پرش به محتوا

سلمان فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۷٬۶۲۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۴: خط ۹۴:
امروزه قبر او زیارتگاه مسلمانان زیادی می‌باشد و گنبدی مجلل و باشکوه بر قبر ایشان سایه افکنده است صحن و بارگاهی دارد و زوار زیادی هر روزه وی را زیارت می‌کنند.
امروزه قبر او زیارتگاه مسلمانان زیادی می‌باشد و گنبدی مجلل و باشکوه بر قبر ایشان سایه افکنده است صحن و بارگاهی دارد و زوار زیادی هر روزه وی را زیارت می‌کنند.
<br>
<br>
==
==دیدگاه‌ها درباره دفن سلمان==
<br>
داستان دفن سلمان توسط امام علی(علیه‌السلام) از دو منظر نقل شده است؛ از یک جهت، کسانی که در مدینه و محل زندگی علی(علیه‌السلام) حضور داشتند، این جریان را نقل کرده‌اند و از جهتی دیگر، کسانی که در مدائن و محل زندگی سلمان در سال‌های پایانی عمر او و محل وفات و دفنش، این واقعه را شرح داده‌اند.
<br>
'''روایاتی از مدینه:'''
<br>
کسانی که در مدینه و محل زندگی علی (علیه‌السلام) حضور داشتند، این جریان را نقل کرده‌اند:
<br>
خواب امام علی
<br>
از شهر مدینه چنین نقل شده است:
روزی حضرت علی وارد مسجد شد و فرمود: «دیشب پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) را در خواب دیدم و به من فرمود: سلمان از دنیا رفته است. او به من وصیت کرد که غسل، کفن‌کردن، نماز و دفن او را برعهده گیرم. من الآن به مدائن خواهم رفت».
<br>
در این لحظه [[عمر بن خطاب]] به ایشان گفت:‌ کفنش را از بیت‌المال بردار. حضرت علی(علیه‌السلام) فرمود: «کفن او قبلاً آماده شده است». سپس علی(علیه‌السلام) به سمت خارج شهر به راه افتاد و مردم هم او را همراهی کردند. وقتی از شهر خارج شد مردم برگشتند.
<br>
قبل از ظهر بود که حضرت به شهر برگشت و فرمود: «سلمان را دفن کردم». بیش‌تر مردم باور نمی‌کردند، تا این‌که بعد از مدتی نامه‌ای از مدائن رسید که در آن نوشته شده ‌بود: سلمان در فلان شب از دنیا رفت. عرب بیابان‌گردی بر ما وارد شد و او را غسل داد و کفن کرد و بر او نماز خواند و بعد، از آن‌جا رفت. با دیدن این نامه، همه مردم متعجب شدند.<ref>[http://lib.eshia.ir/15052/2/562/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF راوندی، قطب‌الدین، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۶۲، قم، مؤسسة الامام المهدی(عج)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.]</ref>
<br>
روایت جابر
<br>
در نقلی دیگر جابر چنین می‌افزاید که حضرت علی(علیه‌السلام) هنگام عزیمت به مدائن، عمامه و زره پیامبر را پوشید و عصا و شمشیرش را برداشته و سوار بر شتر پیامبر که نامش عضباء بود، شدند.<ref>[http://lib.eshia.ir/16066/2/131/%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B6%D8%A8%D8%A7%D8%A1 ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب (ع)، ج۲، ص۱۳۱، قم، نشر علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.]</ref>
<br>
'''روایت شهر مدائن'''
<br>
کسانی که در مدائن و محل زندگی سلمان در سال‌های پایانی عمر او و محل وفات و دفنش، این واقعه را شرح داده‌اند:
<br>
روایت ابن نباته
<br>
[[اصبغ بن نباته]] نیز از مدائن چنین گزارش داده است:
<br>
ناگهان دیدیم مردی که سوار بر قاطری سفید است و صورتش را پوشانده، نزد ما آمد. به ما سلام کرد و ما هم جواب دادیم. سپس فرمود: «ای اصبغ! در انجام کار سلمان شتاب کنید». ما هم مشغول انجام کار سلمان شدیم. برایش حنوط و کفن آوردیم. او گفت: «حنوط و کفن را برایش آماده کرده‌ام». سپس آب و محلی برای غسل دادن آماده کردیم. آن مرد با دستان خودش سلمان را غسل داد و پس از این‌که بر او نماز خواندیم، او را دفن کرد و لحدش را گذاشت. وقتی که کار دفن تمام شد، راه خود را در پیش گرفت.
<br>
من به سمت او رفته و لباسش را گرفتم و گفتم: ‌ای امیرالمؤمنین! شما چه ‌طور به این‌جا آمدید و چگونه از مرگ سلمان مطلع شدید. ‌حضرت به من رو کرد و فرمود: «از تو در نزد خدا پیمان می‌گیرم تا زمانی که زنده هستم با کسی در این‌باره سخن نگویی». به ایشان گفتم: من قبل از شما می‌میرم؟ ‌حضرت فرمود: «نَه! عمر تو طولانی‌تر خواهد بود».
<br>
پس از این‌که اصبغ قول داد که در این ‌باره سخنی با کسی نگوید، حضرت علی (علیه‌السلام) به او فرمود: «این پیمانی است که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) از من گرفته است. بعد از این‌که نمازم را در کوفه خواندم، به خانه رفته و خوابیدم. شخصی به خوابم آمد و گفت: ‌ای علی! سلمان از دنیا رفته. من نیز سوار بر قاطرم شده و آن‌چه که میت لازم دارد، با خود برداشته و به راه افتادم. خداوند دور را برایم نزدیک گردانید و همین‌طور که می‌بینید، به این‌جا آمدم».<ref>[http://lib.eshia.ir/16059/2/12/%D8%A3%D8%B5%D8%A8%D8%BA بحرانی، سید‌هاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الائمه الاثنی عشر، ج۲، ص۱۲ ۱۳، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.]</ref>
<br>
روایت زاذان
<br>
از شخصی به نام زاذان این‌گونه نقل شده است: وقتی سلمان می‌خواست از دنیا برود، به او گفتم چه کسی تو را غسل خواهد داد. گفت کسی که پیامبر خدا را غسل داده. گفتم تو در مدائن هستی و او در مدینه؟ او گفت: وقتی که لحیه‌ام را بستی، صدایی خواهی شنید. وقتی که سلمان از دنیا رفت و من لحیه‌اش را بستم، صدایی شنیدم. به سمت در خانه رفتم. دیدم که امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) حضور دارد. ایشان به من فرمود: «ای زاذان! سلمان از دنیا رفته است؟» گفتم بله. حضرت وارد خانه شد و روانداز را از صورتش کنار زد. سلمان به چهره امام لبخند زد. امام فرمود: «خوش به حالت! وقتی که پیامبر خدا را ملاقات کردی به او بگو که از دست قومت چه بر سر برادرت آمد». سپس مشغول تجهیز او شد. وقتی که بر او نماز می‌خواند، تکبیر شدیدی را از امام می‌شنیدم.<ref>[http://lib.eshia.ir/16066/2/131/%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%A9 ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب (علیه‌السلام)، ج۲، ص۱۳۱، قم، نشر علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.]</ref>
<br>
۱٬۵۶۹

ویرایش