۸۷٬۸۶۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
اگرچه در تبارنامۀ مفصلی نسب او را به بنیبکر بن وائل، از اعراب عدنانی رساندهاند، اما نویسندگان بعدی غالباً آن را بر ساختۀ دوران وزارت وی دانستهاند<ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، القسم العراقی، ج۱، ص۹۶-۹۷، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۵۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۰</ref>. | اگرچه در تبارنامۀ مفصلی نسب او را به بنیبکر بن وائل، از اعراب عدنانی رساندهاند، اما نویسندگان بعدی غالباً آن را بر ساختۀ دوران وزارت وی دانستهاند<ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، القسم العراقی، ج۱، ص۹۶-۹۷، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۵۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۰</ref>. | ||
ابنهبیره در روستایی به نام «دور بنی اوقر»،(که بعدها به «دورالوزیر عونالدین» شهرت یافت)، از توابع دُجیل [[عراق]] زاده شد<ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، القسم العراقی، ج۱، ص۹۶-۹۷، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۵۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۰</ref><ref>یاقوت، بلدان، ج۲، ص۶۱۵</ref>.پدرش که کشاورز <ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۲، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref> و به روایتی مردی سپاهی بود<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۰</ref>او را در کودکی برای تحصیل به [[بغداد]] فرستاد و گویا اندکی بعد که هنوز ابنهبیره کودک بود، درگذشت و پس از آن وی روزگار را با سختی و تنگدستی میگذرانید و به کارهای مختلف میپرداخت<ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۲، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref>. با اینهمه به تحصیل علم همت گماشت. | ابنهبیره در روستایی به نام «دور بنی اوقر»،(که بعدها به «دورالوزیر عونالدین» شهرت یافت)، از توابع دُجیل [[عراق]] زاده شد<ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، القسم العراقی، ج۱، ص۹۶-۹۷، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۵۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۰</ref><ref>یاقوت، بلدان، ج۲، ص۶۱۵</ref>.پدرش که کشاورز <ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۲، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref> و به روایتی مردی سپاهی بود<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۰</ref> او را در کودکی برای تحصیل به [[بغداد]] فرستاد و گویا اندکی بعد که هنوز ابنهبیره کودک بود، درگذشت و پس از آن وی روزگار را با سختی و تنگدستی میگذرانید و به کارهای مختلف میپرداخت<ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۲، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref>. با اینهمه به تحصیل علم همت گماشت. | ||
ابنهبیره سرانجام در بغداد بر اثر بیماری درگذشت و احتمالاً وی را مسموم کردند<ref>ابن جوزی عبدالرحمن، المنتظم، ج۱۰، ص۲۱۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ق</ref> و در مدرسهای که خود برای حنبلیان بنیاد نهاده بود، دفن شد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۱، ص۳۲۱</ref>. | ابنهبیره سرانجام در بغداد بر اثر بیماری درگذشت و احتمالاً وی را مسموم کردند<ref>ابن جوزی عبدالرحمن، المنتظم، ج۱۰، ص۲۱۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ق</ref> و در مدرسهای که خود برای حنبلیان بنیاد نهاده بود، دفن شد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۱، ص۳۲۱</ref>. | ||
==فرزندان== | ==فرزندان== | ||
از ابنهبیره دو پسر به نامهای عزالدین ابوعبداللـه محمد که مقام نیابت وزارت پدر را داشت، و شرفالدین ابوالولید مظفر بازماند<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۴۲</ref> اما پس از درگذشت ابنهبیره، به فرمان خلیفه مستنجد، فرزندان وی را دستگیر و اموالشان را مصادره کردند. از اینرو خاندان ابنهبیره به تهیدستی افتادند، تا آنجا که مجبور شدند کتابخانۀ وقفی وزیر را بفروشند<ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۶۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref>.اما به گفتۀ ابنطقطقی <ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۶، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref>عزالدین پس از پدر به وزارت برگزیده شد، ولی زود برکنار و زندانی گردید. | از ابنهبیره دو پسر به نامهای عزالدین ابوعبداللـه محمد که مقام نیابت وزارت پدر را داشت، و شرفالدین ابوالولید مظفر بازماند<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۴۲</ref> اما پس از درگذشت ابنهبیره، به فرمان خلیفه مستنجد، فرزندان وی را دستگیر و اموالشان را مصادره کردند. از اینرو خاندان ابنهبیره به تهیدستی افتادند، تا آنجا که مجبور شدند کتابخانۀ وقفی وزیر را بفروشند<ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۶۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref>.اما به گفتۀ ابنطقطقی<ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۶، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref> عزالدین پس از پدر به وزارت برگزیده شد، ولی زود برکنار و زندانی گردید. | ||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
[[فقه]] را نزد کسانی چون ابوبکر دینوری و ابوالحسین محمد فرّاء فرا گرفت، از ابومنصور جوالیقی ادب آموخت و نزد ابوعثمان اسماعیل بن محمد بن قیلۀ اصفهانی و ابوالقاسم هبةاللـه بن محمد بن حسین کاتب حدیث خواند و مدتی نیز مصاحبت ابوعبداللـه محمد بن یحیی بن علی زبیدی واعظ را برگزید<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۱</ref><ref>ابن ایبک، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، ج۱، ص۲۶۱، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م</ref>. همچنین از کسانی چون ابوغالب بن بنا، ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، عبدالوهاب انماطی، ابوعثمان ابنمله و ابنزاغونی حدیث شنید<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۱</ref><ref>ابن ایبک، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، ج۱، ص۲۶۱، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م</ref><ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۱، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref> | [[فقه]] را نزد کسانی چون ابوبکر دینوری و ابوالحسین محمد فرّاء فرا گرفت، از ابومنصور جوالیقی ادب آموخت و نزد ابوعثمان اسماعیل بن محمد بن قیلۀ اصفهانی و ابوالقاسم هبةاللـه بن محمد بن حسین کاتب حدیث خواند و مدتی نیز مصاحبت ابوعبداللـه محمد بن یحیی بن علی زبیدی واعظ را برگزید<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۱</ref><ref>ابن ایبک، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، ج۱، ص۲۶۱، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م</ref>. همچنین از کسانی چون ابوغالب بن بنا، ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، عبدالوهاب انماطی، ابوعثمان ابنمله و ابنزاغونی حدیث شنید<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۱</ref><ref>ابن ایبک، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، ج۱، ص۲۶۱، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م</ref><ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۱، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref> و به روایتی از ابوطالب علوی محمد بن محمد حسنی، نقیب طالبیان [[بصره]]، بخشهایی از السنن ابی داوود را فرا گرفت و با اجازۀ او آن را روایت کرد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، العبر، به کوشش محمدسعید بن بسیونی، ج۳، ص۳۴، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م</ref>. | ||
==شاگردان== | ==شاگردان== | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==فعالیتها== | ==فعالیتها== | ||
اولین منصب او از مشاغل دولتی، نظارت امور مالیاتی مناطق غربی [[خلافت]] بود. از آن پس مشاغل مهم و متعددی را عهدهدار شد و به سبب تدبیری که در دفع شرارت و بیحرمتی مسعود بلالی، شحنۀ بغداد از سوی مسعود سلجوقی، نسبت به خلیفه و نیز ممانعت از هجوم ابنالقش مسعودی و ایلدگز سلطانی به بغداد نشان داد، کارش بالا گرفت و در ۵۴۴ق از سوی خلیفه المقتفی، به جای ابنصدقه به وزارت منصوب شد و عونالدین لقب گرفت<ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، تاریخ دوله آل سلجوق، اختصار بنداری اصفهانی، ج۱، ص۲۰۵، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref><ref>ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرائی، ج۱، ص۲۲۵، لیدن، ۱۹۷۲م</ref><ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۱-۲۳۲</ref><ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۱، ص۱۴۶</ref>.به گفتۀ ذهبی در ۵۴۹ق که مسعود بلالی و ابنالقش با جلب رضایت سلطان محمد سلجوقی به بغداد تاختند، عونالدین آنان را درهم شکست و لقب «سلطان العراق ملک الجیوش» یافت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، العبر، به کوشش محمدسعید بن بسیونی، ج۳، ص۸، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م</ref>. در ۵۵۳ق سلطان محمد به تنِ خویش بغداد را به محاصره گرفت، اما به سبب تدبیرهای عونالدین، شهر دستخوش قحطی و گرانی نشد و سلطان محمد چندی بعد از آنجا برخاست<ref>ابن اثیر، التاریخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۴، قاهره، ۱۹۶۳م</ref>. | اولین منصب او از مشاغل دولتی، نظارت امور مالیاتی مناطق غربی [[خلافت]] بود. از آن پس مشاغل مهم و متعددی را عهدهدار شد و به سبب تدبیری که در دفع شرارت و بیحرمتی مسعود بلالی، شحنۀ بغداد از سوی مسعود سلجوقی، نسبت به خلیفه و نیز ممانعت از هجوم ابنالقش مسعودی و ایلدگز سلطانی به بغداد نشان داد، کارش بالا گرفت و در ۵۴۴ق از سوی خلیفه المقتفی، به جای ابنصدقه به وزارت منصوب شد و عونالدین لقب گرفت<ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، تاریخ دوله آل سلجوق، اختصار بنداری اصفهانی، ج۱، ص۲۰۵، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref><ref>ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرائی، ج۱، ص۲۲۵، لیدن، ۱۹۷۲م</ref><ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۱-۲۳۲</ref><ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۱، ص۱۴۶</ref>. به گفتۀ [[ذهبی]] در ۵۴۹ق که مسعود بلالی و ابنالقش با جلب رضایت سلطان محمد سلجوقی به بغداد تاختند، عونالدین آنان را درهم شکست و لقب «سلطان العراق ملک الجیوش» یافت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، العبر، به کوشش محمدسعید بن بسیونی، ج۳، ص۸، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م</ref>. در ۵۵۳ق سلطان محمد به تنِ خویش بغداد را به محاصره گرفت، اما به سبب تدبیرهای عونالدین، شهر دستخوش قحطی و گرانی نشد و سلطان محمد چندی بعد از آنجا برخاست<ref>ابن اثیر، التاریخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۴، قاهره، ۱۹۶۳م</ref>. | ||
ابنهبیره پس از مرگ المقتفی، به روزگار خلافت المستنجد نیز در وزارت ابقا شد. در دوران این خلیفه، بر اثر تلاشهای ابنهبیره، در [[مصر]] که از قلمرو خلافت عباسی خارج بود، خطبه به نام خلیفۀ بغداد خوانده شد<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۸، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. | ابنهبیره پس از مرگ المقتفی، به روزگار خلافت المستنجد نیز در وزارت ابقا شد. در دوران این خلیفه، بر اثر تلاشهای ابنهبیره، در [[مصر]] که از قلمرو خلافت عباسی خارج بود، خطبه به نام خلیفۀ بغداد خوانده شد<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۸، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. | ||
