۸۷٬۸۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'فاس' به 'فاس') |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
متولد 960هـ.ق (1553م) و متوفای 1025هـ.ق (1616م) . ابوالعباس ابن قاضى در [[ | متولد 960هـ.ق (1553م) و متوفای 1025هـ.ق (1616م) . ابوالعباس ابن قاضى در [[فاس]] دیده به جهان گشود <ref>همانجا؛ 2 EI</ref>. بعضى مولد او را مکناسه نوشتهاند <ref>دارالمنصور، 5؛ ابوالنور، 1/14</ref>. | ||
جد اعلای وی موسى بن ابى العافیة از قبیلة زناتة مکناسه، بنیادگذار فرمانروایى مکناسه (سده 4ق/10م) است که رفتار خصمانهاش با [[ادریسیان]] [[مغرب]] مشهور بود <ref>نک: [[ابن خلدون]]، 6/134-136</ref> و از اینرو ابن قاضى از کارهای او تبرّی جسته است <ref> [[جذوة الاقتباس]]، 1/343</ref>. | جد اعلای وی موسى بن ابى العافیة از قبیلة زناتة مکناسه، بنیادگذار فرمانروایى مکناسه (سده 4ق/10م) است که رفتار خصمانهاش با [[ادریسیان]] [[مغرب]] مشهور بود <ref>نک: [[ابن خلدون]]، 6/134-136</ref> و از اینرو ابن قاضى از کارهای او تبرّی جسته است <ref> [[جذوة الاقتباس]]، 1/343</ref>. | ||
شماری از فرزندان ابن قاضى بزرگ (احمد بن على) در | شماری از فرزندان ابن قاضى بزرگ (احمد بن على) در فاس مقیم شده بودند <ref>نک: همانجا</ref>. | ||
===اشتهار=== | ===اشتهار=== | ||
اشتهار وی به ابن قاضى مربوط به احمد بن على بن عبدالرحمان قاضى مکناسه (د 955ق/1548م در | اشتهار وی به ابن قاضى مربوط به احمد بن على بن عبدالرحمان قاضى مکناسه (د 955ق/1548م در فاس) جد دوم صاحب ترجمه است و خود وی مختصری از ترجمه او را آورده است <ref> [[درّة الحجال]]، 1/106، جذوة الاقتباس، 1/158</ref>. ابن قاضى در آغاز درة الحجال، خود را «المکناسى النِجار» معرفى کرده است <ref>1/3</ref>. از اینرو برخى او را المکناسى النجاری نوشتهاند <ref>کتانى، 77</ref>، در حالى که در نوشته ابن قاضى منظور این است که ریشه خانوادگى او از مکناسه است و تبدیل کردن کلمه النجار به صورت صفت نسبى النجاری نتیجه سوءتعبیر است. | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
پدر و نیاکان و عموزادههای او اهل علم بودند <ref>مثلاً نک: درة الحجال، 2/203-204، 208، 214، 3/132</ref>. هر چند آغاز زندگى او مقارن با دگرگونیهای سیاسى در [[مغرب]] بود، اما این دوران از لحاظ علمى هنوز دوران شکوفایى محسوب مىشد و [[ | پدر و نیاکان و عموزادههای او اهل علم بودند <ref>مثلاً نک: درة الحجال، 2/203-204، 208، 214، 3/132</ref>. هر چند آغاز زندگى او مقارن با دگرگونیهای سیاسى در [[مغرب]] بود، اما این دوران از لحاظ علمى هنوز دوران شکوفایى محسوب مىشد و [[فاس]] پناهگاه امنى برای دانشمندان بود که از هر سو به آنجا روی مىآوردند تا از مراکز و گنجینههای علمى آن بهره گیرند <ref>زمامه، 623</ref>. | ||
ابن قاضى در خانواده خود و در شهر | ابن قاضى در خانواده خود و در شهر فاس محیط مساعدی برای پرورش خود در علوم شرعى، ادبى و ریاضى داشت <ref>همانجا</ref>؛ 21 ساله بود که پدرش درگذشت <ref>ابن قاضى، همان، 2/215</ref> و 26 سال داشت که چون بسیاری از طلاب آن عصر برای تکمیل تحصیلات درصدد سفر به مشرق برآمد و از آن اندازه وسعت مالى برخوردار بود که توانست به این آرزو تحقق بخشد. این سفر او در 986ق/1578م آغاز شد و چندین سال طول کشید. او [[تونس]] و [[مصر]] و [[حجاز]] را دید و در 987ق [[حج]] گزارد <ref>زمامه، 624 - 625</ref>. تاریخ مراجعت او به فاس معلوم نیست، اما آنچه از اشارات [[درة الحجال]] برمىآید، هنوز در 989ق در مشرق بوده است <ref>همو، 626</ref>. | ||
