پرش به محتوا

طریقت خلوتیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان = طریقت‌های صوفیه در مصر
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام = طریقت خلوتیه
| نام رایج =  خلوتیه
| تاریخ شکل گیری = ۸۰۰ ق
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری = گیلان
| موسس = ابوعبدالله سراج‌الدین عمر بن اکمل‌الدین لاهیجی
| عقیده =  خلوت‌نشینی‌ و ریاضت
}}
'''طریقت خَلْوَتیّه''' (ترکی: حَلوِتیه) از طریقه‌های صوفیانۀ ترک که شاخه‌های پرشمار آن در مناطق مختلف جهان پیروان بسیار دارد. تاریخ شکل‌گیری و سیر تحول و گسترش این طریقه را می‌توان در ۳ مرحله بررسی کرد: ۱. دورۀ نخستین، ۲. رشد و گسترش در آناتولی، ۳. انتشار در دیگر مناطق.
'''طریقت خَلْوَتیّه''' (ترکی: حَلوِتیه) از طریقه‌های صوفیانۀ ترک که شاخه‌های پرشمار آن در مناطق مختلف جهان پیروان بسیار دارد. تاریخ شکل‌گیری و سیر تحول و گسترش این طریقه را می‌توان در ۳ مرحله بررسی کرد: ۱. دورۀ نخستین، ۲. رشد و گسترش در آناتولی، ۳. انتشار در دیگر مناطق.


=دورۀ نخستین=
== دورۀ نخستین ==
مراحل آغازین شکل‌گیری طریقۀ خلوتیه چندان روشن نیست و در منابع از نخستین مشایخ آن صحبت چندانی به میان نیامده است. تنها می‌دانیم که این طریقه به شخصی به نام ابوعبدالله سراج‌الدین عمر بن اکمل‌الدین لاهیجی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م)، یا به اختصار پیر عمر خلوتی ــ که نخستین پیر این طریقه به شمار می‌آید ــ منسوب است. عمر خلوتی در اصل از شیروان بود و به خاندانی از صوفیان و مشایخ تعلق داشت که از شیروان به گیلان، و شهر لاهیجان مهاجرت کرده‌ بودند. وی تربیت اولیۀ خود را از پدرش دریافت داشت و در جوانی به خدمت سپاه ایلخانان درآمد؛ اما در جنگی که با امیرچوپان درگرفت، به اسارت گرفته شد و پس از رهایی به خوارزم گریخت و در آنجا به کریم‌الدین محمد خوارزمی (محمد نورخلوتی، پیرمحمد خلوتی، محمد بن نور بالِسی) (د ۷۵۱ ق / ۱۳۵۰ م) پیوست که در برخی از منابع عموی او خوانده شده، و ظاهراً خود از مشایخ آن دیار بوده‌ است. <ref>حلواجی‌باشی‌زاده، گ ۱۱۶ الف ـ ۱۱۶ ب؛ گولپینارلی، 205؛ «دائرة‌المعارف .[۱]..»، XXXIV / 65</ref>
مراحل آغازین شکل‌گیری طریقۀ خلوتیه چندان روشن نیست و در منابع از نخستین مشایخ آن صحبت چندانی به میان نیامده است. تنها می‌دانیم که این طریقه به شخصی به نام ابوعبدالله سراج‌الدین عمر بن اکمل‌الدین لاهیجی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م)، یا به اختصار پیر عمر خلوتی ــ که نخستین پیر این طریقه به شمار می‌آید ــ منسوب است. عمر خلوتی در اصل از شیروان بود و به خاندانی از صوفیان و مشایخ تعلق داشت که از شیروان به گیلان، و شهر لاهیجان مهاجرت کرده‌ بودند. وی تربیت اولیۀ خود را از پدرش دریافت داشت و در جوانی به خدمت سپاه ایلخانان درآمد؛ اما در جنگی که با امیرچوپان درگرفت، به اسارت گرفته شد و پس از رهایی به خوارزم گریخت و در آنجا به کریم‌الدین محمد خوارزمی (محمد نورخلوتی، پیرمحمد خلوتی، محمد بن نور بالِسی) (د ۷۵۱ ق / ۱۳۵۰ م) پیوست که در برخی از منابع عموی او خوانده شده، و ظاهراً خود از مشایخ آن دیار بوده‌ است.


=پیر محمد خلوتی=
==معناشناسی واژۀ خلوتیه==
در منابع اطلاعات چندانی دربارۀ پیرمحمد خلوتی نمی‌توان یافت. جامی در جایی او را از نوادگان احمد جام به‌شمار می‌آورد و اشاره می‌کند که وی ظاهری بس شوریده داشته ‌است<ref>جامی. ص ۴۵۵</ref>. وی در شرح احوال ظهیرالدین خلوتی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م) نیز، او را مرید سیف‌الدین خلوتی، و وی را مرید محمد خلوتی می‌شمارد و مدفن هر سۀ آنان را در گازرگاه هرات می‌داند<ref>ص ۵۰۴؛ نیز نک‍: معصوم‌علیشاه، ۲ / ۳۶۶</ref>. اصیل‌الدین واعظ هروی نیز در رسالۀ مزارات هرات، پیرمحمد خلوتی را یکی از مشایخ خوارزم می‌شمرد و آرامگاه او را در گورستان خلوتیان در گازرگاه هرات می‌داند (ص ۴۹-۵۰). بنا بر برخی از منابع دیگر پیرمحمد خلوتی خود مرید شیخ ابراهیم زاهد گیلانی (د ۷۰۵ ق / ۱۳۰۵ م) به شمار آمده ‌است <ref>ابن‌کربلایی، ۱۲ / ۴۷۲-۴۷۳؛ عبدالله افندی، ۱۴۱</ref> و به این ترتیب، می‌توان گفت که سلسلۀ مشایخ طریقۀ خلوتیه همچون طریقه‌های صفویه، بیرامیه و جلوتیه، به شخصی واحد، یعنی ابراهیم زاهد گیلانی می‌رسد و از این نظر نقطۀ مشترکی می‌یابد.
===ریشه و معنای خلوت===
خلوت يعنی اينكه شخصی مدتی را به تن‌هایی در جايی مثل كوه (برگرفته از آيه 68 سوره نحل) و يا زاويه سپری نمايد و خلوت نشينی يعنی انجام یک‌سری آداب و اصول در طی هفت يا چهل روز.
دوری از مردم و خلوت‌گزینی و چله‌نشینی از سنت‌های خلوتيان است كه منشأ آن را ميقات حضرت موسی می‌دانند<ref>بروسوى، اسماعيل/ حقى، تمام الفيض في باب الرجال، تحقيق رمضان موصلى. على ناملى، [[سوریه|سوريه]] – [[دمشق]]، دارنينوى للدراسات والنشر و توزيع، 2011م</ref>. البته دلايل زياد دیگری نيز برای انتخاب عدد چهل و آثار آن ذكر نموده‌اند از جمله: چهل را به‌نوعی سن [[نبوت]] می‌دانند؛ چون پيامبر خاتم در چهل‌سالگی به پيامبری مبعوث شد، باتوجه‌به آيه پانزده سوره احقاف آن را سن قطبانيت عظمی دانسته‌اند؛ زمان حضور پيامبر9 در غار حرا چهل روز بوده است؛ حضور چهل‌روزه [[حضرت موسی]] در صحرای سينا (آيه 51 سوره بقره و آیه 142 سوره احقاف اشاره به آن دارد)، [[حضرت خدیجه|حضرت خديجه]] در چهل‌سالگی با پيامبراكرم ازدواج نمودند و...
 
===وجه تسميه اين طريقت به خلوتيه===
برخی دليل نام‌گذاری اين [[طریقت|طريقت]] به خلوتيه را عادت آخی سراج‌الدین عمويش شيخ محمد نور الخلوتی در خلوت‌گزینی و پنهان‌شدن از خلق می‌دانند و داستانی برای اين خلوت‌گزینی نقل می‌نمایند:
روزی سراج‌الدین از محل‌های می‌گذشت كه در آن درخت چناری تنها و به‌غایت بزرگ قرار داشت. درون آن درخت حفرهای خالی و بزرگ بود، سراج‌الدین به نيت خلوت به درون آن می‌رود و از انظار خلق غايب می‌گردد و چهل روز در خلوت به عبادت می‌پردازد و امروزه نيز اين رسم چهل‌روزه جداشدن سالكان و زاهدان از خلق و انجام مجاهدات چهل‌روزه رسمی است باقی‌مانده از آن زمان و اشاره به همين داستان دارد<ref>وجدانى، صادق، طومار طرق عليه (خلوتيه سلسله نامه سى)، استانبول، مطبعه عامره، 1338 – 1342، ص 20</ref>.
 
اما خلوت وجه ديگری نيز دارد و آن اعتزال مريد از كل صفات مذموم و كل مردم و مخلوقات دنی<ref>بن حجازى الشرقاوى، عبدالله، پيشين، ص 280.</ref> و خالی‌کردن قلب از تمام مشغوليات و توجه نمودن به حق‌تعالی است. چرا كه تا وقتی سالک از تمام حجاب‌های مادی و معنوی مجرد نشده و تخلی نيافته است، نمی‌تواند راهی به سمت فيض الهی بيابد.
پس در نتيجه خلوت اول عزلت و ترک اختلاط با خلق است يعنی خلوت ظاهری و خلوت دوم خلوت باطنی و معنوی است يعنی خالی نمودن دل از تمام مشغوليات. آخر اين خلوت‌ها رسيدن به محادثة السر مع الحق است كه نه ملائكه را در آن راه است و نه انسان را و اين به دست نمی‌آید مگر به انس با ذكر، اشتغال به تفكر، خالی‌شدن از صورت و معنی و تجرد از كل اسم‌ورسم و وصف و حكم و ... و باز پس‌دادن اماناتی كه در هنگام نزول گرفته بودی به صاحبش.
 
خلوتيان جهت برآورده‌شدن حاجات خود چله می‌گيرند و معتقدند اگر حاجت شدت يافت دوباره و دوباره به چله می‌نشینند تا چهره معبود در آينه وجودشان نقش بندد كه اين مقصود با رعايت جميع شرايط در کنار هم حاصل می‌گردد.
اما لفظ خلوتيه علاوه بر اینکه خود معنايی دقيق دارد، هر حرف از حروف آن نيز در بر دارنده معنايی مستقل است:
خ: خلو قلب از ما سوی الله؛
ل: لذت ذكر؛
و: وفای ظاهری و باطنی، وفای به عهد؛
ت: تمكين؛
ی: يسر بعد از عسر.
 
===انواع خلوت===
خلوت بر سه قسم است: خلوت سالک، خلوت عارف، خلوت محقق.
خلوت محقق: خلوت بالله است، اين نوع از خلوت كامل تراز بقيه انواع آن است و تنها مخصوص قطب الغوث در هرزمان است.
خلوت عارف: خلوت نمودن در ملاء، يعنی حضور در كنار حق‌تعالی درهرحال فارق از اينكه در جمع باشد يا تنها، تاحدی‌که كثرت را وحدت و وحدت را در كثرت شهود كند.
خلوت سالک: اين شكل از خلوت برای شروع لازم است و طريق رسيدن به خلوت‌هایی است كه در پيش گفتيم.
 
===ضرورت خلوت گزینی و عزلت===
قلب از اين حب جاه و مال خالی نمی‌گردد مگر با خلوت‌گزینی و اعتزال از مردم و فرار از اختلاط با آنها و هرآنچه اجتماع با آنها به بار می‌آورد<ref>العسال، احمد، رسالة الملكية في سلوک طريق الخلوتية، كتاب خطى موجود در كتابخانه ملک سعود قسم المخطوطات، ص 11</ref>.
نكت‌های كه در باب خلوت قابل‌ذکر است اين است كه خلوت نمی‌تواند حقيقت سالک را عوض كند بلكه صفات را تغيير می‌دهد. اگر مريد تا ابدالدهر هم در خلوت بماند چيزی از حقيقت تغيير نخواهد يافت. پس اگر در قسمت ازلی مريد فتح و فتوحات<ref>فتح يعنى هر چيزى كه بر بنده باز مى‌شود از سوى خدا بعد از آنكه بسته بود از نعمت‌هاى ظاهرى و باطنى چون روزی‌ها، عبادات، علوم و معارف و مكاشفات و غير آن. فتوحاتى كه براى سالک حاصل مي‌شود انواع مختلفى دارد كه عبارت‌اند از  فتح قريب، فتح مبين و فتح مطلق.
القاسانى، كمال الدين عبد الرزاق، شرح منازل السائرين، تحقيق و تعليق محسن بيدار فر، قم، منشورات بيدار، 1385 ش. 1427هـ، صص 275 – 276</ref> نباشدخلوت اثری در آن سالک نداشته و شيخ نخواهد توانست قسمتی از اين را برای وی قرار دهد. اما كسی غير از صاحبان كشف و شهود نمی‌توانند از چنين چيزی اطلاع داشته باشند و اين وظيفه شيخ است كه اگر فهميد مريد می‌تواند صاحب كشف باشد او را به خلوت بفرستد و اگرنه، نه. وقتی مريد وارد خلوت شد ممكن است فتح كامل داشته باشد يا فتح ناقص و يا حتی فتح نداشته باشد. شايسته كه مريد بر اينكه فتح داشته و يا نداشته متوقف نگردد بلكه بايد بدون ناامیدی به آنچه حق‌تعالی نصيب وی نموده است راضی باشد شايد فتح وی در خلوت ديگری باشد. كه البته فتح نيز انواع مختلف دارد؛ فتح برخی در يک روز، برخی يک ماه و يا برخی يک سال و بيشتر است. حتی ممكن است اثری كه ذكر در یک‌لحظه دارد هزاران خلوت و رياضت نداشته باشد.
 
== پیر محمد خلوتی ==
در منابع اطلاعات چندانی دربارۀ پیرمحمد خلوتی نمی‌توان یافت. جامی در جایی او را از نوادگان احمد جام به‌شمار می‌آورد و اشاره می‌کند که وی ظاهری بس شوریده داشته ‌است<ref>جامی. ص ۴۵۵</ref>. وی در شرح احوال ظهیرالدین خلوتی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م) نیز، او را مرید سیف‌الدین خلوتی، و وی را مرید محمد خلوتی می‌شمارد و مدفن هر سۀ آنان را در گازرگاه هرات می‌داند<ref>ص ۵۰۴؛ نیز نک‍: معصوم‌علیشاه، ۲ / ۳۶۶</ref>. اصیل‌الدین واعظ هروی نیز در رسالۀ مزارات هرات، پیرمحمد خلوتی را یکی از مشایخ خوارزم می‌شمرد و آرامگاه او را در گورستان خلوتیان در گازرگاه هرات می‌داند (ص ۴۹-۵۰). بنا بر برخی از منابع دیگر پیرمحمد خلوتی خود مرید شیخ ابراهیم زاهد گیلانی (د ۷۰۵ ق / ۱۳۰۵ م) به شمار آمده ‌است<ref>ابن‌کربلایی، ۱۲ / ۴۷۲-۴۷۳؛ عبدالله افندی، ۱۴۱</ref> و به این ترتیب، می‌توان گفت که سلسلۀ مشایخ طریقۀ خلوتیه همچون طریقه‌های صفویه، بیرامیه و جلوتیه، به شخصی واحد، یعنی ابراهیم زاهد گیلانی می‌رسد و از این نظر نقطۀ مشترکی می‌یابد.


