۸۹٬۳۰۱
ویرایش
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
== شرح حال موسس == | == شرح حال موسس == | ||
او در اصل سجستانی و پدرش رزبان بود و چون رزبان را به پارسی کرام گویند، از این جهت به «ابنکرام» معروف شد. وی از آن جا به [[گرجستان]] تبعید شد، ولی توانست با تملق و نفاق، همپیمانانی به دست آورد و با تظاهر به زهد و تعبد؛ جلوه ای ویژه به خود بدهد و مردم آن دیار را به بدعت خویش کشاند و بیعت آنان را به سوی خود جلب کند. ابنکرام در ادامه به [[مکه]] رفت و مدت پنج سال در آن شهر مجاور بود و پس از آن، به [[نیشابور]] رفت، اما در آن شهر از سوی طاهر بن عبداللّه دستگیر و به زندان افکنده شد. وی در سال 251 هجری قمری از زندان آزاد شد و به [[بیتالمقدس]] رفت و همان جا درگذشت | او در اصل سجستانی و پدرش رزبان بود و چون رزبان را به پارسی کرام گویند، از این جهت به «ابنکرام» معروف شد. وی از آن جا به [[گرجستان]] تبعید شد، ولی توانست با تملق و نفاق، همپیمانانی به دست آورد و با تظاهر به زهد و تعبد؛ جلوه ای ویژه به خود بدهد و مردم آن دیار را به بدعت خویش کشاند و بیعت آنان را به سوی خود جلب کند. ابنکرام در ادامه به [[مکه]] رفت و مدت پنج سال در آن شهر مجاور بود و پس از آن، به [[نیشابور]] رفت، اما در آن شهر از سوی طاهر بن عبداللّه دستگیر و به زندان افکنده شد. وی در سال 251 هجری قمری از زندان آزاد شد و به [[بیتالمقدس]] رفت و همان جا درگذشت<ref>محمد جواد مشکور، ''فرهنگ فرق اسلامی''، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 364، با اقتباس.</ref>. ابنکرّام ظاهرا هم [[تصوف|صوفی]] بود و هم متکلم. وی در نوشتههایش در اصطلاحات فنی [[تصوف]] و کلام، تجدیدنظر کرد. او از حیث حکمت الهی میان مکتب سنت گرایی که به کلی مخالف کلام خردگرا بود و «معتزله» که کاملا از برداشت خردگرایانه حمایت میکردند؛ قرار گرفت با اینحال، نفوذ او بیش از همه در مذهب «ماتریدی» مشاهده میشود. | ||
== اعتقادات کرامیه == | == اعتقادات کرامیه == | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
کرامیه صفات و حالاتی را برای خداوند به نحو تشبیه و تجسیم اثبات میکردند، مثلا معتقد بودند خداوند دارای جسم است. عرش مکان اوست. آنها در تفسیر آیه شریفه «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی» میگفتند که خداوند در جهت بالا و در بالای عرش قرار گرفته است! و نیز از جهت تحتانی نهایت دارد! آنان در این اعتقاد، سخن [[ثنویه]] را تکرار میکردند که میگفتند نور از جهت تحتانی محدود به تاریکیها است<ref> ''همان''.</ref>. او و پیروانش خداوند را محل و جایگاه تمام حوادث میدانستند<ref>عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، ''الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة''، بیروت، انتشارات دارالآفاق الجدیدة، سال ۱۹۷۷ م، چ دوم، ص 203 و 204.</ref>. | کرامیه صفات و حالاتی را برای خداوند به نحو تشبیه و تجسیم اثبات میکردند، مثلا معتقد بودند خداوند دارای جسم است. عرش مکان اوست. آنها در تفسیر آیه شریفه «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی» میگفتند که خداوند در جهت بالا و در بالای عرش قرار گرفته است! و نیز از جهت تحتانی نهایت دارد! آنان در این اعتقاد، سخن [[ثنویه]] را تکرار میکردند که میگفتند نور از جهت تحتانی محدود به تاریکیها است<ref> ''همان''.</ref>. او و پیروانش خداوند را محل و جایگاه تمام حوادث میدانستند<ref>عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، ''الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة''، بیروت، انتشارات دارالآفاق الجدیدة، سال ۱۹۷۷ م، چ دوم، ص 203 و 204.</ref>. | ||
'''تفسیر کرامیه درباره رسالت و پیامبران''': | '''تفسیر کرامیه درباره رسالت و پیامبران''': به اعتقاد این فرقه، [[نبوت]] و [[رسالت]] دو صفت عرضی هستند که به غیر از [[وحی]]، [[معجزه]] و [[عصمت]] از گناه، در ایشان به وجود میآید و همچنین معتقدبودند کسی که دارای این دو صفت باشد، بر خداوند تعالی واجب است که او را به رسالت برگزیند و به مردم معرفی کند. به عبارت دیگر، معجزه، وحی و عصمت، ملاک نبوت و رسالت نیست، بلکه هر کسی که در او چنین حالت عَرَضی (نبوت و رسالت) ایجاد شود، بر خداوند واجب است که او را به سوی خلق مبعوث کند. اگر او را ارسال کند، آن شخص مُرسل (فرستاده شده) میشود و گرنه مُرسل نیست. بنابراین، بین رسول و مُرسل تفاوت گذاشتهاند با این تفسیر که رسول کسی است که این صفت در او باشد و مرسل فقط مأمور به ادای رسالت است. یعنی با این وصف مُرسل کسی است که بدون برخورداری از شرایط رسالت، مأمور به انجام تکلیف رسالت میشود! کرامیه درباره عصمت پیامبران نیز گفتهاند که پیامبران راجع به هر گناهی که مستوجب کیفر باشد و عدالت را ساقط کند، معصوماند، ولی درباره همه گناهان معصوم نیستند<ref>محمد جواد مشکور، ''همان''.</ref>. | ||
به اعتقاد این فرقه، [[نبوت]] و [[رسالت]] دو صفت عرضی هستند که به غیر از [[وحی]]، [[معجزه]] و [[عصمت]] از گناه، در ایشان به وجود میآید و همچنین معتقدبودند کسی که دارای این دو صفت باشد، بر خداوند تعالی واجب است که او را به رسالت برگزیند و به مردم معرفی کند. به عبارت دیگر، معجزه، وحی و عصمت، ملاک نبوت و رسالت نیست، بلکه هر کسی که در او چنین حالت عَرَضی (نبوت و رسالت) ایجاد شود، بر خداوند واجب است که او را به سوی خلق مبعوث کند. اگر او را ارسال کند، آن شخص مُرسل (فرستاده شده) میشود و گرنه مُرسل نیست. بنابراین، بین رسول و مُرسل تفاوت گذاشتهاند با این تفسیر که رسول کسی است که این صفت در او باشد و مرسل فقط مأمور به ادای رسالت است. یعنی با این وصف مُرسل کسی است که بدون برخورداری از شرایط رسالت، مأمور به انجام تکلیف رسالت میشود! کرامیه درباره عصمت پیامبران نیز گفتهاند که پیامبران راجع به هر گناهی که مستوجب کیفر باشد و عدالت را ساقط کند، معصوماند، ولی درباره همه گناهان معصوم نیستند<ref>محمد جواد مشکور، ''همان''.</ref>. | |||
'''تفسیر کرامیه در کلام''': | '''تفسیر کرامیه در کلام''': | ||
در باب کلام الهی، کرامیه میان «کلام» و «قول» تفاوت گذاشتهاند و گفتهاند که قول خداوند در نظر آنها، حادث و کلام او قدیم است. ابنکرام در برخی از آثارش جایگاه پروردگار را به «حیثوثیت» تعبیر کرده است و معتقد است نخستین چیزی که خداوند آفریده ناگزیر باید جسمی زنده باشد که بتواند عبرت گیرد و اگر او نخست جمادات را میآفرید، از حکمتش به دور بود<ref>''همان''.</ref>. آنان | در باب کلام الهی، کرامیه میان «کلام» و «قول» تفاوت گذاشتهاند و گفتهاند که قول خداوند در نظر آنها، حادث و کلام او قدیم است. ابنکرام در برخی از آثارش جایگاه پروردگار را به «حیثوثیت» تعبیر کرده است و معتقد است نخستین چیزی که خداوند آفریده ناگزیر باید جسمی زنده باشد که بتواند عبرت گیرد و اگر او نخست جمادات را میآفرید، از حکمتش به دور بود<ref>''همان''.</ref>. آنان معتقد بودند که هر موجودی که عرض نباشد، یعنی جسم باشد، باید در یکی از جهات باشد، بنابراین گفتند که خدا در برترین و شریفترین جهات، یعنی جهت فوق است<ref>محمدبن عبدالکریم شهرستانی، ''همان''، ص ۱۰۷ و ۱۰۸ | ||
.</ref>. | .</ref>. | ||
'''کرامیه و امامت:''' | '''کرامیه و امامت:''' | ||
ابنکرام در مورد [[امامت]] میگوید که وجود دو امام در یک زمان در صورت وقوع جنگ و نبرد میان اصحاب و هنگام اختلاف احکام جایز است و حتی در یکی از کتابهایش امامت [[معاویه]] و [[علی بن ابی طالب]] (علیهالسّلام) را در یک زمان جایز دانسته و گفته است که پیروی پیروان ایشان، امری ناگزیر بوده است، هرچند که یکی از آنها عادل و دیگری ستمکار بوده است...! | ابنکرام در مورد [[امامت]] میگوید که وجود دو امام در یک زمان در صورت وقوع جنگ و نبرد میان اصحاب و هنگام اختلاف احکام جایز است و حتی در یکی از کتابهایش امامت [[معاویه]] و [[علی بن ابیطالب|علی بن ابی طالب]] (علیهالسّلام) را در یک زمان جایز دانسته و گفته است که پیروی پیروان ایشان، امری ناگزیر بوده است، هرچند که یکی از آنها عادل و دیگری ستمکار بوده است...! | ||
== کرامیه و تفسیر ایمان == | == کرامیه و تفسیر ایمان == |