اشاره ابن قاضى در درة الحجال به دانشمندان صاحب منصب قِضا و خطابه در بلاد ترک و ملاقات با آنان در آنجا <ref>2/325، 3/319</ref> موجب طرح این پرسش شده که آیا او به سرزمین ترکان رفته است؟ <ref>زمامه، 626</ref>. اما احتمال قوی هست که پای او به بلاد ترک نرسیده باشد وگرنه نام آن سرزمینها به شکلى در نوشته او انعکاس مىیافت. ابن قاض از سفر مشرق با دست پر به | اشاره ابن قاضى در درة الحجال به دانشمندان صاحب منصب قِضا و خطابه در بلاد ترک و ملاقات با آنان در آنجا <ref>2/325، 3/319</ref> موجب طرح این پرسش شده که آیا او به سرزمین ترکان رفته است؟ <ref>زمامه، 626</ref>. اما احتمال قوی هست که پای او به بلاد ترک نرسیده باشد وگرنه نام آن سرزمینها به شکلى در نوشته او انعکاس مىیافت. ابن قاض از سفر مشرق با دست پر به فاس بازگشت و به استادان پیشین و دیگر دانشمندان آنجا پیوست. در آنجا به کار تدریس و تألیف سرگرم شد. | ||
ابوالعباس احمد المنصور سعدی ذهبى شریف حسنى که در غیاب ابن قاضى بر تخت پادشاهى مغرب نشسته بود، به دانش و اهل علم و شرکت در مجالس و محافل علمى علاقه وافر داشت و با وجود گرفتاریهای سیاست و حکمرانى، دانشمندان را از هر سو به پایتخت خود در [[مراکش]] مىکشاند. مخصوصاً توجه شخصى منصور به علم هندسه و تبحر ابن قاضى در ریاضیات و میانجیگری ابوفارس عبدالعزیز قَشتالى، وزیر و مورخ و شاعر حکومت، موجب شد که ابن قاضى در زمره صاحبان مراتب مورد توجه سلطان درآید <ref>همو، 626 - 627؛ گنون، 1/253</ref> و با دانشمندان دربار وی داد و ستد علمى داشته باشد. | ابوالعباس احمد المنصور سعدی ذهبى شریف حسنى که در غیاب ابن قاضى بر تخت پادشاهى مغرب نشسته بود، به دانش و اهل علم و شرکت در مجالس و محافل علمى علاقه وافر داشت و با وجود گرفتاریهای سیاست و حکمرانى، دانشمندان را از هر سو به پایتخت خود در [[مراکش]] مىکشاند. مخصوصاً توجه شخصى منصور به علم هندسه و تبحر ابن قاضى در ریاضیات و میانجیگری ابوفارس عبدالعزیز قَشتالى، وزیر و مورخ و شاعر حکومت، موجب شد که ابن قاضى در زمره صاحبان مراتب مورد توجه سلطان درآید <ref>همو، 626 - 627؛ گنون، 1/253</ref> و با دانشمندان دربار وی داد و ستد علمى داشته باشد. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
==بازگشت به علم== | ==بازگشت به علم== | ||
ابن قاضى پس از رهایى از طریق [[سَبْته]] و تطوان به | ابن قاضى پس از رهایى از طریق [[سَبْته]] و تطوان به فاس بازگشت <ref>همانجا</ref>. اشتیاق او به دانش، او را بار دیگر با دانشمندان مغرب و علمای حاشیه دربار منصور پیوند داد. او به کار تدریس در [[جامع]] قَرّویین و جامع ابن یوسف مراکشى <ref>تازی، 2/517</ref> و تألیف پرداخت و برای سپاسگزاری از نعمت خلاصى که منصور برای او ممکن ساخته بود، همه نوشتههای خود را به سلطان اهدا کرد <ref>ابن قاضى، جذوة الاقتباس، 1/9-10؛ 2 EI</ref> و با تأسى به ابوعبدالله خروف تونسى که خود را آزاد کرده ابوالعباس مَرینى تلقى مىکرد <ref>ابن القاضى، درة الحجال، 2/209</ref>، او نیز پیوسته خود را مدیون سلطان حسنى مغرب، احمد منصور، مىدانست <ref>همان 1/4؛ دارالمنصور، 1/5</ref> و یکى دیگر از آثارش، المُنْتَقى المقصور را به مآثر وی اختصاص داد <ref> درة - الحجال، 1/120</ref>. | ||
==فضاوت== | ==فضاوت== | ||
ابن قاضى مدتى بدون داشتن سمتى رسمى با دربار منصور، پیوندی نزدیک داشت <ref> 2 EI</ref>، تا به منصب قضا در شهر [[سَلا]] گماشته شد. از این رو در نوشتههای معاصر و متأخر، از او به عنوان قاضى سلا یادکردهاند <ref>باباتنبکتى، 68 -91،97؛ سلاوی، 2(4</ref>/111). با توجه به سخنان ابن قاضى درباره نایب قاضى سلا از 998ق و اجازه روایت دادن ابن قاضى به او در 1000ق/1592م <ref> درة الحجال، 1/250، 253</ref> و با توجه به اشارات بابا تنبکتى در 1005ق و مقری در 1009ق درباره تصدی قضای سلا توسط او، مىتوان حدود تقریبى این دوره را تخمین زد <ref>نک: زمامه، 630 -631</ref>. | ابن قاضى مدتى بدون داشتن سمتى رسمى با دربار منصور، پیوندی نزدیک داشت <ref> 2 EI</ref>، تا به منصب قضا در شهر [[سَلا]] گماشته شد. از این رو در نوشتههای معاصر و متأخر، از او به عنوان قاضى سلا یادکردهاند <ref>باباتنبکتى، 68 -91،97؛ سلاوی، 2(4</ref>/111). با توجه به سخنان ابن قاضى درباره نایب قاضى سلا از 998ق و اجازه روایت دادن ابن قاضى به او در 1000ق/1592م <ref> درة الحجال، 1/250، 253</ref> و با توجه به اشارات بابا تنبکتى در 1005ق و مقری در 1009ق درباره تصدی قضای سلا توسط او، مىتوان حدود تقریبى این دوره را تخمین زد <ref>نک: زمامه، 630 -631</ref>. | ||
ابن قاضى به علتى ناشناخته از سمت قضا برکنار شد <ref> 2 EI</ref> و در جامع الاَبّارین | ابن قاضى به علتى ناشناخته از سمت قضا برکنار شد <ref> 2 EI</ref> و در جامع الاَبّارین فاس به تدریس [[صحیح بخاری]] نشست <ref> دائرةالمعارف الاسلامیة، 1/366؛ تازی، همانجا</ref>. | ||
==مهاجرت و وفات== | ==مهاجرت و وفات== | ||
پس از مرگ منصور در 1012ق/ 1603م و پریشانى اوضاع مغرب به سبب جنگهای خانگى میان شاهزادگان مدعى سلطنت، جمع دانشمندان | پس از مرگ منصور در 1012ق/ 1603م و پریشانى اوضاع مغرب به سبب جنگهای خانگى میان شاهزادگان مدعى سلطنت، جمع دانشمندان فاس و مراکش از هم پاشید و هر کدام از آنان در گوشهای از بادیه پناهگاهى برای خود جست <ref>زمامه، 632</ref>. در این احوال، ابن قاضى هم در منطقه اطلس میانى به [[زاویه]] دَلائیان کوچید و در آنجا به حرمت زیست. | ||
وی گاهى برای رسیدگى به وضع خانواده و جست و جو از احوال یاران و شاگردانش به | وی گاهى برای رسیدگى به وضع خانواده و جست و جو از احوال یاران و شاگردانش به فاس مىرفت. بدینسان ابن قاضى بقیه عمر خود را تا 1025ق به تدریس و تألیف گذراند <ref>همانجا</ref>، گرچه تاریخ فوت او 1026ق نیز یاد شده است <ref>کتانى، 1/77</ref>. جسد ابن قاضى پس از آنکه شاگردش مقّری بر او نماز خواند، در نزدیکى بابالجیسه (یکى از دروازههای فاس) دفن شد <ref> دائرةالمعارف الاسلامیة، 1/366-367</ref>. | ||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
ابن قاضى آثار متعددی در رشتههای مختلف پدید آورد. او خود در دیباچه جذوة الاقتباس (ص 10) به عناوین 4 اثر خویش که پیش از این کتاب تألیف و همه به سلطان احمد منصور اهدا شده، اشاره کرده است. شمار آثار او را 18 <ref>مخلوف، 297</ref> یا حدود 15 <ref>ازهری، 24</ref> گفتهاند. آثار برجای مانده او را 14 شمردهاند <ref> 2 EI</ref> که عبارتند از: | ابن قاضى آثار متعددی در رشتههای مختلف پدید آورد. او خود در دیباچه جذوة الاقتباس (ص 10) به عناوین 4 اثر خویش که پیش از این کتاب تألیف و همه به سلطان احمد منصور اهدا شده، اشاره کرده است. شمار آثار او را 18 <ref>مخلوف، 297</ref> یا حدود 15 <ref>ازهری، 24</ref> گفتهاند. آثار برجای مانده او را 14 شمردهاند <ref> 2 EI</ref> که عبارتند از: | ||
#جذوة الاقتباس فى ذکر من حَلَّ من الاعلام مدینة | #جذوة الاقتباس فى ذکر من حَلَّ من الاعلام مدینة فاس. این اثر پس از تألیفات معروف دیگر ابن قاضى نوشته شده است. جذوة تاریخ شهر فاس، آموزشگاهها، آب انبارها، بناها، فرمانروایان، دانشمندان و آثار علمى و ادبى آنان است. | ||
این کتاب براساس حروف مرتب شده و در ذیل هر حرف انواع موضوعهای مزبور را به ترتیبى مشخص، مطرح کرده است: نخست فرمانروایان، بعد فقهای بومى شهر، سپس دانشمندانى که از جاهای دیگر به آنجا وارد شدهاند. در دیباچه کتاب، مؤلف مانند مقدمههای دیگر آثارش مراتب قدردانى خود را از منصور، فرمانروای شریفى مغرب، به عنوان آزاد کننده خود از اسارت بیگانه ابراز داشته است <ref>1/9-10</ref>. | این کتاب براساس حروف مرتب شده و در ذیل هر حرف انواع موضوعهای مزبور را به ترتیبى مشخص، مطرح کرده است: نخست فرمانروایان، بعد فقهای بومى شهر، سپس دانشمندانى که از جاهای دیگر به آنجا وارد شدهاند. در دیباچه کتاب، مؤلف مانند مقدمههای دیگر آثارش مراتب قدردانى خود را از منصور، فرمانروای شریفى مغرب، به عنوان آزاد کننده خود از اسارت بیگانه ابراز داشته است <ref>1/9-10</ref>. | ||
پیش از آغاز تقسیمات حروفى کتاب، نویسنده در مقدمهای از بنای | پیش از آغاز تقسیمات حروفى کتاب، نویسنده در مقدمهای از بنای فاس، جغرافیا، محاسن و ویژگیهای آن شهر، مخصوصاً جامع قرویین سخن مىگوید <ref>1/10-82</ref>. مؤلف این مقدمه را از نوشتههای پیشین مربوط به تاریخ فاس، مانند جِنا زَهْرة الاس اثر على جَزنائى و الاَنیس المطرف بروض القِرطاس ابن ابى زرع گرفته است<ref>دارالمنصور، 1/5؛ .</ref>GAL,S,II/679 | ||
گویا مؤلف بر آن بوده که تألیفى جداگانه در احوال رجال سرشناس غیربومى آن خطه بپردازد و احوال معاصران بومى و غیربومى را به صورت خاتمهای در پایان کتاب قرار دهد <ref> جذوةالاقتباس، 1/10، 565</ref>، اما به انجام آن کامیاب نشده است. قسمت تراجم کتاب شامل احوال کسانى است که میان 377ق/949م تا اوایل سده 11ق/ اواخر سده 16م درگذشتهاند. | گویا مؤلف بر آن بوده که تألیفى جداگانه در احوال رجال سرشناس غیربومى آن خطه بپردازد و احوال معاصران بومى و غیربومى را به صورت خاتمهای در پایان کتاب قرار دهد <ref> جذوةالاقتباس، 1/10، 565</ref>، اما به انجام آن کامیاب نشده است. قسمت تراجم کتاب شامل احوال کسانى است که میان 377ق/949م تا اوایل سده 11ق/ اواخر سده 16م درگذشتهاند. | ||
بیان مؤلف به تبع استفاده از مآخذ گونهگون و کتاب پر از کلمات و تعبیرات زمانهای مختلف است. ملاک درازی و کوتاهى تراجم مشخص نیست و ترتیب منطقى در موضوعات آنها رعایت نشده است <ref>دارالمنصور، 1/6</ref>. با اینهمه، این نوشته مرجعى مهم در بررسى تاریخ اجتماعى مغرب و | بیان مؤلف به تبع استفاده از مآخذ گونهگون و کتاب پر از کلمات و تعبیرات زمانهای مختلف است. ملاک درازی و کوتاهى تراجم مشخص نیست و ترتیب منطقى در موضوعات آنها رعایت نشده است <ref>دارالمنصور، 1/6</ref>. با اینهمه، این نوشته مرجعى مهم در بررسى تاریخ اجتماعى مغرب و فاس تلقى مىشود، به خصوص که بعضى مآخذ آن اکنون در دست نیست <ref>همانجا</ref>. جذوة، چشماندازی کلى از سیر ادبى مراکش در زمان مرینیان و سعدیان ارائه مىکند <ref> 2 EI</ref>. این کتاب اول بار در 1309ق/1891م در فاس به صورت سنگى چاپ شد <ref>سرکیس، 210</ref>. چاپ نوین این کتاب با مطابقت نسخه چاپى پیشین با چند نسخه خطى، با بعضى تصرفات، به وسیله دارالمنصور [[رباط]] در 1973-1974م در دو جلد منتشر شده است. | ||
#درة الحجال فى غُزَّة اسماء الرجال. تألیف این کتاب در اوایل رجب 999 آغاز شده است. مؤلف این کتاب را چون ذیلى بر وفیات [[ابن خلکان]] تلقى کرده و تراجم بزرگان را از وفیات ابن خلکان <ref>681ق/ 1282م</ref> تا اوایل سده 11ق به ترتیب حروف مغربیان آورده است <ref> درة - الحجال، 1/5</ref>. از اینرو این کتاب در ردیف ذیلهای متعددی قرار دارد که بر اثر مشهور ابن خلکان نوشتهاند. مؤلف دلیل عدم ترتیب تراجم را برحسب سالهای وفات چنین آورده که چون این تراجم را از روی یادداشتهایش نقل کرده، چنان ترتیبى برای او دشوار بوده است <ref>همان، 1/6</ref>. | #درة الحجال فى غُزَّة اسماء الرجال. تألیف این کتاب در اوایل رجب 999 آغاز شده است. مؤلف این کتاب را چون ذیلى بر وفیات [[ابن خلکان]] تلقى کرده و تراجم بزرگان را از وفیات ابن خلکان <ref>681ق/ 1282م</ref> تا اوایل سده 11ق به ترتیب حروف مغربیان آورده است <ref> درة - الحجال، 1/5</ref>. از اینرو این کتاب در ردیف ذیلهای متعددی قرار دارد که بر اثر مشهور ابن خلکان نوشتهاند. مؤلف دلیل عدم ترتیب تراجم را برحسب سالهای وفات چنین آورده که چون این تراجم را از روی یادداشتهایش نقل کرده، چنان ترتیبى برای او دشوار بوده است <ref>همان، 1/6</ref>. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
#غُنیةَ الرائض فى طبقات اهل الحساب و الفرائض <ref>بغدادی، 1/154</ref>. از این اثر نسخهای در ضمن مجموعهای با عنوان نقول ثلاثة فى حسابالفرائض در سلا وجود دارد و باتوجه به حجم اندک مجموعه (7 ص) اثری بسیار موجز است <ref>حجى، 214</ref>. | #غُنیةَ الرائض فى طبقات اهل الحساب و الفرائض <ref>بغدادی، 1/154</ref>. از این اثر نسخهای در ضمن مجموعهای با عنوان نقول ثلاثة فى حسابالفرائض در سلا وجود دارد و باتوجه به حجم اندک مجموعه (7 ص) اثری بسیار موجز است <ref>حجى، 214</ref>. | ||
#الفتح النَبیل لما تَضَمنَّه من اسماء العدد التنزیل <ref>ازهری، 24</ref>، که ظاهراً نسخهای از آن در دست نیست. | #الفتح النَبیل لما تَضَمنَّه من اسماء العدد التنزیل <ref>ازهری، 24</ref>، که ظاهراً نسخهای از آن در دست نیست. | ||
#فى الروایة، در قرائت قرآن. نسخهای از آن در | #فى الروایة، در قرائت قرآن. نسخهای از آن در فاس وجود دارد .<ref>GAL,S,II/679</ref> | ||
#لَقْطَة الفَرائد فى تحقیق الفوائد یا لقط الفرائد من لُفاظة حُلْو الفوائد <ref>بغدادی، همانجا؛ ، GAL,S همانجا</ref>، تکملهای است بر کتاب الطبقات یا شرف (شرح) الطالب فى اَسْنَى المَطالب ابن قُنْفُذ، و در آن هر قرن را به 10 بخش کرده و هر بخش شامل 10 ترجمه کوتاه است <ref> [[دائرة المعارف الاسلامیة]]، 1/367</ref>. نسخههایى از این اثر در مغرب <ref>فهرست، 2(4)/259؛ مجلة معهد، 5(1)/177</ref>و مصر <ref> فهرس، قاهره، 2/224</ref> وجود دارد. محمد بن شنب <ref> دائرةالمعارف الاسلامیة، همانجا</ref> و [[زرکلى]] <ref>1/236</ref> نسخهای خطى از این اثر داشتهاند. این اثر 48 صفحه دارد <ref> فهرست، همانجا</ref>. | #لَقْطَة الفَرائد فى تحقیق الفوائد یا لقط الفرائد من لُفاظة حُلْو الفوائد <ref>بغدادی، همانجا؛ ، GAL,S همانجا</ref>، تکملهای است بر کتاب الطبقات یا شرف (شرح) الطالب فى اَسْنَى المَطالب ابن قُنْفُذ، و در آن هر قرن را به 10 بخش کرده و هر بخش شامل 10 ترجمه کوتاه است <ref> [[دائرة المعارف الاسلامیة]]، 1/367</ref>. نسخههایى از این اثر در مغرب <ref>فهرست، 2(4)/259؛ مجلة معهد، 5(1)/177</ref>و مصر <ref> فهرس، قاهره، 2/224</ref> وجود دارد. محمد بن شنب <ref> دائرةالمعارف الاسلامیة، همانجا</ref> و [[زرکلى]] <ref>1/236</ref> نسخهای خطى از این اثر داشتهاند. این اثر 48 صفحه دارد <ref> فهرست، همانجا</ref>. | ||
#المدخل فى الهندسة <ref>بغدادی، همانجا</ref>، که نسخه شناختهای ندارد. | #المدخل فى الهندسة <ref>بغدادی، همانجا</ref>، که نسخه شناختهای ندارد. | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
#دائرةالمعارف الاسلامیة | #دائرةالمعارف الاسلامیة | ||
#زرکلى، اعلام | #زرکلى، اعلام | ||
#زمامة، عبدالقادر، «ابن قاضى مورخ | #زمامة، عبدالقادر، «ابن قاضى مورخ فاس»، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، ذیحجة 1386/ آوریل 1967، ج 42(2) | ||
#سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیة و المعریة، قاهره، 1346ق/1928م | #سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیة و المعریة، قاهره، 1346ق/1928م | ||
#[[سلاوی]]، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر و محمد ناصری، دارالبیضاء، 1955م | #[[سلاوی]]، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر و محمد ناصری، دارالبیضاء، 1955م | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
#فهرس المخطوطات المصورة، به کوشش لطفى عبدالبدیع، قاهره، 1956م | #فهرس المخطوطات المصورة، به کوشش لطفى عبدالبدیع، قاهره، 1956م | ||
#فهرست المخطوطات المصورة، به کوشش مختار وکیل، قاهره، 1390ق/ 1970م | #فهرست المخطوطات المصورة، به کوشش مختار وکیل، قاهره، 1390ق/ 1970م | ||
#کتانى، عبدالکبیر، فهرس الفهارس و الاثبات و معجم المعاجم و المشیخات و المسلسلات، | #کتانى، عبدالکبیر، فهرس الفهارس و الاثبات و معجم المعاجم و المشیخات و المسلسلات، فاس، 1346ق | ||
#گنون، عبدالله، النبوغ المغربى فى الادب العربى، بیروت، 1395ق | #گنون، عبدالله، النبوغ المغربى فى الادب العربى، بیروت، 1395ق | ||
#مجلة المخطوطات العربیة، ذیقعدة 1378/ مة 1959، ج 5(1) | #مجلة المخطوطات العربیة، ذیقعدة 1378/ مة 1959، ج 5(1) |