confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۱
ویرایش
(←ولادت) |
|||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
آیتالله [[سید محسن امین]]، نویسنده [[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]] که چندین سال در درس حاج آقا رضا همدانی شرکت کرده و از نزدیک با شیوه زندگی او آشنا بود، در مورد روش استاد در تدریس و زندگی روزانهاش، مینویسد: | آیتالله [[سید محسن امین]]، نویسنده [[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]] که چندین سال در درس حاج آقا رضا همدانی شرکت کرده و از نزدیک با شیوه زندگی او آشنا بود، در مورد روش استاد در تدریس و زندگی روزانهاش، مینویسد: | ||
استاد ما هر روز صبح از خانه خود که نزدیک مسجدی بود که [[امام جماعت]] آن را برعهده داشت، به [[مسجد]] میآمد و بعد از این که تقریباً نیم ساعت منتظر رسیدن شاگردان میشد، حدود یک ساعت درباره مطالبی که روز قبل نوشته بود ـ که بعد با عنوان «مصباح الفقیه» چاپ شد ـ برای ما درس میگفت و سپس به خانهاش میرفت و به نوشتن درس روز بعد میپرداخت؛ تا این که ظهر میشد. سپس استاد به مسجد میآمد و نماز را به جماعت میخواند و به خانه باز میگشت. | استاد ما هر روز صبح از خانه خود که نزدیک مسجدی بود که [[امام جماعت]] آن را برعهده داشت، به [[مسجد]] میآمد و بعد از این که تقریباً نیم ساعت منتظر رسیدن شاگردان میشد، حدود یک ساعت درباره مطالبی که روز قبل نوشته بود ـ که بعد با عنوان «مصباح الفقیه» چاپ شد ـ برای ما درس میگفت و سپس به خانهاش میرفت و به نوشتن درس روز بعد میپرداخت؛ تا این که ظهر میشد. سپس استاد به مسجد میآمد و نماز را به جماعت میخواند و به خانه باز میگشت. | ||
آن گاه همراه خواهرزاده و دامادش، شیخ علی همدانی که در علم و اخلاق به او شباهت زیادی داشت و | آن گاه همراه خواهرزاده و دامادش، شیخ علی همدانی که در علم و اخلاق به او شباهت زیادی داشت و همچنین برادر زادهاش که با او همخانه بود و برای تحصیل علم از همدان به نجف آمده بود و فرزندش، شیخ محمد غذا میل میکرد. غالباً غذای این چهار نفر حاضری بود؛ نان بیات عجمی با مقداری پنیر و سبزی. | ||
آن گاه کمی میخوابید. بعد از بیدار شدن، مشغول مطالعه و نوشتن درس میشد. | آن گاه کمی میخوابید. بعد از بیدار شدن، مشغول مطالعه و نوشتن درس میشد. | ||
در خانه ایشان، کنار در ورودی حجره کوچکی بود که با نردبان داخلی آن میشدند. آن حجره کوچک اطاق مطالعه این مرد بزرگ بود. گاهی اوقات که من محتاج میشدم مسالهای از او بپرسم یا معنای عبارتی از نوشتههایش را سؤال کنم، نزد او میرفتم و میدیدم که استاد قلم و کاغذ را در دست گرفته و کتابهای جواهر و حدائق و وسائل پیش رویش گشوده است. استاد با دیدن من، کاغذ و قلم را زمین میگذاشت و من مسأله را میپرسیدم و او جواب میداد. | در خانه ایشان، کنار در ورودی حجره کوچکی بود که با نردبان داخلی آن میشدند. آن حجره کوچک اطاق مطالعه این مرد بزرگ بود. گاهی اوقات که من محتاج میشدم مسالهای از او بپرسم یا معنای عبارتی از نوشتههایش را سؤال کنم، نزد او میرفتم و میدیدم که استاد قلم و کاغذ را در دست گرفته و کتابهای جواهر و حدائق و وسائل پیش رویش گشوده است. استاد با دیدن من، کاغذ و قلم را زمین میگذاشت و من مسأله را میپرسیدم و او جواب میداد. |