پرش به محتوا

بررسی ادله قائلین به عدم امکان تفسیر قرآن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
|-
!عنوان مقاله!!بررسی ادله قائلين به عدم امكان تفسير قرآن
!عنوان مقاله!!بررسی ادله قائلین به عدم امكان تفسیر قرآن
|-
|-
|زبان مقاله
|زبان مقاله
خط ۱۱: خط ۱۱:
| data-type="authorbirthDate" |ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
| data-type="authorbirthDate" |ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
|-
|-


|}
|}
</div>
</div>
'''ادله قائلين به عدم امكان تفسير قرآن''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی <ref>نویسنده: سید مصطفی حسینی رودباری</ref> که در [[پژوهشگاه مطالعات تقریبی]] نگاشته شده است. در این مقاله موضوع امکان تفسیر [[قرآن]] و یا عدم ان به تحلیل و نقد گذارده شده است. در واقع در مقابل دیدگاه قائلین به امکان فهم پذیری قران و تفسیر آن ،  بعضی با استناد به برخی ادله – نقلی و عقلی – اظهار می دارند که قرآن کریم برای انسان های عادی قابل فهم نبوده و اغلب انان  مدعی هستند که  قرآن تنها بوسیله [[پیامبر اسلام]] (صلی الله علیه وآله وسلم) و  [[اهل بیت]] ایشان (علیهم السلام) قابل درک می باشد. دراین فصل  به نقد و بررسی ادله اینان می پردازیم:  
'''ادله قائلین به عدم امكان تفسیر قرآن''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی <ref>نویسنده: سید مصطفی حسینی رودباری</ref> که در [[پژوهشگاه مطالعات تقریبی]] نگاشته شده است. در این مقاله موضوع امکان تفسیر [[قرآن]] و یا عدم ان به تحلیل و نقد گذارده شده است. در واقع در مقابل دیدگاه قائلین به امکان فهم پذیری قران و تفسیر آن ،  بعضی با استناد به برخی ادله – نقلی و عقلی – اظهار می دارند که قرآن کریم برای انسان های عادی قابل فهم نبوده و اغلب انان  مدعی هستند که  قرآن تنها بوسیله [[پیامبر اسلام]] (صلی الله علیه وآله وسلم) و  [[اهل بیت]] ایشان (علیهم السلام) قابل درک می باشد. دراین فصل  به نقد و بررسی ادله اینان می پردازیم:  




خط ۳۳: خط ۳۲:


برخی از روایات طائفه اول به شرح ذیل می باشد :  
برخی از روایات طائفه اول به شرح ذیل می باشد :  
عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : سئل عن الحكومة فقال : من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر ، ومن فسر برأيه آية من كتاب الله فقد كفر - .
عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : سئل عن الحكومة فقال : من حكم برأیه بین اثنین فقد كفر ، ومن فسر برأیه آیة من كتاب الله فقد كفر - .
عن أبي عبد الله ( عليه السلام قال : من فسر القرآن برأيه ، إن أصاب لم يوجر ، وإن أخطأ خر أبعد من السماء .  
عن أبی عبد الله ( علیه السلام قال : من فسر القرآن برأیه ، إن أصاب لم یوجر ، وإن أخطأ خر أبعد من السماء .  
عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : من فسر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر وإن أخطأ فهو بعد من السماء  .
عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : من فسر القرآن برأیه إن أصاب لم یؤجر وإن أخطأ فهو بعد من السماء  .
أمير المؤمنين ( عليه السلام ) به شخصی که مدعی وجود تناقض در قران بود  
أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) به شخصی که مدعی وجود تناقض در قران بود  


فرمود :  
فرمود :  
« إياك أن تفسر القرآن برأيك حتى تفقهه عن العلماء ، فإنه رب تنزيل يشبه كلام البشر وهو كلام الله ، وتأويله لا يشبه كلام البشر ، كما ليس شيء من خلقه يشبهه ، كذلك لا يشبه فعله تبارك وتعالى شيئا من أفعال البشر ، ولا يشبه شيء من كلامه كلام البشر ، وكلام الله تبارك وتعالى صفته ، وكلام البشر أفعالهم ، فلا تشبه كلام الله بكلام البشر ، فتهلك وتضل »  .
« إیاك أن تفسر القرآن برأیك حتى تفقهه عن العلماء ، فإنه رب تنزیل یشبه كلام البشر وهو كلام الله ، وتأویله لا یشبه كلام البشر ، كما لیس شیء من خلقه یشبهه ، كذلك لا یشبه فعله تبارك وتعالى شیئا من أفعال البشر ، ولا یشبه شیء من كلامه كلام البشر ، وكلام الله تبارك وتعالى صفته ، وكلام البشر أفعالهم ، فلا تشبه كلام الله بكلام البشر ، فتهلك وتضل »  .
عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : سئل عن الحكومة فقال : من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر ، ومن فسر آية من كتاب الله فقد كفر .  
عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : سئل عن الحكومة فقال : من حكم برأیه بین اثنین فقد كفر ، ومن فسر آیة من كتاب الله فقد كفر .  


عن أبي جعفر ( عليه السلام  قال : ما علمتم فقولوا : وما لم تعلموا فقولوا : الله أعلم ، فان الرجل ينتزع الآية فيخر فيها أبعد ما بين السماء والأرض .  
عن أبی جعفر ( علیه السلام  قال : ما علمتم فقولوا : وما لم تعلموا فقولوا : الله أعلم ، فان الرجل ینتزع الآیة فیخر فیها أبعد ما بین السماء والأرض .  
در منابع اهل سنت نیز روایات ناهیه از تفسیر به رای امده است که برخی از انها بشرح ذیل می باشد :
در منابع اهل سنت نیز روایات ناهیه از تفسیر به رای امده است که برخی از انها بشرح ذیل می باشد :


عن ابن عباس رضي الله عنهما عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال ( من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار )   
عن ابن عباس رضی الله عنهما عن النبی صلى الله علیه وسلم أنه قال ( من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار )   
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( من فسر القرآن برأيه فقد أخطأ ) ، وفى رواية : ( من قال في القرآن برأيه فقد كفر ) .- انتهی -   
قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ( من فسر القرآن برأیه فقد أخطأ ) ، وفى روایة : ( من قال فی القرآن برأیه فقد كفر ) .- انتهی -   
قال رسول الله ص  : من فسر القرآن برأيه وهو على وضوء فليعد وضوءه( الديلمي عن أبي هريرة )   
قال رسول الله ص  : من فسر القرآن برأیه وهو على وضوء فلیعد وضوءه( الدیلمی عن أبی هریرة )   
عن النبی ص  : من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار .
عن النبی ص  : من فسر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار .


   
   
خط ۹۸: خط ۹۷:




از منظر علامه  نهى در روايات ناهیه از تفسیر به رای  ، مربوط به طريقه تفسير است ، نه اصل تفسير ، غرض اصلی  ان است که كلام خدا را همانند طريقى كه كلام بشر تفسير می شود نمی توان تفسیر نمود :  
از منظر علامه  نهى در روایات ناهیه از تفسیر به رای  ، مربوط به طریقه تفسیر است ، نه اصل تفسیر ، غرض اصلی  ان است که كلام خدا را همانند طریقى كه كلام بشر تفسیر می شود نمی توان تفسیر نمود :  
"كوتاه سخن ، اينكه آنچه از آيات و روايات به دست مىآيد مثل آيه : « أفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ » و آيه : « الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ » و آيه : « إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أفَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ » و آيه « يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه »  و آيه : « وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِه عِلْمٌ » و آياتى ديگر هم كه آن را تاييد مىكند ، اين است كه نهى در روايات ، مربوط به طريقه تفسير است ، نه اصل تفسير ، مىخواهد بفرمايد كلام خدا را به طريقى كه كلام خلق تفسير مىشود تفسير نبايد كرد .  
"كوتاه سخن ، اینكه آنچه از آیات و روایات به دست مىآید مثل آیه : « أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ » و آیه : « الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ » و آیه : « إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أفَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ » و آیه « یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه »  و آیه : « وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِه عِلْمٌ » و آیاتى دیگر هم كه آن را تایید مىكند ، این است كه نهى در روایات ، مربوط به طریقه تفسیر است ، نه اصل تفسیر ، مىخواهد بفرماید كلام خدا را به طریقى كه كلام خلق تفسیر مىشود تفسیر نباید كرد .  




خط ۱۰۵: خط ۱۰۴:




ایشان در تبیین  روش خاص فهم قران و تمایز ان با سائر روشها می نویسد :....معلوم است كه فرق بين آن دو- روش فهم قران با سائر روشها -  در نحوه استعمال الفاظ ، و چيدن جملات ، و به كار بردن فنون ادبى ، و صناعات لفظى ، نيست ، ...بلكه اختلاف بين آن دو از جهت مراد و مصداق است ، مصداقى كه مفهوم كلى كلام بر آن منطبق است ،  
ایشان در تبیین  روش خاص فهم قران و تمایز ان با سائر روشها می نویسد :....معلوم است كه فرق بین آن دو- روش فهم قران با سائر روشها -  در نحوه استعمال الفاظ ، و چیدن جملات ، و به كار بردن فنون ادبى ، و صناعات لفظى ، نیست ، ...بلكه اختلاف بین آن دو از جهت مراد و مصداق است ، مصداقى كه مفهوم كلى كلام بر آن منطبق است ،  




ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می فرماید :  
ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می فرماید :  
"توضيح اينكه ما انسانها به خاطر ارتباطى كه با عالم طبيعت داريم ، و در عالم ماده پديد آمده و در آن زندگى مىكنيم و در آخر هم در آن مىميريم ، ذهنمان مانوس با ماديات شده ، از هر معنايى ، مفهوم مادى آن را مىفهميم ، و هر مفهومى را با مصداق جسمانيش منطبق مىسازيم ، مثلا وقتى از يك نفر مثل خود كلامى بشنويم ، كلامى كه حكايت از حال امرى مىكند بعد از آنكه معناى كلام را فهميديم ، آن را بر مصداقى حمل و منطبق مىكنيم كه معهود ذهن ما ، و نظام حاكم در آن است ، چون مىدانيم گوينده كلام غير اين مصداق را در نظر نگرفته ، چون او هم انسانى است مثل ما ، و خودش هم از چنين كلامى غير آنچه ما فهميديم نمىفهمد ، و غير آن را هم نمىفهماند ، و در نتيجه همين نظام ، نظامى است كه حاكم در مصداق است ، و همين « نظام حاكم در مصداق » ، در مفهوم هم جارى است ، چه بسا مىشود كه به مفهوم كلى استثنا مىزند ، و يا مفهوم يك حكم جزئى را تعميم مىدهد ، يا به هر نحوى ديگر ، در مفهوم دخل و تصرف مىكند كه ما اين تصرفات را ، « تصرف قرائن عقليه غير لفظيه » مىناميم
"توضیح اینكه ما انسانها به خاطر ارتباطى كه با عالم طبیعت داریم ، و در عالم ماده پدید آمده و در آن زندگى مىكنیم و در آخر هم در آن مىمیریم ، ذهنمان مانوس با مادیات شده ، از هر معنایى ، مفهوم مادى آن را مىفهمیم ، و هر مفهومى را با مصداق جسمانیش منطبق مىسازیم ، مثلا وقتى از یك نفر مثل خود كلامى بشنویم ، كلامى كه حكایت از حال امرى مىكند بعد از آنكه معناى كلام را فهمیدیم ، آن را بر مصداقى حمل و منطبق مىكنیم كه معهود ذهن ما ، و نظام حاكم در آن است ، چون مىدانیم گوینده كلام غیر این مصداق را در نظر نگرفته ، چون او هم انسانى است مثل ما ، و خودش هم از چنین كلامى غیر آنچه ما فهمیدیم نمىفهمد ، و غیر آن را هم نمىفهماند ، و در نتیجه همین نظام ، نظامى است كه حاكم در مصداق است ، و همین « نظام حاكم در مصداق » ، در مفهوم هم جارى است ، چه بسا مىشود كه به مفهوم كلى استثنا مىزند ، و یا مفهوم یك حكم جزئى را تعمیم مىدهد ، یا به هر نحوى دیگر ، در مفهوم دخل و تصرف مىكند كه ما این تصرفات را ، « تصرف قرائن عقلیه غیر لفظیه » مىنامیم




ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می فرماید :  
ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می فرماید :  
...بيانات قرآنى بالنسبه به معارف الهيه همان جنبه اى را دارد ، كه امثال با ممثلات دارند ، و اين بيانات قرآنى در آياتى متفرق شده ، و در قالبهاى مختلفى ريخته شده ، تا نكات دقيقى كه ممكن است در هر يك از آن آيات نهفته باشد ، به وسيله آيات ديگر تبيين شود ، و به همين جهت بعضى از آيات قرآنى شاهد بعضى ديگر است ، و يكى مفسر ديگر است ، و اگر جز اين بود امر معارف الهيه در حقايقش مختل مىماند ، و ممكن نبود كه يك مفسر در تفسير يك آيه گرفتار قول به غير علم نشود.... از اينجا روشن مىشود كه تفسير به رأى به بيانى كه كرديم خالى از قول بدون علم نيست ، هم چنان كه در حديث ديگرى كه گذشت بجاى « من فسر القرآن برأيه » آمده بود :« من قال فى القرآن به غير علم فليتبوا مقعده من النار   
...بیانات قرآنى بالنسبه به معارف الهیه همان جنبه اى را دارد ، كه امثال با ممثلات دارند ، و این بیانات قرآنى در آیاتى متفرق شده ، و در قالبهاى مختلفى ریخته شده ، تا نكات دقیقى كه ممكن است در هر یك از آن آیات نهفته باشد ، به وسیله آیات دیگر تبیین شود ، و به همین جهت بعضى از آیات قرآنى شاهد بعضى دیگر است ، و یكى مفسر دیگر است ، و اگر جز این بود امر معارف الهیه در حقایقش مختل مىماند ، و ممكن نبود كه یك مفسر در تفسیر یك آیه گرفتار قول به غیر علم نشود.... از اینجا روشن مىشود كه تفسیر به رأى به بیانى كه كردیم خالى از قول بدون علم نیست ، هم چنان كه در حدیث دیگرى كه گذشت بجاى « من فسر القرآن برأیه » آمده بود :« من قال فى القرآن به غیر علم فلیتبوا مقعده من النار   




گفتار علامه در اثار زیانبار تفسیر به رای   
گفتار علامه در اثار زیانبار تفسیر به رای   
ایشان در اثار زیانبار تفسیر به رای می نویسد:   
ایشان در اثار زیانبار تفسیر به رای می نویسد:   
"سخن كوتاه اينكه تفسير به رأى باعث مىشود ترتيب آيات خدا از بين رفته و در هم و بر هم شود و هر يك منظور و مقصود آن ديگرى را نفى كند ، و در نهايت مقصود هر دو از بين برود ، چون به حكم قرآن در او اختلافى نيست ، و اگر اختلافى در بين آيات پيدا شود تنها بجهت اختلال نظم آنها ، و در نتيجه اختلاف مقاصد آنها است و اين همان است كه در بعضى از روايات از آن به عبارت « ضرب بعض قرآن به بعض ديگر تعبير شده ، مانند روایتی که در تفسير عياشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) آمده كه فرمود : هيچ كس بعضى از قرآن را به بعضى ديگرش نمىزند مگر آنكه كافر مىشود . – انتهی -   
"سخن كوتاه اینكه تفسیر به رأى باعث مىشود ترتیب آیات خدا از بین رفته و در هم و بر هم شود و هر یك منظور و مقصود آن دیگرى را نفى كند ، و در نهایت مقصود هر دو از بین برود ، چون به حكم قرآن در او اختلافى نیست ، و اگر اختلافى در بین آیات پیدا شود تنها بجهت اختلال نظم آنها ، و در نتیجه اختلاف مقاصد آنها است و این همان است كه در بعضى از روایات از آن به عبارت « ضرب بعض قرآن به بعض دیگر تعبیر شده ، مانند روایتی که در تفسیر عیاشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) آمده كه فرمود : هیچ كس بعضى از قرآن را به بعضى دیگرش نمىزند مگر آنكه كافر مىشود . – انتهی -   


ديدگاه محقق اردبیلی در زبده البیان فی احکام القران   
دیدگاه محقق اردبیلی در زبده البیان فی احکام القران   
   
   
ایشان معتقد است مراد از روایات ناهیه  از تفسیر به رای ، یقین به فهم خود  از ایاتی است که دلیلی بر اثبات ان وجود نداشته و مستند ان فقط استحسانات عقلی می باشد :  
ایشان معتقد است مراد از روایات ناهیه  از تفسیر به رای ، یقین به فهم خود  از ایاتی است که دلیلی بر اثبات ان وجود نداشته و مستند ان فقط استحسانات عقلی می باشد :  
خط ۱۲۹: خط ۱۲۸:




ایشان در کتاب " مقدمه التفسیر" بعد از بیان  مراحل تفسیر قران : 1- تفسیرقران به قران 2-  تفسیر قران به سنت  3- تفسیر قران به قول صحابه 4- تفسیرقران به روایات  تابعین ،  تحت عنوان  "فصل [تفسير القرآن بمجرد الرأي] "این نوع تفسیر را در مقابل تفسیر اثری دانسته و در بطلان ان اظهار می دارد :  
ایشان در کتاب " مقدمه التفسیر" بعد از بیان  مراحل تفسیر قران : 1- تفسیرقران به قران 2-  تفسیر قران به سنت  3- تفسیر قران به قول صحابه 4- تفسیرقران به روایات  تابعین ،  تحت عنوان  "فصل [تفسیر القرآن بمجرد الرأی] "این نوع تفسیر را در مقابل تفسیر اثری دانسته و در بطلان ان اظهار می دارد :  
تفسیر قران لازم است بر اساس علم صورت گیرد نه ظن و رای ؛ از اینرو تفسیر به رای را که در مقابل تفسیر اثری  است مردود و حرام می باشد .
تفسیر قران لازم است بر اساس علم صورت گیرد نه ظن و رای ؛ از اینرو تفسیر به رای را که در مقابل تفسیر اثری  است مردود و حرام می باشد .
ایشان در این زمینه به روایات زیادی استشهاد می کند که مفادشان  توقف صحابه در تفسیر ایاتی است که پیرامون ان روایتی بدست شان نرسیده است نظیر روایت : عن إبراهيم التيمي؛ أن أبا بكر الصديق سئل عن قوله : {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا } [ عبس : 31 ] فقال : أي سماء تظلني، وأي أرض تقلني، إن أنا قلت في كتاب اللّه ما لا أعلم ؟ منقطع وقال أبو عبيد أيضًا : حدثنا يزيد، عن حميد، عن أنس؛ أن عمر بن الخطاب قرأ على المنبر : {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا } فقال : هذه الفاكهة قد عرفناها فما الأبُّ ؟ ثم رجع إلى نفسه فقال : إن هذا لهو التكلف يا عمر ..   
ایشان در این زمینه به روایات زیادی استشهاد می کند که مفادشان  توقف صحابه در تفسیر ایاتی است که پیرامون ان روایتی بدست شان نرسیده است نظیر روایت : عن إبراهیم التیمی؛ أن أبا بكر الصدیق سئل عن قوله : {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا } [ عبس : 31 ] فقال : أی سماء تظلنی، وأی أرض تقلنی، إن أنا قلت فی كتاب اللّه ما لا أعلم ؟ منقطع وقال أبو عبید أیضًا : حدثنا یزید، عن حمید، عن أنس؛ أن عمر بن الخطاب قرأ على المنبر : {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا } فقال : هذه الفاكهة قد عرفناها فما الأبُّ ؟ ثم رجع إلى نفسه فقال : إن هذا لهو التكلف یا عمر ..   




خط ۱۵۳: خط ۱۵۲:




نظیر روایت فوق در مورد قتاده نیز ذکر شده است . زيد الشحام  می گوید :  
نظیر روایت فوق در مورد قتاده نیز ذکر شده است . زید الشحام  می گوید :  
روزی قتاده بر امام باقر ع وارد شد و امام به او فرمود : ایا خود را فقیه اهل بصره می دانی ؟ اظهار داشت : مردم اینگونه می پندارند . امام فرمود : بمن خبررسیده است که قران را تفسیر می کنی . اظهار داشت : اری . فرمود : ایا تفسیرت  عالمانه است یا جاهلانه ؟ اظهار داشت : عالمانه تفسیر می گویم . انگاه امام ع از او تفسیر ایه" وقدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي وأياما آمنين " را سئوال نمود . قتاده پاسخ داد : مراد ایه این است که انان که با زاد و راحله شان  به قصد زیارت کعبه می روند در امنیت هستند تا به موطن شان بر گردند .   
روزی قتاده بر امام باقر ع وارد شد و امام به او فرمود : ایا خود را فقیه اهل بصره می دانی ؟ اظهار داشت : مردم اینگونه می پندارند . امام فرمود : بمن خبررسیده است که قران را تفسیر می کنی . اظهار داشت : اری . فرمود : ایا تفسیرت  عالمانه است یا جاهلانه ؟ اظهار داشت : عالمانه تفسیر می گویم . انگاه امام ع از او تفسیر ایه" وقدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی وأیاما آمنین " را سئوال نمود . قتاده پاسخ داد : مراد ایه این است که انان که با زاد و راحله شان  به قصد زیارت کعبه می روند در امنیت هستند تا به موطن شان بر گردند .   




خط ۱۶۰: خط ۱۵۹:




در روایتی دیگر از امام صادق ع نقل شده است که علم به تنزیل و تاویل قران فقط در اختیار پیامبر ص و معصومین ع می باشد : « إن الله علم نبيه ( صلى الله عليه وآله ) التنزيل والتأويل ، فعلمه رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) عليا ( عليه السلام ) قال : وعلمنا والله   
در روایتی دیگر از امام صادق ع نقل شده است که علم به تنزیل و تاویل قران فقط در اختیار پیامبر ص و معصومین ع می باشد : « إن الله علم نبیه ( صلى الله علیه وآله ) التنزیل والتأویل ، فعلمه رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) علیا ( علیه السلام ) قال : وعلمنا والله   
طبرسی در مجمع البیان نیز مدعی وجود اخبار صحیح از اهل بیت ع در عدم جواز تفسیر بدون بیان روائی از معصومین ع  می باشد : أن الخبر قد صح عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم وعن الأئمة القائمين مقامه ( عليه السلام ) أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح والنص الصريح .
طبرسی در مجمع البیان نیز مدعی وجود اخبار صحیح از اهل بیت ع در عدم جواز تفسیر بدون بیان روائی از معصومین ع  می باشد : أن الخبر قد صح عن النبی صلى الله علیه وآله وسلم وعن الأئمة القائمین مقامه ( علیه السلام ) أن تفسیر القرآن لا یجوز إلا بالأثر الصحیح والنص الصریح .
اخباریین با تمسک به روایات مذکور، تفسیر و فهم قران را مختص به پیامبر ص و اهل بیت ع دانسته و غیر انان را مجاز در فهم قران نمی دانند . در برابر اینان اعلام شیعی معتقدند این روایات بیانگر ان است که  فهم جامع  قران  مختص ائمه علیهم السلام  بوده  و با امکان فهم فی الجمله غیر معصومین نسبت به قران منافات نخواهد داشت  . دراینجا گفتار برخی از اعلام شیعی را در این زمینه بیان می کنیم     
اخباریین با تمسک به روایات مذکور، تفسیر و فهم قران را مختص به پیامبر ص و اهل بیت ع دانسته و غیر انان را مجاز در فهم قران نمی دانند . در برابر اینان اعلام شیعی معتقدند این روایات بیانگر ان است که  فهم جامع  قران  مختص ائمه علیهم السلام  بوده  و با امکان فهم فی الجمله غیر معصومین نسبت به قران منافات نخواهد داشت  . دراینجا گفتار برخی از اعلام شیعی را در این زمینه بیان می کنیم     


خط ۲۱۵: خط ۲۱۴:
اولا : این روایات معارض با ایاتی است که امر به تدبر در قران نمود بویژه ایه "افلا یتدبرون القران و لوکان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا "که تحدی در قران کریم را - برای مخالفین - مبتنی بر تدبر در قران نموده است .ایا امر به تدبر انهم در خطابی عمومی بمعنای ان نیست که فهم و درک قران برای همگان ممکن است .
اولا : این روایات معارض با ایاتی است که امر به تدبر در قران نمود بویژه ایه "افلا یتدبرون القران و لوکان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا "که تحدی در قران کریم را - برای مخالفین - مبتنی بر تدبر در قران نموده است .ایا امر به تدبر انهم در خطابی عمومی بمعنای ان نیست که فهم و درک قران برای همگان ممکن است .
ثانیا :  روایات مذکور- به تقریبی که ذکر شد -  معارض روایاتی است که قائلین به مبهم بودن  و فهم ناپذیری قران را در زمره هلاک شوندگان می داند نظیر روایتی که از امام باقر ع نقل شده است که  :
ثانیا :  روایات مذکور- به تقریبی که ذکر شد -  معارض روایاتی است که قائلین به مبهم بودن  و فهم ناپذیری قران را در زمره هلاک شوندگان می داند نظیر روایتی که از امام باقر ع نقل شده است که  :
....إن لكتاب الله ظاهرا ، وباطنا ، ومعاينا ، وناسخا ومنسوخا ، ومحكما ، ومتشابها ، وسننا وأمثالا وفصلا ووصلا وأحرفا وتصريفا ، فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك وأهلك ،.  
....إن لكتاب الله ظاهرا ، وباطنا ، ومعاینا ، وناسخا ومنسوخا ، ومحكما ، ومتشابها ، وسننا وأمثالا وفصلا ووصلا وأحرفا وتصریفا ، فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك وأهلك ،.  




خط ۲۴۵: خط ۲۴۴:
دیدگاه ایشان در این مساله ضمن بررسی اثار زیانبار  تفسیر به رای اظهار بیان شده است  :
دیدگاه ایشان در این مساله ضمن بررسی اثار زیانبار  تفسیر به رای اظهار بیان شده است  :
ایشان نخست در اثار زیانبار تفسیر به رای می نویسد  
ایشان نخست در اثار زیانبار تفسیر به رای می نویسد  
... "تفسير به رأى باعث مىشود ترتيب آيات خدا از بين رفته و نظم انها بهم ریزد  و هر يك منظور و مقصود آن ديگرى را نفى كند ، و در نهايت مقصود هر دو از بين برود ، چون به حكم خود قرآن در قرآن هيچ اختلافى نيست ، و اگر اختلافى در بين آيات پيدا شود تنها و تنها بخاطر اختلال نظم آنها ، و در نتيجه اختلاف مقاصد آنها است .
... "تفسیر به رأى باعث مىشود ترتیب آیات خدا از بین رفته و نظم انها بهم ریزد  و هر یك منظور و مقصود آن دیگرى را نفى كند ، و در نهایت مقصود هر دو از بین برود ، چون به حكم خود قرآن در قرآن هیچ اختلافى نیست ، و اگر اختلافى در بین آیات پیدا شود تنها و تنها بخاطر اختلال نظم آنها ، و در نتیجه اختلاف مقاصد آنها است .




ایشان در ادامه ، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القران بالقران دانسته و می فرماید :  
ایشان در ادامه ، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القران بالقران دانسته و می فرماید :  
و اين همان است كه در بعضى از روايات از آن به عبارت « ضرب بعضى قرآن به بعض ديگر » تعبير شده ، مانند روايتی که در تفسير عياشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) نقل شده است  كه فرمود : هيچ كس بعضى از قرآن را به بعضى ديگرش نمىزند مگر آنكه كافر مىشود .
و این همان است كه در بعضى از روایات از آن به عبارت « ضرب بعضى قرآن به بعض دیگر » تعبیر شده ، مانند روایتی که در تفسیر عیاشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) نقل شده است  كه فرمود : هیچ كس بعضى از قرآن را به بعضى دیگرش نمىزند مگر آنكه كافر مىشود .




خط ۲۵۵: خط ۲۵۴:




من  - صدوق - از ابن الوليد معناى اين حديث را پرسيدم ، او گفت : زدن بعضى از قرآن به بعضى ديگر اين است كه وقتى از تو تفسير آيه اى را مىپرسند به تفسيرى كه مربوط به آيه اى ديگر است پاسخش گويى .  
من  - صدوق - از ابن الولید معناى این حدیث را پرسیدم ، او گفت : زدن بعضى از قرآن به بعضى دیگر این است كه وقتى از تو تفسیر آیه اى را مىپرسند به تفسیرى كه مربوط به آیه اى دیگر است پاسخش گویى .  
علامه طباطبائی پاسخ ابن الولید را مبهم دانسته و می فرماید :
علامه طباطبائی پاسخ ابن الولید را مبهم دانسته و می فرماید :
پاسخ ابن الوليد به مرحوم صدوق كمى ابهام دارد چون ممكن است مقصودش همان  روشى است  كه در بين اهل علم معمول است ، كه در مناظرات خود يك آيه را به جنگ با آيه اى ديگر مىاندازند ، و با تمسك به يكى ، آن ديگرى را تاويل مىكنند ، و هم ممكن است مقصودش ان است  كه ، كسى بخواهد معناى يك آيه را از آيات ديگر استفاده كند ، و خلاصه آيات ديگر را شاهد بر آيه مورد نظرش قرار دهد .
پاسخ ابن الولید به مرحوم صدوق كمى ابهام دارد چون ممكن است مقصودش همان  روشى است  كه در بین اهل علم معمول است ، كه در مناظرات خود یك آیه را به جنگ با آیه اى دیگر مىاندازند ، و با تمسك به یكى ، آن دیگرى را تاویل مىكنند ، و هم ممكن است مقصودش ان است  كه ، كسى بخواهد معناى یك آیه را از آیات دیگر استفاده كند ، و خلاصه آیات دیگر را شاهد بر آیه مورد نظرش قرار دهد .
اگر منظور ابن الوليد معناى اول باشد درست است ، و ضرب بعض قرآن به بعض ديگر است و اگر معناى دوم مقصود باشد ، سخن باطلى گفته و دو روايت نامبرده آن را دفع مىكنند .  
اگر منظور ابن الولید معناى اول باشد درست است ، و ضرب بعض قرآن به بعض دیگر است و اگر معناى دوم مقصود باشد ، سخن باطلى گفته و دو روایت نامبرده آن را دفع مىكنند .  
ایشان در ادامه به  تبیین ببشتر روایات ضرب القران  می پردازند.
ایشان در ادامه به  تبیین ببشتر روایات ضرب القران  می پردازند.




از جمله انکه به روایاتی استناد می کند که می تواند  ابهام  روایت ضرب القران را بر طرف کند .  
از جمله انکه به روایاتی استناد می کند که می تواند  ابهام  روایت ضرب القران را بر طرف کند .  
ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می کند که روزى رسول خدا ( ص ) با شدت خشم نزد مردمى حضور یافت  كه به میل شخصی شان  قرآن را تفسير مىكردند ، فرمود :« امتهاى قبل از شما هم بخاطر همين روشى كه شما پيش گرفته‌ايد گمراه شدند ، آنها هم در اثر زدن بعضى از كتاب را به بعضى ديگر ، هلاك شدند ، خداى تعالى كتاب را نازل نكرده كه شما به خاطر بعضى از آن بعضى ديگر را تكذيب كنيد ، بلكه نازل كرد تا بعضى مصدق بعض ديگر باشد پس هر چه از قرآن فهميديد همان را بگوئيد ، و هر چه را نفهميديد علمش را به عالمش واگذاريد  
ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می کند که روزى رسول خدا ( ص ) با شدت خشم نزد مردمى حضور یافت  كه به میل شخصی شان  قرآن را تفسیر مىكردند ، فرمود :« امتهاى قبل از شما هم بخاطر همین روشى كه شما پیش گرفته‌اید گمراه شدند ، آنها هم در اثر زدن بعضى از كتاب را به بعضى دیگر ، هلاك شدند ، خداى تعالى كتاب را نازل نكرده كه شما به خاطر بعضى از آن بعضى دیگر را تكذیب كنید ، بلكه نازل كرد تا بعضى مصدق بعض دیگر باشد پس هر چه از قرآن فهمیدید همان را بگوئید ، و هر چه را نفهمیدید علمش را به عالمش واگذارید  
   
   
علامه طباطبائی بعد از بیان اینگونه روایات می فرماید :در اين روايات عبارت « ضرب القرآن بعضه ببعض » در مقابل « تصديق بعض القرآن بعضا » قرار داده شده است از این امر معلوم مىشود منظور از « ضرب القرآن » اين است كه انسان  بين مقاماتى كه معانى آيات دارند خلط كند و در ترتيبى كه بين مقاصد هست اخلال وارد آورد ، مثلا محكم را متشابه و متشابه را محكم بداند ، و يا خطاهايى از اين قبيل مرتكب شود .   
علامه طباطبائی بعد از بیان اینگونه روایات می فرماید :در این روایات عبارت « ضرب القرآن بعضه ببعض » در مقابل « تصدیق بعض القرآن بعضا » قرار داده شده است از این امر معلوم مىشود منظور از « ضرب القرآن » این است كه انسان  بین مقاماتى كه معانى آیات دارند خلط كند و در ترتیبى كه بین مقاصد هست اخلال وارد آورد ، مثلا محكم را متشابه و متشابه را محكم بداند ، و یا خطاهایى از این قبیل مرتكب شود .   
   
   
ایشان در پایان این بحث می فرماید : پس تكلم به رأى پيرامون قرآن ، و قول به غير علم كه در روايات گذشته بود ، و « ضرب بعض القرآن ببعض » كه در اين روايات آمد ، همه مىخواهند يك چيز را بفهمانند ، و آن اين است كه براى درك معناى قرآن از غير قرآن استمداد نجوييد .  
ایشان در پایان این بحث می فرماید : پس تكلم به رأى پیرامون قرآن ، و قول به غیر علم كه در روایات گذشته بود ، و « ضرب بعض القرآن ببعض » كه در این روایات آمد ، همه مىخواهند یك چیز را بفهمانند ، و آن این است كه براى درك معناى قرآن از غیر قرآن استمداد نجویید .  
نتیجه : روایات ضرب القران بر اساس مباحثی که از علامه مطرح گردید منافاتی با ایات و روایات امر کننده به تدبر در قران نخواهد داشت  چون روایات مذکور– ضرب القران – بیانگر ان است که ورود درقران می بایست  با تدبر و تعمق همراه بوده و تنها کسانی شایستگی بهره گیری از قران را دارند که اشراف بر عام و خاص محکم و متشابه مطلق و مقید و...قرانی داشته  باشند .  
نتیجه : روایات ضرب القران بر اساس مباحثی که از علامه مطرح گردید منافاتی با ایات و روایات امر کننده به تدبر در قران نخواهد داشت  چون روایات مذکور– ضرب القران – بیانگر ان است که ورود درقران می بایست  با تدبر و تعمق همراه بوده و تنها کسانی شایستگی بهره گیری از قران را دارند که اشراف بر عام و خاص محکم و متشابه مطلق و مقید و...قرانی داشته  باشند .  
==2-دلیل عقلی قائلین  بر فهم ناپذیری قران  : خطاپذیری عقل==
==2-دلیل عقلی قائلین  بر فهم ناپذیری قران  : خطاپذیری عقل==
خط ۳۵۳: خط ۳۵۲:


شهید مطهری در تبیین مکتب سوفیست ها - شکاکان  - می فرماید:
شهید مطهری در تبیین مکتب سوفیست ها - شکاکان  - می فرماید:
پيروان اين مكتب گفتند ادراكات انسان از امور جهان بستگى كامل دارد با وضع خاص ذهن شخص ادراك كننده و آنچه هر كس از امور جهان مىفهمد آن چنان است كه ذهن وى اقتضا كرده نه آنچنانكه آن شىء در واقع و نفس الامر هست ممكنست اشياء در واقع چگونگى خاصى داشته باشند و ما بحسب اقتضاى خاص ذهن خود آنها را با كيفيت ديگرى ادراك كنيم .
پیروان این مكتب گفتند ادراكات انسان از امور جهان بستگى كامل دارد با وضع خاص ذهن شخص ادراك كننده و آنچه هر كس از امور جهان مىفهمد آن چنان است كه ذهن وى اقتضا كرده نه آنچنانكه آن شىء در واقع و نفس الامر هست ممكنست اشیاء در واقع چگونگى خاصى داشته باشند و ما بحسب اقتضاى خاص ذهن خود آنها را با كیفیت دیگرى ادراك كنیم .




ایشان ادامه می دهد :
ایشان ادامه می دهد :
پيرهون مؤسس اين مكتب ده دليل كه از آن جمله است تاثير دخالت شرايط زمانى و مكانى و كيفيت ساختمان قواى ادراكى شخص ادراك كننده اقامه كرد بر نفى ارزش يقينى ادراكات و ثابت نمود كه ادراكات ما نسبت باشياء بستگى دارد بيك سلسله عوامل خارجى و يك سلسله عوامل داخلى و با تغيير آن عوامل تغيير مىكندپس ما نبايد بگوئيم اشياء را آنگونه كه در واقع و نفس الامر هستند درك مىكنيم بلكه بايد بگوئيم آنها را آنگونه كه وضع ساختمان قواى ادراكى ما در تحت تاثير شرايط مخصوص اقتضا مىكند ادراك مىكنيم اما حقيقت چيست نمىدانيم .-انتهی -   
پیرهون مؤسس این مكتب ده دلیل كه از آن جمله است تاثیر دخالت شرایط زمانى و مكانى و كیفیت ساختمان قواى ادراكى شخص ادراك كننده اقامه كرد بر نفى ارزش یقینى ادراكات و ثابت نمود كه ادراكات ما نسبت باشیاء بستگى دارد بیك سلسله عوامل خارجى و یك سلسله عوامل داخلى و با تغییر آن عوامل تغییر مىكندپس ما نباید بگوئیم اشیاء را آنگونه كه در واقع و نفس الامر هستند درك مىكنیم بلكه باید بگوئیم آنها را آنگونه كه وضع ساختمان قواى ادراكى ما در تحت تاثیر شرایط مخصوص اقتضا مىكند ادراك مىكنیم اما حقیقت چیست نمىدانیم .-انتهی -   




خط ۳۶۴: خط ۳۶۳:


شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد  در یونان  باستان می فرماید :
شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد  در یونان  باستان می فرماید :
تقريبا همان وضعى كه در يونان باستان در قرن پنجم قبل از ميلاد موجب شد كه عده اى از دانشمندان آن سرزمين از علم به كلى سلب اعتماد كنند و راه سفسطه را پيش بگيرند در قرون جديده در اروپا تجديد شد و چنان كه ميدانيم ايده آليستهائى مانند بركلى و شوپنهاور در اروپا پيدا شدند كه آراءشان نظير آراء پروتاغوراس و گورگياس از سوفسطائيان يونان قديم است و مسلكها و طريقه هائى در باب ارزش معلومات پديد آمد كه نتيجه منتهى بمسلك شكاكان پيروهونى مىشود
تقریبا همان وضعى كه در یونان باستان در قرن پنجم قبل از میلاد موجب شد كه عده اى از دانشمندان آن سرزمین از علم به كلى سلب اعتماد كنند و راه سفسطه را پیش بگیرند در قرون جدیده در اروپا تجدید شد و چنان كه میدانیم ایده آلیستهائى مانند بركلى و شوپنهاور در اروپا پیدا شدند كه آراءشان نظیر آراء پروتاغوراس و گورگیاس از سوفسطائیان یونان قدیم است و مسلكها و طریقه هائى در باب ارزش معلومات پدید آمد كه نتیجه منتهى بمسلك شكاكان پیروهونى مىشود


ایشان در تبیین بیشتر این مشابهت - بین  نسبیون جدید در اروپا و شکاکان  قبل ازمیلاد - می نویسد:
ایشان در تبیین بیشتر این مشابهت - بین  نسبیون جدید در اروپا و شکاکان  قبل ازمیلاد - می نویسد:
پس از انقراض مكتب شكاكان كه تا سه چهار قرن بعد از ميلاد ادامه داشت تمام فلاسفه چه در اروپا و چه در ميان مسلمين بر اساس مسلك جزم و يقين قضاوت مىكردند و هيچ كس در قدر و ارزش ادراكات ترديد نمىكرد تا آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثى در اروپا پديد آمد و تحولاتى در جهان دانش رخ داد كه مسئله ارزش معلومات دوباره مورد توجه قرار گرفت .
پس از انقراض مكتب شكاكان كه تا سه چهار قرن بعد از میلاد ادامه داشت تمام فلاسفه چه در اروپا و چه در میان مسلمین بر اساس مسلك جزم و یقین قضاوت مىكردند و هیچ كس در قدر و ارزش ادراكات تردید نمىكرد تا آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثى در اروپا پدید آمد و تحولاتى در جهان دانش رخ داد كه مسئله ارزش معلومات دوباره مورد توجه قرار گرفت .
در تحول جديد اروپا در فلكيات و قسمتهاى مختلف طبيعيات مطالبى كه هزارها سال مورد قبول و تسلم قاطبه دانشمندان جهان بود و خلاف آنها در ذهن احدى خطور نمىكرد يكباره بطلانشان مسلم گشت و اين امر سبب شد كه علوم ارزش و اعتبار سابق خود را از دست دادند و گوشه اى از عجز بشر براى رسيدن به واقع آشكار شد .- انتهی -
در تحول جدید اروپا در فلكیات و قسمتهاى مختلف طبیعیات مطالبى كه هزارها سال مورد قبول و تسلم قاطبه دانشمندان جهان بود و خلاف آنها در ذهن احدى خطور نمىكرد یكباره بطلانشان مسلم گشت و این امر سبب شد كه علوم ارزش و اعتبار سابق خود را از دست دادند و گوشه اى از عجز بشر براى رسیدن به واقع آشكار شد .- انتهی -


    
    
نقد شهید مطهری  به مبانی قائلین  به اندیشه نسبیت
نقد شهید مطهری  به مبانی قائلین  به اندیشه نسبیت
شهید مطهری در نقد این نوع تفکر قائل است از انجا که قائلین به نسبیت معتقد به مادی بودن اندیشه بوده و فکر را از اثار ماده می دانند ناچار به پذیرش چنین اندیشه ای شده اند:
شهید مطهری در نقد این نوع تفکر قائل است از انجا که قائلین به نسبیت معتقد به مادی بودن اندیشه بوده و فکر را از اثار ماده می دانند ناچار به پذیرش چنین اندیشه ای شده اند:
اینان مدعی اند که فكر خاصيت مخصوص ماده مغز است و بنا بر اين جزئى از طبيعت است تمام اجزاء طبيعت در تحت تاثير عوامل مختلف دائما تغيير مىكنند و نمىتوانند يك آن ساكن و يكسان و بىحركت بمانند پس مغز نيز با همه محتويات خود افكار و ادراكات در تغيير است و نمىتواند ساكن و بىحركت بماند .
اینان مدعی اند که فكر خاصیت مخصوص ماده مغز است و بنا بر این جزئى از طبیعت است تمام اجزاء طبیعت در تحت تاثیر عوامل مختلف دائما تغییر مىكنند و نمىتوانند یك آن ساكن و یكسان و بىحركت بمانند پس مغز نیز با همه محتویات خود افكار و ادراكات در تغییر است و نمىتواند ساكن و بىحركت بماند .
طبيعت همواره در تغييرات خود تكامل پيدا مىكند پس مفاهيم ذهنى نيز كه در ماده مغز جايگزين هستند در تكامل هستند . در نتیجه امکان معرفت حقیقی نسبت به عالم خارج وجود ندارد .  -
طبیعت همواره در تغییرات خود تكامل پیدا مىكند پس مفاهیم ذهنى نیز كه در ماده مغز جایگزین هستند در تكامل هستند . در نتیجه امکان معرفت حقیقی نسبت به عالم خارج وجود ندارد .  -


ایشا ن در پاسخ  به چنین استدلالی می فرماید:
ایشا ن در پاسخ  به چنین استدلالی می فرماید:
ادراكات ، خواص عمومى ماده و از آن جمله خاصيت تغيير را ندارند و با آنكه مغز با جميع محتويات خود در طول عمر يكنفر چندين بار عوض مىشود ممكن است افكار شخص در تمام اين مدت ثابت و پابرجا باقى بمانند و اين خود دليل است كه افكار در ماده جايگزين نيستند .
ادراكات ، خواص عمومى ماده و از آن جمله خاصیت تغییر را ندارند و با آنكه مغز با جمیع محتویات خود در طول عمر یكنفر چندین بار عوض مىشود ممكن است افكار شخص در تمام این مدت ثابت و پابرجا باقى بمانند و این خود دلیل است كه افكار در ماده جایگزین نیستند .
ایشان در ادامه می نویسد :
ایشان در ادامه می نویسد :
در اينجا اضافه مىكنيم اگر فرضا افكار در ماده مغز جايگزين باشند و به همراه ساير اجزاء طبيعت سير استكمالى داشته باشند اين نوع از تكامل افكار را نمىتوان جزء قوانين مخصوص منطق و متود تفكر بشمار آورد زيرا بديهى است اين تغيير و تبدل قانون جبرى و ضرورى طبيعت است و اگر فكر از خواص مغز و جزء طبيعت باشد جبرا تغيير خواهد كرد و در اين خاصيت افكار و ادراكات همه انسانها بلكه همه حيوانها مساوى خواهند بود و قهرا مفاهيم ذهنى همه انسانها خواه مادى باشند و خواه الهى داراى تغيير تكاملى خواهند بود.انتهی   
در اینجا اضافه مىكنیم اگر فرضا افكار در ماده مغز جایگزین باشند و به همراه سایر اجزاء طبیعت سیر استكمالى داشته باشند این نوع از تكامل افكار را نمىتوان جزء قوانین مخصوص منطق و متود تفكر بشمار آورد زیرا بدیهى است این تغییر و تبدل قانون جبرى و ضرورى طبیعت است و اگر فكر از خواص مغز و جزء طبیعت باشد جبرا تغییر خواهد كرد و در این خاصیت افكار و ادراكات همه انسانها بلكه همه حیوانها مساوى خواهند بود و قهرا مفاهیم ذهنى همه انسانها خواه مادى باشند و خواه الهى داراى تغییر تكاملى خواهند بود.انتهی   




خط ۳۸۹: خط ۳۸۸:
"...آنچه نسبی است علوم و ادراکات اعتباری و عملی است اما علوم وادراکات و اندیشه های نظری که فلسفه و علوم نظری انسان را می سازند، همچون اصول جهان بینی مذهب و اصول اولیه اخلاق اصولی ثابت و مطلق و غیر نسبی می باشند.     
"...آنچه نسبی است علوم و ادراکات اعتباری و عملی است اما علوم وادراکات و اندیشه های نظری که فلسفه و علوم نظری انسان را می سازند، همچون اصول جهان بینی مذهب و اصول اولیه اخلاق اصولی ثابت و مطلق و غیر نسبی می باشند.     


ایشان در پایان نتیجه می گیرد : خلاصه مطلب اينكه اولا حقايق چون غير مادى هستند تغيير نمىكنند و ثانيا اگر هم فرضا تغيير بكنند همه افراد در آن يكسان خواهند بود و نمىتوان آن را بعنوان طرز تفكر و اسلوب منطقى يك دسته مخصوص معرفى كرد .     
ایشان در پایان نتیجه می گیرد : خلاصه مطلب اینكه اولا حقایق چون غیر مادى هستند تغییر نمىكنند و ثانیا اگر هم فرضا تغییر بكنند همه افراد در آن یكسان خواهند بود و نمىتوان آن را بعنوان طرز تفكر و اسلوب منطقى یك دسته مخصوص معرفى كرد .     


نتیجه انکه گفتارقائلین به جریان هرمنوتیک درقران به نوعی  خارج نمودن  قران از دسترس  فهم مردم  و زمینه  ورود  قرائت  های مختلف از اسلام خواهد بود . به عبارتی  مفهوم پذیرش شیوه هرمنوتیک در قران  و سنت ،  نسبیت  در اندیشه های قرانی و سنت  خواهد بوده که بطلانش در گفتاری که از شهید مطهری نقل گردید اثبات شد.   
نتیجه انکه گفتارقائلین به جریان هرمنوتیک درقران به نوعی  خارج نمودن  قران از دسترس  فهم مردم  و زمینه  ورود  قرائت  های مختلف از اسلام خواهد بود . به عبارتی  مفهوم پذیرش شیوه هرمنوتیک در قران  و سنت ،  نسبیت  در اندیشه های قرانی و سنت  خواهد بوده که بطلانش در گفتاری که از شهید مطهری نقل گردید اثبات شد.   
خط ۳۹۶: خط ۳۹۵:
نتائج   
نتائج   


از مباحث مطرح شده در اين مقاله امور ذیل قابل استنتاج است :
از مباحث مطرح شده در این مقاله امور ذیل قابل استنتاج است :
1- امکان  فهم پذیری و تفسیر قران  برای غیر معصومین ع  
1- امکان  فهم پذیری و تفسیر قران  برای غیر معصومین ع  
2- حجیت احکام قطعی عقل در مسائل دینی  
2- حجیت احکام قطعی عقل در مسائل دینی  
3-عدم جریان هرمنوتیک در قران و سنت
3-عدم جریان هرمنوتیک در قران و سنت


==پانويس==
==پانویس==
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش