پرش به محتوا

بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
| عقیده = انحراف از عقاید حقه دین   
| عقیده = انحراف از عقاید حقه دین   
}}
}}
'''بابیّه‌''' فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید [[علی محمد شیرازی]] معروف به سید علی محمد باب در ایران تاسیس شد. از منظر [[شیعه]] فرقه بابیه فرقه‌ای انحرافی است و از تعالیم [[اسلام]] خارج است.  
'''بابیّه‌''' فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید [[علی محمد شیرازی]] معروف به سید علی محمد باب در ایران تاسیس شد. از منظر [[شیعه]] فرقه بابیه فرقه‌ای انحرافی است و از تعالیم [[اسلام]] خارج است.  
[[پرونده:سید علی محمد باب.jpg|بندانگشتی]]
[[پرونده:سید علی محمد باب.jpg|بندانگشتی]]
خط ۴۱: خط ۴۰:


== عقاید باب ==
== عقاید باب ==
باب نخست می‌‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وی پس از مدتی گامی فراتر نهاد و گفت که خدای تعالی کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «علی محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوی بابیت را پیش از این [[شیخ احمد احسایی|شیخ احمد احسایی]] و شاگردش سید کاظم رشتی به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند. <br>
باب نخست می‌‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وی پس از مدتی گامی فراتر نهاد و گفت که خدای تعالی کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «علی محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوی بابیت را پیش از این [[شیخ احمد احسایی|شیخ احمد احسایی]] و شاگردش سید کاظم رشتی به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند.
ادعای سید علی محمد از نظر شیعه چندان تازگی و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامی فراتر نهاده بعد از مدتی ادعا کرد که وی همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. علی محمد در نوشته‌‏های خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که علی محمد دارای هفت حرف است) می‌‏خواند، ولی از آن پس خود را «قائم، مهدی، نقطه» نامید. باب در نوشته ‌های خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانی نمی‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره‌الله» یعنی کسی که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر می‌‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.
ادعای سید علی محمد از نظر شیعه چندان تازگی و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامی فراتر نهاده بعد از مدتی ادعا کرد که وی همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. علی محمد در نوشته‌‏های خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که علی محمد دارای هفت حرف است) می‌‏خواند، ولی از آن پس خود را «قائم، مهدی، نقطه» نامید. باب در نوشته ‌های خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانی نمی‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره‌الله» یعنی کسی که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر می‌‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.


خط ۵۷: خط ۵۶:
وی برای تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[میرزا آقاسی|میرزا آقاسی]] صدر‌اعظم، باب را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد و برای جلوگیری از پیشامدهای احتمالی سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربایجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانی کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد، علمای آن شهر با او مناظره و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
وی برای تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[میرزا آقاسی|میرزا آقاسی]] صدر‌اعظم، باب را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد و برای جلوگیری از پیشامدهای احتمالی سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربایجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانی کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد، علمای آن شهر با او مناظره و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  


متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصرالدین میرزای ولیعهد چنین می‌‏باشد: فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد‌الله ثم حمد‌الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر‌چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواستم و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر، و بعضی مناجات و کلمات که از لسانم جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت ‌علیه‌السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعایی دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شورای ملی در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش‌هایی به حمایت از باب، پیاپی در [[مازندران]] و زنجان روی داد. <br>
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصرالدین میرزای ولیعهد چنین می‌‏باشد: فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد‌الله ثم حمد‌الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر‌چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواستم و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر، و بعضی مناجات و کلمات که از لسانم جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت ‌علیه‌السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعایی دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شورای ملی در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش‌هایی به حمایت از باب، پیاپی در [[مازندران]] و زنجان روی داد.
<br>
 
میرزا تقی خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر‌اعظم [[ناصرالدین شاه|ناصرالدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» می‌‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانی برخورد کرد که با آن دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکی از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده می‌‏داشت و فریاد بر می‌‏آورد که ای سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکی بر من نیامد. خدای خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.<br>
میرزا تقی خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر‌اعظم [[ناصرالدین شاه|ناصرالدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» می‌‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانی برخورد کرد که با آن دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکی از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده می‌‏داشت و فریاد بر می‌‏آورد که ای سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکی بر من نیامد. خدای خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.


چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند. درباره جسد او اختلاف است. می‌گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولی بعضی گفته‌اند که جسد را شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه‌ای ربوده آن را در صندوقی نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند. درباره جسد او اختلاف است. می‌گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولی بعضی گفته‌اند که جسد را شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه‌ای ربوده آن را در صندوقی نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
ازلی‌ها می‌گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائیان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ماشاء‌الله نزدیک چشمه علی بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن، در خانه‌های بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر‌انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاءالله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلی خواندند.<br>
ازلی‌ها می‌گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائیان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ماشاء‌الله نزدیک چشمه علی بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن، در خانه‌های بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر‌انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاءالله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلی خواندند.


پس از کشته شدن علی محمد و سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه، جانشین باب را که [[میرزا یحیی نوری|میرزا یحیی نوری]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین علی معروف به بهاءالله و عده‌ ای از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند و میرزا حسین علی از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانی که در آن روزگار، عراق و [[فلسطین|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایی افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین علی را به عکا تبعید کرد.
پس از کشته شدن علی محمد و سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه، جانشین باب را که [[میرزا یحیی نوری|میرزا یحیی نوری]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین علی معروف به بهاءالله و عده‌ ای از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند و میرزا حسین علی از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانی که در آن روزگار، عراق و [[فلسطین|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایی افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین علی را به عکا تبعید کرد.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش