۸۷٬۵۶۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقالهها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
=خوی انقیادگرایانه= | =خوی انقیادگرایانه= | ||
از دلایل ذلت و فرومایگی بنیاسرائیل آن بود که: خوی انقیاد در ایشان نفوذ یافت و نفوس آنان از مقاومت و توسعهطلبی، عاجز ماند. با نفوذ خوی انقیادگری در نفوس آنها، ناتوانی در مقاومت و توسعهطلبی، آنان را در برگرفت و در نتیجه، به همراهی موسی علیهالسلام برنخاستند. در پی آن، خداوند آنها را چهل سال در دشتهای خشک و بیگیاه، میان شام و مصر سرگردان و آواره ساخت، به این صورت که در آن مدت، به هیچگونه عمران و آبادانی نپرداختند و به هیچ شهری فرود نیامدند، بلکه از یک سو، عمالقه شام و از سوی دیگر، قبطیان مصر، با ایشان به سختی و درشتی در آمدند و اینان، قدرت مقابله با آنها را نداشتند. از سیاق آیات قرآن برمیآید که خداوند چنین وضعی را آوارگی نامیده و | از دلایل ذلت و فرومایگی بنیاسرائیل آن بود که: خوی انقیاد در ایشان نفوذ یافت و نفوس آنان از مقاومت و توسعهطلبی، عاجز ماند. با نفوذ خوی انقیادگری در نفوس آنها، ناتوانی در مقاومت و توسعهطلبی، آنان را در برگرفت و در نتیجه، به همراهی موسی علیهالسلام برنخاستند. در پی آن، خداوند آنها را چهل سال در دشتهای خشک و بیگیاه، میان شام و مصر سرگردان و آواره ساخت، به این صورت که در آن مدت، به هیچگونه عمران و آبادانی نپرداختند و به هیچ شهری فرود نیامدند، بلکه از یک سو، عمالقه شام و از سوی دیگر، قبطیان مصر، با ایشان به سختی و درشتی در آمدند و اینان، قدرت مقابله با آنها را نداشتند. از سیاق آیات قرآن برمیآید که خداوند چنین وضعی را آوارگی نامیده و آن را عبارت از نابودی و انقراض نسلی میداند که در چنگال خواری، زبونی و زورمندی گرفتار آمده و به آن خو گرفتهاند تا اینکه در این دوره آوارگی، نسل دیگری از آنان پرورش و رشد یافت و روحیه دیگری بر ایشان پدیدار آمد که به وسیله آن، توانایی یافتند به نبرد برخیزند و به توسعهطلبی متمایل بپردازند. <ref>(پیشین، ص270)</ref>. <br> | ||
از راههای دیگر پدید آمدن روحیه انقیادگری که نتیجهای جز فلاکت و هلاکت(انحطاط) ندارد، چیرگی و چیرهدستی دشمن است؛ به این معنا که: در نهاد انسان مغلوب، همواره اعتقاد به کمال و برتری قومی پدید میآید که او را مسخر و مقهور خویش میسازد. منشأ این اعتقاد، یا رسوخ بزرگ داشت و احترام قوم غالب است که در در نهاد ملت مغلوب زایش مییابد و یا بدان سبب است که ملت مغلوب در فرمانبری خود از قوم پیروز، دچار اشتباه میگردد، و به جای آن که اطاعت خویش از قوم پیروز را معلول غلبه قومی قویتر و پیروزی قوم قویتر را طبیعی بداند، آن را به کمال و برتری قوم پیروز نسبت میدهد. هر گاه چنین پندار غلطی بر قوم مغلوب سلطه افکند، او را وامیدارد که در اکتساب کلیه آداب و شئون قوم غالب بکوشد و تلاش میکند تا هر چه بیشتر به آنان شباهت یابد و این همان معنای انقیاد و پیروی است که معنایی از سقوط را به ذهن متبادر میکند. گاه منشأ تقلید از قوم فاتح، این است که ملت شکست خورده، پیروزی غلبهجویان را ناشی از قدرت و دلاوری آنان نمیداند بلکه گمان میبرد این غلبه، در پرتو عادات، رسوم و شیوههای زندگی آن قوم، به دست آمده است. به علت این اشتباهات و تلقیات است که قوم مغلوب، در نوع مرکب، سلاح و چگونگی لباس پوشیدن و به کاربردن شکل و رنگ البسه، از قوم پیروز تقلید میکند. <ref>(پیشین، ص282)</ref>.<br> | از راههای دیگر پدید آمدن روحیه انقیادگری که نتیجهای جز فلاکت و هلاکت(انحطاط) ندارد، چیرگی و چیرهدستی دشمن است؛ به این معنا که: در نهاد انسان مغلوب، همواره اعتقاد به کمال و برتری قومی پدید میآید که او را مسخر و مقهور خویش میسازد. منشأ این اعتقاد، یا رسوخ بزرگ داشت و احترام قوم غالب است که در در نهاد ملت مغلوب زایش مییابد و یا بدان سبب است که ملت مغلوب در فرمانبری خود از قوم پیروز، دچار اشتباه میگردد، و به جای آن که اطاعت خویش از قوم پیروز را معلول غلبه قومی قویتر و پیروزی قوم قویتر را طبیعی بداند، آن را به کمال و برتری قوم پیروز نسبت میدهد. هر گاه چنین پندار غلطی بر قوم مغلوب سلطه افکند، او را وامیدارد که در اکتساب کلیه آداب و شئون قوم غالب بکوشد و تلاش میکند تا هر چه بیشتر به آنان شباهت یابد و این همان معنای انقیاد و پیروی است که معنایی از سقوط را به ذهن متبادر میکند. گاه منشأ تقلید از قوم فاتح، این است که ملت شکست خورده، پیروزی غلبهجویان را ناشی از قدرت و دلاوری آنان نمیداند بلکه گمان میبرد این غلبه، در پرتو عادات، رسوم و شیوههای زندگی آن قوم، به دست آمده است. به علت این اشتباهات و تلقیات است که قوم مغلوب، در نوع مرکب، سلاح و چگونگی لباس پوشیدن و به کاربردن شکل و رنگ البسه، از قوم پیروز تقلید میکند. <ref>(پیشین، ص282)</ref>.<br> | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
== طباطبایی و تضادهای مفهومی تجدد و انحطاط == | == طباطبایی و تضادهای مفهومی تجدد و انحطاط == | ||
همه مفهوم انحطاط، تنها از تنشهای آیینی ـ فرهنگی، تنشهای میان فرمانروایان و فرهنگ ایرانی، تنشهای بین فرهنگ ملی و آیینهای بیگانه، تنشهای میان ایرانیان و ایران و تنشهای سیاسی در نظام اقتصادی که طباطبایی به تفصیل از آن سخن گفته است، فهمیده نمیشود، بلکه درک درستتر مفهوم انحطاط را باید از مفهوم تجدد که اندیشمندان دوره معاصر و از جمله طباطبایی | همه مفهوم انحطاط، تنها از تنشهای آیینی ـ فرهنگی، تنشهای میان فرمانروایان و فرهنگ ایرانی، تنشهای بین فرهنگ ملی و آیینهای بیگانه، تنشهای میان ایرانیان و ایران و تنشهای سیاسی در نظام اقتصادی که طباطبایی به تفصیل از آن سخن گفته است، فهمیده نمیشود، بلکه درک درستتر مفهوم انحطاط را باید از مفهوم تجدد که اندیشمندان دوره معاصر و از جمله طباطبایی آن را در نقطه مقابل با انحطاط قرار دادهاند، دریافت. طباطبایی تجدد را چه میداند؟ او همانگونه که انحطاط را تعریف نکرده تجدد را نیز تعریف نکرده است، ولی اشارههای فراوان مفهومی به تجدد میکند که مرور آن، دریچهای برای دستیابی به مفهوم تجدد و سپس انحطاط است. <br> | ||
=== جاذبه و شیفتگی === | === جاذبه و شیفتگی === |