==ویژگیها== | ==ویژگیها== | ||
با اینکه روزگار طولانی عباسیان وزیران معتبر و مقتدر بسیاری دیده است، اما برخی <ref>ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرائی، ج۱، ص۲۲۵، لیدن، ۱۹۷۲م</ref> بر این عقیدهاند که هیچ وزیری در اقتدار و درایت و سیاستمداری به ابنهبیره نمیرسد. در روزگار وزارت او، سلجوقیان تقریباً نفوذ خود را از دست دادند، تا آنجا که پس از مرگ سلطان مسعود، املاک او به فرمان ابنهبیره به صورت اقطاع درآمد و بین هواداران خلیفه تقسیم شد<ref>کلوزنر، کارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ یعقوب آژند، ج۱، ص۴۵، تهران، ۱۳۶۴ش</ref>.وی برای بقای خلافت از هیچ کوششی فروگذار | با اینکه روزگار طولانی عباسیان وزیران معتبر و مقتدر بسیاری دیده است، اما برخی<ref>ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرائی، ج۱، ص۲۲۵، لیدن، ۱۹۷۲م</ref> بر این عقیدهاند که هیچ وزیری در اقتدار و درایت و سیاستمداری به ابنهبیره نمیرسد. در روزگار وزارت او، سلجوقیان تقریباً نفوذ خود را از دست دادند، تا آنجا که پس از مرگ سلطان مسعود، املاک او به فرمان ابنهبیره به صورت اقطاع درآمد و بین هواداران خلیفه تقسیم شد<ref>کلوزنر، کارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ یعقوب آژند، ج۱، ص۴۵، تهران، ۱۳۶۴ش</ref>. وی برای بقای خلافت از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد<ref>ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، ج۱۰، ص۲۱۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ق</ref><ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۴، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref>. چنانکه ظاهراً مسموم کردن ملکشاه سلجوقی در ۵۵۵ق در [[اصفهان]] به تحریک او بوده است<ref>ابن کثیر، البدایه، ج۱۲، ص۲۴۲</ref>. با اینهمه او را بسیار متشرع، متقی، پارسا و بیاعتنا به ظواهر دنیا دانستهاند. از نظر اخلاقی نیز اهل تساهل و گذشت و مدارا بود و او را مردی دادگر دانسته و گفتهاند که در رفع ستم از مردم کوشش میکرد. چنانکه از زندگی او برمیآید، وی از نظر اخلاقی سخت تحت تأثیر استادش زبیدی واعظ بود که در جوانی از او بهره برده بود<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۱، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. | ||
ابنهبیره مردی دانشمند بود و در فقه و حدیث و لغت مهارت داشت. سخنان حکمتآموز و لطیفی که از او در دست است، <ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۶، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref> دقت نظر و نکتهسنجی او را معلوم میدارد. | ابنهبیره مردی دانشمند بود و در فقه و حدیث و لغت مهارت داشت. سخنان حکمتآموز و لطیفی که از او در دست است، <ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۶، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref> دقت نظر و نکتهسنجی او را معلوم میدارد. | ||
==مجالس درس== | ==مجالس درس== | ||
با اینکه خود [[حنبلی]] بود، علمای مذاهب دیگر نیز در مجلس درس او حضور مییافتند<ref>ابوشامه، عبدالرحمن، الروضتین فی اخبار الدولتین، ج۲، ص۱۴۱، قاهره، ۱۳۷۷ق</ref> بدینسان در زمان او محیطی علمی و فرهنگی پدیدار شد و انجمنهای متعدد انعقاد یافت و بحث و تحقیق علمی شایع گردید<ref>کلوزنر، کارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ یعقوب آژند، ج۱، ص۸۸، تهران، ۱۳۶۴ش</ref>. بسیاری از همان عالمان و فقیهانی که با ابنهبیره دوستی داشتند و گاه نیز در مسائل سیاسی و اجتماعی مورد مشورت او قرار میگرفتند، از جملۀ ستایشگران او بهشمار میآیند که پس از مرگش نیز در رثای او شعرها سرودند<ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۶۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۴۲۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۵۰۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۵۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثری، ج۱، ص۱۰-۱۵، بغداد، ۱۹۷۳م</ref><ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثری، ج۱، ص۴۶، بغداد، ۱۹۷۳م</ref><ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثری، ج۲، ص۵۰۶، بغداد، ۱۹۷۳م</ref><ref>ابن تعاویذی، محمد بن عبیداللـه، دیوان، به کوشش د س مارگلیوث، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۷، قاهره، ۱۳۲۱ق/۱۹۰۳م</ref><ref>حیص بیص، سعد بن محمد، دیوان، به کوشش مکی سیدجاسم و شاکر هادی شکر، ج۳، ص۴۱۰-۴۱۱، بغداد، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م</ref>. حتی خلیفه مستنجد نیز او را در شعری ستوده است<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۶۰، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. با اینهمه شاعری نیز او را هجو کرده است<ref>هندوشاه، بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال، ج۱، ص۳۱۳، تهران، ۱۳۵۷ش</ref>. | با اینکه خود [[حنبلی]] بود، علمای مذاهب دیگر نیز در مجلس درس او حضور مییافتند<ref>ابوشامه، عبدالرحمن، الروضتین فی اخبار الدولتین، ج۲، ص۱۴۱، قاهره، ۱۳۷۷ق</ref>. بدینسان در زمان او محیطی علمی و فرهنگی پدیدار شد و انجمنهای متعدد انعقاد یافت و بحث و تحقیق علمی شایع گردید<ref>کلوزنر، کارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ یعقوب آژند، ج۱، ص۸۸، تهران، ۱۳۶۴ش</ref>. بسیاری از همان عالمان و فقیهانی که با ابنهبیره دوستی داشتند و گاه نیز در مسائل سیاسی و اجتماعی مورد مشورت او قرار میگرفتند، از جملۀ ستایشگران او بهشمار میآیند که پس از مرگش نیز در رثای او شعرها سرودند<ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۶۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۴۲۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۵۰۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، ج۸، ص۵۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م</ref><ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثری، ج۱، ص۱۰-۱۵، بغداد، ۱۹۷۳م</ref><ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثری، ج۱، ص۴۶، بغداد، ۱۹۷۳م</ref><ref>عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، به کوشش محمد بهجه الاثری، ج۲، ص۵۰۶، بغداد، ۱۹۷۳م</ref><ref>ابن تعاویذی، محمد بن عبیداللـه، دیوان، به کوشش د س مارگلیوث، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۷، قاهره، ۱۳۲۱ق/۱۹۰۳م</ref><ref>حیص بیص، سعد بن محمد، دیوان، به کوشش مکی سیدجاسم و شاکر هادی شکر، ج۳، ص۴۱۰-۴۱۱، بغداد، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م</ref>. حتی خلیفه مستنجد نیز او را در شعری ستوده است<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۶۰، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. با اینهمه شاعری نیز او را هجو کرده است<ref>هندوشاه، بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال، ج۱، ص۳۱۳، تهران، ۱۳۵۷ش</ref>. | ||
==بحثی در اعتقادات ابنهبیره== | ==بحثی در اعتقادات ابنهبیره== | ||
ابنهبیره با [[شیعیان]] که بهویژه در بغداد بخش قابل ملاحظهای از جمعیت را تشکیل میدادند، رابطۀ چندان خوبی نداشته و در زمان وزارت وی با آنان بهسختی رفتار میشده است. در این بین مستنجد خلیفه هم برخی عملکردهای خود را به ابنهبیره منسوب داشته و بدین ترتیب به ناخرسندی شیعیان از ابنهبیره دامن میزده است و کار بدانجا رسید که ابنهبیره را در مشاهد مقدسه لعن میکردند<ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۶، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref>. شاید همین عوامل باعث شده است که نام این شخصیت، به عنوان پوشانندۀ فضایل | ابنهبیره با [[شیعیان]] که بهویژه در بغداد بخش قابل ملاحظهای از جمعیت را تشکیل میدادند، رابطۀ چندان خوبی نداشته و در زمان وزارت وی با آنان بهسختی رفتار میشده است. در این بین مستنجد خلیفه هم برخی عملکردهای خود را به ابنهبیره منسوب داشته و بدین ترتیب به ناخرسندی شیعیان از ابنهبیره دامن میزده است و کار بدانجا رسید که ابنهبیره را در مشاهد مقدسه لعن میکردند<ref>ابن طقطقی، محمد، الفخری، ج۱، ص۳۱۶، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م</ref>. شاید همین عوامل باعث شده است که نام این شخصیت، به عنوان پوشانندۀ فضایل اهلبیت (علیهمالسّلام) در قصۀ مملکت فرزندان [[حجت بن الحسن (مهدی)]] (عجلالله تعالی فرجهالشّریف) به چشم آید. چنانکه در متن داستان به نقل کمالالدین احمد بن محمد انباری آمده است، شخصیت اصلی قصه مشاهدات خویش را در مجلس وزیر ابنهبیره بازگو نموده و در پایان مجلس، ابنهبیره همگان را از فاش کردن آن داستان بر حذر داشته است<ref>جزایری، نعمت اللـه، الانوار النعمانیه، ج۲، ص۵۹، تبریز، مطبعۀ شرکت چاپ</ref><ref>جزایری، نعمت اللـه، الانوار النعمانیه، ج۲، ص۶۴، تبریز، مطبعۀ شرکت چاپ</ref><ref>بحرانی، یوسف، الکشکول، ج۱، ص۱۳۲، نجف، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م</ref><ref>بحرانی، یوسف، الکشکول، ج۱، ص۱۳۷، نجف، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م</ref><ref>نوری، حسین، «جنه المأوی»، همراه بحارالانوار مجلسی، ج۱، ص۲۱۴، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج ۵۲</ref><ref>نوری، حسین، «جنه المأوی»، همراه بحارالانوار مجلسی، ج۱، ص۲۲۰، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج ۵۲</ref>. از بخش پایانی این قصه و هشدار ابنهبیره، میتوان نتیجه گرفت که برای پردازندۀ داستان، این تلقی وجود داشته است که از نام این وزیر میتوان با عنوان شخصی بیمهر به اهلبیت (علیهمالسّلام) سود جست. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
===چاپی=== | ===چاپی=== | ||
۱. الافصاح عن معانی الصحاح، این اثر که [[ابن خلکان|ابنخلکان]]<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۳</ref> | ۱. الافصاح عن معانی الصحاح، این اثر که [[ابن خلکان|ابنخلکان]]<ref>ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۲۳۳</ref> آن را مشتمل بر ۱۹ بخش دانسته، در اصل شرح و تفسیری بر صحیح بخاری و [[صحیح مسلم]] بوده است. چنانکه از منابع متقدم و فهارس نسخ خطی برمیآید، مؤلف باتوجه به گسترۀ آگاهی و نیز علایقش، هنگام برخورد با موضوعات جالب توجه، از هدف اصلی تألیف کتاب عدول کرده و فصولی مجزا را به آن موضوعات فرعی اختصاص داده است، چنانکه بخشی از آن را تفسیر قرآن<ref>علیمی، عبدالرحمن بن محمد، المنهج الاحمد، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، ج۲، ص۳۵۴، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م</ref> و علم قرائت تشکیل میدهد و از آنجا که احادیث صحاح را عمدهترین منبع استنباط فروع فقه میدانست، بخشی را هم به فقه تطبیقی مختص گردانید<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۲، ص۵۰۱، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>. | ||
تألیف این کتاب ــ دست کم بخش مربوط به فقه تطبیقی آن ــ در زمان وزارت وی بوده است | تألیف این کتاب ــ دست کم بخش مربوط به فقه تطبیقی آن ــ در زمان وزارت وی بوده است<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۲، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. آن قسمت از الافصاح که بیشتر مورد توجه قرار گرفته، همین بخش اخیر است. دربارۀ جایگاه این بخش در مجموعۀ الافصاح باید گفت که ابنهبیره با رسیدن به حدیث «من یرد اللـه به خیراً یفقهه فیالدین» به ذکر مسائل فقهی مورد اتفاق و نیز مورد اختلاف در میان علما و فقهای مذاهب اربعه پرداخته است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۴۸، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref><ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۲، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. او با هزینهای هنگفت، بسیاری از علما را از شرق و غرب گردهم آورد و پس از ترتیب دادن مجالس بحث و گفت و گو به تألیف این کتاب دست یازید<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۲، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. شاید ابنهبیره برای برپا کردن اینگونه محافل، بجز انگیزۀ علمی ـ فرهنگی، انگیزۀ سیاسی نیز داشته است، ولی باید اذعان داشت که کاستی منابع دربارۀ هویّت کسانی که در آن نشستها حضور داشتهاند، راه تحقیق دربارۀ هدف برپایی این محافل را سد میکند و در این مورد تنها از نام چند تن از حاضران مجلس، چون ابنجوزی، ابنشافع حنبلی، ابنخشاب نحوی، ابومحمد اشتری مالکی و احتمالاً ابنمارستانیه و ابوحامد احمد بن محمد حنبلی آگاهی داریم<ref>فخار، بن معد موسوی، ایمان ابی طالب، به کوشش محمد بحرالعلوم، ج۱، ص۳۶۵-۳۶۶، قم، انتشارات سیدالشهرداء</ref>. | ||
مؤلف در تبویب کتاب تقریباً سنت مؤلفان پیشین را در ترتیب بخشهای عبادات و معاملات و غیره رعایت کرده است. وی در برخی موارد به آراء فقیهانی که خود صاحب مذهب بودهاند، همچون ابنمنذر و ابوعبید قاسم بن سلام نیز نظر داشته است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۸۳، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref><ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۱۳۳، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>. و در پارهای مسائل آراء خود را هم مطرح کرده است. با یک نگاه به نظرهای شخصی مؤلف در کتاب الافصاح، چنین بر میآید که ابنهبیره بیشتر در مباحث عبادات اظهارنظر میکرده است. او در دیدگاههای خود در مسائل مورد اختلاف فقهی، به جانب احتیاط میرفته است<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۹، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. و گاه خلاف اجماع عامه و خلاف نظر پیشوایش [[احمد بن حنبل]] حکم کرده است. چنانکه در مورد صلوات بر پیامبر (ص) در تشهد اول [[نماز]]، وی به نظر جدید شافعی نزدیک شده و صلوات را اولی دانسته است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۹۵، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>.همچنین در مواردی حکم غیرمشهور بین حنبلیان را مبنا قرار داده است. برای مثال وی روایتی از احمد بن حنبل را که در آن مُنشِئ سفر (نه کسی که عبوری به جایی رسیده باشد) را که از موارد ابنسبیل دانسته شده است، صحیح میداند، حال آنکه مشهور بین حنبلیان، عدم الحاق آن به مصادیق ابنسبیل است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۱۵۳، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>. | مؤلف در تبویب کتاب تقریباً سنت مؤلفان پیشین را در ترتیب بخشهای عبادات و معاملات و غیره رعایت کرده است. وی در برخی موارد به آراء فقیهانی که خود صاحب مذهب بودهاند، همچون ابنمنذر و ابوعبید قاسم بن سلام نیز نظر داشته است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۸۳، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref><ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۱۳۳، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>. و در پارهای مسائل آراء خود را هم مطرح کرده است. با یک نگاه به نظرهای شخصی مؤلف در کتاب الافصاح، چنین بر میآید که ابنهبیره بیشتر در مباحث عبادات اظهارنظر میکرده است. او در دیدگاههای خود در مسائل مورد اختلاف فقهی، به جانب احتیاط میرفته است<ref>ابن رجب، عبدالرحمن بن شهابالدین، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش حامد الفقی، ج۱، ص۲۵۹، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م</ref>. و گاه خلاف اجماع عامه و خلاف نظر پیشوایش [[احمد بن حنبل]] حکم کرده است. چنانکه در مورد صلوات بر پیامبر (ص) در تشهد اول [[نماز]]، وی به نظر جدید شافعی نزدیک شده و صلوات را اولی دانسته است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۹۵، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>.همچنین در مواردی حکم غیرمشهور بین حنبلیان را مبنا قرار داده است. برای مثال وی روایتی از احمد بن حنبل را که در آن مُنشِئ سفر (نه کسی که عبوری به جایی رسیده باشد) را که از موارد ابنسبیل دانسته شده است، صحیح میداند، حال آنکه مشهور بین حنبلیان، عدم الحاق آن به مصادیق ابنسبیل است<ref>ابن هبیره، یحیی بن محمد، الافصاح عن معانی الصحاح، به کوشش احمد راغب طباخ، ج۱، ص۱۵۳، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م</ref>. | ||
باری این اثر به عنوان منبعی کهن و پرمایه در فقه تطبیقی بسیار حایز اهمیت است. این بخش از الافصاح که در نسخ خطی با نامهای الاشراف علی مذاهب الاشراف و اختلاف الائمه العلماء از آن یاد شده<ref>سید، خطی، ج۱، ص۲۷</ref> در حلب (۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م) توسط محمد راغب طباخ انتشار یافته است. بخشهای دیگر آن به صورت نسخههای خطی در کتابخانههای مختلف جهان موجود است. قسمتهای اصلی آنکه منحصراً شرح بر احادیث صحاح است، در کتابخانههای محمودیه<ref>کحاله، عمررضا، المنتخب من مخطوطات المدینه المنوره، ج۱، ص۱۲۷، دمشق، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م</ref>توپکاپی، انستیتوی خاورشناسی لنینگراد و کتابخانۀ برلین نگهداری میشود. همچنین نسخهای از بخشی که در علم قرائت است و با سوره نساء آغاز و به سوره الرحمن ختم شده است، در کتابخانۀ ملی [[پاریس]] یافت میشود. همچنین در فهرست کتابخانۀ مرکزی [[دانشگاه تهران]] نسخهای با عنوان القوافی، در ضمن مجموعۀ شمارۀ ۱۶۱۲ به نام وی ثبت شده است<ref>مرکزی، میکروفیلمها، ج۱، ص۶۲۰</ref>. | باری این اثر به عنوان منبعی کهن و پرمایه در فقه تطبیقی بسیار حایز اهمیت است. این بخش از الافصاح که در نسخ خطی با نامهای الاشراف علی مذاهب الاشراف و اختلاف الائمه العلماء از آن یاد شده<ref>سید، خطی، ج۱، ص۲۷</ref> در حلب (۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م) توسط محمد راغب طباخ انتشار یافته است. بخشهای دیگر آن به صورت نسخههای خطی در کتابخانههای مختلف جهان موجود است. قسمتهای اصلی آنکه منحصراً شرح بر احادیث صحاح است، در کتابخانههای محمودیه<ref>کحاله، عمررضا، المنتخب من مخطوطات المدینه المنوره، ج۱، ص۱۲۷، دمشق، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م</ref>توپکاپی، انستیتوی خاورشناسی لنینگراد و کتابخانۀ برلین نگهداری میشود. همچنین نسخهای از بخشی که در علم قرائت است و با سوره نساء آغاز و به سوره الرحمن ختم شده است، در کتابخانۀ ملی [[پاریس]] یافت میشود. همچنین در فهرست کتابخانۀ مرکزی [[دانشگاه تهران]] نسخهای با عنوان القوافی، در ضمن مجموعۀ شمارۀ ۱۶۱۲ به نام وی ثبت شده است<ref>مرکزی، میکروفیلمها، ج۱، ص۶۲۰</ref>. | ||
===یافت نشده=== | ===یافت نشده=== | ||
آثار دیگری نیز به او نسبت داده شده که نسخۀ آنها یافت نشده است، از آن جملهاند: | آثار دیگری نیز به او نسبت داده شده که نسخۀ آنها یافت نشده است، از آن جملهاند: | ||
۱. العبادات الخمس، در فقه حنبلی ؛ | ۱. العبادات الخمس، در فقه حنبلی ؛ | ||
خط ۷۳: | خط ۷۲: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | |||
{{علمای اسلام}} | |||
[[رده:عالمان]] | [[رده:عالمان]] | ||
[[رده:عالمان اهل سنت]] | [[رده:عالمان اهل سنت]] |