confirmed، مدیران
۳۷٬۲۲۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
در زمان جاهلیت شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده اند. عبدالرحمن بن حاطب می گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را می چرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع می کردم. اما امروز به آنجا رسیدم که -در اطراف من با ذلت و خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود می آید- و احدی از من برتر و بالاتر نیست. همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می گرفته است.<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref> | در زمان جاهلیت شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده اند. عبدالرحمن بن حاطب می گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را می چرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع می کردم. اما امروز به آنجا رسیدم که -در اطراف من با ذلت و خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود می آید- و احدی از من برتر و بالاتر نیست. همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می گرفته است.<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref> | ||
در شکل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیکل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهرهی عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است. | =ویژگیهای شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب= | ||
در شکل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیکل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهرهی عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است. یعقوبی می نویسد که او مردی بلند قامت، پیش سر بى موى، کژچشم و سخت گندمگون بود، با هر دو دست کار مى کرد، ریش خود را رنگ زرد مى بست و بقولى آن را با رنگ و حنا تغییر مى داد.<ref> تاریخ یعقوبى/ترجمه،ج۲،ص:۵۱،الطبقات الکبرى/ترجمه،ج۳،ص:۲۸۱</ref> | |||
عمر بن خطاب، شخصیتی تندمزاج داشت <ref> ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق</ref>و حتی در دوران خلافتش، کمتر کسی جرأت میکرد، از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش میآمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند، عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه میکردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده، او را نزد عمر میفرستادند. <ref> ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش</ref> | |||
در [[حُدیبیّه]]، [[پیامبر]] (ص) از عمر خواستند که به [[مکه]] رفته و با مکیان گفتوگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا [[رسول الله]]! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. <ref> ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> | |||
پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفتوگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (ص) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟! | |||
پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمیکنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت میدهم که او پیامبر خدا است. <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبد الحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | |||
در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند! <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبد الحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | |||
=فرزندان و همسران عمر بن خطاب= | =فرزندان و همسران عمر بن خطاب= |