پرش به محتوا

شهید ثانی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۸۵۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ مهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰۹: خط ۳۰۹:
=شهادت شهید ثانی=
=شهادت شهید ثانی=


دو نفر از مردم جبع برای مرافعه و محاكمه به شهید ثانی مراجعه كردند او نیز طبق موازین دینی و ضوابط شرعی، دعوی را فیصله داد طبیعی است در مرافعات، هر دو طرف منتفع نیستند، نتیجه به نفع یكی از طرفین و به ضرر دیگری فیصله یافت. شخص محكوم از این داوری به خشم آمد و نزد قاضی صیدا رفت و از او سعایت كرد كه شهید ثانی [[رافضی]] و شیعه است قاضی جریان را به سلطان سلیم اطلاع داد. از طرف او برای دستگیر كردن شهید، شخصی مامور شد در پیگیری این ماموریت او وارد جبع شد، از مردم شهر سراغ شهید را می گرفت، به او گفتند كه در شهر نیست.
در میان دانشمندان شیعه كه در هزار سال گذشته همیشه پاسدار آئین پاك تشیع بوده اند، بسیاری به درجه ی عالیه شهادت رسیده اند. [[علامه امینی]] در كتاب <sup>شهداء الفضیله</sup> یكصد و سی تن از آنان را نام برده و با اجمال و تفصیل علل و چگونگی شهادت آنها را شرح داده است كه همه به جرم [[تشیع]] یا به عنوان ریاست جامعه شیعه، و دفاع از حق و عدالت، شربت شهادت نوشیدند.


شهید ثانی اصولا به علت محیط ناسالم و جو آلوده مردم زمان، غالبا عزلت اختیار می كرد و فقط برای اقامه [[نماز]] صبح به [[مسجد]]<ref>ر.ک:مقاله مسجد</ref> می رفت و اكثر اوقات با حالتی آمیخته به بیم و هراس بسر می برد و خویشتن را از منافقان پنهان می كرد و غالبا به تنهایی سرگرم تحقیق و مطالعه و تالیف بود.
معروفترین و بزرگترین آنها، [[شهید اول]] و شهید ثانی هستند كه هر دو از علمای طراز اول شیعه و هر دو نیز از مردم جبل عامل بوده اند، و تقریباً به فاصله یكصد و پنجاه سال می زیسته اند، و اینك علت و كیفیت شهادت شهید ثانی:


همزمان با ورود مامور كذایی، استاد در انگورستان خود سرگرم تالیف كتاب بوده است این مامور موفق به دستگیری او نشد، چون به خاطر شهید گذشت كه به سفر [[حج]] برود مقدمات سفر [[مكه]] را آماده ساخت و در محملی كه با روپوش بود نشست تا كسی او را نبیند و نشناسد.
طبق نوشته [[علامه نوری]] در <sup>خاتمه مستدرك</sup> سید علی صائغ شاگرد دانشمند شهید در آخر جلد سوم شرح شرایع به خط خود نوشته است: شهید هنگام طواف خانه خدا در [[مسجد الحرام]] (مكه معظمه) اسیر شد، آنگاه او را به اسلامبول بردند و روز جمعه در ماه رجب سال 966 در حالی كه [[قرآن]] تلاوت می نمود به جرم تشیع شهید شد، با این كه وی در آن موقع مهاجر الی الله و غریب بود. <ref>مستدرك وسائل، جلد 3 ، ص428</ref>


قاضی صیدا به سلطان روم (عثمانی) نامه ای نوشت كه در بلاد [[شام]]<ref>ر.ک:مقاله شام</ref> (سوریه) مردی عالم زندگی می كند كه بدعت گزار و بیرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت و دست اندر كار نشر و تبلیغ عقائد خود می باشد سلطان سلیم شخصی به نام رستم پاشا را كه وزیر او بود، برای دستگیری شهید مامور ساخت و گفت باید او را زنده دستگیر كنی تا با دانشمندان استانبول (قسطنطنیه) مباحثه كند و از عقائد او تفتیش شود تا سرانجام از مذهب و آئین او مطلع گردند رستم پاشا به جبع آمد و از شـهید پرس و جو كرد به او گفتند كه به سفر حج رفته است این مامور در اثنا راه مكه به شهید ثانی رسید و او را دستگیر كرد.
محدث عالیقدر شیخ حر عاملی در <sup>امل الآمل</sup> به تفصیل درباره علت و چگونگی شهادت شهید به نقل از استادش سخن گفته است كه اجمال آن و سایر شواهد دیگر بدین قرار است: شهید به واسطه دانش بسیار و اعتقاد و تشیع، مورد رشك دانشمندان متعصب اهل تسنن قرار گرفته بود.


شهید ثانی به او گفت: به من مهلت بده تا سفر حج را به انجام رسانم و من فرار نمی كنم و [[مناسك حج]] را زیر نظر و مراقبت تو انجام می دهم پس از انجام مناسك به هر صورتی كه دلخواه توست با من عمل كن.
پیوسته آزارش می دادند و او هم غالباً در بیم و هراس به سر می برد، در عین حال سرگرم كار خود بود. تا این كه روزی دو نفر را برای قضاوت نزد او آوردند و شهید یكی از آنها را محكوم كرد. محكوم از شهید نزد قاضی صیدا به نام معروف كه مردی متعصب بود شاكی شد، قاضی هم از فرصت استفاده نموده و به سلطان سلیمان [[عثمانی]] پادشاه [[روم]] (عثمانی) كه در آن موقع [[لبنان]] و [[سوریه]] هم جزو قلمرو او بود، نوشت كه مردی شیعی در دیار ما مردم را به تشیع و گمراهی! می كشاند و از مذاهب چهارگانه [[اهل تسنن]] خارج است و در دین خدا بدعت می گذارد! سلطان سلیمان هم مأموری برای دستگیری شهید به جبل عامل فرستاد. شهید برای فرار از اسارت به دست دشمن، آهنگ [[حج]] كرد و برای چندمین بار به زیارت خانه خدا رفت. مأمور پس از ورود به جبل عامل و اطلاع از مسافرت شهید به [[مكه]] او را دنبال كرد تا این كه در میان راه بر وی دست یافت.


رستم پاشا راضی شد كه شهید ثانی مراسم حج را برگزار كند و پس از پایان مراسم حج، شهید را به روم (عثمانی) برد آن گاه كه او را وارد كشور [[عثمانی]] نمود، در راه به شخصی برخوردند آن شخص از مامور سؤال كرد كه این مرد كیست؟
شهید به مأمور گفت: با من باش تا حج كنیم سپس مأموریت خود را انجام بده. پس از انجام مراسم حج با مأمور به روم ([[تركیه]]) رفت. در میان راه مردی به مأمور برخورد نمود و از وی پرسید این كیست؟ گفت: مردی از علمای شیعه امامیه است كه سلطان او را احضار كرده است. مرد مزبور گفت: نمی ترسی كه سلطان به واسطه قصوری كه در فرمان او نموده ای تو را به قتل رساند. بهتر است او را به قتل رسانی و سر بریده اش را برای سلطان ببری.


گفت: از دانشمندان شیعه امامی هاست كه بر حسب ماموریت او را نزد سلطان می برم. آن شخص گفت: تو درباره این مرد در اثنا راه كوتاهی كرده و او را آزار رسانده ای، ممكن است در حضور سلطان از تو شكایت كند و دوستان و یاران او نیز به حمایت و دفاع از وی برخیزند و برای تو موجبات ناراحتی و احیاناً قتل فراهم كنند صلاح در این است كه در همین جا سرش را از بدن جدا كنی و سر بریده او را نزد سلطان ببری این مرد فرومایه و پست فطرت در كنار دریا استاد بزرگوار را شهید كرد آن گاه سر بریده او را حضور سلطان آورد سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرار داد و به وی گفت: من تو را مامور ساخته بودم كه او را زنده بیاوری، بنابراین به چه مجوزی او را كشتی؟
مأمور هم آن فقیه پاك سرشت را همانجا در كنار دریا به قتل رسانید و سرش را برای سلطان برد. جمعی از تركمانان كه در آن نواحی بودند در آن شب دیدند انواری از آسمان پایین می آید و بالا می رود، و چون جستجو كردند و بدن بی سر شهید را یافتند بدون این كه او را بشناسند در همانجا دفن كردند و قبله ای بر مرقدش بنا نمودند.


سید عبدالرحیم عباسی كه با شهید ثانی سابقه دوستی و آشنایی داشت، با دیدن سر بریده شهید ثانی سخت متاثر گردید و سعی كرد تا سلطان را وادارد كه این مرد پلید را به [[قصاص]] خود برساند بالاخره مساعی او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم این جرم بزرگ، محكوم به مرگ گردید.
وقتی مأمور سربریده شهید را به سلطان نشان داد، سلطان خشمگین شد و گفت: من گفتم او را زنده بیاور، تو او را كشتی؟ سپس سید عبدالرحیم عباسی كه در سفر شهید به قسطنطنیه در سال 951 با وی ملاقات نموده بود، اصرار ورزید و سلطان مأمور مزبور را به قتل رسانید.


مدت سه روز جسد او بر روی زمین ماند و كسی او را دفن نكرد سرانجام جسد شریف او را به دریا افكندند خدای متعال غریق رحمتش فرماید و با امامان معصوم (ع) محشور فرماید كه در تحقق آرمانشان، خویشتن را قربانی ساخت و طعمه ماهیان دریا گردید. <ref>معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 372 تا 377</ref>
در كتاب <sup>لؤلؤه البحرین</sup> می نویسد: در یكی از كتب معتبر دیدم نوشته بود: شهید را در ربیع الاول سال 965 در مكه مشرفه به امر سلطان سلیم (سلیمان) پادشاه روم (عثمانی) گرفتند و به یكی از خانه های مكه بردند و یك ماه و ده روز زندانی كردند، سپس او را از راه دریا به قسطنطنیه (اسلامبول) پایتخت روم بردند. آنگاه در كنار دریا سرش را از تن جدا ساختند و بدنش را سه روز روی زمین انداختند، و بعد به دریا افكندند! <ref> لؤلؤة البحرین، ص34</ref>
 
به نقل علامه نوری، [[شیخ بهایی]]<ref>ر.ک:مقاله شیخ بهایی</ref> می گوید: پدرم نقل كرد كه: بامداد روزی به خدمت شهید رسیدم دیدم آن عالم جلیل القدر غمگین است و به فكر فرو رفته است. وقتی سبب پرسیدم، گفت: ای برادر! گمان می كنم من شهید دوم باشم! زیرا دیشب در خواب دیدم كه سید مرتضی (دانشمند بزرگ شیعه) مهمانی مفصلی داده و تمامی علمای شیعه را دعوت كرده است. وقتی من وارد شدم، سید برخاست و به من خوش آمد گفت و فرمود: فلانی بنشین پهلوی شیخ شهید! من هم پهلوی شهید اول نشستم از این رو تصور می كنم من شهید دوم باشم!
 
و نیز علامه نوری در <sup>مستدرك</sup> از كتاب <sup>الدر المنثور</sup> شیخ علی عاملی نوه ی شهید ثانی نقل می كند كه نوشته است: جواب زیر را به خط شیخ حسین بن عبد الصمد عاملی (پدر شیخ بهائی) دیده ام كه سید بدرالدین حسین بن شدقم حسینی مدنی در مكه معظمه راجع به شهادت شهید و اینكه شهید چند سال قبل از مرگش محل شهادت خود را به وی نشان داده بود. سؤال كرده و آن دانشمند بزرگوار هم جواب داده است.


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴

ویرایش