از سوی دیگر، معصوم‌علیشاه نیز در بیان طریقۀ خلوتیه، به زیارت مزار برخی خلوتیان در بخارا در ۱۳۳۵ ق / ۱۹۱۷ م اشاره می‌کند و ابوبکر محمد بن احمد اسکاف (مشهوربه خواجۀ پاره‌دوز، د ۳۱۳ ق / ۹۲۵ م)، شیخ محمود سنبوسه‌پز و سراج‌الدین خلوتی را در میان آنان نام می‌برد<ref>۲ / ۳۶۷؛ نیز نک‍: احمد بن محمود، ۳۹</ref>. وی این طریقه را منسوب به پیرمحمد خلوتی می‌داند (۲ / ۳۶۶). به این ترتیب چنین به نظر می‌رسد که پیش، هم‌زمان و پس از پیرمحمد خلوتی گروهی از صوفیان در هرات و ماوراءالنهر بوده‌اند که به نام «خلوتیان» خوانده می‌شدند و گرچه طریقۀ خاصی را تشکیل نمی‌دادند، اما تأکید بر خلوت به عنوان شیوۀ زاهدانۀ آنان، چنین لقبی را به ایشان داده بود. به هر روی، از رابطۀ میان عمر خلوتی و این خلوتیان اطلاعی در دست نیست و تنها شاید بتوان گفت که پیر او، یعنی محمد خلوتی حلقۀ میانه‌ای بوده که خلوتیان ماوراءالنهر را از طریق عمر خلوتی به طریقۀ خلوتیه می‌پیوسته‌ است.
از سوی دیگر، معصوم‌علیشاه نیز در بیان طریقۀ خلوتیه، به زیارت مزار برخی خلوتیان در بخارا در ۱۳۳۵ ق / ۱۹۱۷ م اشاره می‌کند و ابوبکر محمد بن احمد اسکاف (مشهوربه خواجۀ پاره‌دوز، د ۳۱۳ ق / ۹۲۵ م)، شیخ محمود سنبوسه‌پز و سراج‌الدین خلوتی را در میان آنان نام می‌برد<ref>۲ / ۳۶۷؛ نیز نک‍: احمد بن محمود، ۳۹</ref>. وی این طریقه را منسوب به پیرمحمد خلوتی می‌داند (۲ / ۳۶۶). به این ترتیب چنین به نظر می‌رسد که پیش، هم‌زمان و پس از پیرمحمد خلوتی گروهی از صوفیان در هرات و ماوراءالنهر بوده‌اند که به نام «خلوتیان» خوانده می‌شدند و گرچه طریقۀ خاصی را تشکیل نمی‌دادند، اما تأکید بر خلوت به عنوان شیوۀ زاهدانۀ آنان، چنین لقبی را به ایشان داده بود. به هر روی، از رابطۀ میان عمر خلوتی و این خلوتیان اطلاعی در دست نیست و تنها شاید بتوان گفت که پیر او، یعنی محمد خلوتی حلقۀ میانه‌ای بوده که خلوتیان ماوراءالنهر را از طریق عمر خلوتی به طریقۀ خلوتیه می‌پیوسته‌ است.
خط ۱۱: خط ۵۴:
درهرحال می‌دانیم که عمر خلوتی پس از پیوستن به محمد خلوتی به او دست ارادت داد و تا پایان عمرش در کنار او ماند و با خلوت‌نشینی‌های پی‌درپی و ریاضتهای بسیار مقامی بلند یافت. وی پس از مرگ پیر خود بر مسند ارشاد او نشست و پس از چندی، نخست به خوی و سپس به مصر سفر کرد و بارها حج به جای آورد. وی پس از آنکه به دعوت سلطان اویس جلایری به ایران آمد، در تبریز ساکن شد و در ۸۰۰ ق در همان‌جا درگذشت<ref>حلواجی‌باشی‌زاده، گ ۱۱۶ الف ـ ۱۱۸ الف؛ گولپینارلی، 205-206؛ «دائرة‌المعارف»، همانجا</ref>.
درهرحال می‌دانیم که عمر خلوتی پس از پیوستن به محمد خلوتی به او دست ارادت داد و تا پایان عمرش در کنار او ماند و با خلوت‌نشینی‌های پی‌درپی و ریاضتهای بسیار مقامی بلند یافت. وی پس از مرگ پیر خود بر مسند ارشاد او نشست و پس از چندی، نخست به خوی و سپس به مصر سفر کرد و بارها حج به جای آورد. وی پس از آنکه به دعوت سلطان اویس جلایری به ایران آمد، در تبریز ساکن شد و در ۸۰۰ ق در همان‌جا درگذشت<ref>حلواجی‌باشی‌زاده، گ ۱۱۶ الف ـ ۱۱۸ الف؛ گولپینارلی، 205-206؛ «دائرة‌المعارف»، همانجا</ref>.


=خلیفه‌های خلوتیه=
== خلیفه‌های خلوتیه ==
عمر خلوتی ۴ خلیفه داشت: ظهیرالدین، سیف‌الدین، بایزید پورانی و اخی میرم. برخی از منابع این سیف‌الدین را همان مرید پیرمحمد خلوتی دانسته‌اند که جامی نیز به او اشاره دارد <ref>حلواجی‌باشی‌زاده، گ ۱۱۸ ب</ref>. از میان این خلفای چهارگانه، سلسلۀ خلوتیه از طریق اخی‌میرم به حاج عزالدین ترکمانی، صدرالدین خیاوی و سرانجام، سیدیحیی شیروانی (باکویی) (د ۸۶۸ ق / ۱۴۶۴ م) می‌رسد که پیر دوم این طریقه به شمار می‌آید<ref>عبداللٰه افندی، حلواجی‌‌باشی‌زاده، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها</ref>.
عمر خلوتی ۴ خلیفه داشت: ظهیرالدین، سیف‌الدین، بایزید پورانی و اخی میرم. برخی از منابع این سیف‌الدین را همان مرید پیرمحمد خلوتی دانسته‌اند که جامی نیز به او اشاره دارد <ref>حلواجی‌باشی‌زاده، گ ۱۱۸ ب</ref>. از میان این خلفای چهارگانه، سلسلۀ خلوتیه از طریق اخی‌میرم به حاج عزالدین ترکمانی، صدرالدین خیاوی و سرانجام، سیدیحیی شیروانی (باکویی) (د ۸۶۸ ق / ۱۴۶۴ م) می‌رسد که پیر دوم این طریقه به شمار می‌آید<ref>عبداللٰه افندی، حلواجی‌‌باشی‌زاده، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها</ref>.


در منابع موجود دربارۀ این مشایخ اطلاعات چندانی نمی‌توان یافت، اما دانسته‌های ما دربارۀ سید یحیی شیروانی بیشتر است، چنان‌که می‌دانیم وی در اصل از شهر شماخی منطقۀ شیروان بود و در ابتدای جوانی به صدرالدین خیاوی دست ارادت داد و زیر نظر او به سلوک پرداخت. پس از درگذشت صدرالدین، به سبب اختلافی که میان سید یحیی و مرید دیگر صدرالدین، یعنی پیرزاده پسر حاج عزالدین رخ نمود، سید یحیی از شماخی به باکو آمد و در آنجا ساکن شد و به عنوان جانشین صدرالدین به ارشاد مریدان پرداخت. وی در باکو مریدان بسیار داشت و خلفای متعدد خود را برای دستگیری از مردم به نقاط مختلف می‌فرستاد. این خلفا نقش مهمی در انتشار طریقۀ خلوتیه در مناطق دوردست ایفا کردند و به‌ویژه چند تن از آنان، یعنی یوسف شیروانی، پیرالیاس آماسی و زکریا خلوتی در این میان جایگاه مهم‌تری داشتند، زیرا اینان پس از درگذشت سید یحیی مرکزیت طریقه را از آذربایجان به آماسیه در آناتولی انتقال دادند و به این ترتیب، مرحلۀ دوم حیات این طریقه را بنیان گذاشتند. سید یحیی شیروانی در ۸۶۹ ق / ۱۴۶۵ م در باکو درگذشت. از او ذکر خاصی به نام «ورد الستار» بر جای مانده است که ذکری واجب برای پیروان این طریقه است<ref>طاش‌کوپری‌زاده، ۱۶۴-۱۶۵؛ «دائرةالمعارف»، XV / 394؛ کیسلینگ، 241</ref>.
در منابع موجود دربارۀ این مشایخ اطلاعات چندانی نمی‌توان یافت، اما دانسته‌های ما دربارۀ سید یحیی شیروانی بیشتر است، چنان‌که می‌دانیم وی در اصل از شهر شماخی منطقۀ شیروان بود و در ابتدای جوانی به صدرالدین خیاوی دست ارادت داد و زیر نظر او به سلوک پرداخت. پس از درگذشت صدرالدین، به سبب اختلافی که میان سید یحیی و مرید دیگر صدرالدین، یعنی پیرزاده پسر حاج عزالدین رخ نمود، سید یحیی از شماخی به باکو آمد و در آنجا ساکن شد و به عنوان جانشین صدرالدین به ارشاد مریدان پرداخت. وی در باکو مریدان بسیار داشت و خلفای متعدد خود را برای دستگیری از مردم به نقاط مختلف می‌فرستاد. این خلفا نقش مهمی در انتشار طریقۀ خلوتیه در مناطق دوردست ایفا کردند و به‌ویژه چند تن از آنان، یعنی یوسف شیروانی، پیرالیاس آماسی و زکریا خلوتی در این میان جایگاه مهم‌تری داشتند، زیرا اینان پس از درگذشت سید یحیی مرکزیت طریقه را از آذربایجان به آماسیه در آناتولی انتقال دادند و به این ترتیب، مرحلۀ دوم حیات این طریقه را بنیان گذاشتند. سید یحیی شیروانی در ۸۶۹ ق / ۱۴۶۵ م در باکو درگذشت. از او ذکر خاصی به نام «ورد الستار» بر جای مانده است که ذکری واجب برای پیروان این طریقه است<ref>طاش‌کوپری‌زاده، ۱۶۴-۱۶۵؛ «دائرةالمعارف»، XV / 394؛ کیسلینگ، 241</ref>.


=رشد و گسترش در آناتولی=
== رشد و گسترش در آناتولی ==
در پی انتقال طریقۀ خلوتیه به آماسیه در اواخر سدۀ ۹ ق / ۱۵ م، شخصیت‌های دیگری همچون حبیب قرامانی (د ۹۰۲ ق / ۱۴۹۷ م)، پیراحمد ارزنجانی، علاءالدین خلوتی و برادرش، دده عمر آیدینی (روشنی) (د ۸۹۲ ق / ۱۴۸۷ م) نیز در این طریقه پرورش یافتند که هر یک به نوبۀ خود سهم مهمی در گسترش آن داشتند.
در پی انتقال طریقۀ خلوتیه به آماسیه در اواخر سدۀ ۹ ق / ۱۵ م، شخصیت‌های دیگری همچون حبیب قرامانی (د ۹۰۲ ق / ۱۴۹۷ م)، پیراحمد ارزنجانی، علاءالدین خلوتی و برادرش، دده عمر آیدینی (روشنی) (د ۸۹۲ ق / ۱۴۸۷ م) نیز در این طریقه پرورش یافتند که هر یک به نوبۀ خود سهم مهمی در گسترش آن داشتند.


خط ۲۷: خط ۷۰:
با به قدرت رسیدن سلیمان قانونی (ح ۹۲۶-۹۷۴ ق / ۱۵۲۰-۱۵۶۶ م)، بار دیگر دورۀ مساعدی برای طریقۀ خلوتیه پیش آمد که در زمان حکومت فرزند او، سلیم دوم نیز ادامه داشت. در این زمان این طریقه به رهبری مصلح‌الدین مرکز افندی (د ۹۵۹ ق / ۱۵۵۲ م) رونق پیشین خود را بازیافت و همراه با گسترش سرزمینهای تحت سلطۀ دولت عثمانی، مشایخ و درویشان خلوتیه نیز به نقاط مختلف سفرکردند و با ایجاد تکیه‌ها و جذب مریدان، به تدریج این طریقه را در مناطق گوناگون قلمرو [[عثمانی]]، همچون شبه جزیرۀ [[بالکان]]، [[شام]] و [[مصر]] گسترش‌ دادند.
با به قدرت رسیدن سلیمان قانونی (ح ۹۲۶-۹۷۴ ق / ۱۵۲۰-۱۵۶۶ م)، بار دیگر دورۀ مساعدی برای طریقۀ خلوتیه پیش آمد که در زمان حکومت فرزند او، سلیم دوم نیز ادامه داشت. در این زمان این طریقه به رهبری مصلح‌الدین مرکز افندی (د ۹۵۹ ق / ۱۵۵۲ م) رونق پیشین خود را بازیافت و همراه با گسترش سرزمینهای تحت سلطۀ دولت عثمانی، مشایخ و درویشان خلوتیه نیز به نقاط مختلف سفرکردند و با ایجاد تکیه‌ها و جذب مریدان، به تدریج این طریقه را در مناطق گوناگون قلمرو [[عثمانی]]، همچون شبه جزیرۀ [[بالکان]]، [[شام]] و [[مصر]] گسترش‌ دادند.


=انشعابات فراوان خلوتیه=
== انشعابات فراوان خلوتیه ==
این انتشار البته همراه با ایجاد شاخه‌های متعددی بود که هر یک از آنها به شیخی از مشایخ این طریقه، و یا مریدان آنها منسوب‌اند و در کنار دامنۀ گستردۀ نفوذ طریقۀ خلوتیه، دومین ویژگی آن، یعنی پرشماری انشعابات آن را شکل می‌دهند. این انشعابات را می‌توان در ۴ گروه اصلی دسته‌بندی کرد:  
این انتشار البته همراه با ایجاد شاخه‌های متعددی بود که هر یک از آنها به شیخی از مشایخ این طریقه، و یا مریدان آنها منسوب‌اند و در کنار دامنۀ گستردۀ نفوذ طریقۀ خلوتیه، دومین ویژگی آن، یعنی پرشماری انشعابات آن را شکل می‌دهند. این انشعابات را می‌توان در ۴ گروه اصلی دسته‌بندی کرد:  


== روشنیه ==
=== روشنیه ===  
الف ـ روشنیـه، منسوب به دده عمر روشنی، که خود به دو شاخۀ گلشنیه، منسوب به ابراهیم گلشنی، و دمرداشیه، منسوب به محمد دمرداشی تقسیم می‌شود. این دو که از مریدان دده عمر روشنی بودند، در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م به مصر رفتند و طریقۀ خلوتیه را در آنجا گسترش دادند. گلشنیه خود به دو شاخۀ دیگر، یعنی سزاییه و حالتیه منشعب می‌شود که به دو نفر از مریدان گلشنی، یعنی حسن سزایی گلشنی (د ۱۱۵۱ ق / ۱۷۳۸ م) و حسن حالتی منسوب‌اند.
روشنیـه، منسوب به دده عمر روشنی، که خود به دو شاخۀ گلشنیه، منسوب به ابراهیم گلشنی، و دمرداشیه، منسوب به محمد دمرداشی تقسیم می‌شود. این دو که از مریدان دده عمر روشنی بودند، در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م به مصر رفتند و طریقۀ خلوتیه را در آنجا گسترش دادند. گلشنیه خود به دو شاخۀ دیگر، یعنی سزاییه و حالتیه منشعب می‌شود که به دو نفر از مریدان گلشنی، یعنی حسن سزایی گلشنی (د ۱۱۵۱ ق / ۱۷۳۸ م) و حسن حالتی منسوب‌اند.


== جمالیه ==
=== جمالیه ===  
ب ـ جمالیه، منسوب به جمال‌الدین آق‌سرایی (چلبی‌خلیفه)، که بیش از همه در استانبول فعالیت داشت و پس از چلبی‌خلیفه به دو شاخۀ سنبلیه، منسوب به یوسف سنبل سنان، جانشین و داماد او، و شعبانیه، منسوب به شعبان ولی قسطمونی (د ۹۷۶ ق / ۱۵۶۸ م)، دیگر مرید چلبی‌خلیفه تقسیم می‌شود. شاخۀ سنبلیه خود دارای دو انشعاب دیگر است: عَسّالیه، منسوب احمد بن علی حریری عَسّالی (د ۱۰۴۸ ق / ۱۶۳۸ م)؛ و بخشیه، منسوب به محمد بن محمد بخشی حلبی (د ۱۰۹۸ ق / ۱۶۸۷ م)، که هر دو شاخه در منطقۀ شام گسترش داشتند. شاخۀ شعبانیه نیز به نوبۀ خود شاخۀ قره باشیه، منسوب به علی قراباشی (د ۱۰۹۷ ق)، از شاگردان شعبان ولی قسطمونی را به وجود آورد که در قسطمونی و آنکارا پیروانی داشت. این شاخه نیز با گذشت زمان خود به دو انشعاب اصلی تقسیم شد: نصوحیه، منسوب به محمد نصوحی (د ۱۱۳۰ ق / ۱۷۱۸ م)؛ و بکریه، منسوب به شمس‌الدین مصطفی بکری (د ۱۱۶۲ ق / ۱۷۴۹ م).  
جمالیه، منسوب به جمال‌الدین آق‌سرایی (چلبی‌خلیفه)، که بیش از همه در استانبول فعالیت داشت و پس از چلبی‌خلیفه به دو شاخۀ سنبلیه، منسوب به یوسف سنبل سنان، جانشین و داماد او، و شعبانیه، منسوب به شعبان ولی قسطمونی (د ۹۷۶ ق / ۱۵۶۸ م)، دیگر مرید چلبی‌خلیفه تقسیم می‌شود. شاخۀ سنبلیه خود دارای دو انشعاب دیگر است: عَسّالیه، منسوب احمد بن علی حریری عَسّالی (د ۱۰۴۸ ق / ۱۶۳۸ م)؛ و بخشیه، منسوب به محمد بن محمد بخشی حلبی (د ۱۰۹۸ ق / ۱۶۸۷ م)، که هر دو شاخه در منطقۀ شام گسترش داشتند. شاخۀ شعبانیه نیز به نوبۀ خود شاخۀ قره باشیه، منسوب به علی قراباشی (د ۱۰۹۷ ق)، از شاگردان شعبان ولی قسطمونی را به وجود آورد که در قسطمونی و آنکارا پیروانی داشت. این شاخه نیز با گذشت زمان خود به دو انشعاب اصلی تقسیم شد: نصوحیه، منسوب به محمد نصوحی (د ۱۱۳۰ ق / ۱۷۱۸ م)؛ و بکریه، منسوب به شمس‌الدین مصطفی بکری (د ۱۱۶۲ ق / ۱۷۴۹ م).  


یکی از مریدان نصوحی، یعنی چرکشی مصطفی (د ۱۲۲۹ ق / ۱۸۱۴ م)، خود شاخۀ چرکشیه را به وجود آورد که از درون آن خلیلیه، منسوب به حاجی خلیل، و ابراهیمیه، منسوب به ابراهیم قوش‌آطه‌لی (د ۱۲۶۲ ق / ۱۸۴۶ م) شکل گرفتند. بکریه نیز به نوبۀ خود به ۳ انشعاب حفنیه، منسوب به محمد بن سالم حفنی (د ۱۱۸۱ ق / ۱۷۶۷ م)؛ سمّانیه، منسوب به محمد بن عبدالکریم سمّان (د ۱۱۸۹ ق / ۱۷۷۵ م)؛ و کمالیه، منسوب به کمال‌الدین مصطفی (د ۱۱۹۹ ق / ۱۷۸۵ م) تقسیم می‌شود.
یکی از مریدان نصوحی، یعنی چرکشی مصطفی (د ۱۲۲۹ ق / ۱۸۱۴ م)، خود شاخۀ چرکشیه را به وجود آورد که از درون آن خلیلیه، منسوب به حاجی خلیل، و ابراهیمیه، منسوب به ابراهیم قوش‌آطه‌لی (د ۱۲۶۲ ق / ۱۸۴۶ م) شکل گرفتند. بکریه نیز به نوبۀ خود به ۳ انشعاب حفنیه، منسوب به محمد بن سالم حفنی (د ۱۱۸۱ ق / ۱۷۶۷ م)؛ سمّانیه، منسوب به محمد بن عبدالکریم سمّان (د ۱۱۸۹ ق / ۱۷۷۵ م)؛ و کمالیه، منسوب به کمال‌الدین مصطفی (د ۱۱۹۹ ق / ۱۷۸۵ م) تقسیم می‌شود.


== احمدیه ==
=== احمدیه ===
ج ـ احمدیه (ییگیت باشیه)، منسوب به شمس‌الدین احمد ییگیت باشی (د ۹۱۰ ق / ۱۵۰۴ م)، که خود به ۴ شاخه تقسیم می‌شود: سنانیه، منسوب به ابراهیم امی سنان (د ۹۵۸ ق / ۱۵۵۱ م)؛ عشاقیه، منسوب به حسن حسام‌الدین عشاقی (د ۱۰۰۱ ق / ۱۵۹۳ م)؛ رمضانیه، منسوب به مخفی رمضان افندی (د ۱۰۵۲ ق / ۱۶۴۲ م)؛ و مصریه (نیازیه)، منسوب به نیازی مصری (د ۱۱۰۵ ق / ۱۶۹۴ م).  
احمدیه (ییگیت باشیه)، منسوب به شمس‌الدین احمد ییگیت باشی (د ۹۱۰ ق / ۱۵۰۴ م)، که خود به ۴ شاخه تقسیم می‌شود: سنانیه، منسوب به ابراهیم امی سنان (د ۹۵۸ ق / ۱۵۵۱ م)؛ عشاقیه، منسوب به حسن حسام‌الدین عشاقی (د ۱۰۰۱ ق / ۱۵۹۳ م)؛ رمضانیه، منسوب به مخفی رمضان افندی (د ۱۰۵۲ ق / ۱۶۴۲ م)؛ و مصریه (نیازیه)، منسوب به نیازی مصری (د ۱۱۰۵ ق / ۱۶۹۴ م).  


هر یک از این شاخه‌ها نیز به نوبۀ خود انشعابات کوچک‌تری را به وجود آوردند، چنان‌که از سنانیه، زهریه و مصلحیه برخاستند؛ از عشاقیه، صالحیه، جمالیه و جاهدیه به وجود آمدند؛ و از رمضانیه، رئوفیه، حیاتیه، جراحیه و جهانگیریه ایجاد شدند.
هر یک از این شاخه‌ها نیز به نوبۀ خود انشعابات کوچک‌تری را به وجود آوردند، چنان‌که از سنانیه، زهریه و مصلحیه برخاستند؛ از عشاقیه، صالحیه، جمالیه و جاهدیه به وجود آمدند؛ و از رمضانیه، رئوفیه، حیاتیه، جراحیه و جهانگیریه ایجاد شدند.


== شمسیه ==
=== شمسیه ===  
د ـ شمسیه، منسوب به شمس‌الدین سیواسی (د ۱۰۰۶ ق / ۱۵۹۷ م)، که پیران او مریدان با واسطۀ سید یحیی شیروانی بوده‌اند. شاخۀ شمسیه با گذشت زمان شاخۀ سیواسیه را به وجود آورد که به عبدالاحد نور سیواسی (د ۱۰۶۱ ق / ۱۶۵۱ م)، مرید شمس‌الدین سیواسی منسوب است<ref>کوپریلی، ۳۲۴؛ اوزون چارشیلی، ۳ / ۳۹۵-۳۹۶؛ مارتین، 285-286؛ تریمینگام، «طریقه‌ها»، 75-78؛ یاشار اجاق، II / 206؛ کیسلینگ، 283-287؛ فریدلندر، 233؛ «دائرةالمعارف»، XV / 392-393؛ EI2</ref>.
شمسیه، منسوب به شمس‌الدین سیواسی (د ۱۰۰۶ ق / ۱۵۹۷ م)، که پیران او مریدان با واسطۀ سید یحیی شیروانی بوده‌اند. شاخۀ شمسیه با گذشت زمان شاخۀ سیواسیه را به وجود آورد که به عبدالاحد نور سیواسی (د ۱۰۶۱ ق / ۱۶۵۱ م)، مرید شمس‌الدین سیواسی منسوب است<ref>کوپریلی، ۳۲۴؛ اوزون چارشیلی، ۳ / ۳۹۵-۳۹۶؛ مارتین، 285-286؛ تریمینگام، «طریقه‌ها»، 75-78؛ یاشار اجاق، II / 206؛ کیسلینگ، 283-287؛ فریدلندر، 233؛ «دائرةالمعارف»، XV / 392-393؛ EI2</ref>.


شاخه‌های مختلف طریقۀ خلوتیه در طول تاریخ خود گاه با دیگر طریقه‌های صوفیه همچون مولویه، بکتاشیه و ملامیۀ بیرامیه رابطۀ نزدیکی داشته، و از آنها تأثیر پذیرفته‌اند، چنان‌که برای نمونه شاخۀ گلشنیه پیوندهای بسیار نزدیکی با مولویه، بکتاشیه و ملامیه دارد، در شاخۀ شعبانیه برخی آیینها از مولویه گرفته شده است؛ شیوۀ سلوک در شاخۀ ابراهیمیه نیز شبیه ملامیه است و برخی مشایخ دیگر شاخه‌ها رابطۀ نزدیکی با مشایخ طریقه‌های دیگر داشته‌‌اند<ref>نک‍: گولپینارلی، ۳۸۷، ۳۹۵-۳۹۷</ref>.
شاخه‌های مختلف طریقۀ خلوتیه در طول تاریخ خود گاه با دیگر طریقه‌های صوفیه همچون مولویه، بکتاشیه و ملامیۀ بیرامیه رابطۀ نزدیکی داشته، و از آنها تأثیر پذیرفته‌اند، چنان‌که برای نمونه شاخۀ گلشنیه پیوندهای بسیار نزدیکی با مولویه، بکتاشیه و ملامیه دارد، در شاخۀ شعبانیه برخی آیینها از مولویه گرفته شده است؛ شیوۀ سلوک در شاخۀ ابراهیمیه نیز شبیه ملامیه است و برخی مشایخ دیگر شاخه‌ها رابطۀ نزدیکی با مشایخ طریقه‌های دیگر داشته‌‌اند<ref>نک‍: گولپینارلی، ۳۸۷، ۳۹۵-۳۹۷</ref>.


=انتشار در دیگر مناطق=
== انتشار در دیگر مناطق ==
در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م و پس از گذشت حدود یک سده از حضور خلوتیه در سرزمینهای غرب ایران، برخی از مشایخ این طریقه به دلیل هایی که چندان دانسته نیست، به‌تدریج به مصر مهاجرت کردند. شاید بتوان افول قدرت طوایف آق‌قویونلو را، که حامیان سنتی مشایخ نخستین خلوتیه بودند، یکی از عوامل این مهاجرت به شمار آورد. به هر روی، نخستین خلوتیانی که به مصر رفتند، مریدان دده عمر روشنی، یعنی ابراهیم گلشنی و شمس‌الدین محمد دمرداشی بودند. گلشنی نخستین خانقاه خلوتیه در قاهره را بنیان گذاشت و پس از او، پسرش احمد خیالی و سپس محیی گلشنی (د ۱۰۱۴ ق / ۱۶۰۵ م) ادارۀ امور این طریقه را در دست گرفتند که به‌تدریج به شاخۀ گلشنیه شهرت یافت. این شاخه افزون بر مصر در سرزمین‌های تحت نفوذ دولت عثمانی نیز به گستردگی منتشر شد<ref>تریمینگام، همان، 76؛ مارتین، 295-297؛ جفری، 214؛ گولپینارلی، ۳۹۵-۳۹۶، نیز 206-207؛ یازیجی، ۶-۱۱</ref>.  
در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م و پس از گذشت حدود یک سده از حضور خلوتیه در سرزمینهای غرب ایران، برخی از مشایخ این طریقه به دلیل هایی که چندان دانسته نیست، به‌تدریج به مصر مهاجرت کردند. شاید بتوان افول قدرت طوایف آق‌قویونلو را، که حامیان سنتی مشایخ نخستین خلوتیه بودند، یکی از عوامل این مهاجرت به شمار آورد. به هر روی، نخستین خلوتیانی که به مصر رفتند، مریدان دده عمر روشنی، یعنی ابراهیم گلشنی و شمس‌الدین محمد دمرداشی بودند. گلشنی نخستین خانقاه خلوتیه در قاهره را بنیان گذاشت و پس از او، پسرش احمد خیالی و سپس محیی گلشنی (د ۱۰۱۴ ق / ۱۶۰۵ م) ادارۀ امور این طریقه را در دست گرفتند که به‌تدریج به شاخۀ گلشنیه شهرت یافت. این شاخه افزون بر مصر در سرزمین‌های تحت نفوذ دولت عثمانی نیز به گستردگی منتشر شد<ref>تریمینگام، همان، 76؛ مارتین، 295-297؛ جفری، 214؛ گولپینارلی، ۳۹۵-۳۹۶، نیز 206-207؛ یازیجی، ۶-۱۱</ref>.  


خط ۶۳: خط ۱۰۶:
شاخۀ دیگر نیز تیجانیه (ه‍ م) بود که احمد تیجانی (د ۱۲۳۰ ق / ۱۸۱۵ م) آن را ایجاد نمود و به‌تدریج به گستردگی در آفریقا انتشار یافت (نک‍: ه‍ د). افزون بر اینها، شاخه‌های دیگری همچون صاویه نیز در شمال آفریقا فعال بودند. این شاخه توسط احمد بن محمد صاوی (د ۱۲۴۱ ق / ۱۸۲۶ م) شکل گرفت که از مریدان حفناوی و دردیر بود و در یمن، مصر و حجاز پیروان پرشمار داشت<ref>مارتین، ۳۰۱-۳۰۲, ۳۰۴</ref>.
شاخۀ دیگر نیز تیجانیه (ه‍ م) بود که احمد تیجانی (د ۱۲۳۰ ق / ۱۸۱۵ م) آن را ایجاد نمود و به‌تدریج به گستردگی در آفریقا انتشار یافت (نک‍: ه‍ د). افزون بر اینها، شاخه‌های دیگری همچون صاویه نیز در شمال آفریقا فعال بودند. این شاخه توسط احمد بن محمد صاوی (د ۱۲۴۱ ق / ۱۸۲۶ م) شکل گرفت که از مریدان حفناوی و دردیر بود و در یمن، مصر و حجاز پیروان پرشمار داشت<ref>مارتین، ۳۰۱-۳۰۲, ۳۰۴</ref>.


== منابع ==
== اصطلاحات طریقه خلوتیه ==
[https://www.cgie.org.ir/fa/article/240808/%D8%AE%D9%84%D9%88%D8%AA%DB%8C%D9%87 مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی]
برخی از مهم‌ترین اصطلاحات طریقه خلوتیه:
 
=== تصوف ===
دده عمر روشنی (از شيوخ نخستين طريقت خلوتيه) اشعاری دارد كه در آن [[تصوف]] را به وجه زير تعريف نموده است:
تصوف ترک دعواست، تصوف كمال معناست، تصوف ترک قيل وقال است، تصوف همان وجد است و سماع و حال است، تصوف حفظ اوقات و ترک طامات است، تصوف باب بذل و عطاست، تصوف بی مهرو و فاست، تصوف يک هدايت است از سوی خدا، تصوف آن است كه آدمی را دائم مراقب و شبها محاسب؛ نموده است، تصوف بستن قلب برای حق و سوختن دل با  آتش عشق است، تصوف افتادن در آتش عشق است بی تكلف<ref>وجدانى، صادق، ص 44</ref>.
 
=== صوفی ===
در ادامه نيز اشعاری درباره [[صوفی]] دارد با  اين مضمون:
صوفی كسی ست كه نه مالک است و نه مملوک، صوفی كسی است كه واقف بر جميع اسرار است، صوفی خورشيدی است كه كسوف ندارد، ستارهای است كه هرگز خسوف ندارد، و بدان آنكه لاف ولوف دارد مرد صوفی نيست كه صوفی آنست كه با  صفوت صاف و صوف شود و اهل صفا ، و اين صاف شدن صوفی از خود وی نيست بلكه موهبت حق تعالی ست به وی، صوفی آن خوش نهادی ست كه نزد او خاک و زر برابر است و در آخر در جواب من الصوفی؟ بايد گفت: صوفی آن است كه بی من و ما شود<ref>همان، ص 45</ref>.
 
=== وقت ===
ما بين دو زمان يعنی حال و آينده و می‌گويند صوفی ابن الوقت است يعنی صوفی كاری را انجام می‌دهد كه در حال حاضر اولی ست، صوفی قائم به مسائل حال است و اعنايی به آنچه برا و گذشته ندارد<ref>. http://www.alkhlutih.com(8/7/1392  تاريخ مراجعه)</ref>.
 
=== تفكر ===
تفكر از فضائل اعمال و مفتاح انوار و مبداء استبصار است، تفكر باز كننده علوم و رسيدن به معارف است لذا در قرآن، روايات و كلام بزرگان نيز بسيار بر آن تأكيد شده است. برخی آن را راهنمای جنت دانسته و برخی مثل حسن بصری زندگی بدون تفكر را بيهوده می‌خوانند<ref>العسال، احمد، پيشين، ص 7</ref>.
 
=== قبض و بسط و خوف و رجاء === 
خوف از چيزی رخ می‌دهد كه در آينده قرار دارد، مثل خوف از دست دادن محبوب. وهمين طور است رجاء؛ كه اميد به فضل محبوب است در آينده. اما قبض چيزی است كه در همان لحظه بدست می‌آيد مثل بسط. خوف و رجا تعلقات قلب است در آينده و قبض و بسط واردات قلبی در حال است.
جنيد در اين باره می‌گويد: خوف از خدای تعالی در من ايجاد قبض می‌كند و رجاء و اميد به وی ايجاد بسط می‌نمايد، حقيقت جمع اين دو می‌نمايد و حق از هر دوی آنها مرا فارق می‌سازد؛ چون خوف باعث قبض در من شود آن را از بين می‌برد و چون به جراء بسط بيابم آن را از من رد می‌نمايد<ref> http://www.alkhlutih.com(8/7/1392  تاريخ مراجعه)</ref>.
 
=== هيبت و انس ===
حقيقت هيبت همان غيبت است. فكل هائب غائب و حقيقت انس صحو است.
هيبت و انس به لحاظ درجه برتر از قبض و بسط هستند همان طور كه قبض از خوف و بسط از رجا برتر است<ref>همان</ref>. 
 
=== صحو و سكر ===
صحو رجوع به احساس است بعد از غيبت و سكر غيبت از خود است. زمانيكه صفات جمالی حق مكشوف عبد شود سكر ايجاد می‌گردد، تجليات جماليه و شهود صفات كماليه زمانی‌كه بر عبد مستولی گردد به طوری كه بنده چيزی جز حق نبيند، همه اشيا شیء واحدی به نظرش می‌رسد و به دليل غلبه رؤيت حق نمی‌تواند بين حق و اشيا اطراف تميزی قائل گردد  و دچار سكر و غيبت از خود می‌گردد و سكر بازگشت به احساس بعد از اين حال است. فلمّا تجلّی ربّه للجبل، جعله دكّا و خرّ [[حضرت موسی|موسی]] صعقا<ref>همان</ref>.
 
=== فنا و بقا ===
فنا واژه‌ای است عربی و در لغت به معنای نيست و نابود شدن است و در اصطلاح عارفان، مستغرق شدن بنده در حق را گويند. بدانگونه كه بشريت بنده در ربوبيت حق محو شود. عرفا طريق الی الله را به مراحل و منازلی تقسيم كرده‌اند و فنا را نهايت سير به سوی پروردگار دانسته‌اند. مثلا [[عطار نیشابوری|عطار]] در اين راه قائل به هفت منزل شده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، [[توحید|توحيد]]، حيرت، و فقر وفنا<ref>مقدم پور، فاطمه، فنا في الله و بقاء بالله، تهران، 1383 ش، ص 190</ref>. 
فنا همان سقوط اوصاف ذميمه و بقا همان بروز اوصاف حميده است. چرا كه فنا غفلت [[انسان]] از نفس خود و از همه موجودات می‌باشد و در كل فنا در [[صوفیه|صوفيه]] همان فنا از خلق و بقی به حق تعالی می‌باشد<ref>همان</ref>. 
 
===سلسله نسب و كرسی‌نامه طريقت خلوتيه===
بسياری از كتاب‌ها به بحث سلسله نسب طريقت خلوتيه پرداخته‌اند و همه آنها خلوتيه را منتسب به امام علی دانسته‌اند اما اختلافات اندكی در چگونگی اين انتساب وجود دارد كه به نقل نمونه‌هايی از آن می‌پردازيم. در بسياری از منابع كرسی نامه‌های متعدد نقل شده است اما كرسی نامه ذكر شده جمع بين چهار منبع زيراست:
 
البحوث السنية عن بعض الرجال اسانيد الطريقة الخلوتية، طومار طرق عليه (خلوتيه سلسله نامه سی)<ref>در صفحات آغازين كتاب طومار طرق عليه (خلوتيه سلسله نامه سى) اطلاعات نسبتا خوبى درباره اختلافات جزئى موجود در چند كرسى نامه بیان شده است</ref> ، كيفية اهداء فواتح لرجال سلسلتين القارية والخلوتيةوثمرات الفواد.
 
امام علی7، حسن بصری، حبيب اعجمی، داوود طائی، معروف كرخی، سری سقطی، جنيد بغدادی، ممشاد دينوری <ref>سايت رسمى شاخه شبراويه پس از ممشاد دينورى نام محمد دينورى ذكر نموده است</ref>، محمد البكری، وجيه الدين القاضی، عمر البكری، نجيب الدين سهروردی <ref>از محمد البكرى تا سهروردى مورد اختلاف نسخ مختلف است اما در بقيه تقريبا بين نسخ مختلف اشتراک نظر وجود دارد</ref>، قطب الدين ابهری، ركن الدين محمد البخاری <ref>در برخى نسخ مثل كيفية اهداء فواتح لرجال سلسلتين القادرية و الخلوتية ص 10 وسايت شاخه الشبراويه، وى را ركن الدين محمد النجاشى ناميده‌اند</ref>، شيخ شهاب الدين محمد تبريزی، شيخ جمال الدين تبريزی <ref>طومار طرق عليه (خلوتيه سلسله نامه سى) و سايت شاخه الشبراويه شيخ جمال الدين را با عنوان شيراى ناميه است ودو كتاب ثمرات الفواد و البحوث السنية عن بعض الرجال اسانيد الطريقة الخلوتية هر دو را تبريزى ناميده است</ref>، ابراهيم زاهد گيلانی<ref>سايت شاخه الشبراويه پس از ابراهيم زاهد گیلانى نام عمر الخلوتى و خلفاى بعد ازوى را آورده است و شيوخ قبلى را ذكر ننموده است</ref>،سعد الدين فرغانی<ref>نام وى در كتاب هاى كيفية اهداء فواتح لرجال سلسلتين القادرية والخلوتية، البحوث السنية عن بعض الرجال اسانيد الطريقة الخلوتية وثمرات الفواد نيامده است و پس از ابراهيم زاهد گيلانى بى و اسطه نام محمد الخلوتى آمده است</ref>.
 
مبانی اعتقادی طریقه خلوتیه با توجه به اصول اعتقادات از منظر این طریقت مورد بررسی قرار می‌گیرد.
 
==توحيد در خلوتيه==
شرقاوی در صفحه 432 كتاب الكوكب الدری الرفيع [[توحید|توحيد]] را در چهار چيز بيان می‌كند:
1. نفی كثرت و عدد در قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ.
2. نفی شريک و مثل و ضد در اللَّهُ الصَّمَدُ.
3. نفی علت و معلول در لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ.
4. نفی شبيه و نظير در  وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ<ref>بن حجازى الشرقاوى، عبدالله، پيشين، ص 432</ref>.
هم چنين در جايی ديگر ذيل پرسش و پاسخی اشاره به بحث وحدت وجود كرده بيان می‌كند خلوتيان قائل به وحدت وجود بوده و در باب اسقاط تكليف كسانی را كه چنين عقيدهای دارند را قبول ندارند و آنها را جهله وحدت وجوديان می‌دانند<ref>الشرقاوى، منصور محمد هيكل، پيشين، ص 431</ref>.
و در باب اتحاد نيز اين طور توضيح می‌دهد كه اگر كسی از كلام متصوفه تصور اتحاد را كرده اين فقط نگاهی ظاهری است و مراد صوفی ظاهر امر نيست بلكه آنها بجز خدای واحد متصرفی را در وجود نمی‌بينند و اين حالی ذوقی ايجاد می‌نمايد كه آنها را از كثرات به سمت كليت پيش می‌برد و در فردانيت محض غرق می‌شود و عقل هايشان نيز در اين فردانيت غرق شده، مانند مبهوتين می‌شوند و از آنها چيزی جز خدا باقی نمی‌ماند پس مانند انسان‌های مست شده، مست می‌شوند و كلام عشاق مست بر زبان می‌آورند.
 
==اسماء سبعه==
اسماء سبعه به ترتيب لا الا الله، الله، هو، حق، حی، قيوم وقهار استگ<ref>ولپينارلى، عبدالباقى، پيشين،  ص 273. وجدانى، صادق، پيشين، ص 28</ref>.
كه مبنای سلوک خلوتيه همين اسماء هفتگانه يا اسماء سبعه و اشتغال به آن است، به شكل آشكار و يا پنهان با علم به وقايع و تعبير و تاويل آن<ref>بروسوى، اسماعيل حقى، پيشين، ص 27. و علوى شريف، على، اصول مشايخ خلوتيه، نسخه خطى، موجود در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، صص 42 و 28</ref>.خلوتيان اسماء سبعه را به نوعی يايه سلوک می‌دانند يعنی سير معنوی را با ذكر اسماء الهی و رياضت امكان پذير می‌دانند<ref>گولپينارلى، عبدالباقى، مولويه پس از مولانا، ترجمه توفيق سبحانى، چاپ اول، چاووشگرانن 1382، ص 397</ref>.  
گفته‌اند ابراهيم زاهد گيلانی در سير و سلوک خويش به ذكر اسماء سبعه می‌پرداخته و نيز به روايتی جنيد نيز سيرو سلوک در اسماء سبعه را داشته است. هر چند اين روايت صحيح نباشد ليكن مقصود اصلی پرداختن به ذكر خدای تعالی است. پير عمر خلوتی اولين بار اسماء سبعه كه از امهات اذكار خلوتيه است را به دده عمر روشنی ابلاغ نمود<ref>وجدانى، صادق، پيشين، صص 35 و 28</ref>.
شنبه: يا قهار، يا عظيم، يا ودود، يا لطيف يا الله.
يک شنبه: لا اله الا الله، يا وهاب، يا قادر، يا كريم يا الله.
دو شنبه: يا الله، يا فتاح، يا قوی، يا باسط يا الله.
سه شنبه: يا هو، يا واحد، يا جليل، يا عزيز يا الله.
چهارشنبه: يا حق، يا احد، يا جميل، يا معز يا الله.
پنج شنبه: يا حی، يا صمد، يا هادی، يا غنی يا الله.
جمعه: يا قيوم، يا عليم، يا مالک، يا مغنی يا الله.
 
متأسفانه به علت تعدد شعبات و شاخه‌های موجود در طريقه امكان بيان تفاوت اذكار در هر شاخه وجود ندارد اما مشخص شد كه اسماء سبعه در تمام شعبات وجود دارد با تفاوت هايی در تعداد همان گونه كه گذشت.
به عقيده خلوتيان هر سالگی بايد به ترتيب از اولين اسم شروع نمايد و تا آخرين اسم مداوت به همه اسماء داشته باشد تا حقيقته راسم دروی ملكه شود و بتواند وارد اسم بعدی شود كه بحث منازل سبعه كه منطبق بر همين اسما سبعه هستند در بخش مربوط به منازل و مقامات ذكر خواهد شد.
 
==معاد نزد خلوتيان==
همان طور كه در اكثر طرق [[صوفیه|صوفيه]] [[معاد]] و توجه به آخرت جزء مسائل مهم و مباحث مطرح در [[طریقت|طريقت]] می‌باشد خلوتيه نيز از اين امر مستثنی نبوده و اكثر شيوخ آن در آثار و يا سخنان خويش آشكار و پنهان بحث از معاد را به ميان آورده و اين موضوع را مطرح نموده‌اند كه در ادامه به برخی از آنان اشاره شده است:
احمد العسال در كتاب الرساله الملكيه في سلوک طريق الخلوتيه خود در صفحات مختلف ذيل مباحثی كه به توضيح آنها پرداخته است اشاره به بحث معاد با اسامی مختلف آن داشته است از جمله در صفحه 11 خطاب به علمای زمان می‌گويد:
خوب است كه علمای زمان مان فكر كنند كه چه اعمالی در روز حساب برايمان مفيد است. اعمال كسانی كه به روز حساب ايمان دارند همان اعمال كسانی است كه به جنت و نارايمان دارند. كسیه از آتش می‌هراسد با ترک شهوات، شبهات حرام، ترک معاصی و... از آن می‌گريزد و كسی كه طالب بهشت است با انجام فرايض و نوافل سعی در بدست آوردن آن دارد. و عالمی كه حرص به دنيا دارد و نمی‌تواند اينها را با ثمره علم بدست بياورد، وقتی كه از دنيا برود مثل عوام مرده است و گناهان همراه اوست<ref>العسال، احمد، پيشين، ص 11</ref>.
 
==رابطه شريعت، طريقت، حقيقت در نگاه خلوتيان==
با نگاهی بر معتقدات خلوتيان، كتب و نصايحی كه آنان برای مريدان برجای گذاشته‌اند می‌توان  دريافت با هر عقيده و سخنی كه مخالفت با  شرع داشته و رنگ و بوی اباحه‌گری داشته باشد به شدت مخالف بوده و مريدان را از آن برحذر داشته‌اند.
شرقاوی در كتاب كوكب الدری الرفيع ذيل پرسش و پاسخی اشاره به بحث وحدت وجود كرده بيان می‌كند خلوتيان قائل به وحدت وجود بوده و در باب اسقاط تكليف كسانی را كه چنين عقيدهای دارند را قبول ندارند و آنها را جهله وحدت وجوديان می‌دانند<ref>الشرقاوى، منصور محمد هيكل، پيشين، ص 431</ref>.
و درجايی ديگر مصطفی البكری چنين گفته است: بر اهل طريق واجب است در راهی قدم نگذارد كه شرع از آنها نهی كرده كه هر كس از [[شریعت|شريعت]] محمدی تخطی كند گمراه از راه درست و مرضيه است. شريعت اصل است و طريقت فرع برآن، هر كه اصل را رها كند فرع نمی‌تواند سودی به حال وی داشته باشد و شريعت بدون طريقت عاطل است و حقيقت بدون شريعت باطل. لذا شيخ محی الدين می‌گويد: چيزی كه شريعت را زايل نمايد فايدهای ندارد و نيز واجب است برسالكين قيام به همه اوراد طريق بدون اخلال در چيزی از آنها<ref>البكرى، مصطفى، پيشين، ص5</ref>.
 
==ديدگاه خلوتيه نسبت به اهل‌بيت==
در منابع مختلف اين طريقه اعم از كتب و يا سايت‌های شاخه‌های مختلف آن بدست آمد حب [[اهل بیت|اهل بيت]] از اصول اساسی تمام انشعابات اين طريقه بوده و همه آنها خلوتيه را منسوب به حضرت امير المؤمنين می‌دانند. هم چنين بسياری از اقطاب سعی در رساندن نسب خود به [[ائمه اطهار(ع)|ائمه اطهار]]: دارند.
علاوه بر اينها بسياری موارد در سخنان اقطاب شاهد استناد به ائمه اطهار: ويا تأكيد برحب و پيروی از اهل بيت می‌باشد، از جمله در سايت رسمی شاخه المغازيه مطلبی تحت عنوان فضائل آل البيت روايت شده از محمد عامر المغازی، با  محتوی زير درج شده است كه نمون‌های از اين موارد است:
خداوند متعال توسط رسول گرامی خويش ما را امر به مودت اهل بيت:نموده است قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبیٰ كه از نشانه‌های اين مودت زيارت قبور مطهر ائمه اطهار: و توسل به آنها برای در خواست شفاعت جد گراميشان حضرت رسول الله می‌باشد.
در ادامه همين مطلب المغازی درباره حضرت زهرا بحث می‌كند و احاديثی از رسول الله درباره ايشان را بيان می‌كند:
قال رسول الله إنما  سميت فاطمة بهذا الاسم لان الله سبحانه وتعالی فطمها و ذريتها عن النار وفي رواية و محبيها عن النار ايشان را فاطمه ناميدم چرا كه خداوند تعالی ايشان و فرزندانش، و به روايتی محبان ايشان را از آتش دور ساخت .
بسياری از اين دستا روايات واحاديث در ذيل همين نوشته و جاهای ديگر از خلوتيه موجود است كه همگی مؤيد تأكيد آنان بر حب اهل بيت: می‌باشد.
با  توجه به مباحث مطرح شده در منابع مختلف می‌توان اين طور نتيجه گرفت كه پيروان اين طريقت در مبانی مختلف عقيدتی خود پيرو مكتب [[ابن عربی]] هستند.


== جستارهای وابسته ==
* [[تصوف]]
* [[طریقت عزمیه]]
* [[طریقت رفاعیه]]
* [[طریقت دسوقیه]]
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
== منابع ==
* [https://www.cgie.org.ir/fa/article/240808/%D8%AE%D9%84%D9%88%D8%AA%DB%8C%D9%87 مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی].
{{فرق و مذاهب}}


[[رده:فرق و مذاهب]]
[[رده:فرق و مذاهب]]
[[رده:تصوف]]
[[رده:تصوف]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۶۵۹

ویرایش