confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
گفته شده زمانی که ابوذر در منطقه [[شام]]<ref>ر.ک:مقاله شام</ref> آن زمان که شامل همه یا قسمتی از [[لبنان]] فعلی نیز می شده است ضمن مبارزه با ثروت اندوزی های [[معاویه]]<ref>ر.ک:مقاله معاویه</ref> شیعه را در آنجا تبلیغ می کرده و شیعه شدن شیعیان لبنان به سبب فعالیت های ابوذر بوده است. <ref>خدمات متقابل اسلام و ایران نویسنده: مرتضی مطهری، جلد : 1 صفحه : 503.</ref> | گفته شده زمانی که ابوذر در منطقه [[شام]]<ref>ر.ک:مقاله شام</ref> آن زمان که شامل همه یا قسمتی از [[لبنان]] فعلی نیز می شده است ضمن مبارزه با ثروت اندوزی های [[معاویه]]<ref>ر.ک:مقاله معاویه</ref> شیعه را در آنجا تبلیغ می کرده و شیعه شدن شیعیان لبنان به سبب فعالیت های ابوذر بوده است. <ref>خدمات متقابل اسلام و ایران نویسنده: مرتضی مطهری، جلد : 1 صفحه : 503.</ref> | ||
=تبعید به ربذه= | |||
عثمان که از اعتراضات مکرر ابوذر بسیار عصبانی شده بود، حکم تبعید وی را که در آن هنگام، پیرمردی نود ساله بود، <ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التثرات العربی، ۱۴۰۳ ه.ق، ج۲۲، ص۴۳۶</ref> | |||
را به «ربذه» صادر کرد و دستور داد هیچکس او را بدرقه نکند و کسی جرات این کار را نداشت، اما وقتی این خبر به علی (ع) رسید به همراه برادرش [[عقیل]] و فرزندانش حسن و حسین (ع) و صحابی بزرگ رسولخدا (ص)، عمار یاسر، ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت حکم تبعید وی را زیر سوال برده و به حرکات ابوذر مهر تایید زدند. <ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، ۱۹۶۵م، ج۸، ص۲۵۲.</ref> | |||
و پس از مدتی زندگی در صحرای بیآب و علف ربذه، در آنجا مسجدی بنا نهاد. معاویه بعد از این حادثه، خانواده ابوذر را نیز از شهر بیرون کرد و همگی پیش وی رفتند. <ref> طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶.</ref> | |||
ابوذر حتی در ربذه، تبعیدگاه وحشتناک و بیابان سوزان در عقیده و آرمان خود پایدار بود و پیوسته حقانیت امامت علی (ع) و اسلام راستین را بازگو میکرد. <ref> آل الفقیه، شیخ محمدجواد، ابوذر غفاری (وجدان بیدار آدمیت)، ترجمه هوشنگ اجاقی، نشر آفاق، ص۹۷</ref> | |||
ابوذر، در مدینه هم ساکت ننشست و خطاب به عثمان بن عفان گفت: از مردم فقط به این مقدار راضی نباشید که یکدیگر را آزار ندهند؛ بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداختکننده زکات فقط نباید به دادن آن بسنده کند؛ بلکه باید به همسایه و برادران احسان کند و با خویشان پیوند داشته باشد. | |||
کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت، در پاسخ ابوذر گفت: کسی که [[زکات]] واجب را داده، آنچه بر او واجب بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. | |||
ابوذر با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای یهودیزاده! تو را چه و اظهار اینگونه مطالب... ! <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶</ref> | |||
سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همه انفاقها را واجب نمیدانسته. | |||
اینکه برخی گفتهاند: ابوذر به [[اجتهاد]] خود عمل میکرد و میگفت داراییهای زاید بر مقدار ضرورت باید در راه خدا انفاق شود، درست نیست. | |||
ابوذر میگفت: آنچه را میگویم، از رسولخدا و یا خلیل خودم شنیدهام. <ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۵۸ -۲۶۱</ref> | |||
اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دینداری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد؛ محلّی که آن را هیچ خوش نداشت. <ref> مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروجالذهب، ج۲، ص۳۷۵-۳۷۷.</ref> | |||
این قضیه، بحثهای فراوانی را در تاریخ و کلام اسلامی برانگیخت. | |||
برخی درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به میل ابوذر نشان دهند؛ <ref> ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۳، ص۱۱۵. </ref> | |||
با این توجیه که او تنهایی را دوست میداشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر (ص) آن را بد شمرده بود، به مدینه رفت و آمد داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶</ref> | |||
آلوسی با ذکر این نکته که ابوذر در مواجهه با معاویه، به ظاهر آیه تمسّک و تصوّر کرده که باید تمام مال زاید بر نیاز را انفاق کرد، مینویسد: این سخن، مورد اعتراض فراوان واقع و برضدّ ابوذر به آیه ارث استدلال شد و به ناچار عزلت گزید و در مشاوره با عثمان، به ربذه راهنمایی شد و تا آخر عمر در آنجا ماند. <ref> آلوسی، محمود بن عبد الله، روحالمعانی، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۲۷</ref> | |||
ناسازگاری این دیدگاه که در پی اختیاری نشان دادن رفتن به ربذه است، با آنچه در تاریخ آمده که هرگونه آزادی و اختیار را نفی میکند، عدّهای را به نقد عمل ابوذر و توجیه عمل عثمان کشانده است. | |||
=پانویس= | =پانویس= |