۸۷٬۸۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''میرزا | '''میرزا حَبیبُاللّٰهِ رَشْتی'''، فرزند محمدعلی خان گیلانی، از بزرگترین فقهای اصولی [[مذهب شیعه|شیعه]] و از شاگردان و ادامه دهندگان [[فقه]] [[مرتضی انصاری|شیخ انصاری]] بود. | ||
وی در [[رشت]]، [[قزوین]] و [[نجف]] [[علوم اسلامی]] را از استادانی چون [[شیخ عبدالکریم ایروانی]]، صاحب جواهر، شیخ انصاری فرا گرفته و به درجه [[اجتهاد]] رسید. پس از درگذشت شیخ انصاری به ریاست علمی [[نجف]] رسید و به تدریس و تربیت شاگردان پرداخت. اصلیترین شاخصۀ شخصیت علمی حبیبالله رشتی، جایگاه او بهعنوان فقیهی اصولی که بهویژه با تألیف برخی آثار عملاً به مثابۀ ادامهدهندۀ روش علمی استاد خود، شیخ انصاری بود. [[بدائع الافکار]] مهمترین کتاب اصولی حبیبالله رشتی است و تالیفات بسیار دیگری از او برجای مانده است. | وی در [[رشت]]، [[قزوین]] و [[نجف]] [[علوم اسلامی]] را از استادانی چون [[شیخ عبدالکریم ایروانی]]، صاحب جواهر، شیخ انصاری فرا گرفته و به درجه [[اجتهاد]] رسید. پس از درگذشت شیخ انصاری به ریاست علمی [[نجف]] رسید و به تدریس و تربیت شاگردان پرداخت. اصلیترین شاخصۀ شخصیت علمی حبیبالله رشتی، جایگاه او بهعنوان فقیهی اصولی که بهویژه با تألیف برخی آثار عملاً به مثابۀ ادامهدهندۀ روش علمی استاد خود، شیخ انصاری بود. [[بدائع الافکار (کتاب)|بدائع الافکار]] مهمترین کتاب اصولی حبیبالله رشتی است و تالیفات بسیار دیگری از او برجای مانده است. | ||
== ولادت == | == ولادت == | ||
میرزا حبیبالله رشتی فرزند میرزا محمد علی خان فرزند جهانگیر خان قوچانی گیلانی، دانشمند و محقق ژرفنگر، از بزرگترین فقهای جهان تشیع و یگانه دوران خود بود. | میرزا حبیبالله رشتی فرزند میرزا محمد علی خان فرزند جهانگیر خان قوچانی گیلانی، دانشمند و محقق ژرفنگر، از بزرگترین فقهای جهان تشیع و یگانه دوران خود بود. | ||
پدرانش در اصل اهل | پدرانش در اصل اهل قوچان بودند که در سالهای آغازین قرن یازدهم به گیلان کوچانده شده و از آن پس در گیلان ساکن شدند<ref> گوشههایی از تاریخ گیلان، شیخ بهاء الدین املشی، ص 35.</ref>. | ||
میرزا حبیبالله سال 1234 ق. در | میرزا حبیبالله سال 1234 ق. در املش<ref> ر. ك: دایره المعارف تشیع، ج 2، ص 509.</ref> چشم به جهان گشود و پدر خود را که مدتها در انتظار بود شاد کرد. آری میرزا محمدعلیخان که از نیک مردان روزگار و حاکم منطقه بود خوابهایی دیده بود که این فرزند را از طلایهداران قرن نشان میداد<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، مرتضی انصاری، ص 261.</ref>. او در سالهای نخستین زندگی حبیب الله در تکاپوی یافتن معلمی مؤمن و دانا بود تا فرزندش گامهای اول ترقی را در زادگاه بپیماید<ref>مقدمهی كتاب القضاء (میرزای رشتی)، تحقیق: سید احمد حسینی، ج 1، ص 9.</ref>. چنین بود که حبیب الله در خانه، نخستین کلمات را از [[قرآن]] آموخت. | ||
دوازده ساله بود که از املش به | دوازده ساله بود که از املش به لنگرود و سپس به رشت عزیمت نمود تا بر اندوختهاش افزوده و پاسخی در خور پرسشهایش بیابد. | ||
هیجده بهار را دیده بود که به خواست پدر در میهمانی یکی از خوانین (امین دیوان لاهیجی) منطقه حضور یافت. خان حاکم با استفاده از قدرت و نفوذش تصمیم به پایمالی حق رعیتی داشت که با مخالفت سرسخت شیخ حبیب الله جوان روبرو شد. چون نصایح روحانی جوان کارگر نیفتاد به نشانی اعتراض مجلس مهمانی را ترک کرد و از همان روز تصمیم به ترک دیار گرفت<ref> نقل از: حاج فتح الله صوفی.</ref>. | هیجده بهار را دیده بود که به خواست پدر در میهمانی یکی از خوانین (امین دیوان لاهیجی) منطقه حضور یافت. خان حاکم با استفاده از قدرت و نفوذش تصمیم به پایمالی حق رعیتی داشت که با مخالفت سرسخت شیخ حبیب الله جوان روبرو شد. چون نصایح روحانی جوان کارگر نیفتاد به نشانی اعتراض مجلس مهمانی را ترک کرد و از همان روز تصمیم به ترک دیار گرفت<ref> نقل از: حاج فتح الله صوفی.</ref>. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
== درگذشت == | == درگذشت == | ||
مردم نجف به چهره نورانی پیرمردی که سحرگاهان دربارگاه ملکوتی [[علی بن ابیطالب|علی بن ابی طالب]] | مردم نجف به چهره نورانی پیرمردی که سحرگاهان دربارگاه ملکوتی [[علی بن ابیطالب|علی بن ابی طالب]] به [[زیارت]]، [[نماز]] و تضرع مینشست انس گرفته بودند. چهرهای که هیبت و شوکتش یادآور پیامبران و لطف و صفا در صورتش نمایان بود. | ||
به [[زیارت]]، [[نماز]] و تضرع مینشست انس گرفته بودند. چهرهای که هیبت و شوکتش یادآور پیامبران و لطف و صفا در صورتش نمایان بود. | |||
اما شب پنجشنبه چهاردهم [[جمادی الثانی]] 1312 ق. فرا رسید. خبر کسالت محقق رشتی مردم را در نگرانی فرو برده بود و آنگاه که صدای ناله و فغان از منزل وی برخاست همگان یافتند که دوست خدا، پیش خدا رفته است. او آسوده در بستر خفته بود. تو گویی به خوابی نازنین آسوده که چنین چهرهاش متین است. شهر را گویا با پارچهای سیاه پوشانده بودند و همه جا صدای گریه به گوش میرسید. در [[تهران]] و [[مشهد]] و دیگر شهرها نیز مجالس عزا و سوگواری بپا شد. | اما شب پنجشنبه چهاردهم [[جمادی الثانی]] 1312 ق. فرا رسید. خبر کسالت محقق رشتی مردم را در نگرانی فرو برده بود و آنگاه که صدای ناله و فغان از منزل وی برخاست همگان یافتند که دوست خدا، پیش خدا رفته است. او آسوده در بستر خفته بود. تو گویی به خوابی نازنین آسوده که چنین چهرهاش متین است. شهر را گویا با پارچهای سیاه پوشانده بودند و همه جا صدای گریه به گوش میرسید. در [[تهران]] و [[مشهد]] و دیگر شهرها نیز مجالس عزا و سوگواری بپا شد. | ||