پرش به محتوا

ابومخنف: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:


== نسب و زندگینامه ==  
== نسب و زندگینامه ==  
ابومخنف از خاندانی بزرگ و مشهور از تیره غامد و از قبیله بزرگ یمنی‌اَزْد در کوفه<ref>(كلْبی،2/481-482)</ref> است. جد او مخنف بن سلیم در 6ق، زمانی که [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] به دعوت ابوظبیان ازدی پرداخت،اسلام آورد<ref>(نكـ:ابن سعد،1(3)/30)</ref>. به همین سبب او را از اصحاب و محدثان از پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌شمارند<ref>(نكـ:طبرانی،20/310-311؛ابوالشیخ،1/279-282؛ابن عبدالبر،4/1467؛ابونعیم،معرفة،2/گ 206الف؛مزی،تحفة،8/367-368؛ابن حجر،الاصابة،6/72).</ref>.
ابومخنف از خاندانی بزرگ و مشهور از تیره غامد و از قبیله بزرگ یمنی‌اَزْد در کوفه<ref>(كلْبی،2/481-482)</ref> است. جد او مخنف بن سلیم در 6ق، زمانی که [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] به دعوت ابوظبیان ازدی پرداخت، اسلام آورد<ref>(نكـ:ابن سعد،1(3)/30)</ref>. به همین سبب او را از اصحاب و محدثان از پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌شمارند<ref>(نكـ:طبرانی،20/310-311؛ابوالشیخ،1/279-282؛ابن عبدالبر،4/1467؛ابونعیم،معرفة،2/گ 206الف؛مزی،تحفة،8/367-368؛ابن حجر،الاصابة،6/72).</ref>.


مخنف بن سلیم پیش از خلافت امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام)، در فتوح عراق شرکت داشته است<ref>(دینوری،114).</ref> و در جنگ جمل در لشکر عراقیان شرکت کرد و پرچمدار بود<ref>(نصر بن مزاحم،117؛بلاذری،انساب،2/236؛دینوری،146)</ref>و دو برادرش عبدالله و صَقْعَبْ در همین پیکار جان باختند<ref>(نكـ:طبری،تاریخ،4/521،«المنتخب»،547؛نی نكـ:بلاذری،همان،2/241)</ref>، پس از آن از سوی [[علی بن ابی طالب|امام علی (علیه‌السلام)]] به امارت اصفهان و همدان گماشته شد<ref>(نصر بن مزاحم،11؛ابوالشیخ،1/277-278؛ابونعیم،ذكر اخبار،1/72)</ref>، اما در آستانه [[جنگ صفین]]، توسط امام علی(علیه‌السلام) فراخوانده شد و در جنگ صفین حضور یافت. به روایت ابن حجر وی در 64قمری در جنبش [[توابین]] به رهبری [[سلیمان بن صُرَد خزاعی]] کشته شد<ref>(تهذیب،10/78).</ref>.
مخنف بن سلیم پیش از خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، در فتوح عراق شرکت داشته است<ref>(دینوری،114).</ref> و در [[جنگ جمل]] در لشکر عراقیان شرکت کرد و پرچمدار بود<ref>(نصر بن مزاحم،117؛بلاذری،انساب،2/236؛دینوری،146)</ref>و دو برادرش عبدالله و صَقْعَبْ در همین پیکار جان باختند<ref>(نكـ:طبری،تاریخ،4/521،«المنتخب»،547؛نی نكـ:بلاذری،همان،2/241)</ref>، پس از آن از سوی [[علی بن ابی‌طالب|امام علی (علیه‌السلام)]] به امارت اصفهان و همدان گماشته شد<ref>(نصر بن مزاحم،11؛ابوالشیخ،1/277-278؛ابونعیم،ذكر اخبار،1/72)</ref>، اما در آستانه [[جنگ صفین]]، توسط امام علی(علیه‌السلام) فراخوانده شد و در جنگ صفین حضور یافت. به روایت [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] وی در 64قمری در جنبش [[توابین]] به رهبری [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صُرَد خزاعی]] کشته شد<ref>(تهذیب،10/78).</ref>.


یحیی پدر ابومخنف را نیز تنها از طریق چند روایتی که ابومخنف در برخی حوادث تاریخی از او نقل کرده،می‌شناسیم و واپسین زمان آن روایات مربوط به 96ق است <ref>(نكـ:طبری،تاریخ،6/124،295،500؛نیز نكـ:ابوالفرج،34،35).</ref>.
یحیی پدر ابومخنف را نیز تنها از طریق چند روایتی که ابومخنف در برخی حوادث تاریخی از او نقل کرده، می‌شناسیم و واپسین زمان آن روایات مربوط به 96ق است <ref>(نكـ:طبری،تاریخ،6/124،295،500؛نیز نكـ:ابوالفرج،34،35).</ref>.


=== تولد ===
=== تولد ===
خط ۴۸: خط ۴۸:
[[یاقوت حموی]]  گفته که وی آثار زیادی دارد ولی مشی او اخباری است<ref>اقوت الحموی (1993)، معجم الأدباء، تحقیق: إحسان عباس، بیروت، ج. 5، ص. 2252</ref>.
[[یاقوت حموی]]  گفته که وی آثار زیادی دارد ولی مشی او اخباری است<ref>اقوت الحموی (1993)، معجم الأدباء، تحقیق: إحسان عباس، بیروت، ج. 5، ص. 2252</ref>.


[[ابن كثیر|ابن کثیر]] او را از ائمه تاریخ دانسته و  گفته وقد کان شیعیاً، وهو ضعیف الحدیث عند الأئمة، ولکنه أخباری حافظ، عنده من هذه الأشیاء ما لیس عند غیره، ولهذا یترامى علیه کثیر من المصنفین مِمَن بعده<ref>ابن كثیر الدمشقی (1997)، البدایة والنهایة، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن التركی، القاهرة: هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، ج. 11، ص. 577</ref>.
[[ابن کثیر]] او را از ائمه تاریخ دانسته و  گفته وقد کان شیعیاً، وهو ضعیف الحدیث عند الأئمة، ولکنه أخباری حافظ، عنده من هذه الأشیاء ما لیس عند غیره، ولهذا یترامی علیه کثیر من المصنفین مِمَن بعده<ref>ابن كثیر الدمشقی (1997)، البدایة والنهایة، تحقیق: عبدالله بن عبدالمحسن التركی، القاهرة: هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، ج. 11، ص. 577</ref>.


=== خرده‌گیری محدثان از  ابومخنف ===
===خرده‌گیری محدثان از  ابومخنف===
عبدالرحمن بن مهدی (م 198 ه.ق) او را متروک الحدیث خوانده است<ref>ابوحاتم رازی، کتاب الجرح، 7182.</ref>؛ یحیی بن معین (م 233 ه.ق) وی را غیر موثق دانسته و حدیثش را بی ارزش شمرده است<ref>همانجا، عقیلی، کتاب الضعفاء، 19 - 28.</ref>؛ بسوی (م 277 ه.ق)<ref>المعرفة و التاریخ، 34:3.</ref> و ابوحاتم رازی<ref>(و 317 ه.ق) کتاب الجرح، 182:7.</ref> نیز آرای آنها را تأیید می‌کنند.   
عبدالرحمن بن مهدی (م 198 ه.ق) او را متروک الحدیث خوانده است<ref>ابوحاتم رازی، کتاب الجرح، 7182.</ref>؛ یحیی بن معین (م 233 ه.ق) وی را غیر موثق دانسته و حدیثش را بی‌ارزش شمرده است<ref>همانجا، عقیلی، کتاب الضعفاء، 19 - 28.</ref>؛ بسوی (م 277 ه.ق)<ref>المعرفة و التاریخ، 34:3.</ref> و ابوحاتم رازی<ref>(و 317 ه.ق) کتاب الجرح، 182:7.</ref> نیز آرای آنها را تأیید می‌کنند.   


ابن عدی (م 365 ه.ق) ضمن رد احادیث ابومخنف از جهت ضعف سند، نقل اخبار وی را جایز نمی‌شمارد و حتی به واسطه برخی مطالب که وی درباره صحابه نقل کرده، او را شیعه ای افراطی (محترق) دانسته است<ref>الکامل فی الضعفاء، 93:7.</ref>.
ابن عدی (م 365 ه.ق) ضمن رد احادیث ابومخنف از جهت ضعف سند، نقل اخبار وی را جایز نمی‌شمارد و حتی به واسطه برخی مطالب که وی درباره صحابه نقل کرده، او را شیعه‌ای افراطی (محترق) دانسته است<ref>الکامل فی الضعفاء، 93:7.</ref>.


=== چرایی نظر محدثان و توجیه آن ===  
===چرایی نظر محدثان و توجیه آن===  
به نظر می‌رسد ایراد این محدثان رجالی بر ابومخنف از دو جهت است:  
به نظر می‌رسد ایراد این محدثان رجالی بر ابومخنف از دو جهت است:
* نخست، کم توجهی و گاه بی توجهی وی به اسانید، حتی روایت از مجاهیل، با توجه به اینکه ذکر اسانید و نیز شناخت رجال و منازل آنان در ارزیابی حدیث از نقاط حساس اصطکاک محدثان و اخباریان بوده است.
*نخست، کم‌توجهی و گاه بی‌توجهی وی به اسانید، حتی روایت از مجاهیل، با توجه به اینکه ذکر اسانید و نیز شناخت رجال و منازل آنان در ارزیابی حدیث از نقاط حساس اصطکاک محدثان و اخباریان بوده است.
* دیگر اخبار وی است که شامل برخی اعمال ناروای صحابه و نیز توجهش به وقایعی در خصوص شیعیان است.
*دیگر اخبار وی است که شامل برخی اعمال ناروای صحابه و نیز توجهش به وقایعی در خصوص شیعیان است.
بنا بر نقد مستند آرای محدثان نداریم ولی به اجمال می‌توان گفت که: نه ابومخنف و نه هیچ مورخ دیگری نمی‌توانست در برابر انبوه اخبار و رویدادها با تأنی به شیوه‌ای نقادانه محدثان بپردازد و به واسطه از دست رفتن بسیاری از اخبار نهراسد. ایراد دوم از آنجا برخاسته که وی مورخی واقعگرا و امین بود. همچنین او نمی‌توانست بسیاری از وقایع سرزمینش را که عملا با اخبار شیعیان مرتبط بود، فرو گذارد. از سوی دیگر مسأله اعتبار روایی ابومخنف با گرایش مذهبی وی ارتباط می‌یابد و محدثانی نظیر ابن عدی و ذهبی<ref>تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات سال 160 - 141، ص 581.</ref>برای تبیین و تعلیل نگرش تاریخی وی، آن را به گرایش [[شیعی]] وی منسوب می‌دارند و وی را شیعه ای افراطی یا [[رافضی]] می‌شمارند.
بنا بر نقد مستند آرای محدثان نداریم ولی به اجمال می‌توان گفت که: نه ابومخنف و نه هیچ مورخ دیگری نمی‌توانست در برابر انبوه اخبار و رویدادها با تأنی به شیوه‌ای نقادانه محدثان بپردازد و به واسطه از دست رفتن بسیاری از اخبار نهراسد. ایراد دوم از آنجا برخاسته که وی مورخی واقعگرا و امین بود. همچنین او نمی‌توانست بسیاری از وقایع سرزمینش را که عملا با اخبار شیعیان مرتبط بود، فرو گذارد. از سوی دیگر مسأله اعتبار روایی ابومخنف با گرایش مذهبی وی ارتباط می‌یابد و محدثانی نظیر ابن عدی و ذهبی<ref>تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات سال 160 - 141، ص 581.</ref>برای تبیین و تعلیل نگرش تاریخی وی، آن را به گرایش [[شیعی]] وی منسوب می‌دارند و وی را شیعه‌ای افراطی یا [[رافضی]] می‌شمارند.


این نسبت اگر چه از روی سوء غرض به وی داده شده است، در عین حال برخی از رجال شناسان متأخر شیعی مانند مامقانی در کتابش بدان استناد کرده‌اند<ref>تنقیح المقال، 44:2.</ref> و همین اقتباس سبب شده است تا دیگر رجالیون شیعی نیز به تشیع وی به همین دلیل و نیز دلایل دیگر - چون همراهی نیای بزرگ وی، مخنف با علی (علیه‌السلام)، اخبار ابومخنف در باب ائمه شیعه و شمرده شدنش در زمره ی اصحاب حضرت صادق (علیه‌السلام) - تصریح کنند<ref>شیخ عباس قمی، الکنی، 151:1؛ مدرس، ریحانة الادب، 258:7؛ بحرالعلوم (مصحح)، فهرست [طوسی]، 156 - 155 (حاشیه)؛ زرکلی، الاعلام، 245:5.</ref>. همین نسبت بی دلیل باعث شهرت ابومخنف به عنوان مورخی شیعی شده است و خود سبب گشته تا برخی محققان به صرف شیعی بودن ابومخنف با نظر انکار به اخبار او نگریسته و بدانها چون روایاتی بی پایه و اساس بنگرند<ref>امین قلعجی، (مصحح)، کتاب الضعفاء الکبیر، [عقیلی المکی]، 19، (حاشیه).</ref> و البته چنین رأی بدون تحقیقی نیز نمی‌تواند درست باشد.
این نسبت اگر چه از روی سوء غرض به وی داده شده است، در عین حال برخی از رجال‌شناسان متأخر شیعی مانند مامقانی در کتابش بدان استناد کرده‌اند<ref>تنقیح المقال، 44:2.</ref> و همین اقتباس سبب شده است تا دیگر رجالیون شیعی نیز به تشیع وی به همین دلیل و نیز دلایل دیگر - چون همراهی نیای بزرگ وی، مخنف با علی (علیه‌السلام)، اخبار ابومخنف در باب ائمه شیعه و شمرده شدنش در زمره اصحاب حضرت صادق (علیه‌السلام) - تصریح کنند<ref>شیخ عباس قمی، الکنی، 151:1؛ مدرس، ریحانة الادب، 258:7؛ بحرالعلوم (مصحح)، فهرست [طوسی]، 156 - 155 (حاشیه)؛ زرکلی، الاعلام، 245:5.</ref>. همین نسبت بی‌دلیل باعث شهرت ابومخنف به عنوان مورخی شیعی شده است و خود سبب گشته تا برخی محققان به صرف شیعی بودن ابومخنف با نظر انکار به اخبار او نگریسته و بدانها چون روایاتی بی پایه و اساس بنگرند<ref>امین قلعجی، (مصحح)، کتاب الضعفاء الکبیر، [عقیلی المکی]، 19، (حاشیه).</ref> و البته چنین رأی بدون تحقیقی نیز نمی‌تواند درست باشد.
نگاهی به اخبار وی در طبری و کتاب های دیگر نشان می‌دهد که وی موضع تندی بر ضد خلفا ندارد. ممکن است کسی بگوید که وی چنین موضعی داشته و طبری آن گونه اخبار وی را نیاورده است، ولی باید توجه داشت که علمای شیعه از آثار وی فراوان نقل کرده‌اند؛ اگر وقاعا در اخبار او چیزی در باب مطاعن خلفا وجود داشت، دست کم در آثار شیعیان روایت می‌شد. با این حال می‌توان پذیرفت که وی نوعی عقیده به تشیع دارد؛ در همان حدی که در کوفه رایج بوده است، یعنی راجع به خلفای اول و دوم اثباتا و نفیا حرفی نداشتند؛ نسبت به خلیفه سوم انتقادهای تندی می‌شده و [[معاویه]] را اصلا نمی‌پذیرفتد. این همان چیزی است که در کربلا در خبر راجع به بریر بن حضیر منعکس شده است: ابومخنف به نقل از یوسف بن یزید از عفیف بن زهیر که خود در کربلا حضور داشته است نقل می‌کند که:
نگاهی به اخبار وی در طبری و کتاب های دیگر نشان می‌دهد که وی موضع تندی بر ضد خلفا ندارد. ممکن است کسی بگوید که وی چنین موضعی داشته و طبری آن گونه اخبار وی را نیاورده است، ولی باید توجه داشت که علمای شیعه از آثار وی فراوان نقل کرده‌اند؛ اگر وقاعا در اخبار او چیزی در باب مطاعن خلفا وجود داشت، دست کم در آثار شیعیان روایت می‌شد. با این حال می‌توان پذیرفت که وی نوعی عقیده به تشیع دارد؛ در همان حدی که در کوفه رایج بوده است، یعنی راجع به خلفای اول و دوم اثباتا و نفیا حرفی نداشتند؛ نسبت به خلیفه سوم انتقادهای تندی می‌شده و [[معاویه]] را اصلا نمی‌پذیرفتد. این همان چیزی است که در کربلا در خبر راجع به بریر بن حضیر منعکس شده است: ابومخنف به نقل از یوسف بن یزید از عفیف بن زهیر که خود در کربلا حضور داشته است نقل می‌کند که:


خرج یزید بن معقل... فقال: یا بریر! کیف تری الله صنع بک؟ قال: صنع الله و الله بی خیرا و صنع الله بک شرا. قال: کذبت و قبل الیوم ما کنت کذابا. هل تذکر و أنا أما شیک فی بنی لوذان و أنت تقول: ان عثمان بن عفان کان علی نفسه مسرفا، و ان معاویة بن ابی سفیان ضال مضل، و ان امام الهدی و الحق علی بن أبی طالب<ref>تاریخ الطبری، ج 5، ص 431.</ref> یزید بن معقل از دل سپاه دشمن درآمد و خطاب به بریر از اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) گفت: ای بریر! کار خدا را با خود چگونه می‌بینی؟ گفت: کار خدا با من بسیار خیر و خوب و با تو بسیار شر بوده است. یزید گفت: دروغ می‌گویی، در حالی که پیش از این دروغگو نبودی. خاطرت هست که من و تو در میان بنی لوذان قدم می‌زدیم و تو میگفتی: عثمان بر نفس خود زیاده روی کرد و معاویه فردی گمراه و گمراه کننده است و علی بن ابی طالب امام هدایت و حق است؟ این سه قضاوت درباره ی عثمان، معاویه و امام علی (علیه‌السلام) مبنای تشیع عمومی عراقی ها بود که به ویژه در کوفه وجود داشت.
خرج یزید بن معقل... فقال: یا بریر! کیف تری الله صنع بک؟ قال: صنع الله و الله بی خیرا و صنع الله بک شرا. قال: کذبت و قبل الیوم ما کنت کذابا. هل تذکر و أنا أما شیک فی بنی لوذان و أنت تقول: ان عثمان بن عفان کان علی نفسه مسرفا، و ان معاویة بن ابی سفیان ضال مضل، و ان امام الهدی و الحق علی بن أبی طالب<ref>تاریخ الطبری، ج 5، ص 431.</ref> یزید بن معقل از دل سپاه دشمن درآمد و خطاب به بریر از اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) گفت: ای بریر! کار خدا را با خود چگونه می‌بینی؟ گفت: کار خدا با من بسیار خیر و خوب و با تو بسیار شر بوده است. یزید گفت: دروغ می‌گویی، در حالی که پیش از این دروغگو نبودی. خاطرت هست که من و تو در میان بنی لوذان قدم می‌زدیم و تو میگفتی: عثمان بر نفس خود زیاده‌روی کرد و معاویه فردی گمراه و گمراه کننده است و علی بن ابی طالب امام هدایت و حق است؟ این سه قضاوت درباره عثمان، معاویه و امام علی (علیه‌السلام) مبنای تشیع عمومی عراقی ها بود که به ویژه در کوفه وجود داشت.


==== نگرش وهابیت معاصر به ابی مخنف ====
====نگرش وهابیت معاصر به ابی مخنف====
نگرش اهل حدیث در حال حاضر دوباره در عربستان حاکم شده و نسبت به مرویات ابومخنف و امثال آن حساسیت نشان داده می‌شود: برای نمونه کتاب مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری از یحیی بن ابراهیم بن علی الیحیی ریاض، دارالعاصمة.
نگرش اهل حدیث در حال حاضر دوباره در عربستان حاکم شده و نسبت به مرویات ابومخنف و امثال آن حساسیت نشان داده می‌شود: برای نمونه کتاب مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری از یحیی بن ابراهیم بن علی الیحیی ریاض، دارالعاصمة.


نویسنده در نقد روایات ابومخنف انتقادهایی را مطرح کرده که بر اساس آنها انسان در عربی خوانی مؤلف هم تردید می‌کند. برای مثال در نقد این روایت ابومخنف که سخنان ابوبکر را در سقیفه آورده؛ آن جا که خطاب به انصار می‌گوید:) و أنتم یا معشر الانصار من لاینکر فضلهم فی الدین و لا سابقتهم العظمیة فی الاسلام، رضیکم الله أنصار لدینه و رسوله و جعل الیکم هجرته و فیکم جلة أزواجه و أنصاره، فلیس بعد المهاجرین الاولین عندنا أحد بمنزلتکم (، چنین نقد کرده است که این سخن ابوبکر خطاب به انصار که «و فیکم جلة أزواجه (نمی‌تواند از ابوبکر باشد: «اذ عامة ازواجه علیه الصلاة و السلام من قریش بل انه لم یثبت بسند صحیح زواجه من الأنصار قط»<ref>مرویات ابی‏ مخنف، ص 124، 107.</ref> زیرا زنان آن حضرت همگی از قریش بودند؛ بلکه به سند صحیح ثابت است که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هرگز زن انصاری نگرفت. بنابراین چگونه ابوبکر در سقیفه گفته است که عامه یا بیشتر زنان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) انصاری هستند. «مع الاسف این نویسنده ی عرب، حتی مقصود از یک متن ساده ی عربی را درنیافته است. مقصود ابوبکر این نیست که پیغمبر زن یا زنان انصاری گرفته است؛ بلکه مقصود این است که زنان پیغمبر و انصار او همه در مدینه و در میان شما انصار زندگی می‌کنند!» البته ممکن است برخی انتقادهای وی یا دیگران بر ابومخنف وارد باشد؛ اما به هر حال، موضع گیری او به لحاظ همین نسبت تشیع به ابومخنف تند است. حقیقت آن است که اگر ابومخنف شیعه ی بسیار افراطی یا به اصطلاح رافضی بود، اساسا همین مقدار اخباری نیز که نقل کرده، دست کم با این لحن و سبک و سیاق نقل نمی‌کرد.
نویسنده در نقد روایات ابومخنف انتقادهایی را مطرح کرده که بر اساس آنها انسان در عربی خوانی مؤلف هم تردید می‌کند. برای مثال در نقد این روایت ابومخنف که سخنان [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را در [[سقیفه بنی ساعده|سقیفه]] آورده؛ آنجا که خطاب به انصار می‌گوید:) و أنتم یا معشر الانصار من لاینکر فضلهم فی الدین و لا سابقتهم العظمیة فی الاسلام، رضیکم الله أنصار لدینه و رسوله و جعل الیکم هجرته و فیکم جلة أزواجه و أنصاره، فلیس بعد المهاجرین الاولین عندنا أحد بمنزلتکم (، چنین نقد کرده است که این سخن ابوبکر خطاب به انصار که «و فیکم جلة أزواجه (نمی‌تواند از ابوبکر باشد: «اذ عامة ازواجه علیه الصلاة و السلام من قریش بل انه لم یثبت بسند صحیح زواجه من الأنصار قط»<ref>مرویات ابی‏ مخنف، ص 124، 107.</ref> زیرا زنان آن حضرت همگی از قریش بودند؛ بلکه به سند صحیح ثابت است که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هرگز زن انصاری نگرفت. بنابراین چگونه ابوبکر در سقیفه گفته است که عامه یا بیشتر زنان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) انصاری هستند. «مع الاسف این نویسنده عرب، حتی مقصود از یک متن ساده عربی را درنیافته است. مقصود ابوبکر این نیست که پیغمبر زن یا زنان انصاری گرفته است؛ بلکه مقصود این است که زنان پیغمبر و انصار او همه در مدینه و در میان شما انصار زندگی می‌کنند!» البته ممکن است برخی انتقادهای وی یا دیگران بر ابومخنف وارد باشد؛ اما به هر حال، موضع گیری او به لحاظ همین نسبت تشیع به ابومخنف تند است. حقیقت آن است که اگر ابومخنف شیعه بسیار افراطی یا به اصطلاح رافضی بود، اساسا همین مقدار اخباری نیز که نقل کرده، دست کم با این لحن و سبک و سیاق نقل نمی‌کرد.


== آثار ==
==آثار==
آثار فراوان او عمدتا درباره ی روزگار امویان نگاشته شده و معروفیت وی اساسا در روایت اخبار شیعیان و حوادث عراق است<ref>ابن ‏ندیم، الفهرست، 143.</ref>.  
آثار فراوان او عمدتا درباره روزگار امویان نگاشته شده و معروفیت وی اساسا در روایت اخبار شیعیان و حوادث عراق است<ref>ابن ‏ندیم، الفهرست، 143.</ref>.  
تحقیق نشان می‌دهد که غلبه اخبار تشیع در انبوه تألیفات ابومخنف تنها از آن روست که عراق و کوفه مرکز اصلی فعالیتها و نهضتهای شیعی بود و بدین واسطه است که اخبار شیعیان در میان آثار ابومخنف جایگاهی خاص می‌یابد.
تحقیق نشان می‌دهد که غلبه اخبار تشیع در انبوه تألیفات ابومخنف تنها از آن روست که عراق و کوفه مرکز اصلی فعالیت‌ها و نهضت‌های شیعی بود و بدین واسطه است که اخبار شیعیان در میان آثار ابومخنف جایگاهی خاص می‌یابد.


توجه [[نجاشی]] و طوسی به وی و ذکر آثارش در کتابهای رجالی نیز شاید تنها بدین خاطر است<ref>رجال، 191:2؛ الفهرست، 156 - 155.</ref> روایت وی از [[جعفر بن محمد (صادق‌)|امام صادق (علیه‌السلام)]] و صحابی شمردنش نیز در آن عصر دلیل قاطع تشیع به حساب نمی‌آمده است. مهمتر اینکه شیخ مفید ابن ابی الحدید و علامه مجلسی به قرار داشتن ابومخنف در زمره علمای عامه و جماعت تصریح کرده‌اند<ref>الجمل، 211 - 210؛ شرح نهج‌‏البلاغه، 265:12، 147:1؛ بحارالانوار، 25 - 24:1.</ref>؛ اما نکته اصلی این است که با توجه به غلبه تشیع بر عراق و کوفه در آن دوران، ابومخنف اگر چه از «عامه» محسوب می‌شده ولی دلش از مهر خاندان نبوت خالی نبوده است و نزدیکی معنوی او به تشیع و موثق بودنش - همچنانکه [[علامه شوشتری]] گفته<ref>قاموس الرجال، 447 - 445:7.</ref> ویژگی اصلی آثارش است.
توجه [[نجاشی]] و طوسی به وی و ذکر آثارش در کتاب‌های رجالی نیز شاید تنها بدین خاطر است<ref>رجال، 191:2؛ الفهرست، 156 - 155.</ref> روایت وی از [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیه‌السلام)]] و صحابی شمردنش نیز در آن عصر دلیل قاطع تشیع به حساب نمی‌آمده است. مهمتر اینکه [[شیخ مفید]]، [[ابن ابی الحدید]] و [[محمد باقر مجلسی|علامه مجلسی]] به قرار داشتن ابومخنف در زمره علمای عامه و جماعت تصریح کرده‌اند<ref>الجمل، 211 - 210؛ شرح نهج‌‏البلاغه، 265:12، 147:1؛ بحارالانوار، 25 - 24:1.</ref>؛ اما نکته اصلی این است که با توجه به غلبه تشیع بر عراق و کوفه در آن دوران، ابومخنف اگر چه از «عامه» محسوب می‌شده ولی دلش از مهر خاندان نبوت خالی نبوده است و نزدیکی معنوی او به تشیع و موثق بودنش - همچنانکه [[علامه شوشتری]] گفته<ref>قاموس الرجال، 447 - 445:7.</ref> ویژگی اصلی آثارش است.
ابن الندیم کتب ذیل را به وی نسبت داده است<ref>الفهرست، ابن الندیم،    ج، 1  ، ص 122.</ref>:
ابن الندیم کتب ذیل را به وی نسبت داده است<ref>الفهرست، ابن الندیم،    ج، 1  ، ص 122.</ref>:
{{فهرست ستونی|2}}
{{فهرست ستونی|2}}
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
# کتاب الضحاک الخارجی
# کتاب الضحاک الخارجی
{{پایان}}
{{پایان}}
و در معجم رجال خوئی هم این کتب به او  منسوب دانسته شده‌اند:کتاب المغازی، کتاب السقیفة، کتاب الردة، کتاب فتوح الإسلام، کتاب فتوح العراق، کتاب فتوح خراسان، کتاب الشورى، کتاب قتل عثمان، کتاب الجمل، کتاب صفین، کتاب النهر، کتاب الحکمین، کتاب الغارات، کتاب مقتل أمیر المؤمنین(علیه‌السلام)، کتاب قتل الحسین، کتاب قتل الحسن، کتاب مقتل حجر بن عدی، کتاب أخبار زیاد، کتاب أخبار المختار، کتاب أخبار الحجاج، کتاب أخبار محمد بن أبی بکر، کتاب مقتل محمد، کتاب أخبار ابن الحنفیة، کتاب أخبار یوسف بن عمر، کتاب أخبار شبیب الخارجی، کتاب أخبار مطرف بن المغیرة بن شعبة، کتاب أخبار آل مخنف بن سلیم، کتاب أخبار الحریث بن الأسد الناجی [الباجی و خروجه <ref>معجم رجال الحدیث، الخوئی، السید أبوالقاسم، ج15، ص140.</ref>.
و در معجم رجال خوئی هم این کتب به او  منسوب دانسته شده‌اند:کتاب المغازی، کتاب السقیفة، کتاب الردة، کتاب فتوح الإسلام، کتاب فتوح العراق، کتاب فتوح خراسان، کتاب الشوری، کتاب قتل عثمان، کتاب الجمل، کتاب صفین، کتاب النهر، کتاب الحکمین، کتاب الغارات، کتاب مقتل أمیر المؤمنین(علیه‌السلام)، کتاب قتل الحسین، کتاب قتل الحسن، کتاب مقتل حجر بن عدی، کتاب أخبار زیاد، کتاب أخبار المختار، کتاب أخبار الحجاج، کتاب أخبار محمد بن أبی بکر، کتاب مقتل محمد، کتاب أخبار ابن الحنفیة، کتاب أخبار یوسف بن عمر، کتاب أخبار شبیب الخارجی، کتاب أخبار مطرف بن المغیرة بن شعبة، کتاب أخبار آل مخنف بن سلیم، کتاب أخبار الحریث بن الأسد الناجی [الباجی و خروجه <ref>معجم رجال الحدیث، الخوئی، السید أبوالقاسم، ج15، ص140.</ref>.


== درگذشت ==
==درگذشت==
ذهبی در «میزان الاعتدال» مرگ وی را پیش از سال 170 دانسته<ref>میزان الاعتدال، 420:3.</ref>، اما در آثار دیگرش سال 157 ه ق را پذیرفته است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات، 160 - 141، ص 581؛ سیر اعلام النبلا، 301:7.</ref>.  
[[ذهبی]] در «میزان الاعتدال» مرگ وی را پیش از سال 170 دانسته<ref>میزان الاعتدال، 420:3.</ref>، اما در آثار دیگرش سال 157 ه ق را پذیرفته است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات، 160 - 141، ص 581؛ سیر اعلام النبلا، 301:7.</ref>.  
یاقوت تاریخ وفات ابومخنف را ۱۵۷ ق ذکر کرده است<ref>( ادبا، ۱۷ / ۴۱؛ نیز نك‌ : ذهبی، سیر، ۷ / ۳۰۲، تاریخ، ۵۸۱؛ ابن شاكر، فوات، ۳ / ۲۲۵).</ref> از آنجا که او تقریبا همۀ شرح حال ابومخنف و فهرست آثار او را از ابن ندیم برگرفته و در نسخۀ کنونی الفهرست، موضع تاریخ درگذشت ابومخنف خالی است<ref>(ص ۱۰۵)</ref>، به احتمال بسیار، این تاریخ را نیز از نسخه‌ای از الفهرست [[ابن‌ندیم]] که در دست داشته، نقل کرده است. این تاریخ‌ها چندان دقیق نیستند، اما از آنجا که ابوالحسن مداینی از ابومخنف روایت کرده<ref>(طبری، تاریخ، ۴ / ۵۵۸، ۶ / ۵۰۰)</ref>، باتوجه به تاریخ ولادت وی در ۱۳۵ ق، می‌توان به تاریخ درگذشت ابومخنف در سالهای پیش از ۱۷۰ ق اعتماد کرد<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 192.</ref>.
یاقوت تاریخ وفات ابومخنف را ۱۵۷ ق ذکر کرده است<ref>( ادبا، ۱۷ / ۴۱؛ نیز نك‌ : ذهبی، سیر، ۷ / ۳۰۲، تاریخ، ۵۸۱؛ ابن شاكر، فوات، ۳ / ۲۲۵).</ref> از آنجا که او تقریبا همۀ شرح حال ابومخنف و فهرست آثار او را از ابن ندیم برگرفته و در نسخۀ کنونی الفهرست، موضع تاریخ درگذشت ابومخنف خالی است<ref>(ص ۱۰۵)</ref>، به احتمال بسیار، این تاریخ را نیز از نسخه‌ای از [[الفهرست (کتاب)|الفهرست]] [[ابن ندیم|ابن‌ندیم]] که در دست داشته، نقل کرده است. این تاریخ‌ها چندان دقیق نیستند، اما از آنجا که ابوالحسن مداینی از ابومخنف روایت کرده<ref>(طبری، تاریخ، ۴ / ۵۵۸، ۶ / ۵۰۰)</ref>، باتوجه به تاریخ ولادت وی در ۱۳۵ ق، می‌توان به تاریخ درگذشت ابومخنف در سال‌های پیش از ۱۷۰ ق اعتماد کرد<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 192.</ref>.


== پانویس ==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


== منابع ==
==منابع==
{{فهرست ستونی|2}}
{{فهرست ستونی|2}}
* برگرفته از سایت  olama-orafa.ir
* برگرفته از سایت  olama-orafa.ir
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
* شوشتری،محمدتقی،قاموس الرجال،تهران،1386ق؛
* شوشتری،محمدتقی،قاموس الرجال،تهران،1386ق؛
* مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال،نجف،1350ق/1931م؛
* مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال،نجف،1350ق/1931م؛
* مزی،یوسف،تحفة الاشراف،به کوشش عبدالصمد شرف الدین، بمبئی،1397ق/1977م؛
* مزی،یوسف،تحفة الاشراف،به کوشش عبدالصمد شرف‌الدین، بمبئی،1397ق/1977م؛
* نجاشی،احمد،رجال،به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم،1407ق؛
* نجاشی،احمد،رجال،به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم،1407ق؛
{{پایان}}
{{پایان}}
{{علمای اسلام}}
{{علمای اسلام}}
[[رده:عالمان]]
[[رده:عالمان]]
[[رده:عالمان شیعه]]
[[رده:عالمان شیعه]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش