماى شیعه بسیار معروف است. مرحوم کشى مى گوید: وى 180 کتاب تألیف کرد. <ref>رجال کشى، همان، شرح حال فضل بن شاذان.</ref> | ||
برخى از این کتابها در فقه است، مانند: کتاب الفرائض الکبیر، کتاب الفرائض الاوسط، کتاب الفرائض الصغیر، کتاب الطلاق، کتاب المُتْعتیْن: متعة النساء و متعة الحجّ و... . | برخى از این کتابها در فقه است، مانند: کتاب الفرائض الکبیر، کتاب الفرائض الاوسط، کتاب الفرائض الصغیر، کتاب الطلاق، کتاب المُتْعتیْن: متعة النساء و متعة الحجّ و... . | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۵: | ||
همچنین در میان اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) چهره هاى معروف علمى و فقهى وجود دارند، که از جمله آنها احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى، احمد بن محمّد ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمّد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى و على بن مهزیار است. برخى از این بزرگان داراى تألیفات متعدد فقهى نیز بوده اند. | همچنین در میان اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) چهره هاى معروف علمى و فقهى وجود دارند، که از جمله آنها احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى، احمد بن محمّد ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمّد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى و على بن مهزیار است. برخى از این بزرگان داراى تألیفات متعدد فقهى نیز بوده اند. | ||
از شاگردان برجسته امام هادى(علیه السلام) نیز مى توان از ایّوب بن نوح، عثمان بن سعید اهوازى و عبدالعظیم حسنى (مدفون در شهر رى) نام برد که برخى از آنان داراى آثار ارزشمند علمى و فقهى هستند. | از شاگردان برجسته امام هادى(علیه السلام) نیز مى توان از ایّوب بن نوح، عثمان بن سعید اهوازى و عبدالعظیم حسنى (مدفون در شهر رى) نام برد که برخى از آنان داراى آثار ارزشمند علمى و فقهى هستند. | ||
از شاگردان برجسته و چهره هاى روشن مکتب امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز مى توان به احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، ابوعمرو عثمان بن سعید عمرى، على بن جعفر و محمّد بن حسن صفاراشاره کرد. براى آگاهى از شخصیّت برجسته و آثار این بزرگان، ر.ک : رجال کشى، رجال نجاشى، همان؛ فهرست و رجال شیخ طوسى و معجم رجال الحدیث. | از شاگردان برجسته و چهره هاى روشن مکتب امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز مى توان به احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، ابوعمرو عثمان بن سعید عمرى، على بن جعفر و محمّد بن حسن صفاراشاره کرد. <ref>براى آگاهى از شخصیّت برجسته و آثار این بزرگان، ر.ک : رجال کشى، رجال نجاشى، همان؛ فهرست و رجال شیخ طوسى و معجم رجال الحدیث.</ref> | ||
==== ویژگى هاى دوره اول: ==== | ==== ویژگى هاى دوره اول: ==== | ||
# این دوره عصر حضور ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) است که نقش عمده آنان تبیین شریعت و صیانت آن از تحریف بوده است؛ از این رو مردم موظف بودند به آنها مراجعه کرده و به طور کامل از آنان پیروى نمایند. | |||
# دسترسى مردم به حکم شرعى واقعى با مراجعه به ائمّه اهل بیت ممکن بوده است. | |||
# فقاهت در این عصر، در فراگیرى سنّت و احادیث، حفظ و نقل آنها و فتوا دادن براساس آنچه که از آیات قرآن و احادیث به طور روشن به دست مى آمد، خلاصه مى شد. | |||
# در این دوره اجتهاد را به معناى مصطلح ـ به سبب حضور ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) ـ جز در مواردى که دسترسى به آن بزرگواران ممکن نبود، مجاز نمى دانستند. | |||
# حدیث و فقه با هم آمیخته بود و مسائل فقهى براساس احادیث و غالباً به صورت غیر منظم تدوین و با اسنادش ذکر مى شد. | |||
# پرورش هزاران فقیه و محدّث در مکتب اهل بیت(علیهم السلام). | |||
________________________________________ | ________________________________________ | ||
=== دوره دوّم:عصر شکل بندى و تبویب فقه === | === دوره دوّم:عصر شکل بندى و تبویب فقه === | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۱: | ||
بنابراین در این دوره هر چند فقه و اجتهاد شکل گرفت؛ ولى در واقع همان فقه مأثور بود، البتّه گاه همین فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذکر متن روایات و اسناد آن تدوین مى شد، مانند کافى شیخ کلینى و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق؛ و گاه با حذف اسناد بلکه با تقطیع متن روایات و اقتصار روایت بر مورد فتوا، ذکر مى گردید، مانند کتاب شرایع ابن بابویه و کتابهاى هدایه و مقنع از شیخ صدوق (م 381) و نهایه شیخ طوسى (م 460). | بنابراین در این دوره هر چند فقه و اجتهاد شکل گرفت؛ ولى در واقع همان فقه مأثور بود، البتّه گاه همین فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذکر متن روایات و اسناد آن تدوین مى شد، مانند کافى شیخ کلینى و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق؛ و گاه با حذف اسناد بلکه با تقطیع متن روایات و اقتصار روایت بر مورد فتوا، ذکر مى گردید، مانند کتاب شرایع ابن بابویه و کتابهاى هدایه و مقنع از شیخ صدوق (م 381) و نهایه شیخ طوسى (م 460). | ||
این شیوه، رسم معمول فقهاى آن عصر بود؛ با این حال بزرگانى پیدا مى شدند که فراتر از شیوه معمول، گاه در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نیز تمسّک مى جستند؛ افرادى مانند عمّانى و اسکافى. | این شیوه، رسم معمول فقهاى آن عصر بود؛ با این حال بزرگانى پیدا مى شدند که فراتر از شیوه معمول، گاه در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نیز تمسّک مى جستند؛ افرادى مانند عمّانى و اسکافى. | ||
==== سه مدرسه دردوره دوم فقه اهل بیت(علیهم السلام): ==== | |||
الف) مدرسه قم و رى | ===== الف) مدرسه قم و رى ===== | ||
فقهاى این مدرسه، در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّک مى جستند و از آن، به استدلالات عقلى تعدّى نمى کردند. از بزرگان این مدرسه مى توان به صدوق پدر و پسر اشاره کرد. | فقهاى این مدرسه، در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّک مى جستند و از آن، به استدلالات عقلى تعدّى نمى کردند. از بزرگان این مدرسه مى توان به صدوق پدر و پسر اشاره کرد. | ||
این مدرسه، مدرسه اى توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا که سفیر ناحیه مقدّسه، جناب حسین بن روح نوبختى، کتاب التأدیب را به قم مى فرستد و به گروهى از فقهاى آنجا مى نویسد که: «به محتواى این کتاب نظر افکنید که چه قسمت هایى از آن مخالف چیزهایى است که نزد شماست».الغیبه، همان، ص 390 . | این مدرسه، مدرسه اى توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا که سفیر ناحیه مقدّسه، جناب حسین بن روح نوبختى، کتاب التأدیب را به قم مى فرستد و به گروهى از فقهاى آنجا مى نویسد که: «به محتواى این کتاب نظر افکنید که چه قسمت هایى از آن مخالف چیزهایى است که نزد شماست».الغیبه، همان، ص 390 . | ||
ب) مدرسه عمّانى و اسکافى | ===== ب) مدرسه عمّانى و اسکافى ===== | ||
آموزگاران این مدرسه، در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نیز تمسّک مى کردند، تا آنجا که گاه عمل به قیاس و استحسان را به آنها نسبت مى دهند. | آموزگاران این مدرسه، در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نیز تمسّک مى کردند، تا آنجا که گاه عمل به قیاس و استحسان را به آنها نسبت مى دهند. | ||
یکى از علماى این گروه، جناب حسن بن على بن ابى عقیل عمّانى (م 368) است. وى پس از دوران غیبت صغرى، زعامت پیروان اهل بیت را به عهده گرفت، و نخستین کسى بود که از اجتهاد به شیوه معروفش در مباحث فقهى بهره جُست. کتاب او المتمسّک بحبل آل الرسول است که در آن مسائل فقهى را بیان و براى آنها ادلّه اقامه کرده و فروعاتى را بر آن مترتّب ساخته است. این کتاب براى علما از مهمترین کتابهاى قابل استفاده در قرن چهارم و پنجم بود و میان پیروان این مکتب به اندازه اى مشهور بود که نجاشى درباره آن گفته است: «هیچ حاجى از خراسان نمى آمد، مگر آنکه این کتاب را طلب مى کرد و نسخه اى از آن را مى خرید و من از استادم ابوعبدالله شنیدم که از این مرد (عمّانى) بسیار ستایش مى کرد».رجال نجاشى، همان، شرح حال حسن بن على بن ابى عقیل. | یکى از علماى این گروه، جناب حسن بن على بن ابى عقیل عمّانى (م 368) است. وى پس از دوران غیبت صغرى، زعامت پیروان اهل بیت را به عهده گرفت، و نخستین کسى بود که از اجتهاد به شیوه معروفش در مباحث فقهى بهره جُست. کتاب او المتمسّک بحبل آل الرسول است که در آن مسائل فقهى را بیان و براى آنها ادلّه اقامه کرده و فروعاتى را بر آن مترتّب ساخته است. این کتاب براى علما از مهمترین کتابهاى قابل استفاده در قرن چهارم و پنجم بود و میان پیروان این مکتب به اندازه اى مشهور بود که نجاشى درباره آن گفته است: «هیچ حاجى از خراسان نمى آمد، مگر آنکه این کتاب را طلب مى کرد و نسخه اى از آن را مى خرید و من از استادم ابوعبدالله شنیدم که از این مرد (عمّانى) بسیار ستایش مى کرد».<ref>رجال نجاشى، همان، شرح حال حسن بن على بن ابى عقیل.</ref> | ||
متأسّفانه امروزه از این کتاب، اثرى باقى نمانده است؛ ولى ابن ادریس حلّى (م 598)؛ محقّق حلّى (م 676) و علاّمه حلّى (م 726) فتاوایى را از آن در کتب خویش نقل کرده اند. ابن ادریس درباره این کتاب گفته است: «کتابى نیکو و عظیم است و نزد من موجود است».سرائر، حلّى، ابن ادریس، ص 429. | متأسّفانه امروزه از این کتاب، اثرى باقى نمانده است؛ ولى ابن ادریس حلّى (م 598)؛ محقّق حلّى (م 676) و علاّمه حلّى (م 726) فتاوایى را از آن در کتب خویش نقل کرده اند. ابن ادریس درباره این کتاب گفته است: «کتابى نیکو و عظیم است و نزد من موجود است».<ref>سرائر، حلّى، ابن ادریس، ص 429.</ref> | ||
عالم دیگر که همان شیوه را ادامه داد و ارکانش را استحکام بخشید، ابوعلى محمّد بن احمد بن جنید اسکافى (م 381) است. نجاشى درباره وى مى گوید: «محمّد بن احمد بن جنید، ابوعلى کاتب اسکافى، در میان اصحاب ما، داراى اعتبارى است و مورد اعتماد و جلالت قدر است. وى تألیفات زیادى دارد».رجال نجاشى، همان، شرح حال محمّد بن احمد بن جنید. | عالم دیگر که همان شیوه را ادامه داد و ارکانش را استحکام بخشید، ابوعلى محمّد بن احمد بن جنید اسکافى (م 381) است. نجاشى درباره وى مى گوید: «محمّد بن احمد بن جنید، ابوعلى کاتب اسکافى، در میان اصحاب ما، داراى اعتبارى است و مورد اعتماد و جلالت قدر است. وى تألیفات زیادى دارد».رجال نجاشى، همان، شرح حال محمّد بن احمد بن جنید. | ||
نجاشى از کتابهایش نام مى برد، از جمله، از دو کتاب فقهى وى که تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة و الاحمدى للفقه المحمدىشیخ طوسى در «فهرست» از این کتاب با نام مختصر الاحمدى فى الفقه المحمدى نام مى برد.است. متأسّفانه این دو کتاب نیز به دست ما نرسیده، هر چند کتاب دوم تا عصر علاّمه حلّى موجود بوده است. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 238. | نجاشى از کتابهایش نام مى برد، از جمله، از دو کتاب فقهى وى که تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة و الاحمدى للفقه المحمدىشیخ طوسى در «فهرست» از این کتاب با نام مختصر الاحمدى فى الفقه المحمدى نام مى برد.است. متأسّفانه این دو کتاب نیز به دست ما نرسیده، هر چند کتاب دوم تا عصر علاّمه حلّى موجود بوده است. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 238. | ||
ج) مدرسه بغداد | ===== ج) مدرسه بغداد ===== | ||
این مدرسه را بهتر است، مدرسه شیخ مفید (م413) و شاگردانش، نظیر سیّد مرتضى (م436) و غیر او نامید. این مدرسه، میان آن دو شیوه، یعنى تمسّک به نصوص و استدلات عقلى جمع کرد، شاید از آن رو که شیخ مفید در هر دو مدرسه سابق الذکر، شاگردى کرده بود، زیرا وى از سویى شاگرد ابن جنید بود و از سوى دیگر از محضر جعفر بن محمّد بن قولویه (م 368) و مدرسه قمى ها، بهره برده است. | این مدرسه را بهتر است، مدرسه شیخ مفید (م413) و شاگردانش، نظیر سیّد مرتضى (م436) و غیر او نامید. این مدرسه، میان آن دو شیوه، یعنى تمسّک به نصوص و استدلات عقلى جمع کرد، شاید از آن رو که شیخ مفید در هر دو مدرسه سابق الذکر، شاگردى کرده بود، زیرا وى از سویى شاگرد ابن جنید بود و از سوى دیگر از محضر جعفر بن محمّد بن قولویه (م 368) و مدرسه قمى ها، بهره برده است. | ||
شیخ مفید تألیفات متعددى در فقه دارد از جمله مقنعه که تهذیب الاحکام شیخ طوسى شرح آن است. ر.ک: روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد بن باقر، ج 6، ص 153-178؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 420-422؛ معجم رجال الحدیث، همان، ج 17، ص 202-210. | شیخ مفید تألیفات متعددى در فقه دارد از جمله مقنعه که تهذیب الاحکام شیخ طوسى شرح آن است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد بن باقر، ج 6، ص 153-178؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 420-422؛ معجم رجال الحدیث، همان، ج 17، ص 202-210.</ref> | ||
==== ویژگى هاى دوره دوم: ==== | ==== ویژگى هاى دوره دوم: ==== | ||
# عرضه کتب فقهى به صورت تبویب شده، امّا غالباً در محدوده روایات و با استفاده از الفاظ روایت. | |||
# اجتهاد در این دوره، بسیط و ساده بود و با توزیع روایات و عرضه آن بر ابواب فقهى، حکم آن بیان مى شد و در استنتاج هم متن روایت ذکر مى شد. | |||
# این دوره آغاز تدوین اصول فقه به حساب مى آید؛ نخست شیخ مفید رساله اى به نام التذکرة باصول الفقه نوشت، آنگاه شاگردش سیّد مرتضى کتاب مشروح ترى در اصول فقه به نام الذریعة الى اصول الشریعه را تدوین کرد. | |||
# این دوره آغاز تدوین فقه مقارن نیز محسوب مى شود؛ به این صورت که موارد مورد اختلاف مسائل فقهى با مذاهب دیگر نیز ذکر مى شد. <ref>در این ارتباط شیخ مفید کتاب الإعلام و سیّد مرتضى کتاب هاى الانتصار و الناصریات را تدوین کردند. موسوعة الفقه الاسلامى، جمال عبدالناصر ج 1، ص 49.</ref> | |||
________________________________________ | ________________________________________ | ||
=== دوره سوّم: عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد === | === دوره سوّم: عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد === | ||
این دوره از عصر شیخ طوسى (م 460) یعنى از زمانى که وى به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد، آغاز مى شود. شیخ الطّائفه محمّد بن حسن طوسى، از شاگردان برجسته شیخ مفید و سیّد مرتضى بود و مدّت زیادى را نزد آنان شاگردى کرد. وى به مدّت 23 سال ملازم و همراه سیّد مرتضى بود، تا آنکه پس از ارتحال سیّد مرتضى، زعامت پیروان مکتب اهل بیت را بر عهده گرفت و از همه جا به سوى وى مى آمدند. بغداد از آن زمان تا وقتى که فتنه و آشوب و درگیرى آنجا را فرا گرفت مرکز تشیّع بود. | این دوره از عصر شیخ طوسى (م 460) یعنى از زمانى که وى به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد، آغاز مى شود. شیخ الطّائفه محمّد بن حسن طوسى، از شاگردان برجسته شیخ مفید و سیّد مرتضى بود و مدّت زیادى را نزد آنان شاگردى کرد. وى به مدّت 23 سال ملازم و همراه سیّد مرتضى بود، تا آنکه پس از ارتحال سیّد مرتضى، زعامت پیروان مکتب اهل بیت را بر عهده گرفت و از همه جا به سوى وى مى آمدند. بغداد از آن زمان تا وقتى که فتنه و آشوب و درگیرى آنجا را فرا گرفت مرکز تشیّع بود. | ||
شیخ طوسى نیز کتاب فقهى خود را در آغاز، همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روایات و بدون تفریعات گسترده، نوشت که از جمله کتاب «نهایه» بود. | شیخ طوسى نیز کتاب فقهى خود را در آغاز، همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روایات و بدون تفریعات گسترده، نوشت که از جمله کتاب «نهایه» بود. | ||
با ناامن شدن بغداد و تهدید شیخ طوسى، آن فقیه بزرگ در سال 448 هجرى به نجف اشرف هجرت کرد و حوزه علمیّه آنجا را تأسیس نمود. ابن جوزى درباره حوادث این دوره مى نویسد: در سال 448 در مساجد بغداد، در اذانها به جاى «حىّ على خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته مى شد. و آنچه که بالاى درب خانه ها نوشته شده بود «محمّد و على خیر البشر» کنده شد. دستور قتل ابوعبدالله بن جلاّب، رییس پارچه فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وى در رفض غلوّ مى کرد. او را کشته و جلوى مغازه اش به دار آویختند. ابوجعفر طوسى از بغداد فرار کرد و خانه اش ویران شد. (المنتظم، ابن الجوزى عبدالرحمن بن على بن محمّد، ج 16، ص 7و8). ابن اثیر نیز مى نویسد: در سال 449، خانه ابوجعفر طوسى فقیه امامیّه در کرخ غارت شد و هر چه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت (الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 637و638). | با ناامن شدن بغداد و تهدید شیخ طوسى، آن فقیه بزرگ در سال 448 هجرى به نجف اشرف هجرت کرد و حوزه علمیّه آنجا را تأسیس نمود. ابن جوزى درباره حوادث این دوره مى نویسد: در سال 448 در مساجد بغداد، در اذانها به جاى «حىّ على خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته مى شد. و آنچه که بالاى درب خانه ها نوشته شده بود «محمّد و على خیر البشر» کنده شد. دستور قتل ابوعبدالله بن جلاّب، رییس پارچه فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وى در رفض غلوّ مى کرد. او را کشته و جلوى مغازه اش به دار آویختند. ابوجعفر طوسى از بغداد فرار کرد و خانه اش ویران شد. <ref>(المنتظم، ابن الجوزى عبدالرحمن بن على بن محمّد، ج 16، ص 7و8).</ref> ابن اثیر نیز مى نویسد: در سال 449، خانه ابوجعفر طوسى فقیه امامیّه در کرخ غارت شد و هر چه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت <ref>(الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 637و638).</ref> | ||
شیخ طوسى با مهارت در علوم مختلف اسلامى از جمله تفسیر، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه اى را در فقه اسلامى ایجاد کرد. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 216-249؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 159-167. در عصر وى، کتب فقهى از شیوه مرسوم که به صورت تدوین نصوص بود، تغییر یافت و فروعات تازه اى بر آن افزوده شد. در همه این فروعات به طور کامل از استدلال به روایات و قواعد اصول عقلى استفاده گردید. | شیخ طوسى با مهارت در علوم مختلف اسلامى از جمله تفسیر، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه اى را در فقه اسلامى ایجاد کرد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 216-249؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 159-167.</ref> در عصر وى، کتب فقهى از شیوه مرسوم که به صورت تدوین نصوص بود، تغییر یافت و فروعات تازه اى بر آن افزوده شد. در همه این فروعات به طور کامل از استدلال به روایات و قواعد اصول عقلى استفاده گردید. | ||
شروع این تحوّل، از ناحیه شیخ طوسى و با نوشتن کتاب مبسوط آغاز شد. وى در مقدّمه کتاب مبسوط آورده است که: «پیوسته مخالفان، ما را تحقیر کرده و مى گویند: آنها فروعات و مسائل اندکى در فقه دارند و ادّعا مى کنند کسانى که به قیاس و اجتهاد (به معناى خاص نزد اهل سنّت) عمل نمى کنند، نمى توانند تکثیر مسائل نمایند و براساس اصول کلیّه، تفریع فروع کنند». | شروع این تحوّل، از ناحیه شیخ طوسى و با نوشتن کتاب مبسوط آغاز شد. وى در مقدّمه کتاب مبسوط آورده است که: «پیوسته مخالفان، ما را تحقیر کرده و مى گویند: آنها فروعات و مسائل اندکى در فقه دارند و ادّعا مى کنند کسانى که به قیاس و اجتهاد (به معناى خاص نزد اهل سنّت) عمل نمى کنند، نمى توانند تکثیر مسائل نمایند و براساس اصول کلیّه، تفریع فروع کنند». | ||
سپس مى افزاید: «من از گذشته به انجام این کار علاقه مند بودم، ولى کم رغبتى طایفه امامیّه، مرا از انجام آن منصرف مى ساخت، زیرا امامیّه اخبار فراوانى در اختیار داشتند و در مسائل، از الفاظ صریح و روایات بهره مى بردند، به گونه اى که اگر کسى آن الفاظ را تغییر مى داد و از لفظ دیگرى به جز روایت، براى رساندن مقصود خویش بهره مى گرفت، تعجب مى کردند. از این رو، نخست من کتاب «نهایه» را به همان شیوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن کتاب مبسوط (به شیوه تازه) شگفت زده نشوند».مقدّمه مبسوط طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفى، محمدعلى. | سپس مى افزاید: «من از گذشته به انجام این کار علاقه مند بودم، ولى کم رغبتى طایفه امامیّه، مرا از انجام آن منصرف مى ساخت، زیرا امامیّه اخبار فراوانى در اختیار داشتند و در مسائل، از الفاظ صریح و روایات بهره مى بردند، به گونه اى که اگر کسى آن الفاظ را تغییر مى داد و از لفظ دیگرى به جز روایت، براى رساندن مقصود خویش بهره مى گرفت، تعجب مى کردند. از این رو، نخست من کتاب «نهایه» را به همان شیوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن کتاب مبسوط (به شیوه تازه) شگفت زده نشوند».<ref>مقدّمه مبسوط طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفى، محمدعلى.</ref> | ||
این کلمات شیخ در «مبسوط» به خوبى نشان مى دهد که وى براى انتقال از دوره دوم فقه، به دوره سوم، کار بزرگى انجام داد و تحوّل عظیمى به وجود آورد. | این کلمات شیخ در «مبسوط» به خوبى نشان مى دهد که وى براى انتقال از دوره دوم فقه، به دوره سوم، کار بزرگى انجام داد و تحوّل عظیمى به وجود آورد. | ||
==== ویژگى هاى دوره سوم: ==== | ==== ویژگى هاى دوره سوم: ==== | ||
# نگارش جدید مسائل فقهى. مرحوم شیخ طوسى، سنّت گذشتگان را در تدوین کتب فقهى کنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول کلى به تفریع فروعات پرداخت و از تقیید به متن روایت (نه محتواى آن) در تدوین مسائل فقهى خارج شد و فصل تازه اى را در تدوین کتب فقهى امامیّه باز کرد. | |||
# توجّه به مسأله فقه مقارن به صورت گسترده تر. هر چند پیش از شیخ طوسى کتابهایى در فقه مقارن نوشته شده بود، ولى وى با نوشتن کتاب «خلاف» به طور گسترده ترى وارد این عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب امامیّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد. | |||
# ورود «اجماع» به ادلّه فقه. تا زمان سیّد مرتضى، امامیّه در مسائل فقهى به اجماع استدلال نمى کرد و تنها اهل سنّت از آن بهره مى گرفت؛ ولى از زمان سیّد مرتضى و مخصوصاً از عصر شیخ طوسى، نزد امامیّه به عنوان یکى از ادلّه مورد پذیرش قرار گرفت، هر چند حجیّت آن را از راه «لطف» و مانند آن مى دانستند. | |||
# ورود گسترده «علم اصول فقه» به عرصه فقه. شیخ طوسى با نوشتن کتاب ارزشمند و مهم خود به نام عدّة الاصول عرصه جدیدى را در علم اصول گشود. این کتاب سالها به عنوان کتاب درسى در حوزه هاى علمیّه امامیّه مورد استفاده قرار گرفت. | |||
مرحوم سیّد مهدى بحرالعلوم (م 1212) درباره این کتاب مى نویسد: «این کتاب بهترین کتابى است که در علم اصول نوشته شده است». فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدى، ج 3، ص 231. | مرحوم سیّد مهدى بحرالعلوم (م 1212) درباره این کتاب مى نویسد: «این کتاب بهترین کتابى است که در علم اصول نوشته شده است». <ref>فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدى، ج 3، ص 231.</ref> | ||
از ثمرات مهم این اثر، اثبات حجیّت خبر واحد است؛ زیرا پیش از شیخ طوسى، ادعاى اتّفاق مى شد که جز به خبر قطعى نمى شود عمل کرد؛ ولى شیخ طوسى نخستین کسى است که اثبات کرد، اخبار آحاد ـ اگر راویانش افراد موثّقى باشند ـ حجیّت دارد و ادعا کرد که عمل اصحاب به روایات همین گونه بوده است. | از ثمرات مهم این اثر، اثبات حجیّت خبر واحد است؛ زیرا پیش از شیخ طوسى، ادعاى اتّفاق مى شد که جز به خبر قطعى نمى شود عمل کرد؛ ولى شیخ طوسى نخستین کسى است که اثبات کرد، اخبار آحاد ـ اگر راویانش افراد موثّقى باشند ـ حجیّت دارد و ادعا کرد که عمل اصحاب به روایات همین گونه بوده است. | ||
# فراهم شدن دیگر عناصر لازم براى استنباط احکام. شیخ طوسى افزون بر تدوین کتابى در علم اصول، با تدوین کتابهاى رجالى و موسوعات حدیثى، خدمت بزرگى به فقها در مسیر استنباط احکام کرد. کتاب هاى رجال، فهرست و اختیار معرفة الرجال را در ارتباط با رجال و عالمان و راویان شیعه تدوین کرد و دو موسوعه حدیثى وى نیز تهذیب و استبصار نام دارد. | |||
________________________________________ | ________________________________________ | ||
=== دوره چهارم: عصر رکود و تقلید === | === دوره چهارم: عصر رکود و تقلید === | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۱: | ||
برخى از نویسندگان معتقدند، سبب دیگر رکود در این دوره، وجود جوّ عظیم تبلیغاتى علیه شیعیان و قتل و غارت آنان بود؛ این یورش ها از زمان شیخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بویه خارج گردید و «طغرل بک» که حاکمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن دیار تسلّط یافت؛ وى به قتل و غارت شیعیان پرداخت و حتّى کتابخانه شیخ طوسى را نیز به آتش کشید. | برخى از نویسندگان معتقدند، سبب دیگر رکود در این دوره، وجود جوّ عظیم تبلیغاتى علیه شیعیان و قتل و غارت آنان بود؛ این یورش ها از زمان شیخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بویه خارج گردید و «طغرل بک» که حاکمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن دیار تسلّط یافت؛ وى به قتل و غارت شیعیان پرداخت و حتّى کتابخانه شیخ طوسى را نیز به آتش کشید. | ||
در سال 579 هجرى نیز صلاح الدین ایّوبى در حلب بر شیعیان شمشیر کشید و آنها را وادار به پذیرفتن مذهب اهل سنّت و عقیده اشاعره کرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، کسى حق خطابه و تدریس ندارد. وى در مصر نیز با شیعیان به همین شیوه عمل کرد. | در سال 579 هجرى نیز صلاح الدین ایّوبى در حلب بر شیعیان شمشیر کشید و آنها را وادار به پذیرفتن مذهب اهل سنّت و عقیده اشاعره کرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، کسى حق خطابه و تدریس ندارد. وى در مصر نیز با شیعیان به همین شیوه عمل کرد. | ||
طبیعى است که در چنین جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوریهاى فقهى از عالمان گرفته شود. | طبیعى است که در چنین جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوریهاى فقهى از عالمان گرفته شود. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 299-300 (با تلخیص).</ref> | ||
ولى در این دوره نیز جمعى از فقها ـ هر چند اندک ـ مشعل فروزان فقه اهل بیت(علیهم السلام) را روشن نگاه داشتند. | ولى در این دوره نیز جمعى از فقها ـ هر چند اندک ـ مشعل فروزان فقه اهل بیت(علیهم السلام) را روشن نگاه داشتند. | ||
==== برخى از فقهاى این دوره: ==== | ==== برخى از فقهاى این دوره: ==== | ||
این دوره شاهد فقهاى ارزشمندى نیز بوده که برخى از آنان عبارتند از: | این دوره شاهد فقهاى ارزشمندى نیز بوده که برخى از آنان عبارتند از: | ||
# قاضى ابن برّاج طرابلسى (م 481)؛ مؤلّف کتاب مهذّب <ref>.ر .ک: امل الآمل، حرّ عاملى، محمّد بن حسین، ج 2، ص 149؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 202-206؛ اعیان الشیعه، همان،ج 8، ص 18.</ref> | |||
# ابوعلى طوسى، فرزند شیخ طوسى (م حدود 515)؛ <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 76 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 244-246.</ref> | |||
# فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م 548) نویسنده تفسیر ارزشمند مجمع البیان. وى آراى فقهى خویش را ذیل آیات الاحکام در همان کتاب تفسیر خود آورده است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 216و217؛ روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 357-365؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 398-400؛ مقدّمه تفسیر مجمع البیان، طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن ، با تحقیق جمعى از دانشمندان</ref> | |||
# ابوجعفر محمّد بن على طوسى معروف به «ابن حمزه» (م حدود 550) کتاب فقهى او الوسیلة الى نیل الفضیلة نام دارد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 262-274؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص263و264.</ref> | |||
# قطب الدین راوندى (م 573) مؤلّف کتاب فقه القرآن. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 125-127؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 5-9؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 239-241.</ref> | |||
# ابوالمکارم حمزة بن على بن ابوالمحاسن، معروف به «ابن زهره» (م 585) کتاب معروف او در فقه و اصول، غنیة النزوع نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 105و106؛ روضات الجنّات، همان،ج 2، ص 374-377؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 249و250.</ref> | |||
==== ویژگى هاى دوره چهارم: ==== | ==== ویژگى هاى دوره چهارم: ==== | ||
# رکود علمى در فقه و تقلید از آثار شیخ طوسى. برهمین اساس و به تبع شیخ طوسى در این دوره به علم اصول توجّه ویژه اى شد و از عنصر عقل در استدلالات، بهره بیشترى گرفته شد و ابن زهره، بخشى از کتاب غنیه را به علم اصول اختصاص داد. وى در عرصه هاى مختلف به طور روشن بر عقل اعتماد کرد. همچنین سدید الدّین حمصى (م 588) نیز کتابى به نام المصادر فى اصول الفقه نوشت. | |||
# توجّه به فقه القرآن. قطب الدین راوندى(م 573) در همین زمینه کتابى با نام فقه القرآن نوشت و شیخ طبرسى نیز در تفسیر مجمع البیان به این مسأله توجّه خاصّى کرد. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 302و303 (با اندکى تصرّف و تلخیص). | |||
(م 573) در همین زمینه کتابى با نام فقه القرآن نوشت و شیخ طبرسى نیز در تفسیر مجمع البیان به این مسأله توجّه خاصّى کرد. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 302و303 (با اندکى تصرّف و تلخیص). | |||
________________________________________ | ________________________________________ | ||
=== دوره پنجم: عصر تجدید حیات فقهى اهل بیت(علیهم السلام) === | === دوره پنجم: عصر تجدید حیات فقهى اهل بیت(علیهم السلام) === | ||
پس از آنکه سالها افکار شیخ طوسى بر فقه شیعه سایه افکنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمى شیخ، کسى با وى مخالفت نمى کرد، در اواخر قرن ششم راه نقدافکار وى گشوده شد ونشاط فقاهت و اجتهاد بار دیگر به جمع فقها بازگشت. این حرکت تا قرن یازدهم (عصر سیطره اخباریون) ادامه یافت. | پس از آنکه سالها افکار شیخ طوسى بر فقه شیعه سایه افکنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمى شیخ، کسى با وى مخالفت نمى کرد، در اواخر قرن ششم راه نقدافکار وى گشوده شد ونشاط فقاهت و اجتهاد بار دیگر به جمع فقها بازگشت. این حرکت تا قرن یازدهم (عصر سیطره اخباریون) ادامه یافت. | ||
هر چند عالمانى چون سدید الدّین محمود بن على حمصى رازى (م 583) و ابن زهره حلبى (م585)، کم و بیش به نقد افکار شیخ پرداختند؛ ولى پرچمدار این نهضت که به طور گسترده وارد این عرصه شد، محمّد بن ادریس حلّى (م 598) است. ر.ک: امل الآمل،همان، ج2، ص243و روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 274-290. | هر چند عالمانى چون سدید الدّین محمود بن على حمصى رازى (م 583) و ابن زهره حلبى (م585)، کم و بیش به نقد افکار شیخ پرداختند؛ ولى پرچمدار این نهضت که به طور گسترده وارد این عرصه شد، محمّد بن ادریس حلّى (م 598) است. <ref>ر.ک: امل الآمل،همان، ج2، ص243و روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 274-290.</ref> | ||
ابن ادریس با نقد افکار علمى شیخ طوسى خدمت بزرگى را به اجتهاد و فقاهت کرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشید. | ابن ادریس با نقد افکار علمى شیخ طوسى خدمت بزرگى را به اجتهاد و فقاهت کرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشید. | ||
ابن ادریس به صراحت در سرائر مى گوید: «من جز از دلیل روشن و برهان آشکار، از کسى تقلید نمى کنم». سرائر، همان، ج 1، ص 51. | ابن ادریس به صراحت در سرائر مى گوید: «من جز از دلیل روشن و برهان آشکار، از کسى تقلید نمى کنم». <ref>سرائر، همان، ج 1، ص 51.</ref> | ||
او طریق صحیح در اجتهاد و فقاهت را چنین بیان مى کند که: «طریق صحیح نزد من عمل به کتاب خدا، یا سنّت رسول خداست که به طور متواتر رسیده باشد، یا اجماع است. و اگر این سه راه نبود، آنچه را که محقّقان مى توانند در مسائل شرعى بدان اعتماد کنند، تمسّک به دلیل عقل قطعى است؛ زیرا در این صورت مسائل شرعى براساس دلیل عقلى بقا یافته و به دلیل عقل موکول شده است».همان، ج 1، ص 46. | او طریق صحیح در اجتهاد و فقاهت را چنین بیان مى کند که: «طریق صحیح نزد من عمل به کتاب خدا، یا سنّت رسول خداست که به طور متواتر رسیده باشد، یا اجماع است. و اگر این سه راه نبود، آنچه را که محقّقان مى توانند در مسائل شرعى بدان اعتماد کنند، تمسّک به دلیل عقل قطعى است؛ زیرا در این صورت مسائل شرعى براساس دلیل عقلى بقا یافته و به دلیل عقل موکول شده است».<ref>همان، ج 1، ص 46.</ref> | ||
ابن ادریس ـ بر خلاف شیخ طوسى ـ به اخبار آحاد اعتماد نداشت. همان، ص 51. | ابن ادریس ـ بر خلاف شیخ طوسى ـ به اخبار آحاد اعتماد نداشت. <ref>همان، ص 51.</ref> | ||
این حرکت رو به رشد در باب اجتهاد و فقاهت، به وسیله جعفر بن حسن بن یحیى بن سعید حلّى، معروف به «محقّق حلّى» (م 676) ادامه یافت و از بالندگى و فروزندگى فوق العاده اى برخوردار شد. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 182-191؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 89-93. | این حرکت رو به رشد در باب اجتهاد و فقاهت، به وسیله جعفر بن حسن بن یحیى بن سعید حلّى، معروف به «محقّق حلّى» (م 676) ادامه یافت و از بالندگى و فروزندگى فوق العاده اى برخوردار شد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 182-191؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 89-93.</ref> | ||
شایان توجّه است هرگاه به طور مطلق «محقّق» گفته شود، وى مقصود است و در فضل و دانش او همین بس که کتاب شرایع الاسلام از زمان تألیف تا قریب به زمان ما، کتاب درسى حوزه هاى علمیّه امامیّه بوده و شرح فراوانى بر آن نوشته شده است. گفته شده که بیش از یکصد شرح بر این کتاب نوشته شده است. (موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 58). | شایان توجّه است هرگاه به طور مطلق «محقّق» گفته شود، وى مقصود است و در فضل و دانش او همین بس که کتاب شرایع الاسلام از زمان تألیف تا قریب به زمان ما، کتاب درسى حوزه هاى علمیّه امامیّه بوده و شرح فراوانى بر آن نوشته شده است. گفته شده که بیش از یکصد شرح بر این کتاب نوشته شده است. <ref>(موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 58).</ref> | ||
از کتابهاى دیگر وى مى توان به معتبر و مختصر النافع اشاره کرد. | از کتابهاى دیگر وى مى توان به معتبر و مختصر النافع اشاره کرد. | ||
محقّق حلّى به تهذیب آراى شیخ پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنى عرضه کرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادریس به دفاع از مکتب شیخ طوسى پرداخت. جامع المقاصد، محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، ج 1، ص 20، (مقدّمه تحقیق) | محقّق حلّى به تهذیب آراى شیخ پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنى عرضه کرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادریس به دفاع از مکتب شیخ طوسى پرداخت. <ref>جامع المقاصد، محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، ج 1، ص 20، (مقدّمه تحقیق)</ref> | ||
از مهمترین اقدامات محقّق ترتیب فقه و تهذیب ابواب آن بود. وى در تقسیم فقه، ابتکارى به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرد. پیش از این، چنین ترتیبى در تنظیم ابواب فقه به گونه اى کامل مراعات نمى شد. مثلا شیخ طوسى در مبسوط کتاب ارث را (با نام کتاب الفرائض و المواریث) در کنار کتاب وصایا و نکاح آورده است، با آنکه وصایا ونکاح از قسم عقود و ارث از قسم احکام است. موارد دیگرى نیز در کتاب دیده مى شود که نحوه تنظیم آن، با چینش محقّق حلّى در ابواب فقه تفاوت دارد. | از مهمترین اقدامات محقّق ترتیب فقه و تهذیب ابواب آن بود. وى در تقسیم فقه، ابتکارى به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرد. پیش از این، چنین ترتیبى در تنظیم ابواب فقه به گونه اى کامل مراعات نمى شد. مثلا شیخ طوسى در مبسوط کتاب ارث را (با نام کتاب الفرائض و المواریث) در کنار کتاب وصایا و نکاح آورده است، با آنکه وصایا ونکاح از قسم عقود و ارث از قسم احکام است. موارد دیگرى نیز در کتاب دیده مى شود که نحوه تنظیم آن، با چینش محقّق حلّى در ابواب فقه تفاوت دارد. | ||
=== جمعى از فقهاى دوره پنجم: === | === جمعى از فقهاى دوره پنجم: === | ||
این دوره شاهد وجود فقهاى برجسته و ارزشمندى در تاریخ فقاهت امامیّه است که به فقه، رشد و بالندگى خاصى بخشیدند. افزون بر ابن ادریس و محقّق حلّى که از آنها نام برده شد برخى دیگر از فقهاى برجسته این دوره عبارتند از: | این دوره شاهد وجود فقهاى برجسته و ارزشمندى در تاریخ فقاهت امامیّه است که به فقه، رشد و بالندگى خاصى بخشیدند. افزون بر ابن ادریس و محقّق حلّى که از آنها نام برده شد برخى دیگر از فقهاى برجسته این دوره عبارتند از: | ||
# احمد بن موسى بن جعفر بن طاووس، (م 673)وى در زمینه فقه، دوره شش جلدى بشرى المحقّقین و دوره چهارجلدى الملاذ را تدوین کرد رجال ابن داود، حلّى، حسن بن على، شرح حال شماره 140. ولى متأسّفانه امروز هیچ یک از این دو در اختیار ما نیست. | |||
وى در زمینه فقه، دوره شش جلدى بشرى المحقّقین و دوره چهارجلدى الملاذ را تدوین کرد رجال ابن داود، حلّى، حسن بن على، شرح حال شماره 140. ولى متأسّفانه امروز هیچ یک از این دو در اختیار ما نیست. | # ابومنصور جمال الدین حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلّى معروف به علاّمه حلّى (م 726)، هنگامى که در فقه امامیّه «علاّمه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علاّمه حلّى است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 269-286؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 396-408.</ref> او بر شیوه استادش محقّق حلّى در فقه تأکید ورزید، ولى از خود نیز ابتکاراتى نشان داد. علاّمه حلّى به فقه به ویژه معاملات، توسعه بخشید و بیش از گذشتگان به قواعد اصولى استناد جست. از کتاب هاى مهم او، منتهى المطلب، مختلف الشیعه، تذکرة الفقهاء و قواعد الاحکام است. | ||
# فخر المحقّقین محمّد بن حسن حلّى (م 771)، وى فرزند علاّمه حلّى و مؤلّف کتاب ایضاح الفوائد شرح کتاب قواعدِ پدر بزرگوارش علاّمه حلّى است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 330-339؛ اعیان الشیعه، همان، ج9،ص159.</ref> | |||
هنگامى که در فقه امامیّه «علاّمه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علاّمه حلّى است. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 269-286؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 396-408. او بر شیوه استادش محقّق حلّى در فقه تأکید ورزید، ولى از خود نیز ابتکاراتى نشان داد. علاّمه حلّى به فقه به ویژه معاملات، توسعه بخشید و بیش از گذشتگان به قواعد اصولى استناد جست. از کتاب هاى مهم او، منتهى المطلب، مختلف الشیعه، تذکرة الفقهاء و قواعد الاحکام است. | # محمّد بن مکّى عاملى، معروف به شهید اوّل (شهید در 786)،او نیز از پیروان مکتب علاّمه حلّى به شمار مى رود؛ و خود نیز عالمى محقّق و متبحّر در فقه اسلامى بود و کتاب معروف اللّمعة الدّمشقیة که متن کاملى از دوره فقه به شمار مى رود، قرنهاست که با شرح شهید ثانى به نام الروضة البهیة فى شرح اللّمعة الدّمشقیة کتاب درسى حوزه هاى علمیّه امامیّه است. برخى دیگر از کتاب هاى معروف فقهى وى الذکرى ، الدروس فى فقه الامامیة و البیان نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 181-183؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 3-21؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 59-64.</ref> | ||
# جمال الدین مقداد بن عبدالله سیورى حلّى، معروف به «فاضل مقداد» (م 826)، وى از فقهاى بزرگ اهل بیت(علیهم السلام) و جامع معقول و منقول و محدّث و متکلّم بود. مهم ترین کتاب وى در فقه التنقیح الرائع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است و کتاب کنزالعرفان. <ref>ر.ک: ریاض العلماء، افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، ج 5، ص 216؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 134.</ref> | |||
(م 771) | # احمد بن محمّد بن فهد حلّى، معروف به «ابن فهد حلّى» (م 841)، شیخ حرّ عاملى از وى با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهیزکار و داراى جلالت قدر یاد کرده است. مهمترین کتاب فقهى او المهذّب البارع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 71-75؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 147و148.</ref> | ||
# على بن الحسین عاملى کرکى (م 940)، وى به نام «محقّق ثانى» و «محقّق کرکى» معروف است. او داراى کتابهاى فراوانى است که مهمترین کتاب فقهى او که بسیار مورد توجّه فقهاست جامع المقاصد فى شرح القواعد نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 121؛ روضات الجنات، همان، ج 4، ص 360-375؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 208-212.</ref> | |||
# زین الدّین بن على بن احمد عاملى، معروف به شهید ثانى (شهید در 966)، وى از بزرگان فقهاى شیعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقیق و جلالت قدر است؛ آن عالم بزرگ کتابهاى فراوانى نوشته است که مشهورترین آنها در فقه مسالک الافهام فى شرح شرایع الاسلام و الروضة البهیة فى شرح اللّمعة الدّمشقیه و روض الجنان است که شرح ارشاد الأذهان علاّمه حلّى است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 85-91؛ روضات الجنّات، همان، ج 3، ص 352-387؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 143-158.</ref> | |||
کتاب معروف اللّمعة الدّمشقیة که متن کاملى از دوره فقه به شمار مى رود، قرنهاست که با شرح شهید ثانى به نام الروضة البهیة فى شرح اللّمعة الدّمشقیة کتاب درسى حوزه هاى علمیّه امامیّه است. برخى دیگر از کتاب هاى معروف فقهى وى الذکرى ، الدروس فى فقه الامامیة و البیان نام دارد. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 181-183؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 3-21؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 59-64. | # احمد بن محمّد اردبیلى (م 993)، وى از سویى به جهت تحقیق و دقت علمى به «محقّق اردبیلى» و از سوى دیگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبیلى» شهرت یافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به یادگار مانده است که یکى از آنها مجمع الفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان است که شرح کتاب ارشاد الاذهان علاّمه حلّى است و مشتمل بر دوره کامل فقهى همراه با دقّت و تحقیق است و دیگرى «زبدة البیان فى احکام القرآن» است که در آن به بررسى آیات الاحکام پرداخته است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 23؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 79-85 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 80-82.</ref> | ||
# محمّد بن على بن حسین موسوى عاملى، معروف به صاحب مدارک (م 1009)، وى عالمى ارزشمند، محقّقى دقیق و جامع علوم مختلف بود. مهمترین کتاب فقهى وى مدارک الاحکام فى شرح شرایع الاسلام نام دارد. ر<ref>.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 167و168؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 45-55؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 6و7.</ref> «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» (شیخ حسن بن زین الدّین (م1011) از پیروان مکتب محقّق اردبیلى به شمار مى روند. این دو تن نیز همچون محقّق اردبیلى در تمسّک و استدلال به روایات، سخت گیر بودند و سند روایتى را مى پذیرفتند که عدالت راوى آن، با دو شاهد عادل تأیید شده باشد و شهادت یک عادل و یا متخصّص رجالى را در عدالت او کافى نمى دانستند. <ref>موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت(علیهم السلام)، همان، ج 1، ص 61.</ref> | |||
وى از فقهاى بزرگ اهل بیت(علیهم السلام) و جامع معقول و منقول و محدّث و متکلّم بود. مهم ترین کتاب وى در فقه التنقیح الرائع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است و کتاب کنزالعرفان. ر.ک: ریاض العلماء، افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، ج 5، ص 216؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 134. | # محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (م1090)،# وى مؤلّف کتاب کفایة الاحکام و ذخیرة المعاد است و شیوه اجتهادى و فقاهتى او نیز متأثّر از محقّق اردبیلى است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 250؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 68-77؛ الکنى و الالقاب، قمى، شیخ عبّاس، ج 3، ص 159و160.</ref> | ||
شیخ حرّ عاملى از وى با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهیزکار و داراى جلالت قدر یاد کرده است. مهمترین کتاب فقهى او المهذّب البارع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 71-75؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 147و148. | |||
وى به نام «محقّق ثانى» و «محقّق کرکى» معروف است. او داراى کتابهاى فراوانى است که مهمترین کتاب فقهى او که بسیار مورد توجّه فقهاست جامع المقاصد فى شرح القواعد نام دارد. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 121؛ روضات الجنات، همان، ج 4، ص 360-375؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 208-212. | |||
وى از بزرگان فقهاى شیعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقیق و جلالت قدر است؛ آن عالم بزرگ کتابهاى فراوانى نوشته است که مشهورترین آنها در فقه مسالک الافهام فى شرح شرایع الاسلام و الروضة البهیة فى شرح اللّمعة الدّمشقیه و روض الجنان است که شرح ارشاد الأذهان علاّمه حلّى است. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 85-91؛ روضات الجنّات، همان، ج 3، ص 352-387؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 143-158. | |||
وى از سویى به جهت تحقیق و دقت علمى به «محقّق اردبیلى» و از سوى دیگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبیلى» شهرت یافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به یادگار مانده است که یکى از آنها مجمع الفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان است که شرح کتاب ارشاد الاذهان علاّمه حلّى است و مشتمل بر دوره کامل فقهى همراه با دقّت و تحقیق است و دیگرى «زبدة البیان فى احکام القرآن» است که در آن به بررسى آیات الاحکام پرداخته است. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 23؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 79-85 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 80-82. | |||
وى عالمى ارزشمند، محقّقى دقیق و جامع علوم مختلف بود. مهمترین کتاب فقهى وى مدارک الاحکام فى شرح شرایع الاسلام نام دارد. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 167و168؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 45-55؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 6و7. «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» (شیخ حسن بن زین الدّین (م1011) از پیروان مکتب محقّق اردبیلى به شمار مى روند. این دو تن نیز همچون محقّق اردبیلى در تمسّک و استدلال به روایات، سخت گیر بودند و سند روایتى را مى پذیرفتند که عدالت راوى آن، با دو شاهد عادل تأیید شده باشد و شهادت یک عادل و یا متخصّص رجالى را در عدالت او کافى نمى دانستند. موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت(علیهم السلام)، همان، ج 1، ص 61. | |||
وى مؤلّف کتاب کفایة الاحکام و ذخیرة المعاد است و شیوه اجتهادى و فقاهتى او نیز متأثّر از محقّق اردبیلى است. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 250؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 68-77؛ الکنى و الالقاب، قمى، شیخ عبّاس، ج 3، ص 159و160. | |||
==== ویژگى هاى دوره پنجم: ==== | ==== ویژگى هاى دوره پنجم: ==== | ||
1. شکسته شدن عصر تقلید از گذشتگان به طور کامل. | 1. شکسته شدن عصر تقلید از گذشتگان به طور کامل. | ||
خط ۵۹۹: | خط ۵۸۰: | ||
(150). در میان دانشمندان اهل سنّت نیز دو موسوعه مهم فقهى به صورت الفبایى تدوین شده است که نخستین آن، موسوعة الفقه الاسلامى(موسوعه جمال عبدالناصر) است که تا کنون 20 جلد از آن منتشر شده است و تا کلمه «اقتناء» رسیده و پس از آن متوقّف شده است و دیگرى موسوعه فقهیّه کویتى، وزارت اوقاف و شئون اسلامى است که تا کنون 40 جلد از آن منتشر شده است. | (150). در میان دانشمندان اهل سنّت نیز دو موسوعه مهم فقهى به صورت الفبایى تدوین شده است که نخستین آن، موسوعة الفقه الاسلامى(موسوعه جمال عبدالناصر) است که تا کنون 20 جلد از آن منتشر شده است و تا کلمه «اقتناء» رسیده و پس از آن متوقّف شده است و دیگرى موسوعه فقهیّه کویتى، وزارت اوقاف و شئون اسلامى است که تا کنون 40 جلد از آن منتشر شده است. | ||
(151) . متن سخن امام خمینى(قدس سره) چنین است: «این جانب معتقد به فقه سنّتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلّف از آن را جایز نمى دانم». (صحیفه امام، همان، ج 21، ص 289). | (151) . متن سخن امام خمینى(قدس سره) چنین است: «این جانب معتقد به فقه سنّتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلّف از آن را جایز نمى دانم». (صحیفه امام، همان، ج 21، ص 289). | ||
== منابع: == | == منابع: == | ||
برگرفته از دائرة المعارف فقه مقارن ، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی | برگرفته از دائرة المعارف فقه مقارن ، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی |