پرش به محتوا

مولا: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۴ بایت اضافه‌شده ،  ۲۲ آوریل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
'''کلمه مولی''' در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از آن استفاده شده است.  کاربرد آن در قران باید مورد مداقه باشد، و مهمتر اینکه کاربرد آن در برخی روایات از جمله خطبه غدیریه حضرت رسول اکرم صلی الله و علیه و اله وو سلم است که معرکه آراء فریقین است و لذا باید کلمه مولی در خطب غدیریه به صورت مجزا و مفصل مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد تا کلام رسول گرامی اسلام صلی اله و علیه و اله و سلم موقفی برای وحدت باشد نه بهانه‌ای برای افتراق جمع مسلمین، لذا این بحث در وقت میسور بیان خواهد شد.
'''کلمه مولی''' در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از آن استفاده شده است.  کاربرد آن در قران باید مورد مداقه باشد و مهمتر اینکه کاربرد آن در برخی روایات از جمله خطبه غدیریه حضرت رسول اکرم صلی الله و علیه و اله وو سلم است که معرکه آراء فریقین است و لذا باید کلمه مولی در خطب غدیریه به صورت مجزا و مفصل مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد تا کلام رسول گرامی اسلام صلی اله و علیه و اله و سلم موقفی برای وحدت باشد نه بهانه‌ای برای افتراق جمع مسلمین، لذا این بحث در وقت میسور بیان خواهد شد.


== معنای مولی در لغت فارسی ==
== معنای مولی در لغت فارسی ==
در زبان فارسی بسان لغت تازی مولا در معانی مختلفی به کار می‌رود، ما به ذکر برخی از معانی آن از بیان مرحوم دهخدا اکتفا می‌کنیم:
در زبان فارسی بسان لغت تازی مولا در معانی مختلفی به کار می‌رود، ما به ذکر برخی از معانی آن از بیان مرحوم دهخدا اکتفا می‌کنیم:
* مُعْتِق، آزادکننده، آزادی بخش؛
* مُعْتِق، آزادکننده، آزادی بخش؛
* مُعْتَق،آزادکرده، آزادشده، آزادکرده شده؛  
* مُعْتَق، آزادکرده، آزادشده، آزادکرده شده؛
* منعِم،نعمت دهنده؛
* منعِم، نعمت‌دهنده؛
* منعَم علیه، نعمت داده شده؛
* منعَم علیه، نعمت داده شده؛
* بنده، عبد، مملوک، غلام، غلام آزادشده؛
* بنده، عبد، مملوک، غلام، غلام آزادشده؛
* پرورنده، نگه دارنده؛
* پرورنده، نگه‌دارنده؛
*  زنهاردهنده، زینهاردهنده؛
*  زنهاردهنده، زینهاردهنده؛
* یاری دهنده، ناصر، نصیر، یار و یاور، یاری ده، یاور، یار، یاریگر و مددکار؛
* یاری‌دهنده، ناصر، نصیر، یار و یاور، یاری ده، یاور، یار، یاریگر و مددکار؛
* محب، دوست دارنده، دوست، دوستدار، طرفدار؛
* محب، دوست دارنده، دوست، دوستدار، طرفدار؛
* پیرو، تابع؛
* پیرو، تابع؛
خط ۱۶: خط ۱۶:
* سزاوار؛
* سزاوار؛
*  صاحب و مالک، صاحب، مالک؛
*  صاحب و مالک، صاحب، مالک؛
* رئیس، مهتر، خواجه، سید، سر، سرور، آقا، سالار، مقابل عبد؛
* رئیس، مهتر، خواجه، سید، سر، سرور، آقا، سالار، مقابل عبد؛
* ولی، جانشین؛  
* ولی، جانشین؛  
* شریک و انباز؛
* شریک و انباز؛
خط ۲۴: خط ۲۴:
* به مهمانی فرودآینده؛
* به مهمانی فرودآینده؛
* همسایه؛
* همسایه؛
* نزیل{در محله و سرزمین طایفه یا قبیله‌ای اسکان گزیده است}؛
* نزیل {در محله و سرزمین طایفه یا قبیله‌ای اسکان گزیده است}؛
* حلیف، هم پیمان، هم قسم، هم عهد، هم سوگند؛
* حلیف، هم‌پیمان، هم‌قسم، هم عهد، هم‌سوگند؛
* آنکه اسلام آورده و با کسی موالات کرده است. آن کافر که بر دست مسلمان اسلام آورد و ولای او را بپذیرد<ref>لغت نامه دهخدا</ref>.
* آنکه اسلام آورده و با کسی موالات کرده است. آن کافر که بر دست مسلمان اسلام آورد و ولای او را بپذیرد<ref>لغت نامه دهخدا</ref>.
روشن است که این همه گستره معنایی برای یک کلمه می‌تواند در شناخت معنای مورد نظر در یک عبارت ایهام و ابهام ایجاد کند و برای کسانی که فی قلوبهم مرض هستند بهانه و دستاویزی برای تفسیر کلام به غیر مقصود متکلم باشد.
روشن است که این همه گستره معنایی برای یک کلمه می‌تواند در شناخت معنای مورد نظر در یک عبارت ایهام و ابهام ایجاد کند و برای کسانی که فی قلوبهم مرض هستند بهانه و دستاویزی برای تفسیر کلام به غیر مقصود متکلم باشد.
خط ۳۲: خط ۳۲:
* اصل معنای ماده «ولی» قرب است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج‏6 ؛ ص2528؛
* اصل معنای ماده «ولی» قرب است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج‏6 ؛ ص2528؛
* الصحاح، ج‏6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج‏6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج‏15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.</ref> و این قرب می‌تواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>.
* الصحاح، ج‏6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج‏6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج‏15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.</ref> و این قرب می‌تواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>.
* شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونه‌ای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد:  أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>.
* شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونه‌ای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد:  أن یَحْصُلَ شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منهما<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>.
* برخی هم معتقدند که اصل «ولی» قراردادن چیزی بعد از اولی بدون هیچ فاصلی است : أصل الولي جعل الثاني بعد الأول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذلك وليا<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>.
* برخی هم معتقدند که اصل «ولی» قراردادن چیزی بعد از اولی بدون هیچ فاصلی است : أصل الولی جعل الثانی بعد الأول من غیر فصل من قولهم هذا یلی ذلک ولیا<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>.


=== دیدگاه لغت‌‌شناسان ===
=== دیدگاه لغت‌‌شناسان ===
* صاحب العین معتقد است که موالی عمو زادگان هستند و عمو زادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر انان حرام است و مَوْلَى‏ به معتق و حليف و ولي گفته می شود <ref>كتاب العين ؛ ج‏8 ؛ ص365.</ref>.
* صاحب [[العین (کتاب)|العین]] معتقد است که موالی عموزادگان هستند و عمو‌زادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر آنان حرام است و مَوْلَی‏ به معتق و حلیف و ولی گفته می‌شود <ref>كتاب العين ؛ ج‏8 ؛ ص365.</ref>.
* ابن دريد «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْي را همجواری و همسایگی دانسته است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246.</ref>.
* ابن درید «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْی را همجواری و همسایگی دانسته است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246.</ref>.
* تهذيب وَلِيّ‏ و «مَوْلى» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است <ref>تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321.</ref> و مولی را مرادف عَصَبة، حليف و مُعْتَق دانسته است<ref>تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.</ref>.
* تهذیب وَلِیّ‏ و «مَوْلی» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است <ref>تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321.</ref> و مولی را مرادف عَصَبة، حلیف و مُعْتَق دانسته است<ref>تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.</ref>.
و به نقل از ابو هیثم گفته که مولی شش صورت دارد:
و به نقل از ابو‌هیثم گفته که مولی شش صورت دارد:
* پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛  
* پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛  
* ناصر؛
* ناصر؛
خط ۴۷: خط ۴۷:
* عبد آزاد شده <ref>تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.</ref>.
* عبد آزاد شده <ref>تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.</ref>.
* صحاح ولایت را به معنای  مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است <ref>الصحاح، ج‏6، ص: 2529.</ref> و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است <ref>الصحاح، ج‏6، ص: 2529.</ref>
* صحاح ولایت را به معنای  مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است <ref>الصحاح، ج‏6، ص: 2529.</ref> و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است <ref>الصحاح، ج‏6، ص: 2529.</ref>
* فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمک کننده و مُعَان کمک شونده به کار می رود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. ولی بودن چند صورت دارد:  
* فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمک‌کننده و مُعَان کمک‌شونده به کار می‌رود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. ولی بودن چند صورت دارد:  
* ولي مسلمان یعنی کسی که اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛  
* ولی مسلمان یعنی کسی که اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛
* ولي الحليف المعاقد یعنی اگر طرف حلف  و معاقَد اگر لازم داشت به کمکش بروند؛
* ولی الحلیف المعاقد یعنی اگر طرف حلف  و معاقَد اگر لازم داشت به کمکش بروند؛
* ولي المرأة یعنی کسی که اگر زن کاری داشت برایش انجام دهد؛  
* ولی المرأة یعنی کسی که اگر زن کاری داشت برایش انجام دهد؛
* ولي المقتول یا ولی دم که باید برای احقاق حق مقتول و انجام قصاص و یا اخذ دیه مطالبه کند<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>.
* ولی المقتول یا ولی دم که باید برای احقاق حق مقتول و انجام قصاص و یا اخذ دیه مطالبه کند<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>.
مولی هم چند معنی دارد:
مولی هم چند معنی دارد:
* سيد؛
* سید؛
* مملوک و بنده؛  
* مملوک و بنده؛  
* حليف و هم قسم؛
* حلیف و هم قسم؛
* پسر عمو؛
* پسر عمو؛
* کسی که برای یک امر اولویت دارد؛
* کسی که برای یک امر اولویت دارد؛
* صاحب<ref>الفروق في اللغة؛ ص278.</ref>.  
* صاحب<ref>الفروق في اللغة؛ ص278.</ref>.  
* معجم مقاييس اللغه مُعْتِقُ و مُعْتَق، و صاحب و حليف، و پسر عمو و ناصر و همسایه را از معانی مولی برشمرده است <ref>معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141.</ref>.
* معجم مقاییس اللغه مُعْتِقُ و مُعْتَق، و صاحب و حلیف، و پسر عمو و ناصر و همسایه را از معانی مولی برشمرده است <ref>معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141.</ref>.
* راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَى‏ را معتِقِ، معتَقِ، حليفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری می داند. <ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>
* راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَی‏ را معتِقِ، معتَقِ، حلیفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری می‌داند. <ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>
* برخی وَلِى و مولی را صديق و نصير و مالك و عبد، صاحب و قريب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است .  <ref>المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص: 458.</ref>
* برخی وَلِی و مولی را صدیق و نصیر و مالک و عبد، صاحب و قریب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است .  <ref>المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص: 458.</ref>
* أساس البلاغة ولي را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی يتيم و وليّ‏ قتيل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف می‌شوند <ref>أساس البلاغة ؛ ص689</ref>
* أساس البلاغة ولی را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی یتیم و ولیّ‏ قتیل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف می‌شوند <ref>أساس البلاغة ؛ ص689</ref>
* الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برارد  و برادر زاده و عمو و پسر عمو و ... می‌داند<ref>الفائق ؛ ج‏3 ؛ ص378.</ref>  
* الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برادر و برادر‌زاده و عمو و پسر عمو و ... می‌داند<ref>الفائق ؛ ج‏3 ؛ ص378.</ref>  
* لسان العرب وِلايت را مُشعر به تدْبير و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمی داند، و از ابن السكيت نقل کرده که وِلايت از سلطاناست و وَلايت و وِلايت به معنی نصرت هستند و گفته می شوند انها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. <ref>لسان العرب، ج‏15، ص: 407</ref>.
* لسان العرب وِلایت را مُشعر به تدْبیر و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمی‌داند، و از ابن‌السکیت نقل کرده که وِلایت از سلطاناست و وَلایت و وِلایت به معنی نصرت هستند و گفته می‌شوند آنها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. <ref>لسان العرب، ج‏15، ص: 407</ref>.
* لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و  ... شمرده است.‏ <ref>لسان العرب، ج‏15، صص: 409تا 411.</ref>
* لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و  ... شمرده است.‏ <ref>لسان العرب، ج‏15، صص: 409تا 411.</ref>
زبیدی برای وَلي چند معنا ذکر کرده، از جمله:  
زبیدی برای وَلی چند معنا ذکر کرده، از جمله:  
* مُحِب که ضد دشمن است؛
* مُحِب که ضد دشمن است؛
* دوست وصَدِيقُ؛
* دوست وصَدِیقُ؛
* نصِيرُ و یاریگر؛ <ref>تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.</ref>.
* نصِیرُ و یاریگر؛ <ref>تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.</ref>.
مَوْلَى‏ هم چند معنا دارد، مثل:
مَوْلَی‏ هم چند معنا دارد، مثل:
* مالِك؛‏
* مالِک؛‏
* عَبْد؛
* عَبْد؛
* مُعْتِق؛  
* مُعْتِق؛  
* مُعْتَق؛
* مُعْتَق؛
* پسر و عمو و دیگر عَصَبات؛
* پسر و عمو و دیگر عَصَبات؛
* نَزيل؛
* نَزیل؛
* شريك؛
* شریک؛
* پسر دختر‏؛  
* پسر دختر‏؛  
* کسی که به جای کسی بعد از او کاری را انجام می دهد؛
* کسی که به جای کسی بعد از او کاری را انجام می‌دهد؛
* خداوند؛
* خداوند؛
* ناصِر؛  
* ناصِر؛  
* مُنْعِم؛
* مُنْعِم؛
* مُنْعَمُ عليه؛
* مُنْعَمُ علیه؛
* مُحِب؛
* مُحِب؛
* تابع؛
* تابع؛
خط ۹۶: خط ۹۶:


== معنای مولا در رجال ==
== معنای مولا در رجال ==
در علم رجال معانی واژه مولی بسیار مهم است و باید مورد دقت واقع شود تا در شناخت افراد تمییز آنان از یکدیگر و میزان اعتبار نقل قول آنان به دست آید.
در [[رجال|علم رجال]] معانی واژه مولی بسیار مهم است و باید مورد دقت واقع شود تا در شناخت افراد تمییز آنان از یکدیگر و میزان اعتبار نقل قول آنان به دست آید.
شهید ثانی در مورد کاربردهای لفظ مولی در علم رجال می‌فرماید <ref>الشهيد الثاني، الرعايه في علم الدرايه ،ج1، ص389</ref>که کلمه مولی به معانی مختلفی ممکن است به کار رفته باشد، که باید به دلیل قرینه آن را شناخت، این معانی عبارتند از:
[[شهید ثانی]] در مورد کاربردهای لفظ مولی در علم رجال می‌فرماید <ref>الشهيد الثاني، الرعايه في علم الدرايه ،ج1، ص389</ref>که کلمه مولی به معانی مختلفی ممکن است به کار رفته باشد، که باید به دلیل قرینه آن را شناخت، این معانی عبارتند از:
* 1و2-  شناخت موالی از هر دو سو با رقیت است؛ یعنی هم آزادکننده یک بنده (معتِق) مولای او محسوب می‌شود و هم آزاد شده (معتَق) مولا گفته می‌شود و هر کدام مولای دیگری است.  
* 1و2-  شناخت موالی از هر دو سو با رقیت است؛ یعنی هم آزادکننده یک بنده (معتِق) مولای او محسوب می‌شود و هم آزاد شده (معتَق) مولا گفته می‌شود و هر کدام مولای دیگری است.  
* 3- مولا‌بودن با حِلف و سوگند؛ یعنی دو شخص حقیقی یا حقوقی با هم هم‌قسم می‌شوند که با هم برادری و مساوات و همکاری دوطرفه داشته باشند که این حلف یا بین شخص و قبیله و یا بین دو قبیله است؛ مانند ایجاد حلف بین دو گروه مهاجر و انصار که توسط پیامبر ایجاد شد و هر گروه مولای دیگری است و بین آن دو پیمان مؤاخات و برادری به وجود آمد.  
* 3- مولا‌بودن با حِلف و سوگند؛ یعنی دو شخص حقیقی یا حقوقی با هم هم‌قسم می‌شوند که با هم برادری و مساوات و همکاری دوطرفه داشته باشند که این حلف یا بین شخص و قبیله و یا بین دو قبیله است؛ مانند ایجاد حلف بین دو گروه مهاجر و انصار که توسط پیامبر ایجاد شد و هر گروه مولای دیگری است و بین آن دو پیمان مؤاخات و برادری به وجود آمد.  
* 4- مولا‌بودن به اسلام؛ یعنی هر کس به دست دیگری اسلام آورد مولای اوست یعنی اسلام باعث ولایت بین این دو می شود.  
* 4- مولا‌بودن به اسلام؛ یعنی هر کس به دست دیگری اسلام آورد مولای اوست یعنی اسلام باعث ولایت بین این دو می‌شود.
* 5- برخی مواقع هم مولی به معنی غیرعرب و یا غیرخالص در عرب‌بودن به کار می‌رود و گفته می‌شود فلانی مولی است و عرب صریح نیست. مثلاً نجاشی در مورد حماد بن عیسی می‌گوید «مولى، و قيل عربي» یعنی مقابل مولا عربی‌بودن به کار رفته است.  
* 5- برخی مواقع هم مولی به معنی غیرعرب و یا غیرخالص در عرب‌بودن به کار می‌رود و گفته می‌شود فلانی مولی است و عرب صریح نیست. مثلاً [[نجاشی]] در مورد [[حماد بن عیسی]] می‌گوید «مولی، و قیل عربی» یعنی مقابل مولا عربی‌بودن به کار رفته است.  
* این کاربرد هم برای کلمه مولا زیاد است.  
* این کاربرد هم برای کلمه مولا زیاد است.  
* 6- معنای دیگر ملازمت و باهم بودن دو نفر است هرگاه دو نفر دائماً با هم باشند گفته می‌شود مولای هم هستند مثل‌اینکه گفته می‌شود «مِقْسَمْ، مولى ابن عباس» یعنی دائماً با ابن عباس ملازمت و حشرونشر داشته است.  
* 6- معنای دیگر ملازمت و باهم بودن دو نفر است هرگاه دو نفر دائماً با هم باشند گفته می‌شود مولای هم هستند مثل‌اینکه گفته می‌شود «مِقْسَمْ، مولی ابن عباس» یعنی دائماً با ابن‌عباس ملازمت و حشرونشر داشته است.


* 7- البته باید کاربرد لفظی مولی به معنای همسایه و نیز نزیل را همیشه در نظر داشت چرا که شرایط اجتماعی آن دوران به مهمانی که بر طایفه‌ای وارد می شده و در جوار آنان سکنی می گزیده و به اصطلاح نزیل آنان بوده هم مولی اطلاق می شده است.  
* 7- البته باید کاربرد لفظی مولی به معنای همسایه و نیز نزیل را همیشه در نظر داشت چرا که شرایط اجتماعی آن دوران به مهمانی که بر طایفه‌ای وارد می‌شده و در جوار آنان سکنی می‌گزیده و به اصطلاح نزیل آنان بوده هم مولی اطلاق می‌شده است.
* از کلام شهید ثانی برمی‌آید که لفظ «المولى» بیشتر در مورد آزاد شده و یا آزادکننده به کار می‌رود و نیز در موارد زیادی برای کسی که عربی نیست استفاده می‌شود البته اگر اضافه به شخص یا طایفه‌ای شود ظاهر این است که عبد و بنده آنان بوده است؛ اما در تعیین معنای مراد باید مطابق قرائن لفظی و حالی حکم نمود. <ref>اقتباس از مقياس الرواة ؛ صص284تا 289 .</ref>.
* از کلام شهید ثانی برمی‌آید که لفظ «المولی» بیشتر در مورد آزاد شده و یا آزادکننده به کار می‌رود و نیز در موارد زیادی برای کسی که عربی نیست استفاده می‌شود البته اگر اضافه به شخص یا طایفه‌ای شود ظاهر این است که عبد و بنده آنان بوده است؛ اما در تعیین معنای مراد باید مطابق قرائن لفظی و حالی حکم نمود. <ref>اقتباس از مقياس الرواة ؛ صص284تا 289 .</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:


== منابع ==
== منابع ==
* فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، 9جلد، نشر هجرت - قم، چاپ: دوم، 1409 ه.ق.
* فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، 9جلد، نشر هجرت - قم، چاپ: دوم، 1409 ه.ق.
* ابن دريد، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملايين - بيروت، چاپ: اول، 1988 م.
* ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1988 م.
* ازهرى، محمد بن احمد، تهذيب اللغة، 15جلد، دار احياء التراث العربي - بيروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
* ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، 15جلد، دار احیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
* جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، 6جلد، دار العلم للملايين - بيروت، چاپ: اول، 1376 ه.ق.
* جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، 6جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1376 ه.ق.
* عسكرى، حسن بن عبدالله، الفروق فى اللغة، 1جلد، دار الافاق الجديدة - بيروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق.
* عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، 1جلد، دار الافاق الجدیدة - بیروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق.
* ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، 6جلد، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
* ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
* راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بيروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.
* راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.
* راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن (راغب)، 4جلد، مرتضوي - تهران، چاپ: دوم، 1374 ه.ش.
* راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب)، 4جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: دوم، 1374 ه.ش.
* ابن سيده، على بن اسماعيل، المحكم و المحيط الأعظم، 11جلد، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
* ابن سیده، علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، 11جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
* زمخشرى، محمود بن عمر، أساس البلاغة، 1جلد، دار صادر - بيروت، چاپ: اول، 1979 م.
* زمخشری، محمود بن عمر، أساس البلاغة، 1جلد، دار صادر - بیروت، چاپ: اول، 1979 م.
* زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فى غريب الحديث، 4جلد، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ: اول، 1417 ه.ق.
* زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، 4جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1417 ه.ق.
* ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، 5جلد، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان - قم، چاپ: چهارم، 1367 ه.ش.
* ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، 5جلد، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان - قم، چاپ: چهارم، 1367 ه.ش.
* ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 15جلد، دار صادر - بيروت، چاپ: سوم، 1414 ه.ق.
* ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15جلد، دار صادر - بیروت، چاپ: سوم، 1414 ه.ق.
* طريحى، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، 6جلد، مرتضوي - تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش.
* طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، 6جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش.
* تهانوى، محمدعلى بن على، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 2جلد، مكتبة لبنان ناشرون - بيروت، چاپ: اول، 1996 م.
* تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 2جلد، مکتبة لبنان ناشرون - بیروت، چاپ: اول، 1996 م.
* الالباني، محمد ناصر الدين، سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة و أثرها السيئ في الأمة، ط 4، بيروت، المكتب الإسلامي، 1398 ه،
* الالبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعة و أثرها السیئ فی الأمة، ط 4، بیروت، المکتب الإسلامی، 1398 ه،
* مرتضى زبيدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، 20جلد، دار الفكر - بيروت، چاپ: اول، 1414 ه.ق.
* مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، 20جلد، دار الفکر - بیروت، چاپ: اول، 1414 ه.ق.
* ابن دريد، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملايين - بيروت، چاپ: اول، 1988 م.
* ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1988 م.
* عسكرى، حسن بن عبدالله، الفروق فى اللغة، 1جلد، دار الافاق الجديدة - بيروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق.
* عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، 1جلد، دار الافاق الجدیدة - بیروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق.
* ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، 6جلد، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
* ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
* راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بيروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.
* راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.




[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:مقاله‌ها]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۰۶

ویرایش