پرش به محتوا

عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'جمال الدین' به 'جمال‌الدین')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">[[پرونده:عز بن عبدالسلام.jpg|جایگزین= حسن بصری|بندانگشتی|یکی از مهمترین آثارش]]
{{جعبه اطلاعات شخصیت
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| عنوان = عز بن عبدالسلام
!نام
| تصویر = عز بن عبدالسلام.jpg
!أبو محمد عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی
| نام = أبو محمد عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی
|-
| نام‌های دیگر = سلطان العلماء، بائع الملوک و شیخ الإسلام
|نام‎های دیگر
| سال تولد =
|سلطان العلماء، بائع الملوک و شیخ الإسلام
| تاریخ تولد =
|-
| محل تولد = دمشق
|درگذشت
| سال درگذشت = 660 ق
|660ق
| تاریخ درگذشت =
|}
| محل درگذشت =
</div>
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی | استاد | استاد | استاد}}
| شاگردان =
| دین =
| مذهب =
| آثار = {{فهرست جعبه افقی | اثر | اثر | اثر}}
| فعالیت‌ها =  عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول، تفسیر و لغت
| وبگاه =
}}
'''أبومحمد عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی‌القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی''' (577هـ/1181م - 660هـ/1262م) ملقب به سلطان العلماء، بائع الملوک و شیخ الإسلام، عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول، تفسیر و لغت تا اینکه به مقام اجتهاد نائل شد<ref>العز بن عبدالسلام، محمد الزحیلی، الطبعة الأولى، 1412هـ-1992م، دار القلم، دمشق، ص39</ref>.


'''أبومحمد عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی‌القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی''' (577هـ/1181م - 660هـ/1262م) ملقب به سلطان العلماء، بائع الملوک و شیخ الإسلام، عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول، تفسیر و لغت تا اینکه به مقام اجتهاد نائل شد<ref>العز بن عبدالسلام، محمد الزحیلی، الطبعة الأولى، 1412هـ-1992م، دار القلم، دمشق، ص39</ref>.
==در زبان دیگران==
=در زبان دیگران=
=== حافظ ذهبی ===
== حافظ ذهبی ==
'''حافظ ذهبی''' در مورد او می‌گوید: او با زهد و تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و استحکام در دین به درجه اجتهاد رسید و امامت مذهب به او رسید و توسط بزرگان به این درجات نائل شد.
'''حافظ ذهبی''' در مورد او می‌گوید: او با زهد و تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و استحکام در دین به درجه اجتهاد رسید و امامت مذهب به او رسید و توسط بزرگان به این درجات نائل شد.
== ابن عماد حنبلی ==
'''ابن عماد حنبلی''' نیز در مورد او می‌گوید: «عزالدین شیخ الإسلام... الإمام العلامة و حید زمانه اش، سلطان العلماء... متبحر در فقه، اصول وادبیات، از همتایان خود برتری یافت و علوم مختلف را از تفسیر و حدیث و فقه و قضاوت جمع کرد و به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور برای تلمذ در درس او مهاجرت کردند. ایشان کتاب‌های مفیدی تألیف کردند<ref>شذرات الذهب، ابن العمادالحنبلی، ج7 ص523</ref>.
العز بن عبدالسلام در سال 577 هجری قمری (1181م) در [[دمشق]] به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد و به فراگیری علوم شریعت و زبان عربی پرداخت و خطیب مسجد اموی شده و در زاویه غزالی آن به تدریس پرداخت.
=فعالیت‌ها=
او با تدریس برای طلابی از سراسر کشور و همچنین با نصیحت حاکمان و مخالفت با آنان در صورت انجام کاری که به عقیده او مخالف [[شرع]] بود به شهرت رسید. این امر منجر به زندانی شدن او شد. سپس برای مهاجرت به [[مصر]] رفت و به عنوان قاض القضات آنجا منصوب شد و به تدریس و فتوا اشتغال یافت. او خطیب مسجد عمرو بن العاص نیز بود. او مردم را به جنگ با تاتارها و صلیبیون تحریک و تشویق نمود و خودش نیز در جهاد شرکت کرد. حیات او تا سال 660 هجری قمری (1262 میلادی) که در [[قاهره]] درگذشت ادامه داشت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.  


=اوضاع سیاسی=
=== ابن عماد حنبلی ===
'''ابن عماد حنبلی''' نیز در مورد او می‌گوید: «عزالدین شیخ الإسلام... الإمام العلامة و حید زمانه‌اش، سلطان العلماء... متبحر در فقه، اصول وادبیات، از همتایان خود برتری یافت و علوم مختلف را از تفسیر و حدیث و فقه و قضاوت جمع کرد و به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور برای تلمذ در درس او مهاجرت کردند. ایشان کتاب‌های مفیدی تألیف کردند<ref>شذرات الذهب، ابن العمادالحنبلی، ج7 ص523</ref>.
العز بن عبدالسلام در سال 577 هجری قمری (1181م) در [[دمشق]] به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد و به فراگیری علوم شریعت و زبان عربی پرداخت و خطیب مسجد اموی شده و در زاویه غزالی آن به تدریس پرداخت.


==فعالیت‌ها==
او با تدریس برای طلابی از سراسر کشور و همچنین با نصیحت حاکمان و مخالفت با آنان در صورت انجام کاری که به عقیده او مخالف [[شرع]] بود به شهرت رسید. این امر منجر به زندانی شدن او شد. سپس برای مهاجرت به [[مصر]] رفت و به عنوان قاضی‌القضات آنجا منصوب شد و به تدریس و فتوا اشتغال یافت. او خطیب مسجد عمرو بن العاص نیز بود. او مردم را به جنگ با تاتارها و صلیبیون تحریک و تشویق نمود و خودش نیز در جهاد شرکت کرد. حیات او تا سال 660 هجری قمری (1262 میلادی) که در [[قاهره]] درگذشت ادامه داشت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.
==اوضاع سیاسی==
العز بن عبدالسلام در ربع آخر قرن ششم هجری و بیش از نیمه اول قرن هفتم (577-660 هجری قمری) و معاصر دولت ایوبی و ممالیک در شام می‌زیست. و مصر این دوره زمانی یکی از پرتلاطم‌ترین و پر اضطراب‌ترین دوران‌های تاریخ اسلام به شمار می‌رود. از آنجا که اقتدار [[خلافت عباسی]] و دولت‌های موجود تحت نفوذ آن به طور مطلق در حال افزایش و سقوط بودند.  
العز بن عبدالسلام در ربع آخر قرن ششم هجری و بیش از نیمه اول قرن هفتم (577-660 هجری قمری) و معاصر دولت ایوبی و ممالیک در شام می‌زیست. و مصر این دوره زمانی یکی از پرتلاطم‌ترین و پر اضطراب‌ترین دوران‌های تاریخ اسلام به شمار می‌رود. از آنجا که اقتدار [[خلافت عباسی]] و دولت‌های موجود تحت نفوذ آن به طور مطلق در حال افزایش و سقوط بودند.  
مردم بین استقلال و اشغال، اتحاد و جدایی حرکت می‌کنند. در قرن پنجم هجری صلیبی‌هابه سرزمین‌های [[اسلام]] روی آوردند و بسیاری از نقاط جهان اسلام را اشغال کردند تا اینکه [[بیت‌المقدس]] در سال 492 هجری قمری به دست آنان افتاد.  
مردم بین استقلال و اشغال، اتحاد و جدایی حرکت می‌کنند. در قرن پنجم هجری صلیبی‌هابه سرزمین‌های [[اسلام]] روی آوردند و بسیاری از نقاط جهان اسلام را اشغال کردند تا اینکه [[بیت‌المقدس]] در سال 492 هجری قمری به دست آنان افتاد.  
خط ۳۶: خط ۴۴:
در سال ۶۵۶ هجری قمری خلافت عباسی را در [[بغداد]] سرنگون کردند و وارد شام شدند و به سوی مصر حرکت کردند. قطز در عین جالوت فلسطین با آنها ملاقات کرد و آنها را شکست داد و در بازگشت به مصر کشته شد. الظاهر بیبرس به جای او قدرت را به دست گرفت و تا پایان عمرالعز بن عبدالسلام در قدرت ماند.  
در سال ۶۵۶ هجری قمری خلافت عباسی را در [[بغداد]] سرنگون کردند و وارد شام شدند و به سوی مصر حرکت کردند. قطز در عین جالوت فلسطین با آنها ملاقات کرد و آنها را شکست داد و در بازگشت به مصر کشته شد. الظاهر بیبرس به جای او قدرت را به دست گرفت و تا پایان عمرالعز بن عبدالسلام در قدرت ماند.  


=اوضاع علمی=
==اوضاع علمی==
 
اوضاع سیاسی و بلایای داخلی و خارجی که در سه قرن (پنجم، ششم و هفتم) بر کشورهای اسلامی وارد شد، بر نهضت علمی و رنسانس فرهنگی تأثیر مثبت و منفی گذاشت، از یک سو: نهضت علمی راکد شد، انگیزه‌هاکم شد، اجتهاد از پویایی افتاد شد و نقلید روش غالب شد.  
اوضاع سیاسی و بلایای داخلی و خارجی که در سه قرن (پنجم، ششم و هفتم) بر کشورهای اسلامی وارد شد، بر نهضت علمی و رنسانس فرهنگی تأثیر مثبت و منفی گذاشت، از یک سو: نهضت علمی راکد شد، انگیزه‌هاکم شد، اجتهاد از پویایی افتاد شد و نقلید روش غالب شد.  
مفاسد اجتماعی و از هم گسیختگی اخلاقی در بین مردم بر علم و علما تأثیر داشت، بسیاری از آنها کناره‌گیری از جامعه، کناره‌گیری از علم و عبادت و دوری از حاکمان و امیران را ترجیح دادند.  
مفاسد اجتماعی و از هم گسیختگی اخلاقی در بین مردم بر علم و علما تأثیر داشت، بسیاری از آنها کناره‌گیری از جامعه، کناره‌گیری از علم و عبادت و دوری از حاکمان و امیران را ترجیح دادند.  
خط ۵۳: خط ۶۰:
محیی الدین بن عربی المتصوف (638هـ)، ابن أبی الدم الحموی القاضی الفقیه (642هـ)، ابن الصلاح المحدث (643هـ)، الحافظ ابن النجار المؤرخ (643هـ)، ابن الحاجب الأصولی النحوی الفقیه المالکی (646هـ)، مجد الدین بن تیمیة الفقیه (652هـ)، الحافظ عبدالعظیم المنذری (656هـ)، العز بن عبدالسلام (660هـ)، ابن مالک النحوی (672هـ)، محیی الدین یحیى بن شرف النووی المحدث الفقیه (676هـ)، ابن خلِّکان المؤرخ (684هـ)، القاضی البیضاوی الأصولی المفسر (685هـ)، عبدالرحمن الفزاری الفقیه المعروف بالفرکاح (690هـ).  
محیی الدین بن عربی المتصوف (638هـ)، ابن أبی الدم الحموی القاضی الفقیه (642هـ)، ابن الصلاح المحدث (643هـ)، الحافظ ابن النجار المؤرخ (643هـ)، ابن الحاجب الأصولی النحوی الفقیه المالکی (646هـ)، مجد الدین بن تیمیة الفقیه (652هـ)، الحافظ عبدالعظیم المنذری (656هـ)، العز بن عبدالسلام (660هـ)، ابن مالک النحوی (672هـ)، محیی الدین یحیى بن شرف النووی المحدث الفقیه (676هـ)، ابن خلِّکان المؤرخ (684هـ)، القاضی البیضاوی الأصولی المفسر (685هـ)، عبدالرحمن الفزاری الفقیه المعروف بالفرکاح (690هـ).  


=نسب=
==نسب==
 
اسمش به اتفاق تمامی منابع قابل اعتماد عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی القاسم بن حسن بن محمد بن مُهَذَّب بوده است<ref>طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة، 1413هـ، ج8 ص209</ref>.  
اسمش به اتفاق تمامی منابع قابل اعتماد عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی القاسم بن حسن بن محمد بن مُهَذَّب بوده است<ref>طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة، 1413هـ، ج8 ص209</ref>.  
نسبش نیزالسُّلَمی المغربی الدمشقی المصری الشافعی بود. او"السُّلَمی" بود زیرا به بنی سلیم، یکی از قبایل معروف مضر منتسب بود که بسیاری به آنها نسبت داده می‌شود.  
نسبش نیزالسُّلَمی المغربی الدمشقی المصری الشافعی بود. او"السُّلَمی" بود زیرا به بنی سلیم، یکی از قبایل معروف مضر منتسب بود که بسیاری به آنها نسبت داده می‌شود.  
خط ۶۷: خط ۷۳:


== القاب ==
== القاب ==
یکی از کنیه‌های او «عزالدین» است; به رسم آن عصر که در آن کنیه‌هابه طور کلی برای خلفا، پادشاهان، شاهزادگان و علما و با توجه به مذهب به طور خاص رواج یافت، او را عزالدین می‌نامیدند.  
یکی از کنیه‌های او «عزالدین» است; به رسم آن عصر که در آن کنیه‌هابه طور کلی برای خلفا، پادشاهان، شاهزادگان و علما و با توجه به مذهب به طور خاص رواج یافت، او را عزالدین می‌نامیدند.  
به اختصار «العز» که نام رایج مردم و در کتب تاریخی، ترجمه‌ها و فقه است، استفاده می‌شود.  
به اختصار «العز» که نام رایج مردم و در کتب تاریخی، ترجمه‌ها و فقه است، استفاده می‌شود.  
خط ۸۳: خط ۸۸:
و در مواجهه با تغییر شرایط و مسائل جدید و مسائل مطرح شده، العز با گفتار و کردار و اهتمام و طبقه بندی خود از این حلقه خارج شد.  
و در مواجهه با تغییر شرایط و مسائل جدید و مسائل مطرح شده، العز با گفتار و کردار و اهتمام و طبقه بندی خود از این حلقه خارج شد.  


=سیره=
==سیره==
 
=== تولد و تربیت ===
== تولد و تربیت ==
 
العز بن عبدالسلام بنا به توافق منابع و مراجعی که شرح حال او را ارائه کرده‌اند در دمشق به دنیا آمد. در تاریخ ولادت او اختلاف بود، بسیاری تاریخ ولادت او را در سال 577 هجری قمری مشخص کردند و برخی دیگر سال 578 هجری قمری را معین کردند. گروه سومی که بین این دو مورد تشکیک داشته‌اند برخی از محققین مورد اول را ترجیح دادند و برخی دومی را ترجیح دادند و گروهی به دلیل عدم اطمینان و نبود متن قطعی یا احتمالی در آن مورد از تایید هر دو مورد صرف نظر کردند.  
العز بن عبدالسلام بنا به توافق منابع و مراجعی که شرح حال او را ارائه کرده‌اند در دمشق به دنیا آمد. در تاریخ ولادت او اختلاف بود، بسیاری تاریخ ولادت او را در سال 577 هجری قمری مشخص کردند و برخی دیگر سال 578 هجری قمری را معین کردند. گروه سومی که بین این دو مورد تشکیک داشته‌اند برخی از محققین مورد اول را ترجیح دادند و برخی دومی را ترجیح دادند و گروهی به دلیل عدم اطمینان و نبود متن قطعی یا احتمالی در آن مورد از تایید هر دو مورد صرف نظر کردند.  
دمشق در زمان عز بن عبدالسلام و دوره امویان پایتخت علم و علما به حساب می‌آمد که در آن عالمان همه فنون و رشته‌هاو فرهیختگان ساکن بودند.  
دمشق در زمان عز بن عبدالسلام و دوره امویان پایتخت علم و علما به حساب می‌آمد که در آن عالمان همه فنون و رشته‌هاو فرهیختگان ساکن بودند.  
خط ۹۹: خط ۱۰۲:
العز در تحصیل علوم شرعی و عربی را در هم آمیخت و تفسیر و علوم [[قرآن]]، [[فقه]] و مبانی آن، حدیث، ادبیات و تصوف، نحو و بلاغت را فراگرفت. العز به تحصیل این علوم بسنده نکرد، بلکه در تألیف در آنهاسرآمد شد و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می‌گوید: «در فقه و اصول و عربی سرآمد، بر امثال و همتایان خود بود <ref>مقدمة کتاب: تفسیر القرآن العظیم، العز بن عبدالسلام، ص95</ref>.  
العز در تحصیل علوم شرعی و عربی را در هم آمیخت و تفسیر و علوم [[قرآن]]، [[فقه]] و مبانی آن، حدیث، ادبیات و تصوف، نحو و بلاغت را فراگرفت. العز به تحصیل این علوم بسنده نکرد، بلکه در تألیف در آنهاسرآمد شد و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می‌گوید: «در فقه و اصول و عربی سرآمد، بر امثال و همتایان خود بود <ref>مقدمة کتاب: تفسیر القرآن العظیم، العز بن عبدالسلام، ص95</ref>.  


=عزیمت به بغداد=
==عزیمت به بغداد==
 
العز بیشتر عمر خود را در [[دمشق]] گذراند. اما سه بار به مقاصد مختلف از آن بیرون شد، اول: سفر به [[بغداد]]، دوم: سفرش به [[مصر]]، و سوم: سفر به [[حجاز]] به قصد [[حج]] و عمره، در مورد دوم که بعد از سال 644 هجری قمری بود در حالی که به مقصود خود در علم رسیده بود و پس از آن که از قضاوت خارج شد. مردم در مصر با فتوا و گرفتن جواب سوالاتشان از او به او مراجعه می‌کردند.  
العز بیشتر عمر خود را در [[دمشق]] گذراند. اما سه بار به مقاصد مختلف از آن بیرون شد، اول: سفر به [[بغداد]]، دوم: سفرش به [[مصر]]، و سوم: سفر به [[حجاز]] به قصد [[حج]] و عمره، در مورد دوم که بعد از سال 644 هجری قمری بود در حالی که به مقصود خود در علم رسیده بود و پس از آن که از قضاوت خارج شد. مردم در مصر با فتوا و گرفتن جواب سوالاتشان از او به او مراجعه می‌کردند.  
در مورد سفر او به بغداد، تراجمی که او را ذکر کرده‌اند که او به علم و کسب آن علاقه‌مند شد و در اوج جوانی به بغداد، پایتخت خلافت عباسی، زیستگاه علم و دانش رفت که مقصد طلاب از همه ممالک اسلامی در آن دوران بود زیرا سرمایه ثروت علمی و کتابخانه‌های فراوان و امکان تحصیل در پاره‌ای از علوم و معارف در آنجا وجود داشت، از این رو از ابوحفص بن طبرزد و حنبل بن عبدالله الرصافی کسب علم کرد. ابن رفیع سلامی می‌گوید: از برخی از اهل حدیث شنیدم که می‌گفتند: او برای طلب علم وارد بغداد شد و روز ورودش مصادف با وفات حافظ ابوالفرج بن جوزی در سال 597 هجری قمری بود. پس از آنکه به شکوهی که می‌خواست رسید به دمشق بازگشت.  
در مورد سفر او به بغداد، تراجمی که او را ذکر کرده‌اند که او به علم و کسب آن علاقه‌مند شد و در اوج جوانی به بغداد، پایتخت خلافت عباسی، زیستگاه علم و دانش رفت که مقصد طلاب از همه ممالک اسلامی در آن دوران بود زیرا سرمایه ثروت علمی و کتابخانه‌های فراوان و امکان تحصیل در پاره‌ای از علوم و معارف در آنجا وجود داشت، از این رو از ابوحفص بن طبرزد و حنبل بن عبدالله الرصافی کسب علم کرد. ابن رفیع سلامی می‌گوید: از برخی از اهل حدیث شنیدم که می‌گفتند: او برای طلب علم وارد بغداد شد و روز ورودش مصادف با وفات حافظ ابوالفرج بن جوزی در سال 597 هجری قمری بود. پس از آنکه به شکوهی که می‌خواست رسید به دمشق بازگشت.  


=مخالفت با الملک الأشرف موسى=
==مخالفت با الملک الأشرف موسى==
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است.  
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است.  
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال. از جمله اینکه می‌گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم می‌کنند.  
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال. از جمله اینکه می‌گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم می‌کنند.  
خط ۱۱۷: خط ۱۱۹:
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می‌کنیم. و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم». نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن در باب کلام خودداری کنند. و هیچ کس نباید در این مورد فتوایی صادر کند.  
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می‌کنیم. و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم». نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن در باب کلام خودداری کنند. و هیچ کس نباید در این مورد فتوایی صادر کند.  


و چون ملک الکامل از سرزمین مصر رسید، و آنچه را که در دمشق اتفاق افتاد شنید، تصمیم گرفت با شیخ العز ملاقات کند و از او عذرخواهی کرد و دستور داد که آنچه در این مورد اتفاق افتاده را بنویسد تا بررسی شود. و شیخ به او گفت: «آیا برابر است با پسر اهل حق و باطل؟ و اهل حق را از امر به معروف و نهی از منکر باز می‌دارد... راه این بود که اهل سنت حجت خود را انشاء کنند، و دین خدا را تجلی دهند...». موضوع برای سلطان مالک اشرف روشن شد و حیای خود را از شیخ اعلام کرد و گفت: ما در برابر ابن عبدالسلام اشتباه بزرگی کرده‌ایم<ref>طبقات الشافعیة الکبرى، ج8 ص218-241</ref>.  
و چون ملک الکامل از سرزمین مصر رسید، و آنچه را که در دمشق اتفاق افتاد شنید، تصمیم گرفت با شیخ العز ملاقات کند و از او عذرخواهی کرد و دستور داد که آنچه در این مورد اتفاق افتاده را بنویسد تا بررسی شود. و شیخ به او گفت: «آیا برابر است با پسر اهل حق و باطل؟ و اهل حق را از امر به معروف و نهی از منکر باز می‌دارد... راه این بود که اهل سنت حجت خود را انشاء کنند، و دین خدا را تجلی دهند...». موضوع برای سلطان مالک اشرف روشن شد و حیای خود را از شیخ اعلام کرد و گفت: ما در برابر ابن عبدالسلام اشتباه بزرگی کرده‌ایم<ref>طبقات الشافعیة الکبرى، ج8 ص218-241</ref>.
=موضع او در مورد اتحاد الصالح اسماعیل با صلیبیون=


==موضع او در مورد اتحاد الصالح اسماعیل با صلیبیون==
هنگامی که ملک الاشراف موسی بر اثر مرگ بیمار شد، از عز بن عبدالسلام خواست که عیادت و نصیحت و دعا کند، خداوند متعال او را به رفع بدی، رفع نارضایتی، اجرای شریعت و پایبندی به قرآن و سنت توصیه کرد. پس سلطان مریض به برادرش اسماعیل (که وکالت سلطنت را برعهده دارد) دستور داد تا آنچه را که شیخ تعالی امر فرموده است اجرا کند و باطل نمودن آنچه را که بطلان می‌بیند، سپس ملک الاشراف در سال 635 هجری قمری درگذشت. برادر، شاه صالح اسماعیل، جانشین او شد. اسماعیل از عمر برادر بزرگوارش با جلال هماهنگ نبوده بود، اسماعیل نسبت به جلال بد نظر داشت، اما جرأت نداشت او را از سخنان مسجد اموی منزوی کند و او را آزرده کند; به خاطر آنچه از بزرگداشت اشرف موسی و ملک کامل جلال و تکریم برای او و مقام ارجمند در جامعه و اعتماد و محبت عموم مسلمانان دید. و هنگامی که اشرف به معاون و برادرش اسماعیل دستور داد تا مکروهاتی را که عزّ به آن اشاره کرده بود، از میان بردارد، برخی از آنها را اجرا و از برخی دیگر غفلت کرد.  
هنگامی که ملک الاشراف موسی بر اثر مرگ بیمار شد، از عز بن عبدالسلام خواست که عیادت و نصیحت و دعا کند، خداوند متعال او را به رفع بدی، رفع نارضایتی، اجرای شریعت و پایبندی به قرآن و سنت توصیه کرد. پس سلطان مریض به برادرش اسماعیل (که وکالت سلطنت را برعهده دارد) دستور داد تا آنچه را که شیخ تعالی امر فرموده است اجرا کند و باطل نمودن آنچه را که بطلان می‌بیند، سپس ملک الاشراف در سال 635 هجری قمری درگذشت. برادر، شاه صالح اسماعیل، جانشین او شد. اسماعیل از عمر برادر بزرگوارش با جلال هماهنگ نبوده بود، اسماعیل نسبت به جلال بد نظر داشت، اما جرأت نداشت او را از سخنان مسجد اموی منزوی کند و او را آزرده کند; به خاطر آنچه از بزرگداشت اشرف موسی و ملک کامل جلال و تکریم برای او و مقام ارجمند در جامعه و اعتماد و محبت عموم مسلمانان دید. و هنگامی که اشرف به معاون و برادرش اسماعیل دستور داد تا مکروهاتی را که عزّ به آن اشاره کرده بود، از میان بردارد، برخی از آنها را اجرا و از برخی دیگر غفلت کرد.  


زمانی که سلطان کامل ایوبی محمد بن العادل درگذشت، بر سر جانشینی او اختلافی پیش آمد و حکومت با پسر بزرگش ایوب نیکوکار پایان یافت، الصالح ایوب «از ترس اینکه او را از خواب و خوردن و آشامیدن باز داشت. اسماعیل از متوسل شدن به صلیبیون، دشمنان مسلمانان، خجالت نمی‌کشید، از این رو با آنان هم‌پیمان شد تا او را از دست صالح ایوب نجات دهند و او را به او یاری دهند. علاوه بر این، اسماعیل به صلیبیون اجازه داد تا برای خرید اسلحه برای جنگ با مسلمانان مصر وارد دمشق شوند.  
زمانی که سلطان کامل ایوبی محمد بن العادل درگذشت، بر سر جانشینی او اختلافی پیش آمد و حکومت با پسر بزرگش ایوب نیکوکار پایان یافت، الصالح ایوب «از ترس اینکه او را از خواب و خوردن و آشامیدن باز داشت. اسماعیل از متوسل شدن به صلیبیون، دشمنان مسلمانان، خجالت نمی‌کشید، از این رو با آنان هم‌پیمان شد تا او را از دست صالح ایوب نجات دهند و او را به او یاری دهند. علاوه بر این، اسماعیل به صلیبیون اجازه داد تا برای خرید اسلحه برای جنگ با مسلمانان مصر وارد دمشق شوند.  


دور اول با رفراندوم در مورد افتخار بیعت فرانک‌هابا اسلحه آغاز شد و گفت: «بیعت با آنها بر شما حرام است، زیرا متوجه می‌شوید که آنها آن را می‌خرند تا با مسلمان شما بجنگند. سپس بر منبر مسجد اعظم اموی رفت و وفاداری به دشمنان و زشتی خیانت را نکوهش کرد و به سلطان تهمت زد و با خطبه نماز بر او قطع کرد و شروع به ندا دادن به توده‌هاکرد و به او پیشنهاد داد. عزل و جایگزینی می‌فرماید: «خدایا برای این امت امر به حقی مقرر کن که در آن ولیّ خود را گرامی‌داشته باشی و دشمنت را خوار و خوار کنی و به طاعتت عمل کنی و از نافرمانی تو نهی کنی.» مردم برای مسلمانان امنیت و مناجات می‌کنند. پیروزی بر دشمنان
دور اول با رفراندوم در مورد افتخار بیعت فرانک‌هابا اسلحه آغاز شد و گفت: «بیعت با آنها بر شما حرام است، زیرا متوجه می‌شوید که آنها آن را می‌خرند تا با مسلمان شما بجنگند. سپس بر منبر مسجد اعظم اموی رفت و وفاداری به دشمنان و زشتی خیانت را نکوهش کرد و به سلطان تهمت زد و با خطبه نماز بر او قطع کرد و شروع به ندا دادن به توده‌هاکرد و به او پیشنهاد داد. عزل و جایگزینی می‌فرماید: «خدایا برای این امت امر به حقی مقرر کن که در آن ولیّ خود را گرامی‌داشته باشی و دشمنت را خوار و خوار کنی و به طاعتت عمل کنی و از نافرمانی تو نهی کنی.» مردم برای مسلمانان امنیت و مناجات می‌کنند.  
 
پیروزی بر دشمنان
جلد کتاب مصیبت و مصیبت و بلا و مصیبت یا فوائد بلا و بلا اثر عز بن عبدالسلام.  
جلد کتاب مصیبت و مصیبت و بلا و مصیبت یا فوائد بلا و بلا اثر عز بن عبدالسلام.  
اسماعیل در خارج از دمشق بود که وقتی این خبر به او رسید خطری را که پیش روی او بود احساس کرد و انقلاب بر او انتظار داشت، از این رو دستور کتبی منزوی العز را از بلاغت و فتوا صادر کرد و دستور دستگیری او را صادر کرد. دستگیری شیخ ابن حاجب مالکی که در انکار عمل سلطان شرکت داشت و چون اسماعیل به دمشق آمد آنان را آزاد کرد و به خانه او عزت داد و نه فتوا. العز بی دفاع را راضی به حضور پذیرفت، اما از حبس خانگی و اخلال در کاری که شرعاً مسئولیت آن را بر عهده داشت خسته شده بود، تصمیم گرفت دمشق را ترک کند، لذا در سال 638 هجری قمری از طریق بیت‌المقدس عازم مصر شد..  
اسماعیل در خارج از دمشق بود که وقتی این خبر به او رسید خطری را که پیش روی او بود احساس کرد و انقلاب بر او انتظار داشت، از این رو دستور کتبی منزوی العز را از بلاغت و فتوا صادر کرد و دستور دستگیری او را صادر کرد. دستگیری شیخ ابن حاجب مالکی که در انکار عمل سلطان شرکت داشت و چون اسماعیل به دمشق آمد آنان را آزاد کرد و به خانه او عزت داد و نه فتوا. العز بی دفاع را راضی به حضور پذیرفت، اما از حبس خانگی و اخلال در کاری که شرعاً مسئولیت آن را بر عهده داشت خسته شده بود، تصمیم گرفت دمشق را ترک کند، لذا در سال 638 هجری قمری از طریق بیت‌المقدس عازم مصر شد..  
خط ۱۳۴: خط ۱۳۶:
و اسماعیل می‌خواست در برابر صلیبیان به آنچه با جلال کرده بود لاف بزند و جلال قرآن می‌خواند و سلطان گوش می‌داد پس به پادشاهان صلیبیان گفت: آیا این را می‌شنوید. شیخی که قرآن می‌خواند؟ گفتند: «آری.» گفت: «این بزرگ‌ترین کاهنان مسلمان است و من او را به خاطر انکار من از تسلیم قلعه‌های مسلمانان به زندان انداختم و او را از سخنان عمومی در دمشق و از مقام‌هایش منزوی کردم. پاهایش را شستیم و آبگوشت آن را نوشیدیم.» العز در بازداشت ماند تا اینکه سربازان مصری آمدند و آنها پیروز شدند و سربازان فرانک را در اورشلیم کشتند و حامیان آنها شکست خوردند.  
و اسماعیل می‌خواست در برابر صلیبیان به آنچه با جلال کرده بود لاف بزند و جلال قرآن می‌خواند و سلطان گوش می‌داد پس به پادشاهان صلیبیان گفت: آیا این را می‌شنوید. شیخی که قرآن می‌خواند؟ گفتند: «آری.» گفت: «این بزرگ‌ترین کاهنان مسلمان است و من او را به خاطر انکار من از تسلیم قلعه‌های مسلمانان به زندان انداختم و او را از سخنان عمومی در دمشق و از مقام‌هایش منزوی کردم. پاهایش را شستیم و آبگوشت آن را نوشیدیم.» العز در بازداشت ماند تا اینکه سربازان مصری آمدند و آنها پیروز شدند و سربازان فرانک را در اورشلیم کشتند و حامیان آنها شکست خوردند.  


=فروش شاهزاده‌هادر حراج=
==فروش شاهزاده‌هادر حراج==
 
العز بن عبدالسلام در سال 639 هجری قمری وارد مصر شد و در مصر با ملک نیک ایوب ملاقات کرد و با استقبال فراوان از وی پذیرایی کرد و او را با تکریم و تکریم گرامی‌داشت.  
العز بن عبدالسلام در سال 639 هجری قمری وارد مصر شد و در مصر با ملک نیک ایوب ملاقات کرد و با استقبال فراوان از وی پذیرایی کرد و او را با تکریم و تکریم گرامی‌داشت.  


خط ۱۵۱: خط ۱۵۲:
این اقدام طنین انداز و تأثیر شگفت‌انگیزی داشت و مردم از تسلط حاکمان و ارتکاب تخلفات و تخلفات قانونی نفس راحتی کشیدند. این خبر در افق پخش شد تا اینکه در بغداد به خلیفه عباسی رسید، ابن السبکی گفت: توافق شد که سلطان، پادشاه عادل، رسولی از او برای خلیفه المستعصم در بغداد آماده کرد. پیام سلطان؟ گفت: نه، بلکه به دستور سلطان معین الدین بن شیخ الشیوخ، صاحب خانه‌اش، آن را نزد من برد. سلام، و ما روایت او را قبول نداریم.» پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد سلطان (در مصر) بازگشت تا آن حضرت را با نامه دید، سپس به بغداد بازگشت و آن را به جا آورد.  
این اقدام طنین انداز و تأثیر شگفت‌انگیزی داشت و مردم از تسلط حاکمان و ارتکاب تخلفات و تخلفات قانونی نفس راحتی کشیدند. این خبر در افق پخش شد تا اینکه در بغداد به خلیفه عباسی رسید، ابن السبکی گفت: توافق شد که سلطان، پادشاه عادل، رسولی از او برای خلیفه المستعصم در بغداد آماده کرد. پیام سلطان؟ گفت: نه، بلکه به دستور سلطان معین الدین بن شیخ الشیوخ، صاحب خانه‌اش، آن را نزد من برد. سلام، و ما روایت او را قبول نداریم.» پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد سلطان (در مصر) بازگشت تا آن حضرت را با نامه دید، سپس به بغداد بازگشت و آن را به جا آورد.  


=مبارزه با صلیبیون=
==مبارزه با صلیبیون==
 
العز بن عبدالسلام عملاً در جهاد و جنگ با صلیبیون که پس از رسیدن به منصوره به سوی دمیطه و بقیه مصر رهسپار شدند و از مسلمانان حمایت کردند شرکت کرد، لذا لشکر مسلمانان در مصر به مقابله برخاستند. متجاوزان و باد قوت گرفت و شیخ چون وضع مسلمین را دید با صدای بلند ندا داد و با دست به باد اشاره کرد: ای باد آنها را بگیر. محمد صلی الله علیه و آله مردی است که باد را مسخر او کرده است.» و پیروزی آشکاری برای مسلمانان بود و مورخان این فریاد را از افتخارات فرزند بزرگوار عبدالسلام مى‌دانستند.  
العز بن عبدالسلام عملاً در جهاد و جنگ با صلیبیون که پس از رسیدن به منصوره به سوی دمیطه و بقیه مصر رهسپار شدند و از مسلمانان حمایت کردند شرکت کرد، لذا لشکر مسلمانان در مصر به مقابله برخاستند. متجاوزان و باد قوت گرفت و شیخ چون وضع مسلمین را دید با صدای بلند ندا داد و با دست به باد اشاره کرد: ای باد آنها را بگیر. محمد صلی الله علیه و آله مردی است که باد را مسخر او کرده است.» و پیروزی آشکاری برای مسلمانان بود و مورخان این فریاد را از افتخارات فرزند بزرگوار عبدالسلام مى‌دانستند.  


=دعوت به مبارزه با تاتارها=
==دعوت به مبارزه با تاتارها==
 
سیف الدین قطوز فتوای عز بن عبدالسلام را پذیرفت و خود شروع کرد و هر چه داشت فروخت و به وزرا و شاهزادگان امر کرد و همه به دستور او عمل کردند و این پول جمع شد و ضرب شد. به صورت نقدی و صرف آماده سازی ارتش برای جنگ با تاتارها در نبرد عین جالوت شد.  
سیف الدین قطوز فتوای عز بن عبدالسلام را پذیرفت و خود شروع کرد و هر چه داشت فروخت و به وزرا و شاهزادگان امر کرد و همه به دستور او عمل کردند و این پول جمع شد و ضرب شد. به صورت نقدی و صرف آماده سازی ارتش برای جنگ با تاتارها در نبرد عین جالوت شد.  
زمانی که عز بن عبدالسلام در سال 657 هجری قمری پس از سقوط بغداد در مصر بود، تاتارها به سمت شام پیشروی کردند.  
زمانی که عز بن عبدالسلام در سال 657 هجری قمری پس از سقوط بغداد در مصر بود، تاتارها به سمت شام پیشروی کردند.  
خط ۱۶۲: خط ۱۶۱:
و به چند شهر آن روی آوردند، تا راه مصر را ادامه دهند، و جوانی بر تخت مصر بود و پادشاه حلب، النصیر یوسف را فرستاد، برای جنگ با تاتارها کمک خواست، مشکل مطرح شد. در تصرف هلاکو بر کشور و اینکه بیت‌المال بی پول است و سلطان جوان است، ابن تغری بردی گفت: در حدیث تفصیل کردند، پس تکیه بر آنچه ابن عبدالسلام گفته بود بود. شاهزادگان، قضات و علما ساکت ماندند و هیچ کس جرأت اعتراض نکرد. فتوای عزل سلطان جوان و جواز نصب پادشاهی قوی به جای او که قطوز باشد سپس در امر مالیات و دفاع از مردم و روشن ساختن حق به او نصیحت کرد و فرمود: «اگر دشمن. به سرزمین‌های اسلام هجوم آورد، دنیا باید با آنهابجنگد و جایز است آنچه را که می‌توانید در جهاد خود به کار ببرید، از مردم بگیرید، مشروط بر اینکه چیزی در خزانه اسلحه و زین‌های طلا و نقره و شنل‌های براق و ریخته شده باقی نماند. شمشیر، نقره و غیره و اینکه پول خود را از پول بفروشید. خصوصیات طلا و ماشین‌های قیمتی و هر سربازی محدود به سلاح و وسیله نقلیه خود است و آنها و مردم عادی برابرند و در مورد گرفتن پول از مردم عادی با پسماندهای در دست سربازان از پول و ماشین‌های لوکس. ، نه. "
و به چند شهر آن روی آوردند، تا راه مصر را ادامه دهند، و جوانی بر تخت مصر بود و پادشاه حلب، النصیر یوسف را فرستاد، برای جنگ با تاتارها کمک خواست، مشکل مطرح شد. در تصرف هلاکو بر کشور و اینکه بیت‌المال بی پول است و سلطان جوان است، ابن تغری بردی گفت: در حدیث تفصیل کردند، پس تکیه بر آنچه ابن عبدالسلام گفته بود بود. شاهزادگان، قضات و علما ساکت ماندند و هیچ کس جرأت اعتراض نکرد. فتوای عزل سلطان جوان و جواز نصب پادشاهی قوی به جای او که قطوز باشد سپس در امر مالیات و دفاع از مردم و روشن ساختن حق به او نصیحت کرد و فرمود: «اگر دشمن. به سرزمین‌های اسلام هجوم آورد، دنیا باید با آنهابجنگد و جایز است آنچه را که می‌توانید در جهاد خود به کار ببرید، از مردم بگیرید، مشروط بر اینکه چیزی در خزانه اسلحه و زین‌های طلا و نقره و شنل‌های براق و ریخته شده باقی نماند. شمشیر، نقره و غیره و اینکه پول خود را از پول بفروشید. خصوصیات طلا و ماشین‌های قیمتی و هر سربازی محدود به سلاح و وسیله نقلیه خود است و آنها و مردم عادی برابرند و در مورد گرفتن پول از مردم عادی با پسماندهای در دست سربازان از پول و ماشین‌های لوکس. ، نه. "


=بیعت با الظاهر بایبارس=
==بیعت با الظاهر بایبارس==
 
و هنگامی که الظاهر بایبارس خواست قدرت را به دست گیرد و حکومت کند، شاهزادگان و علما را برای بیعت فراخواند و از جمله عز بن عبدالسلام بود که ظاهر بایبارس را با تمام جسارت و جسارت غافلگیر کرد. جرأت کرد و به او گفت: ای رکن الدین من تو را مال بندقدر می‌شناسم، یعنی بیعت با صاحبان در به دست گرفتن قدرت صحیح نیست، پس بایبر دلیل آورد که البندقدر آن را داده است. به ملک خوب ایوب و اینکه ایوب خوب او را آزاد کرد و در اینجا العز جلو آمد و با شاه بیعت کرد و در مصر به قول شیخ عزالدین بن عبدالسلام سرکوب شد. نتوانست از فرمان خود منحرف شود، تا آنجا که هنگام وفات شیخ گفت: ملک من تا کنون مستقر نشده است.  
و هنگامی که الظاهر بایبارس خواست قدرت را به دست گیرد و حکومت کند، شاهزادگان و علما را برای بیعت فراخواند و از جمله عز بن عبدالسلام بود که ظاهر بایبارس را با تمام جسارت و جسارت غافلگیر کرد. جرأت کرد و به او گفت: ای رکن الدین من تو را مال بندقدر می‌شناسم، یعنی بیعت با صاحبان در به دست گرفتن قدرت صحیح نیست، پس بایبر دلیل آورد که البندقدر آن را داده است. به ملک خوب ایوب و اینکه ایوب خوب او را آزاد کرد و در اینجا العز جلو آمد و با شاه بیعت کرد و در مصر به قول شیخ عزالدین بن عبدالسلام سرکوب شد. نتوانست از فرمان خود منحرف شود، تا آنجا که هنگام وفات شیخ گفت: ملک من تا کنون مستقر نشده است.  


=وفات=
==وفات==
 
عز بن عبدالسلام در جمادی الاول سال 660 هجری قمری (1262 م) به اتفاق مورخان و مترجمان وفات یافت و هشتاد و سه سال داشت. اما علمای تراجم و تاریخ در روز وفات او اختلاف کردند، ابن السبکی از عبداللطیف بن العز نقل کرده که «شیخ در نهم جمادی الاول سال ششصد و شصت درگذشت. ابن السبکی پس از آن گفت: او در دهم جمادی الاول سال ششصد و شصت در قاهره درگذشت. ابوشمع مقدسی شک کرد و گفت: وفات او روز یکشنبه دهم یا یازدهم جمادی الاول بوده است.  
عز بن عبدالسلام در جمادی الاول سال 660 هجری قمری (1262 م) به اتفاق مورخان و مترجمان وفات یافت و هشتاد و سه سال داشت. اما علمای تراجم و تاریخ در روز وفات او اختلاف کردند، ابن السبکی از عبداللطیف بن العز نقل کرده که «شیخ در نهم جمادی الاول سال ششصد و شصت درگذشت. ابن السبکی پس از آن گفت: او در دهم جمادی الاول سال ششصد و شصت در قاهره درگذشت. ابوشمع مقدسی شک کرد و گفت: وفات او روز یکشنبه دهم یا یازدهم جمادی الاول بوده است.  


خط ۱۷۹: خط ۱۷۶:
عموم مسلمانان نیز از مرگ العز متاثر شدند; به سبب فضیلت و علم و رفتارش در تشییع جنازه او بیرون رفتند و در تمام سرزمین‌های مصر و کشورهای آن و کشورهای شام تا فرات و البیره و البیره بر او نماز غیبت برپا کردند. رحبه، سپس در مدینه، مکه و یمن. مردم دمشق مخصوصاً برای فرزند و عالم و قاضی خود اندوهگین شدند، لذا روز جمعه در مسجد اموی و سایر مساجد برای او دعا کردند و پس از اتمام نماز جمعه، النصیر مؤذن را ندا داد: برای امام دعا کن. شیخ عزالدین بن عبدالسلام.» در مسجد التوبه روز دوشنبه 25 جمادی الاول 660 هجری قمری.  
عموم مسلمانان نیز از مرگ العز متاثر شدند; به سبب فضیلت و علم و رفتارش در تشییع جنازه او بیرون رفتند و در تمام سرزمین‌های مصر و کشورهای آن و کشورهای شام تا فرات و البیره و البیره بر او نماز غیبت برپا کردند. رحبه، سپس در مدینه، مکه و یمن. مردم دمشق مخصوصاً برای فرزند و عالم و قاضی خود اندوهگین شدند، لذا روز جمعه در مسجد اموی و سایر مساجد برای او دعا کردند و پس از اتمام نماز جمعه، النصیر مؤذن را ندا داد: برای امام دعا کن. شیخ عزالدین بن عبدالسلام.» در مسجد التوبه روز دوشنبه 25 جمادی الاول 660 هجری قمری.  


=سمت‌هاو آثار=
==سمت‌هاو آثار==
 
=== افتاء ===
== افتاء ==
 
این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می‌دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال‌الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب‌نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتاب‌هایش با نام «فتاوای موصلی» جمع‌آوری شد.  
این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می‌دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال‌الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب‌نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتاب‌هایش با نام «فتاوای موصلی» جمع‌آوری شد.  


خط ۱۸۹: خط ۱۸۴:
العز در فتاوای خود جسور بود، مثلاً زمانی که مالک الکامل (سلطان مصر) در دمشق بود و پس از مرگ اشرف موسی و روی کار آمدن ملک صالح اسماعیل با العز ملاقات کرد. الکامل العز پرسید که برادرش ملک اسماعیل در حضور او از سرگرمی فندق انداختن چه چیزی را صادر می‌کند و آیا این کار جایز است؟ جلال از تبیین حق و حکم شرعی ترسی نداشت، گفت: «بر او حرام است، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نهی کرد و فرمود: چشم را بیرون می‌آورد و می‌شکند. استخوان. " العز از فتوا وحشت داشت و اگر معلوم شد که اشتباه کرده است، جرأت می‌کرد که به حقیقت بازگردد. قاضی عزالدین باکری گفت: «شیخ عزالدین بن عبدالسلام. یک بار در مورد چیزی فتوا داد، سپس به نظرش رسید که اشتباه کرده است، پس در مصر و قاهره به خود ندا داد: هر که فتوا داد ابن عبدالسلام چنین و چنان دارد، پس به آن عمل نکن. زیرا این یک اشتباه است.»
العز در فتاوای خود جسور بود، مثلاً زمانی که مالک الکامل (سلطان مصر) در دمشق بود و پس از مرگ اشرف موسی و روی کار آمدن ملک صالح اسماعیل با العز ملاقات کرد. الکامل العز پرسید که برادرش ملک اسماعیل در حضور او از سرگرمی فندق انداختن چه چیزی را صادر می‌کند و آیا این کار جایز است؟ جلال از تبیین حق و حکم شرعی ترسی نداشت، گفت: «بر او حرام است، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نهی کرد و فرمود: چشم را بیرون می‌آورد و می‌شکند. استخوان. " العز از فتوا وحشت داشت و اگر معلوم شد که اشتباه کرده است، جرأت می‌کرد که به حقیقت بازگردد. قاضی عزالدین باکری گفت: «شیخ عزالدین بن عبدالسلام. یک بار در مورد چیزی فتوا داد، سپس به نظرش رسید که اشتباه کرده است، پس در مصر و قاهره به خود ندا داد: هر که فتوا داد ابن عبدالسلام چنین و چنان دارد، پس به آن عمل نکن. زیرا این یک اشتباه است.»


== تدریس ==
=== تدریس ===
 
العز بن عبدالسلام در مدرسه صالحیه که توسط ملک صالح ایوب در سال 641 هجری ساخته شده بود تدریس می‌کرد.  
العز بن عبدالسلام در مدرسه صالحیه که توسط ملک صالح ایوب در سال 641 هجری ساخته شده بود تدریس می‌کرد.  
پس از کسب علوم و پیشرفت در حفظ و فهم، عز بن عبدالسلام از چند جهت به انفاق و منفعت روی آورد، به ویژه تدریسی که از آغاز حیات علمی خود در دمشق تا پایان عمر انجام داد. ابن کثیر در قاهره چون در دمشق در خانه و مساجد و هر جا که در آن بود درس می‌خواند گفت: از شاگردان بهره می‌برد و در مدارس متعددی در دمشق تدریس می‌کرد. منابع و منابع به شناسایی دو مکان که در آن جلال در شام تدریس می‌شد محدود بود:
پس از کسب علوم و پیشرفت در حفظ و فهم، عز بن عبدالسلام از چند جهت به انفاق و منفعت روی آورد، به ویژه تدریسی که از آغاز حیات علمی خود در دمشق تا پایان عمر انجام داد. ابن کثیر در قاهره چون در دمشق در خانه و مساجد و هر جا که در آن بود درس می‌خواند گفت: از شاگردان بهره می‌برد و در مدارس متعددی در دمشق تدریس می‌کرد. منابع و منابع به شناسایی دو مکان که در آن جلال در شام تدریس می‌شد محدود بود:
خط ۲۰۴: خط ۱۹۸:
یکی از وجوه ممتاز العز بن عبدالسلام این بود که برای اولین بار درس تفسیر را شروع کرد و قبلاً مرسوم نبود و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می‌گوید: «او در نظر گرفت. تفسیر در دروسش بود و او اولین کسی بود که آن را در درس خواند.  
یکی از وجوه ممتاز العز بن عبدالسلام این بود که برای اولین بار درس تفسیر را شروع کرد و قبلاً مرسوم نبود و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می‌گوید: «او در نظر گرفت. تفسیر در دروسش بود و او اولین کسی بود که آن را در درس خواند.  


== خطابه ==
=== خطابه ===
العز بن عبدالسلام در مسجد اموی دمشق توسط ملک نیک اسماعیل در سال 637 هجری قمری سخنوری را بر عهده گرفت.  
العز بن عبدالسلام در مسجد اموی دمشق توسط ملک نیک اسماعیل در سال 637 هجری قمری سخنوری را بر عهده گرفت.  


خط ۲۱۴: خط ۲۰۸:
شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت. هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.  
شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت. هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.  


== سفر ==
=== سفر ===
 
عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام در نامه‌ای که از طرف پدرش نوشت: «ملک کامل محمد، سلطان سرزمین مصر، هنگامی که به دمشق آمد و بر آن حکومت کرد و قدرت را به دست گرفت. در اوایل جمادی الاول سال 635 هجری قمری در بغداد و سپس (منظور الکامل الکامل) او را اختلاس کرد». در اشارات ثابت نشد که العز در این سفارت بوده و هر چه که باشد، خبر در تعیین سفارت صحت دارد و اجرا شده یا نه، حکایت از جایگاه معتبری دارد که شکوه و جلال و رضایت آشکار پادشاه از او و اعتماد کامل به او به دست آمد.  
عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام در نامه‌ای که از طرف پدرش نوشت: «ملک کامل محمد، سلطان سرزمین مصر، هنگامی که به دمشق آمد و بر آن حکومت کرد و قدرت را به دست گرفت. در اوایل جمادی الاول سال 635 هجری قمری در بغداد و سپس (منظور الکامل الکامل) او را اختلاس کرد». در اشارات ثابت نشد که العز در این سفارت بوده و هر چه که باشد، خبر در تعیین سفارت صحت دارد و اجرا شده یا نه، حکایت از جایگاه معتبری دارد که شکوه و جلال و رضایت آشکار پادشاه از او و اعتماد کامل به او به دست آمد.  


== قضاء ==
=== قضاء ===
 
مالک الکامل محمد بسیار تحت تأثیر عز بن عبدالسلام قرار گرفت و در مصر از او شنیده بود و به علم و درستی و کارایی او بسیار اطمینان داشت و در شافعی با او همفکر بود. من مکتب فقهی و مکتب اشعری، اسماعیل با اقتدار و حاکمیت در اوایل جمادی الاول سال 635 هجری قمری، «شیخ العز تدریس زاویه غزالی را در مسجد دمشق بر عهده گرفت، سپس او را منصوب کرد. به ناحیه دمشق، پس از آنکه شیخ برای پذیرش قضاوت شروط زیادی قائل شد و به شروط آن وارد شد، سپس او را به رسالت به خلافت اعظم در بغداد منصوب کرد». اما مالک الکامل پس از گذشت بیش از دو ماه از سلطنت خود در دمشق درگذشت و مالک الصالح اسماعیل بار دیگر دمشق را تصرف کرد و انتصاب جلال در عدلیه پس از آن اجرا نشد.  
مالک الکامل محمد بسیار تحت تأثیر عز بن عبدالسلام قرار گرفت و در مصر از او شنیده بود و به علم و درستی و کارایی او بسیار اطمینان داشت و در شافعی با او همفکر بود. من مکتب فقهی و مکتب اشعری، اسماعیل با اقتدار و حاکمیت در اوایل جمادی الاول سال 635 هجری قمری، «شیخ العز تدریس زاویه غزالی را در مسجد دمشق بر عهده گرفت، سپس او را منصوب کرد. به ناحیه دمشق، پس از آنکه شیخ برای پذیرش قضاوت شروط زیادی قائل شد و به شروط آن وارد شد، سپس او را به رسالت به خلافت اعظم در بغداد منصوب کرد». اما مالک الکامل پس از گذشت بیش از دو ماه از سلطنت خود در دمشق درگذشت و مالک الصالح اسماعیل بار دیگر دمشق را تصرف کرد و انتصاب جلال در عدلیه پس از آن اجرا نشد.  


سپس جلال در سال 639 هجری قمری به مصر هجرت کرد و پادشاه خوب آن ایوب از علم جلال و ایستادگی او بر حق و عدل فراوان شنید و با ورود جلال به مصر پس از مرگ قاضی شرف الرضا موافقت کرد. دین بن عین الدوله پس سلطان خوب ایوب العز بسیار مورد استقبال قرار گرفت و با استقبال گرم از او استقبال کرد و او را به مناصب منصوب کرد و بلاغت و قضاوت مصر را به او سپرد و به او تفویض کرد. ساخت مساجد متروکه در مصر و قاهره. العز بن عبدالسلام در نوزدهم ذی القعده 639 هجری قمری قضاوت مصر را به دست گرفت و این امر از جانب سلطان برای قدردانی از مقام او و به عنوان اصلاح شیخ و وفاداری به او بود. پس از اینکه صالح اسماعیل سعی کرد او را آزار دهد.  
سپس جلال در سال 639 هجری قمری به مصر هجرت کرد و پادشاه خوب آن ایوب از علم جلال و ایستادگی او بر حق و عدل فراوان شنید و با ورود جلال به مصر پس از مرگ قاضی شرف الرضا موافقت کرد. دین بن عین الدوله پس سلطان خوب ایوب العز بسیار مورد استقبال قرار گرفت و با استقبال گرم از او استقبال کرد و او را به مناصب منصوب کرد و بلاغت و قضاوت مصر را به او سپرد و به او تفویض کرد. ساخت مساجد متروکه در مصر و قاهره. العز بن عبدالسلام در نوزدهم ذی القعده 639 هجری قمری قضاوت مصر را به دست گرفت و این امر از جانب سلطان برای قدردانی از مقام او و به عنوان اصلاح شیخ و وفاداری به او بود. پس از اینکه صالح اسماعیل سعی کرد او را آزار دهد.  


=== قاضی القضات ===
==== قاضی القضات ====
 
قاضی القضات یکی از مناصب ارجمندی است که در خلافت اسلامی ظهور کرد و مأموریت او تعیین قضات، نظارت، نظارت بر کار آنها و بررسی احکامی است که صادر می‌کنند تا میزان توافق آنها را مشخص کند. شرع برای تصویب و تصویب در صورت لزوم.  
قاضی القضات یکی از مناصب ارجمندی است که در خلافت اسلامی ظهور کرد و مأموریت او تعیین قضات، نظارت، نظارت بر کار آنها و بررسی احکامی است که صادر می‌کنند تا میزان توافق آنها را مشخص کند. شرع برای تصویب و تصویب در صورت لزوم.  


خط ۲۴۴: خط ۲۳۵:
عز بن عبدالسلام در اجرای احکام و مصالحه بین مردم سخت‌گیر بود و به حق و شرع به عنوان بدیل قانع نبود، هر چند یک تار مو باشد، و هر چقدر هم که خطرناک باشد. و این موضوع حتی برای سلطان، شاهزادگان و دستیارانش شرم آور بود. این تصویر مایه خستگی، به خطر افتادن، تهدید، اخراج و زندانی شدن قاضی محترم بود و بارها برای حمایت از قضاوت خود دست به انزوا زد و سه دلیل را بیان کرد.  
عز بن عبدالسلام در اجرای احکام و مصالحه بین مردم سخت‌گیر بود و به حق و شرع به عنوان بدیل قانع نبود، هر چند یک تار مو باشد، و هر چقدر هم که خطرناک باشد. و این موضوع حتی برای سلطان، شاهزادگان و دستیارانش شرم آور بود. این تصویر مایه خستگی، به خطر افتادن، تهدید، اخراج و زندانی شدن قاضی محترم بود و بارها برای حمایت از قضاوت خود دست به انزوا زد و سه دلیل را بیان کرد.  


=== دلایل عزل او از قضاوت ===
==== دلایل عزل او از قضاوت ====
 
اول: هنگامی که ملک الکامل او را به قاضی دمشق منصوب کرد و پس از مدت کوتاهی درگذشت، ملک اسماعیل فرصت یافت.  
اول: هنگامی که ملک الکامل او را به قاضی دمشق منصوب کرد و پس از مدت کوتاهی درگذشت، ملک اسماعیل فرصت یافت.  


خط ۲۵۱: خط ۲۴۱:
سوم: در مصر نیز و بعد از تخریب تبلخانه بالای مسجد و ساقط شدن عدل معین الدین بن شیخ الشیوخ استاد دارالسلطان بود. سلطان از او بازنگری کرد و او اصرار کرد و نپذیرفت و سلطان استعفای او را پذیرفت و یکی از معاونانش صدرالدین موهیب جزری را به نمایندگی خود منصوب کرد. بدین ترتیب مأموریت قضاوت در زندگی جلال به پایان رسید، ابن عماد حنبلی می‌گوید: «سپس خود را از قضاوت منزوی کرد و سلطان او را از سخنان عمومی برکنار کرد، پس در خانه ماند تا مردم را اشغال کند و تدریس کند. و در دروس خود تفسیر می‌گرفت و او اولین کسی است که آن را در دروس می‌گیرد».  
سوم: در مصر نیز و بعد از تخریب تبلخانه بالای مسجد و ساقط شدن عدل معین الدین بن شیخ الشیوخ استاد دارالسلطان بود. سلطان از او بازنگری کرد و او اصرار کرد و نپذیرفت و سلطان استعفای او را پذیرفت و یکی از معاونانش صدرالدین موهیب جزری را به نمایندگی خود منصوب کرد. بدین ترتیب مأموریت قضاوت در زندگی جلال به پایان رسید، ابن عماد حنبلی می‌گوید: «سپس خود را از قضاوت منزوی کرد و سلطان او را از سخنان عمومی برکنار کرد، پس در خانه ماند تا مردم را اشغال کند و تدریس کند. و در دروس خود تفسیر می‌گرفت و او اولین کسی است که آن را در دروس می‌گیرد».  


=اخلاق و صفات=
==اخلاق و صفات==
 
در کتاب‌های زندگی‌نامه و شرح حال‌ها، جز معدود معدودی از ویژگی‌های اخلاقی العز بن عبدالسلام، چیزی به دست نیامده است و فقط به قد بلند و پر از وصف او اشاره کرده‌اند که او را مورد قبول مردم قرار داده است. عیب و نشانی نداشت که نظر بیننده یا قلم محقق و نویسنده زمان خود یا بعد از او را جلب کند.  
در کتاب‌های زندگی‌نامه و شرح حال‌ها، جز معدود معدودی از ویژگی‌های اخلاقی العز بن عبدالسلام، چیزی به دست نیامده است و فقط به قد بلند و پر از وصف او اشاره کرده‌اند که او را مورد قبول مردم قرار داده است. عیب و نشانی نداشت که نظر بیننده یا قلم محقق و نویسنده زمان خود یا بعد از او را جلب کند.  


== تقوا و زهد ==
=== تقوا و زهد ===
 
معاصران جلیل و شاگردان و علما و گردآورندگان بعد از آنان متفق القول به وصف جلال متقی و متقی بودند، بلکه با تمسک به حلال و دوری از حرام و دوری از شبهات در اعمال و کردار خود بسیار پرهیزگار بود. ، در مناصب و مناصب او و در کسب و معیشت و انفاق و در عبادات و معاملاتش. آنچه دلالت بر تقوا و زهد او دارد این است که از دنیا اندکی جمع کرده و اگر به او عرضه شود از آن روی برگرداند و داستان‌هایش در آن بسیار است. از جمله: چون مصیبت او با ملک الاشراف در دمشق تمام شد و شاه به عقیده جلال یقین یافت، خواست از او دلجویی کند و با وصلت و پول جبران کند و گفت: به خدا قسم او را می‌سازم. ثروتمندترین عالمان.» بلکه از ملاقات با او برای امور شخصی یا ادب رسمی امتناع ورزید و از ملاقات با مالک کمیل نیز که به دمشق آمد و از او درخواست کرد عذرخواهی کرد.  
معاصران جلیل و شاگردان و علما و گردآورندگان بعد از آنان متفق القول به وصف جلال متقی و متقی بودند، بلکه با تمسک به حلال و دوری از حرام و دوری از شبهات در اعمال و کردار خود بسیار پرهیزگار بود. ، در مناصب و مناصب او و در کسب و معیشت و انفاق و در عبادات و معاملاتش. آنچه دلالت بر تقوا و زهد او دارد این است که از دنیا اندکی جمع کرده و اگر به او عرضه شود از آن روی برگرداند و داستان‌هایش در آن بسیار است. از جمله: چون مصیبت او با ملک الاشراف در دمشق تمام شد و شاه به عقیده جلال یقین یافت، خواست از او دلجویی کند و با وصلت و پول جبران کند و گفت: به خدا قسم او را می‌سازم. ثروتمندترین عالمان.» بلکه از ملاقات با او برای امور شخصی یا ادب رسمی امتناع ورزید و از ملاقات با مالک کمیل نیز که به دمشق آمد و از او درخواست کرد عذرخواهی کرد.  


خط ۲۶۳: خط ۲۵۱:
زمانی که العز مریض شد و مرگ را احساس کرد، مالک الظاهر بایبارس او را فرستاد تا فرزندانش را به مناصب خود منصوب کند و پسرش عبداللطیف را به تدریس در مدرسه صالحیه بگمارد. فرمود: «از جانب الله تعالی.» به او گفت: «مزدی به او بدهیم؟» گفت: این برای توست. حقیقت این است که عبداللطیف بن عز، عالم و فقیه و شایستگی برای تدریس بود، اما تقوا و زهد او مانع از آن شد که منصب تدریس را به ارث فرزندانش ببخشد. الداودی گفت: همه زهد و علم را سرمشق قرار می‌دادند.  
زمانی که العز مریض شد و مرگ را احساس کرد، مالک الظاهر بایبارس او را فرستاد تا فرزندانش را به مناصب خود منصوب کند و پسرش عبداللطیف را به تدریس در مدرسه صالحیه بگمارد. فرمود: «از جانب الله تعالی.» به او گفت: «مزدی به او بدهیم؟» گفت: این برای توست. حقیقت این است که عبداللطیف بن عز، عالم و فقیه و شایستگی برای تدریس بود، اما تقوا و زهد او مانع از آن شد که منصب تدریس را به ارث فرزندانش ببخشد. الداودی گفت: همه زهد و علم را سرمشق قرار می‌دادند.  


== راستگویی ==
=== راستگویی ===


قاضی القضات بدرالدین بن جماعت گفت: هنگامی که جلال در دمشق بود، یک بار بهای گرانی رخ داد، به طوری که باغات به بهای ناچیزی فروخته شد، پس همسرش برای او جواهراتی به او داد و گفت: فرمود: «با آن نصف آن باغی برای ما بخر.» پس آن جواهر را گرفت و فروخت و قیمتش را بخشید و گفت: «آقا، ما را خریدی؟» فرمود: آرى باغبانى در بهشت، مردمى را در تنگنا یافتم، بهای آن را صدقه دادم، زن به او گفت: خداوند به تو جزاى خیر بدهد.  
قاضی القضات بدرالدین بن جماعت گفت: هنگامی که جلال در دمشق بود، یک بار بهای گرانی رخ داد، به طوری که باغات به بهای ناچیزی فروخته شد، پس همسرش برای او جواهراتی به او داد و گفت: فرمود: «با آن نصف آن باغی برای ما بخر.» پس آن جواهر را گرفت و فروخت و قیمتش را بخشید و گفت: «آقا، ما را خریدی؟» فرمود: آرى باغبانى در بهشت، مردمى را در تنگنا یافتم، بهای آن را صدقه دادم، زن به او گفت: خداوند به تو جزاى خیر بدهد.  
خط ۲۷۱: خط ۲۵۹:
ابن السبکی در حب جلال صدقه می‌گوید: «روایت شده است که با وجود فقر، صدقه بسیار داشت و عمامه خود را قطع کند و به فقیری بدهد که از او بپرسد که آیا می‌خواهی. با او جز عمامه اش چیزی نمی‌یابد.»
ابن السبکی در حب جلال صدقه می‌گوید: «روایت شده است که با وجود فقر، صدقه بسیار داشت و عمامه خود را قطع کند و به فقیری بدهد که از او بپرسد که آیا می‌خواهی. با او جز عمامه اش چیزی نمی‌یابد.»


== جرات ==
=== جرات ===
 
عز در حق جسور بود و در هر مناسبتی آن را اعلام می‌کرد و در خطبه‌هاو درس‌های خود بیان می‌کرد و در فتواها و احکام آن را بیان می‌کرد، نمونه‌هاو حالات زیادی در زندگی او وجود دارد، از جمله آنچه ابن السبکی نقل کرده است. به نقل از پدرش که از شیخ باجی (شاگرد جلال) شنید که می‌گفت: شیخ ما العز ظهور کرد این قرض یک بار در روز ضیافت به قلعه به سلطان (الصالح ایوب) رسید، پس او. نظاره کرد که سربازان در دستان او و مجلس پادشاهی و سلطان در آن در روز عید فطر صف‌آرایی کرده بودند، سپس شیخ رو به سلطان کرد و او را صدا زد: ای ایوب، اگر حجتت با خدا چیست. به تو می‌گوید: آیا من سلطنت مصر را به تو ندادم و سپس مشروبات الکلی حلال شد؟ گفت: آیا این اتفاق افتاده است؟ گفت: آری، این میخانه مشروبات الکلی و منکرات دیگر می‌فروشد و شما در نعمت این ملکوت در نوسان هستید.  
عز در حق جسور بود و در هر مناسبتی آن را اعلام می‌کرد و در خطبه‌هاو درس‌های خود بیان می‌کرد و در فتواها و احکام آن را بیان می‌کرد، نمونه‌هاو حالات زیادی در زندگی او وجود دارد، از جمله آنچه ابن السبکی نقل کرده است. به نقل از پدرش که از شیخ باجی (شاگرد جلال) شنید که می‌گفت: شیخ ما العز ظهور کرد این قرض یک بار در روز ضیافت به قلعه به سلطان (الصالح ایوب) رسید، پس او. نظاره کرد که سربازان در دستان او و مجلس پادشاهی و سلطان در آن در روز عید فطر صف‌آرایی کرده بودند، سپس شیخ رو به سلطان کرد و او را صدا زد: ای ایوب، اگر حجتت با خدا چیست. به تو می‌گوید: آیا من سلطنت مصر را به تو ندادم و سپس مشروبات الکلی حلال شد؟ گفت: آیا این اتفاق افتاده است؟ گفت: آری، این میخانه مشروبات الکلی و منکرات دیگر می‌فروشد و شما در نعمت این ملکوت در نوسان هستید.  


== مبارزه او با بدعت ==
=== مبارزه او با بدعت ===
 
ابوشامع مقدسی، مورخ، العز شیخ خود را این گونه توصیف کرده است: «پهلوان سنت و سرکوب کننده بدعت.» جلال به مبارزه با بدعت‌هاو بدعت‌هامعروف بود، از این رو بسیاری از آنچه را بدعت می‌دید که توسط مسلمانان عادی انجام می‌شد حذف کرد. بنی‌امیه، «زیرا سنت صحیحی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبود.» درود خدا بر او دروغ گفت. بدعتی که در سینه اول مرسوم نبود.» جلال نیز بدعت‌های واعظان در مساجد را از میان برداشته است، مانند سیاه پوشیدن، شمشیر زدن بر منبر، مناجات خوانی و پرهیز از مدح پادشاهان و امرا.  
ابوشامع مقدسی، مورخ، العز شیخ خود را این گونه توصیف کرده است: «پهلوان سنت و سرکوب کننده بدعت.» جلال به مبارزه با بدعت‌هاو بدعت‌هامعروف بود، از این رو بسیاری از آنچه را بدعت می‌دید که توسط مسلمانان عادی انجام می‌شد حذف کرد. بنی‌امیه، «زیرا سنت صحیحی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبود.» درود خدا بر او دروغ گفت. بدعتی که در سینه اول مرسوم نبود.» جلال نیز بدعت‌های واعظان در مساجد را از میان برداشته است، مانند سیاه پوشیدن، شمشیر زدن بر منبر، مناجات خوانی و پرهیز از مدح پادشاهان و امرا.  


خط ۲۸۳: خط ۲۶۹:
در حالی که سربازان ایستاده اند او را با صدای بلند صدا می‌کند، پس می‌گوید: «آقا این کار را کردم، این از زمان پدرم است.» گفت: «شما از کسانی هستید که بگو: (ما پدران خود را بر امتى یافتیم) پس سلطان حکم به لغو آن میخانه داد، باجى گفت: از شیخ پرسیدم که وقتى از جانب سلطان آمد و خبر منتشر شد: «آقا، چطورى. شما؟" گفت: پسرم، من او را در آن عظمت دیدم، خواستم به او دشنام دهم که پیر نشود و به او آسیبی نرساند، گفتم: ای آقا، از او نمی ترسیدی؟ گفت: به خدا سوگند پسرم، من به حیثیت خدای تعالی استناد کردم، پس سلطان در برابر من تضعیف شد.  
در حالی که سربازان ایستاده اند او را با صدای بلند صدا می‌کند، پس می‌گوید: «آقا این کار را کردم، این از زمان پدرم است.» گفت: «شما از کسانی هستید که بگو: (ما پدران خود را بر امتى یافتیم) پس سلطان حکم به لغو آن میخانه داد، باجى گفت: از شیخ پرسیدم که وقتى از جانب سلطان آمد و خبر منتشر شد: «آقا، چطورى. شما؟" گفت: پسرم، من او را در آن عظمت دیدم، خواستم به او دشنام دهم که پیر نشود و به او آسیبی نرساند، گفتم: ای آقا، از او نمی ترسیدی؟ گفت: به خدا سوگند پسرم، من به حیثیت خدای تعالی استناد کردم، پس سلطان در برابر من تضعیف شد.  


== نصیحت حکام ==
=== نصیحت حکام ===
 
هنگامی که ملک اشرف موسی در دمشق به بیماری مرگ مبتلا شد، از عز بن عبدالسلام خواست که نزد او برگردد و برای او دعا کند و او را نصیحت کند، پس عزت وظیفه مداوای بیماران را به جا آورد و گفت: پادشاه: «اما دعای من برای سلطان، زیاد بر او دعا می‌کنم، آنچه به صلاح اوست از صلاح مسلمین و اسلام». مقرر شد که او را بپذیرد و شکایت کند.» قبل از بیماری سلطان در زمانی که تاتارها در مشرق ظاهر شدند بین او و برادرش سلطان کامل مصر افتاده بود شیخ به سلطان گفت: برادر بزرگ و رحمتت و تو معروف به فتوحات و غلبه تو بر دشمنان، و تاتارها با کشورهای مسلمان جنگیده اند...» و به او دستور داد که با برادرش پیوند داشته باشد و در برابر تاتارها با او همکاری کند و مظاهر بیگانگی و دشمنی را از بین ببرد. فرمود: «در این صورت پیوند خویشاوندی خود را قطع نکنید و با خدا پیروزی دین او و تکریم کلامش را اراده کنید، و اگر خدای تعالی حکم انتقال او به او را می‌داد، سلطان بر نیت او مسلط بود. به او فرمود: «خداوند به تو به خاطر راهنمایی و نصیحتت جزای خیر بدهد» و دستور داد (و شیخ در آن زمان حاضر است) آن را اجرا کنند، سپس به او فرمود: «مرا از نصیحتت زیاد کن و پس شیخ نصیحت کرد و به او دستور داد که منکرات را برطرف کند و از تابوها جلوگیری کند و مالیات مسلمانان را بالا ببرد و پلیدی را باطل کند و نارضایتی کند. خداوند تو را به دین و نصیحتت و مسلمانان پاداش دهد و من و تو را با مهربانی و سخاوت خود در بهشت ​​گرد آورد.» شیخ سلطان را وداع گفت و به دیار رفت و تصویر مجلس شد. در میان مردم منتشر شد و باطل شد بدی‌هاو خود شیخ شروع به باطل کردن برخی از آنها کرد.  
هنگامی که ملک اشرف موسی در دمشق به بیماری مرگ مبتلا شد، از عز بن عبدالسلام خواست که نزد او برگردد و برای او دعا کند و او را نصیحت کند، پس عزت وظیفه مداوای بیماران را به جا آورد و گفت: پادشاه: «اما دعای من برای سلطان، زیاد بر او دعا می‌کنم، آنچه به صلاح اوست از صلاح مسلمین و اسلام». مقرر شد که او را بپذیرد و شکایت کند.» قبل از بیماری سلطان در زمانی که تاتارها در مشرق ظاهر شدند بین او و برادرش سلطان کامل مصر افتاده بود شیخ به سلطان گفت: برادر بزرگ و رحمتت و تو معروف به فتوحات و غلبه تو بر دشمنان، و تاتارها با کشورهای مسلمان جنگیده اند...» و به او دستور داد که با برادرش پیوند داشته باشد و در برابر تاتارها با او همکاری کند و مظاهر بیگانگی و دشمنی را از بین ببرد. فرمود: «در این صورت پیوند خویشاوندی خود را قطع نکنید و با خدا پیروزی دین او و تکریم کلامش را اراده کنید، و اگر خدای تعالی حکم انتقال او به او را می‌داد، سلطان بر نیت او مسلط بود. به او فرمود: «خداوند به تو به خاطر راهنمایی و نصیحتت جزای خیر بدهد» و دستور داد (و شیخ در آن زمان حاضر است) آن را اجرا کنند، سپس به او فرمود: «مرا از نصیحتت زیاد کن و پس شیخ نصیحت کرد و به او دستور داد که منکرات را برطرف کند و از تابوها جلوگیری کند و مالیات مسلمانان را بالا ببرد و پلیدی را باطل کند و نارضایتی کند. خداوند تو را به دین و نصیحتت و مسلمانان پاداش دهد و من و تو را با مهربانی و سخاوت خود در بهشت ​​گرد آورد.» شیخ سلطان را وداع گفت و به دیار رفت و تصویر مجلس شد. در میان مردم منتشر شد و باطل شد بدی‌هاو خود شیخ شروع به باطل کردن برخی از آنها کرد.  


== امر به معروف و نهی از منکر ==
=== امر به معروف و نهی از منکر ===
 
عز بن عبدالسلام در [[امر به معروف و نهی از منکر]] شهرت داشت و این خصلت مهم‌ترین صفت او و ممتازترین او بر سایر علما بود و از این رو گردآورندگان متفق القول در وصف او به این صفت موافقت کردند. سرزنش سرزنش کنندگان بر خداست.» ابن عماد در وصف جلال در دمشق گفت: این با زهد و تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و استقامت در دین است سپس درباره او در مصر می‌گوید: سیوطی درباره او می‌گوید: او به مصر آمد و بیش از بیست سال در آنجا زندگی کرد و امر به معروف و نهی از منکر را تبلیغ می‌کرد و پادشاهان و غیر آنها را موعظه می‌کرد. ابن السبکی می‌گوید: امام زمان خود بدون مدافع، امر به معروف و نهی از منکر در زمان خود.  
عز بن عبدالسلام در [[امر به معروف و نهی از منکر]] شهرت داشت و این خصلت مهم‌ترین صفت او و ممتازترین او بر سایر علما بود و از این رو گردآورندگان متفق القول در وصف او به این صفت موافقت کردند. سرزنش سرزنش کنندگان بر خداست.» ابن عماد در وصف جلال در دمشق گفت: این با زهد و تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و استقامت در دین است سپس درباره او در مصر می‌گوید: سیوطی درباره او می‌گوید: او به مصر آمد و بیش از بیست سال در آنجا زندگی کرد و امر به معروف و نهی از منکر را تبلیغ می‌کرد و پادشاهان و غیر آنها را موعظه می‌کرد. ابن السبکی می‌گوید: امام زمان خود بدون مدافع، امر به معروف و نهی از منکر در زمان خود.  


=تصوف=
==تصوف==
 
علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است. صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب‌الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می‌کردند و کتب صوفیانه را می‌خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می‌کردند. ابن السبکى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت که در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می‌گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می‌فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آنها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می‌کرد و می‌گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»
علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است. صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب‌الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می‌کردند و کتب صوفیانه را می‌خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می‌کردند. ابن السبکى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت که در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می‌گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می‌فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آنها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می‌کرد و می‌گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»


خط ۳۰۳: خط ۲۸۶:
محمد الزهیلی می‌گوید: «خلاصه می‌بینیم که عز از نظر شرعی و از نظر عقلی و قلبی و معنوی و بر اساس معنای عام موجود در شرع در مورد این تربیتی صوفی بوده است. وجهه در اسلام و اینکه به هر آنچه در قرآن و سنت آمده است از تربیت روحی و قلبی و انضباط روانی متعهد است و عارف به معنای اصطلاحی و عرفی نبوده و اهل روشی نبوده است که به آداب، اصطلاحات و قواعد آن پایبند بود و وارد هزارتوهای اسرارآمیزی که ظاهر و باطن، حق و فاسد را در بر نمی‌گیرد، نشد...  
محمد الزهیلی می‌گوید: «خلاصه می‌بینیم که عز از نظر شرعی و از نظر عقلی و قلبی و معنوی و بر اساس معنای عام موجود در شرع در مورد این تربیتی صوفی بوده است. وجهه در اسلام و اینکه به هر آنچه در قرآن و سنت آمده است از تربیت روحی و قلبی و انضباط روانی متعهد است و عارف به معنای اصطلاحی و عرفی نبوده و اهل روشی نبوده است که به آداب، اصطلاحات و قواعد آن پایبند بود و وارد هزارتوهای اسرارآمیزی که ظاهر و باطن، حق و فاسد را در بر نمی‌گیرد، نشد...  


=اساتید=
==اساتید==
 
العز بن عبدالسلام از بزرگ‌ترین علمای دمشق و بغداد و قاهره کسب علم کرده است و ابن السبکی مهم‌ترین و مشهورترین شیوخ عز و تخصص آنان را ذکر کرده است، فخرالدین بن عساکر، اصول را نزد الشیخ سیف الدین الآمدی، حدیث از الحافظ أبی محمد القاسم بن الحافظ الکبیر أبی القاسم بن عساکر، وشیخ الشیوخ عبداللطیف بن إسماعیل بن أبی سعدالبغدادی، وعمر بن محمد بن طَبَرْزَد، وحنبل بن عبداللطیف الرصافی، والقاضی عبدالصمد بن محمد الحرستانی، و بَرَکات بن إبراهیم الخُشُوعی»<ref>العز بن عبدالسلام، محمد الزحیلی، ص56-57</ref>
العز بن عبدالسلام از بزرگ‌ترین علمای دمشق و بغداد و قاهره کسب علم کرده است و ابن السبکی مهم‌ترین و مشهورترین شیوخ عز و تخصص آنان را ذکر کرده است، فخرالدین بن عساکر، اصول را نزد الشیخ سیف الدین الآمدی، حدیث از الحافظ أبی محمد القاسم بن الحافظ الکبیر أبی القاسم بن عساکر، وشیخ الشیوخ عبداللطیف بن إسماعیل بن أبی سعدالبغدادی، وعمر بن محمد بن طَبَرْزَد، وحنبل بن عبداللطیف الرصافی، والقاضی عبدالصمد بن محمد الحرستانی، و بَرَکات بن إبراهیم الخُشُوعی»<ref>العز بن عبدالسلام، محمد الزحیلی، ص56-57</ref>


=شاگردانش=
==شاگردانش==
 
العز بن عبدالسلام تا زمان مرگش به تدریس و تدریس در مدارس و مساجد و خانه‌هاپرداخت و در محافل و دروس او جمعیت زیادی از مردم دمشق و قاهره گرد آمدند... و شافعی‌هاصدارت با او تمام شد و مراد او فتاوای آفاق بود.» ابن عماد حنبلی می‌گوید: «به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور به سوی او رفتند.» نزد ائمه فارغ‌التحصیل شد و او. فتواهای درستی دارد.» و اما مشهورترین شاگردان او عبارتند از:إبراهیم بن العز بن عبدالسلام.  
العز بن عبدالسلام تا زمان مرگش به تدریس و تدریس در مدارس و مساجد و خانه‌هاپرداخت و در محافل و دروس او جمعیت زیادی از مردم دمشق و قاهره گرد آمدند... و شافعی‌هاصدارت با او تمام شد و مراد او فتاوای آفاق بود.» ابن عماد حنبلی می‌گوید: «به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور به سوی او رفتند.» نزد ائمه فارغ‌التحصیل شد و او. فتواهای درستی دارد.» و اما مشهورترین شاگردان او عبارتند از:إبراهیم بن العز بن عبدالسلام.  
عبداللطیف بن العز بن عبدالسلام.  
عبداللطیف بن العز بن عبدالسلام.  
خط ۳۱۸: خط ۲۹۹:
عبدالوهاب بن الحسین بن عبدالوهاب المهلّبی البَهْنسی.  
عبدالوهاب بن الحسین بن عبدالوهاب المهلّبی البَهْنسی.  


=آثار=
==آثار==
 
عز بن عبدالسلام کتاب‌ها و آثار و نامه‌های فراوانی از خود به جای گذاشته است، اما این تألیف با قامت عز و علم و مجموعه او تناسبی ندارد و به همین دلیل یافی یمانی در آن: پیشینیان نسل اول. علت این امر این است که جلال به مناصب رسمی و کار ملت و گرفتاری‌های امر به معروف و نهی از منکر مشغول بود.  
عز بن عبدالسلام کتاب‌ها و آثار و نامه‌های فراوانی از خود به جای گذاشته است، اما این تألیف با قامت عز و علم و مجموعه او تناسبی ندارد و به همین دلیل یافی یمانی در آن: پیشینیان نسل اول. علت این امر این است که جلال به مناصب رسمی و کار ملت و گرفتاری‌های امر به معروف و نهی از منکر مشغول بود.  


== تفسیر و علوم قرآن ==
=== تفسیر و علوم قرآن ===
 
جلد کتاب تفسیر عز بن عبدالسلام، چاپ دارالکتب العلمیه.  
جلد کتاب تفسیر عز بن عبدالسلام، چاپ دارالکتب العلمیه.  
تعبیر العز بن عبدالسلام: تلخیص تعبیر «اللحن و العیون لموردی» است.  
تعبیر العز بن عبدالسلام: تلخیص تعبیر «اللحن و العیون لموردی» است.  
خط ۳۲۹: خط ۳۰۸:
امالی عزالدین بن عبدالسلام که شامل: الامالی در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، امالی در توضیح برخی از احادیث منتخب و الامالی در بحث برخی مسائل فقهی است. تفسیر القرآن الکریم.  
امالی عزالدین بن عبدالسلام که شامل: الامالی در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، امالی در توضیح برخی از احادیث منتخب و الامالی در بحث برخی مسائل فقهی است. تفسیر القرآن الکریم.  


== الحدیث والسیرة والأخبار ==
=== الحدیث والسیرة والأخبار ===
 
شرح حدیث: «لا ضرر ولا ضرار».  
شرح حدیث: «لا ضرر ولا ضرار».  
شرح حدیث "أم زَرْع" الذی روته عائشة.  
شرح حدیث "أم زَرْع" الذی روته عائشة.  
خط ۳۴۸: خط ۳۲۶:
أحوال الناس یوم القیامة وذکر الخاسرین والرابحین منهم: وهی رسالة من ستین صفحة فی العقیدة والزهد وفضائل الأعمال والتربیة.  
أحوال الناس یوم القیامة وذکر الخاسرین والرابحین منهم: وهی رسالة من ستین صفحة فی العقیدة والزهد وفضائل الأعمال والتربیة.  


== الفقه والفتاوى ==
=== الفقه والفتاوى ===
 
الغایة فی اختصار النهایة: وهو کتاب کبیر یقع فی خمس مجلدات کبیرة، اختصر فیه أشهر کتب الفقه الشافعی المسمى "المذهب" وعنوانه "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی الذی یقع فی 27 مجلداً، وقام إمام الحرمین نفسه باختصار کتابه باسم "المعتصر"، وجاء العز فاختصر المختصر.  
الغایة فی اختصار النهایة: وهو کتاب کبیر یقع فی خمس مجلدات کبیرة، اختصر فیه أشهر کتب الفقه الشافعی المسمى "المذهب" وعنوانه "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی الذی یقع فی 27 مجلداً، وقام إمام الحرمین نفسه باختصار کتابه باسم "المعتصر"، وجاء العز فاختصر المختصر.  
الجمع بین الحاوی والنهایة: ولعله لم یُکمل، وهو کتاب یجمع بین کتابین یوصفان بأنهما أعظم کتابین فی الفقه الشافعی، الأول: "الحاوی أو الحاوی الکبیر" لأبی الحسن الماوردی، ویقع فی أربع وعشرین مجلداً، والثانی: "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی، وهما أهم کتب الفقه الشافعی وأکثرهما توسعاً فی المذهب.  
الجمع بین الحاوی والنهایة: ولعله لم یُکمل، وهو کتاب یجمع بین کتابین یوصفان بأنهما أعظم کتابین فی الفقه الشافعی، الأول: "الحاوی أو الحاوی الکبیر" لأبی الحسن الماوردی، ویقع فی أربع وعشرین مجلداً، والثانی: "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی، وهما أهم کتب الفقه الشافعی وأکثرهما توسعاً فی المذهب.  
خط ۳۶۰: خط ۳۳۷:
الفتاوى المصریة:
الفتاوى المصریة:
   
   
== أصول الفقه ==
=== أصول الفقه ===
 
کتاب "الإشارة إلى الإیجاز" «وهما شاهدان على إمامة العز وعظیم منزلته فی علوم الشریعة».  
کتاب "الإشارة إلى الإیجاز" «وهما شاهدان على إمامة العز وعظیم منزلته فی علوم الشریعة».  
القواعد الصغرى:  
القواعد الصغرى:  
الإمام فی بیان أدلة الأحکام:  
الإمام فی بیان أدلة الأحکام:  


== الزهد والتصوف والتربیة والأخلاق وفضائل الأعمال ==
=== الزهد والتصوف والتربیة والأخلاق وفضائل الأعمال ===
 
شجرة المعارف والأحوال وصالح الأقوال والأعمال:
شجرة المعارف والأحوال وصالح الأقوال والأعمال:
مقاصد الرعایة لحقوق الله:
مقاصد الرعایة لحقوق الله:
خط ۳۷۵: خط ۳۵۰:
نهایة الرغبة فی أدب الصحبة.  
نهایة الرغبة فی أدب الصحبة.  


=درباره شیخ عز بن عبدالسلام=
==درباره شیخ عز بن عبدالسلام==
 
علما و محققان قدیم و جدید به ترجمه العز بن عبدالسلام اهتمام داشته‌اند و بیش از یک نفر این ترجمه را در کتب مستقل از جمله:
علما و محققان قدیم و جدید به ترجمه العز بن عبدالسلام اهتمام داشته‌اند و بیش از یک نفر این ترجمه را در کتب مستقل از جمله:


خط ۳۹۰: خط ۳۶۴:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:عالمان]]
[[رده:عالمان اهل سنت]]
[[رده:تصوف]]
[[رده:تصوف]]
[[رده:صوفیه]]
[[رده:مصر]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش