۸۷٬۱۹۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[امام علی' به '[[علی بن ابی طالب') |
جز (جایگزینی متن - '[[علی بن ابی طالب(ع)' به '[[علی بن ابی طالب') |
||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
اشتغال برخی از علما به فقه فرضی، باعث گسترش دایره اختلاف گردید. ولی مخالفت با دلیل و برهان محکوم بود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند، به دلیل توجه داشتند، تعصب را مردود میدانستند و طرفدار حق بودند از هر طرفی که باشد.<br> | اشتغال برخی از علما به فقه فرضی، باعث گسترش دایره اختلاف گردید. ولی مخالفت با دلیل و برهان محکوم بود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند، به دلیل توجه داشتند، تعصب را مردود میدانستند و طرفدار حق بودند از هر طرفی که باشد.<br> | ||
اختلافنظر صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسیاری از مسائل فقهی، یک ضرورت علمی و یک مسئله طبیعی بود که فهم و ادراک متون و ادله شرعیه آن را اقتضا میکرد، نه اختلاف ناشی از تقلید و تعصب. پیروان مذاهب برای هر یک دلیلی اظهار میکردند و به صحیح بودن آن از نظر علمی متقاعد میشدند و پس از آن مذهب خود را کنار نمیگذاشتند. | اختلافنظر صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسیاری از مسائل فقهی، یک ضرورت علمی و یک مسئله طبیعی بود که فهم و ادراک متون و ادله شرعیه آن را اقتضا میکرد، نه اختلاف ناشی از تقلید و تعصب. پیروان مذاهب برای هر یک دلیلی اظهار میکردند و به صحیح بودن آن از نظر علمی متقاعد میشدند و پس از آن مذهب خود را کنار نمیگذاشتند. | ||
اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد، موجب ستیز و دشمنی و جدایی میانشان نمیگردید. برخی از آنها یکدیگر را دعوت میکردند و برخی پشت سر برخی دیگر نماز میخواندند، اما مقلدان دشمن یکدیگر شدند و نسبت به یکدیگر کینه به دل گرفتند و نماز خواندن را پشت سر کسانی که در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها کردند و به سرزنش و طعن اتباع مذاهب دیگر پرداختند. شیخ [[رشید رضا|محمد رشید رضا]] دراینباره میگوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتی برای آنها است، و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید از مذهب خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتی به خاطر منافع شخصی خود تحریم کردند. برخی نیز یکدیگر را طعن کردند که در کتب تاریخ و غیر آن معروف است تا جایی که برخی از مسلمانان چنان چه به کشوری روند که مردم آن به مذهب دیگری تعصب داشته باشند، نگاهشان به او همچون نگاه آنها به شتری است که دچار بیماری جرب و پوستی است».<ref>عیسی، 1389: 134.</ref> شوکانی میگوید: برخی از زیدیه که مدعی علم بودند، مرد صالحی را به این خاطر تکفیر کردند که دستهای خود را بر خلاف روش آنها برای دعا برداشته بود و یادآور میشود که لقب سنی در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند سنی تنها به کسانی گفته میشود که طرفدار [[معاویه]] و در ستیز با [[علی بن ابی طالب | اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد، موجب ستیز و دشمنی و جدایی میانشان نمیگردید. برخی از آنها یکدیگر را دعوت میکردند و برخی پشت سر برخی دیگر نماز میخواندند، اما مقلدان دشمن یکدیگر شدند و نسبت به یکدیگر کینه به دل گرفتند و نماز خواندن را پشت سر کسانی که در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها کردند و به سرزنش و طعن اتباع مذاهب دیگر پرداختند. شیخ [[رشید رضا|محمد رشید رضا]] دراینباره میگوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتی برای آنها است، و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید از مذهب خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتی به خاطر منافع شخصی خود تحریم کردند. برخی نیز یکدیگر را طعن کردند که در کتب تاریخ و غیر آن معروف است تا جایی که برخی از مسلمانان چنان چه به کشوری روند که مردم آن به مذهب دیگری تعصب داشته باشند، نگاهشان به او همچون نگاه آنها به شتری است که دچار بیماری جرب و پوستی است».<ref>عیسی، 1389: 134.</ref> شوکانی میگوید: برخی از زیدیه که مدعی علم بودند، مرد صالحی را به این خاطر تکفیر کردند که دستهای خود را بر خلاف روش آنها برای دعا برداشته بود و یادآور میشود که لقب سنی در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند سنی تنها به کسانی گفته میشود که طرفدار [[معاویه]] و در ستیز با [[علی بن ابی طالب|علی]] است.<ref>الاشقر، 1412: 175ـ176.</ref><br> | ||
اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه خطیری رسید، به نحوی که با یکدیگر دشمن شدند و در توطئه و اذیت و آزار یکدیگر تلاش کردند و این مسئله موجب پیدایش فتنههای بسیاری گردید. <br> | اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه خطیری رسید، به نحوی که با یکدیگر دشمن شدند و در توطئه و اذیت و آزار یکدیگر تلاش کردند و این مسئله موجب پیدایش فتنههای بسیاری گردید. <br> | ||
تاریخ رویدادهای متعددی را از این موارد برای ما بازگو میکند از جمله حافظ بن کثیر یادآور میشود در سال 595 ق که پادشاه افضل بن صلاحالدین درگذشت، عزیز مصر تصمیم گرفت حنبلیها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برانند.<ref>ابنکثیر، 1966: 13/18.</ref><br> | تاریخ رویدادهای متعددی را از این موارد برای ما بازگو میکند از جمله حافظ بن کثیر یادآور میشود در سال 595 ق که پادشاه افضل بن صلاحالدین درگذشت، عزیز مصر تصمیم گرفت حنبلیها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برانند.<ref>ابنکثیر، 1966: 13/18.</ref><br> |