confirmed
۷٬۸۹۳
ویرایش
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
==عبدالملک جوینی (اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بینالامرین)== | ==عبدالملک جوینی (اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بینالامرین)== | ||
جوینی در تعریف نظریه کسب، تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد میکند و معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه، قدرتش در طول قدرت خداوند است. این نحوه تفسیر که در آن به قدرت و اختیار و نیز وجود فاعلهای طولی اشاره شده است، تقریبا در میان متکلمان قبل از جوینی بدون سابقه است و علاوه، به تفسیر امامیه از امر بینالامرین شباهت دارد. مینویسد: أما نفی هذه القدرة و الاستطاعة فممّا یأباه العقل و الحسّ، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه؛ فهو کنفی القدرة أصلا... فلا بدّ إذاً من نسبة فعل العبد إلى قدرته حقيقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإنّ الخلق يشعر باستقلال إيجاده من العدم و الإنسان کما یحسّ من نفسه الاقتدار، یحسّ من نفسه أیضا عدم الاستقلال، فالفعل یستند وجوده إلی القدرة، والقدرة یستند وجودها إلی سبب آخر تکون نسبة القدرة إلی ذلک السبب کنسبة الفعل إلی القدرة. و کذلک یستند سبب إلی سبب آخر حتی ینتهی إلی مسببالأسباب، فهو الخالق للأسباب و مسبباتها<ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل، ص 111 و 112</ref>. یعنی عقل نمیتواند بپذیرد که انسان در انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه میفهمد که قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است، در اینصورت، استناد حقیقی فعل به عبد ثابت میشود با این تفاوت که این استناد بر وجه احداث و خلق نیست، زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را به نحو اختراع و ابداع از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همانطور که از یک طرف آشکارا میفهمد که خود در تولید فعل به طور مستقیم نقش دارد، همانگونه نیز میفهمد که خلق فعل بر عهده او نیست، بلکه فاعلی دیگر شریک کار اوست. بنابراین، فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند میشود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند میشود و این استناد به شکل توالی فاعلها سر انجام به مسببالاسباب یعنی خداوند، منتهی میشود. | جوینی در تعریف نظریه کسب، تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد میکند و معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه، قدرتش در طول قدرت خداوند است. این نحوه تفسیر که در آن به قدرت و اختیار و نیز وجود فاعلهای طولی اشاره شده است، تقریبا در میان متکلمان قبل از جوینی بدون سابقه است و علاوه، به تفسیر امامیه از امر بینالامرین شباهت دارد. مینویسد: أما نفی هذه القدرة و الاستطاعة فممّا یأباه العقل و الحسّ، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه؛ فهو کنفی القدرة أصلا... فلا بدّ إذاً من نسبة فعل العبد إلى قدرته حقيقة لا على وجه الإحداث و الخلق، فإنّ الخلق يشعر باستقلال إيجاده من العدم و الإنسان کما یحسّ من نفسه الاقتدار، یحسّ من نفسه أیضا عدم الاستقلال، فالفعل یستند وجوده إلی القدرة، والقدرة یستند وجودها إلی سبب آخر تکون نسبة القدرة إلی ذلک السبب کنسبة الفعل إلی القدرة. و کذلک یستند سبب إلی سبب آخر حتی ینتهی إلی مسببالأسباب، فهو الخالق للأسباب و مسبباتها<ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل، ص 111 و 112.</ref>. یعنی عقل نمیتواند بپذیرد که انسان در انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه میفهمد که قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است، در اینصورت، استناد حقیقی فعل به عبد ثابت میشود با این تفاوت که این استناد بر وجه احداث و خلق نیست، زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را به نحو اختراع و ابداع از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همانطور که از یک طرف آشکارا میفهمد که خود در تولید فعل به طور مستقیم نقش دارد، همانگونه نیز میفهمد که خلق فعل بر عهده او نیست، بلکه فاعلی دیگر شریک کار اوست. بنابراین، فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند میشود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند میشود و این استناد به شکل توالی فاعلها سر انجام به مسببالاسباب یعنی خداوند، منتهی میشود. | ||
==ابوحامد غزالی ( کسب مانع مسئولیت عباد به افعالشان نمیشود)== | ==ابوحامد غزالی ( کسب مانع مسئولیت عباد به افعالشان نمیشود)== |