پرش به محتوا

محیی‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ بن عربی حاتمی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'فاس‌' به 'فاس'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فاس‌' به 'فاس')
خط ۵۸: خط ۵۸:
سفرها: ابن‌ عربى‌ تا سن‌ 30 سالگى‌ (590ق‌/1194م‌) در اشبیلیه‌ به‌ سر برد و در این‌ میان‌ به‌ شهرهای‌ دیگر اسپانیا سفر مى‌کرد. در اشبیلیه‌ وی‌ با چند تن‌ از شیوخ‌ زمان‌ خود، از جمله‌ ابویحیى‌ صنهاجى‌ ضریر، صالح‌ بربری‌، ابوعبدالله‌ شرفى‌ و ابوالحجاج‌ شُبَربُلى‌ دیدار داشته‌ است‌. وی‌ مى‌گوید با این‌ 4 تن‌ که‌ از بزرگان‌ ملامیه‌ (ملامتیه‌) بوده‌اند، الفت‌ و همنشینى‌ و دوستى‌ نزدیک‌ داشته‌ است‌. ابن‌ عربى‌ به‌ ایشان‌ در الدرة الفاخرة پرداخته‌ است‌ <ref> الفتوحات‌، 1/206</ref>. وی‌ از «ملامتیان‌» سخت‌ ستایش‌ مى‌کند و ایشان‌ را مردانى‌ مى‌نامد که‌ در ولایت‌ به‌ بالاترین‌ درجات‌ آن‌ رسیده‌اند و بالاتر از درجه ایشان‌ تنها درجه پیامبری‌ است‌ <ref>همان‌، 1/181-182</ref>. در جای‌ دیگری‌ درباره ملامتیان‌ مى‌گوید که‌ اگر مقام‌ و منزلت‌ ایشان‌ نزد خدا بر انسانها آشکار مى‌شد، آدمیان‌ آنان‌ را به‌ جای‌ خدایان‌ مى‌گرفتند <ref>همان‌، 3/34- 35</ref>. ابن‌ عربى‌ در 590ق‌ اندلس‌ را ترک‌ گفت‌ و به‌ شمال‌ افریقا سفر کرد. در آن‌ سال‌ وی‌ را در تلمسان‌ مى‌یابیم‌ که‌ در آنجا پیامبر(ص‌) را در خواب‌ مى‌بیند <ref>همان‌، 4/498</ref>. در همان‌ سال‌ وی‌ به‌ تونس‌ مى‌رود و در آنجا با ابومحمد عبدالعزیز بن‌ ابوبکر بن‌ قرشى‌ مهدوی‌ (د 621ق‌/1224م‌) آشنا مى‌شود که‌ از آن‌ پس‌ دوست‌ نزدیک‌ وی‌ بوده‌ است‌ <ref>نک: یحیى‌، استدراک‌، 1/505</ref>. ابن‌ عربى‌ بعدها خطبه کتاب‌ فتوحات‌ خود را به‌ وی‌ اهدا مى‌کند و در 600ق‌/1203م‌، در مکه‌، رساله روح‌ القدس‌ را به‌ نام‌ وی‌ مى‌نویسد و نیز نوشتن‌ کتاب‌ انشاء الدوائر، را در 598ق‌ در تونس‌، در خانه وی‌ آغاز مى‌کند <ref> الفتوحات‌، 1/9، 98، 120، روح‌ القدس‌، 19</ref>.  
سفرها: ابن‌ عربى‌ تا سن‌ 30 سالگى‌ (590ق‌/1194م‌) در اشبیلیه‌ به‌ سر برد و در این‌ میان‌ به‌ شهرهای‌ دیگر اسپانیا سفر مى‌کرد. در اشبیلیه‌ وی‌ با چند تن‌ از شیوخ‌ زمان‌ خود، از جمله‌ ابویحیى‌ صنهاجى‌ ضریر، صالح‌ بربری‌، ابوعبدالله‌ شرفى‌ و ابوالحجاج‌ شُبَربُلى‌ دیدار داشته‌ است‌. وی‌ مى‌گوید با این‌ 4 تن‌ که‌ از بزرگان‌ ملامیه‌ (ملامتیه‌) بوده‌اند، الفت‌ و همنشینى‌ و دوستى‌ نزدیک‌ داشته‌ است‌. ابن‌ عربى‌ به‌ ایشان‌ در الدرة الفاخرة پرداخته‌ است‌ <ref> الفتوحات‌، 1/206</ref>. وی‌ از «ملامتیان‌» سخت‌ ستایش‌ مى‌کند و ایشان‌ را مردانى‌ مى‌نامد که‌ در ولایت‌ به‌ بالاترین‌ درجات‌ آن‌ رسیده‌اند و بالاتر از درجه ایشان‌ تنها درجه پیامبری‌ است‌ <ref>همان‌، 1/181-182</ref>. در جای‌ دیگری‌ درباره ملامتیان‌ مى‌گوید که‌ اگر مقام‌ و منزلت‌ ایشان‌ نزد خدا بر انسانها آشکار مى‌شد، آدمیان‌ آنان‌ را به‌ جای‌ خدایان‌ مى‌گرفتند <ref>همان‌، 3/34- 35</ref>. ابن‌ عربى‌ در 590ق‌ اندلس‌ را ترک‌ گفت‌ و به‌ شمال‌ افریقا سفر کرد. در آن‌ سال‌ وی‌ را در تلمسان‌ مى‌یابیم‌ که‌ در آنجا پیامبر(ص‌) را در خواب‌ مى‌بیند <ref>همان‌، 4/498</ref>. در همان‌ سال‌ وی‌ به‌ تونس‌ مى‌رود و در آنجا با ابومحمد عبدالعزیز بن‌ ابوبکر بن‌ قرشى‌ مهدوی‌ (د 621ق‌/1224م‌) آشنا مى‌شود که‌ از آن‌ پس‌ دوست‌ نزدیک‌ وی‌ بوده‌ است‌ <ref>نک: یحیى‌، استدراک‌، 1/505</ref>. ابن‌ عربى‌ بعدها خطبه کتاب‌ فتوحات‌ خود را به‌ وی‌ اهدا مى‌کند و در 600ق‌/1203م‌، در مکه‌، رساله روح‌ القدس‌ را به‌ نام‌ وی‌ مى‌نویسد و نیز نوشتن‌ کتاب‌ انشاء الدوائر، را در 598ق‌ در تونس‌، در خانه وی‌ آغاز مى‌کند <ref> الفتوحات‌، 1/9، 98، 120، روح‌ القدس‌، 19</ref>.  


در 591ق‌ ابن‌ عربى‌ در شهر فاس‌ بوده‌ است‌ <ref> الفتوحات‌، 4/220، 541</ref>. در 592ق‌ به‌ اشبیلیه‌ بازگشته‌ و در آنجا به‌ سر برده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/32</ref>. در 593ق‌ در فاس‌ با عبدالله‌ بن‌ استاذ موروری‌ دیدار کرده‌ است‌. ابن‌ عربى‌ از وی‌ با عنوان‌ «قطب‌ المتوکلین‌» یاد مى‌کند و او را یکى‌ از اولیاء «اهل‌ الله‌» مى‌داند <ref>همان‌، 4/76، 1/666</ref>. در 594ق‌ نیز ابن‌ عربى‌ در فاس‌ بوده‌ و خداوند در آنجا «خاتم‌ محمدی‌» را به‌ وی‌ شناسانده‌ و علامت‌ او را به‌ ابن‌ عربى‌ نشان‌ داده‌ است‌، ولى‌ نام‌ او را نمى‌آورد <ref>همان‌، 3/514، 4/549</ref>. در 595 ق‌ ابن‌ عربى‌ در شهر المریه‌1 در اندلس‌ بوده‌ و در رمضان‌ آن‌ سال‌ کتاب‌ مواقع‌ النجوم‌ را در 11 روز نوشته‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ گفته خودش‌ آن‌ را در پى‌ یک‌ فرمان‌ الهى‌ نوشته‌ و آن‌ کتاب‌ «خواننده‌ را از استاد بى‌نیاز مى‌کند، بلکه‌ استاد نیازمند آن‌ است‌» <ref>همان‌، 1/334</ref>. وی‌ در همین‌ سال‌ در شهر غرناطه‌ بوده‌ و با شیخ‌ خود ابومحمد عبدالله‌ شکار دیدار داشته‌ است‌ <ref>همان‌، 1/187</ref>. نیز در همین‌ سال‌ ابن‌ عربى‌ را در زادگاهش‌ مرسیه‌ مى‌یابیم‌ <ref>همان‌، 1/708</ref>. وی‌ در 597ق‌ در مراکش‌ بوده‌ و در محرم‌ آن‌ سال‌ به‌ «مقام‌ القربة» رسیده‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 2/260-261</ref> و در همان‌ سال‌ به‌ او الهام‌ شده‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ سوی‌ «مشرق‌» روانه‌ شود <ref>همان‌، 2/436</ref>. در 598ق‌ ابن‌ عربى‌ در تونس‌ بوده‌ و در خانه عبدالعزیز مهدوی‌ به‌ سر مى‌برده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/98</ref>. در همین‌ سال‌ وی‌ با ابوعبدالله‌ ابن‌ جنید قَبَرفیقى‌ (از نواحى‌ رُنده‌ در جنوب‌ اندلس‌) که‌ از شیوخ‌ طائفه‌ و معتزلى‌ مذهب‌ بوده‌ است‌، دیدار کرده‌ و با وی‌ مباحثاتى‌ داشته‌ و سرانجام‌ او را از نظریه «خلق‌ افعال‌ از سوی‌ انسانها» منصرف‌ کرده‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 2/182، 3/45</ref>؛ وی‌ همچنین‌ در همان‌ سال‌ در بیت‌المقدس‌ بوده‌ و از آنجا پیاده‌ روانه مکه‌ گردیده‌ است‌ <ref>همو، روح‌ القدس‌، 92-93</ref> و پس‌ از رمضان‌ همان‌ سال‌ وارد مکه‌ شده‌ و به‌ خدمت‌ شیخ‌ مکین‌الدین‌ ابوشجاع‌ زاهر بن‌ رستم‌ بن‌ ابى‌ الرجاء اصفهانى‌ رسیده‌ و شیفته دختر وی‌ به‌ نام‌ «نظام‌» و ملقب‌ به‌ «عین‌ الشمس‌» شده‌ است‌ و بعدها دیوان‌ اشعار خود ترجمان‌ الاشواق‌ را به‌ نام‌ و برای‌ او سروده‌ است‌ <ref>نک: ترجمان‌ الاشواق‌، 7 به‌ بعد</ref>. ابن‌ عربى‌ تا 600ق‌ در مکه‌ به‌ سر برده‌ است‌. در 601ق‌، وی‌ را در موصل‌ مى‌یابیم‌ که‌ با مردی‌ به‌ نام‌ مهذب‌ ثابت‌ عنتر حلوی‌ که‌ مدعى‌ معارضه‌ با قرآن‌ بوده‌ برخورد داشته‌ است‌ <ref>همو، الفتوحات‌، 3/17</ref>. على‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ جامع‌، شیخ‌ ابن‌ عربى‌ در همان‌ شهر «خرقة خضر» را به‌ او پوشانده‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/187</ref>. ابن‌ عربى‌، چنانکه‌ خود مى‌گوید: در مکه‌، روح‌ مجسم‌ محمد پسر هارون‌الرشید خلیفه عباسى‌ را در هنگام‌ طواف‌ کعبه‌ دیده‌ و با وی‌ سخن‌ گفته‌ است‌. بعضى‌ از یاران‌ ابن‌ عربى‌ نیز در مکه‌ نزد وی‌ احیاءالعلوم‌ غزالى‌ را مى‌خوانده‌اند <ref>همان‌، 4/12</ref>. در همین‌ سال‌ ابن‌ عربى‌ را در بغداد مى‌یابیم‌ که‌ در آنجا برای‌ نخستین‌ بار رساله روح‌ القدس‌ را در حضور جمعى‌ از علما مى‌خواند <ref>حصریه‌، 9</ref>.  
در 591ق‌ ابن‌ عربى‌ در شهر فاس بوده‌ است‌ <ref> الفتوحات‌، 4/220، 541</ref>. در 592ق‌ به‌ اشبیلیه‌ بازگشته‌ و در آنجا به‌ سر برده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/32</ref>. در 593ق‌ در فاس با عبدالله‌ بن‌ استاذ موروری‌ دیدار کرده‌ است‌. ابن‌ عربى‌ از وی‌ با عنوان‌ «قطب‌ المتوکلین‌» یاد مى‌کند و او را یکى‌ از اولیاء «اهل‌ الله‌» مى‌داند <ref>همان‌، 4/76، 1/666</ref>. در 594ق‌ نیز ابن‌ عربى‌ در فاس بوده‌ و خداوند در آنجا «خاتم‌ محمدی‌» را به‌ وی‌ شناسانده‌ و علامت‌ او را به‌ ابن‌ عربى‌ نشان‌ داده‌ است‌، ولى‌ نام‌ او را نمى‌آورد <ref>همان‌، 3/514، 4/549</ref>. در 595 ق‌ ابن‌ عربى‌ در شهر المریه‌1 در اندلس‌ بوده‌ و در رمضان‌ آن‌ سال‌ کتاب‌ مواقع‌ النجوم‌ را در 11 روز نوشته‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ گفته خودش‌ آن‌ را در پى‌ یک‌ فرمان‌ الهى‌ نوشته‌ و آن‌ کتاب‌ «خواننده‌ را از استاد بى‌نیاز مى‌کند، بلکه‌ استاد نیازمند آن‌ است‌» <ref>همان‌، 1/334</ref>. وی‌ در همین‌ سال‌ در شهر غرناطه‌ بوده‌ و با شیخ‌ خود ابومحمد عبدالله‌ شکار دیدار داشته‌ است‌ <ref>همان‌، 1/187</ref>. نیز در همین‌ سال‌ ابن‌ عربى‌ را در زادگاهش‌ مرسیه‌ مى‌یابیم‌ <ref>همان‌، 1/708</ref>. وی‌ در 597ق‌ در مراکش‌ بوده‌ و در محرم‌ آن‌ سال‌ به‌ «مقام‌ القربة» رسیده‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 2/260-261</ref> و در همان‌ سال‌ به‌ او الهام‌ شده‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ سوی‌ «مشرق‌» روانه‌ شود <ref>همان‌، 2/436</ref>. در 598ق‌ ابن‌ عربى‌ در تونس‌ بوده‌ و در خانه عبدالعزیز مهدوی‌ به‌ سر مى‌برده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/98</ref>. در همین‌ سال‌ وی‌ با ابوعبدالله‌ ابن‌ جنید قَبَرفیقى‌ (از نواحى‌ رُنده‌ در جنوب‌ اندلس‌) که‌ از شیوخ‌ طائفه‌ و معتزلى‌ مذهب‌ بوده‌ است‌، دیدار کرده‌ و با وی‌ مباحثاتى‌ داشته‌ و سرانجام‌ او را از نظریه «خلق‌ افعال‌ از سوی‌ انسانها» منصرف‌ کرده‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 2/182، 3/45</ref>؛ وی‌ همچنین‌ در همان‌ سال‌ در بیت‌المقدس‌ بوده‌ و از آنجا پیاده‌ روانه مکه‌ گردیده‌ است‌ <ref>همو، روح‌ القدس‌، 92-93</ref> و پس‌ از رمضان‌ همان‌ سال‌ وارد مکه‌ شده‌ و به‌ خدمت‌ شیخ‌ مکین‌الدین‌ ابوشجاع‌ زاهر بن‌ رستم‌ بن‌ ابى‌ الرجاء اصفهانى‌ رسیده‌ و شیفته دختر وی‌ به‌ نام‌ «نظام‌» و ملقب‌ به‌ «عین‌ الشمس‌» شده‌ است‌ و بعدها دیوان‌ اشعار خود ترجمان‌ الاشواق‌ را به‌ نام‌ و برای‌ او سروده‌ است‌ <ref>نک: ترجمان‌ الاشواق‌، 7 به‌ بعد</ref>. ابن‌ عربى‌ تا 600ق‌ در مکه‌ به‌ سر برده‌ است‌. در 601ق‌، وی‌ را در موصل‌ مى‌یابیم‌ که‌ با مردی‌ به‌ نام‌ مهذب‌ ثابت‌ عنتر حلوی‌ که‌ مدعى‌ معارضه‌ با قرآن‌ بوده‌ برخورد داشته‌ است‌ <ref>همو، الفتوحات‌، 3/17</ref>. على‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ جامع‌، شیخ‌ ابن‌ عربى‌ در همان‌ شهر «خرقة خضر» را به‌ او پوشانده‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/187</ref>. ابن‌ عربى‌، چنانکه‌ خود مى‌گوید: در مکه‌، روح‌ مجسم‌ محمد پسر هارون‌الرشید خلیفه عباسى‌ را در هنگام‌ طواف‌ کعبه‌ دیده‌ و با وی‌ سخن‌ گفته‌ است‌. بعضى‌ از یاران‌ ابن‌ عربى‌ نیز در مکه‌ نزد وی‌ احیاءالعلوم‌ غزالى‌ را مى‌خوانده‌اند <ref>همان‌، 4/12</ref>. در همین‌ سال‌ ابن‌ عربى‌ را در بغداد مى‌یابیم‌ که‌ در آنجا برای‌ نخستین‌ بار رساله روح‌ القدس‌ را در حضور جمعى‌ از علما مى‌خواند <ref>حصریه‌، 9</ref>.  


یک‌ سال‌ پیش‌ از آن‌ (در 600ق‌)، ابن‌ عربى‌ در مکه‌ با مجدالدین‌ اسحاق‌، پدر صدرالدین‌ قونوی‌ (که‌ بعدها شاگرد برجسته ابن‌ عربى‌ شد) آشنا شده‌ بود. هنگامى‌ که‌ غیاث‌الدین‌ کیخسرو اول‌ (حک 601 - 608ق‌/ 1205-1211م‌) فرمانروای‌ قونیه‌ (قلمرو سلجوقیان‌ روم‌) شد، نامه‌ای‌ به‌ دوست‌ نزدیکش‌ مجدالدین‌ که‌ در شام‌ بود، نوشت‌ و از وی‌ دعوت‌ کرد که‌ به‌ قونیه‌ بازگردد <ref>ابن‌ بى‌ بى‌، 25</ref>. مجدالدین‌ در راه‌ بازگشت‌ به‌ قونیه‌، پس‌ از رسیدن‌ به‌ بغداد، ابن‌ عربى‌ را که‌ در آن‌ هنگام‌ در آن‌ شهر بود، هم‌ سفر خود ساخت‌ و هر دو در ذیقعدة 601 به‌ قونیه‌ رسیدند و کیخسرو مقدم‌ هر دو را بسیار گرامى‌ داشت‌ <ref>همو، 91، 93</ref>. به‌ گفته مقری‌، کیخسرو خانه‌ای‌ به‌ بهای‌ 100 هزار درهم‌ به‌ ابن‌ عربى‌ هدیه‌ کرده‌ بود. چند روزی‌ پس‌ از آن‌ گدایى‌ از ابن‌ عربى‌ چیزی‌ در راه‌ خدا خواست‌. وی‌ گفت‌: من‌ چیزی‌ جز این‌ خانه‌ ندارم‌، از آن‌ تو باشد. سپس‌ خانه‌ را به‌ آن‌ گدا بخشید <ref>2/164</ref>. ابن‌ عربى‌ در همین‌ سال‌ نیز در موصل‌ بوده‌ است‌ <ref>ابن‌ عربى‌، محاضرة الابرار، 2/419</ref>. پس‌ از آن‌ او را در 602ق‌ در بیت‌المقدس‌ <ref>حصریه‌، 15</ref>، در 603ق‌ در مصر <ref>ابن‌ عربى‌، الفتوحات‌، 1/410</ref> و سرانجام‌ در 604ق‌ در مکه‌ مى‌یابیم‌ <ref>همان‌، 2/376</ref>. وی‌ در 606ق‌ بار دیگر به‌ قونیه‌ رفته‌ و در آنجا رساله الانوار فیما یمنح‌ صاحب‌ الخلوة من‌ الاسرار را نوشته‌ بوده‌ است‌. در 608ق‌ ابن‌ عربى‌ بار دیگر در بغداد بوده‌ و در آنجا با صوفى‌ مشهور شهاب‌الدین‌ ابوحفص‌ عمر بن‌ عَمّویة سهروردی‌ (د 632ق‌/ 1234م‌) صاحب‌ کتاب‌ عوارف‌ المعارف‌ دیدار داشته‌ است‌ <ref>ابن‌ عماد، 5/193</ref>.  
یک‌ سال‌ پیش‌ از آن‌ (در 600ق‌)، ابن‌ عربى‌ در مکه‌ با مجدالدین‌ اسحاق‌، پدر صدرالدین‌ قونوی‌ (که‌ بعدها شاگرد برجسته ابن‌ عربى‌ شد) آشنا شده‌ بود. هنگامى‌ که‌ غیاث‌الدین‌ کیخسرو اول‌ (حک 601 - 608ق‌/ 1205-1211م‌) فرمانروای‌ قونیه‌ (قلمرو سلجوقیان‌ روم‌) شد، نامه‌ای‌ به‌ دوست‌ نزدیکش‌ مجدالدین‌ که‌ در شام‌ بود، نوشت‌ و از وی‌ دعوت‌ کرد که‌ به‌ قونیه‌ بازگردد <ref>ابن‌ بى‌ بى‌، 25</ref>. مجدالدین‌ در راه‌ بازگشت‌ به‌ قونیه‌، پس‌ از رسیدن‌ به‌ بغداد، ابن‌ عربى‌ را که‌ در آن‌ هنگام‌ در آن‌ شهر بود، هم‌ سفر خود ساخت‌ و هر دو در ذیقعدة 601 به‌ قونیه‌ رسیدند و کیخسرو مقدم‌ هر دو را بسیار گرامى‌ داشت‌ <ref>همو، 91، 93</ref>. به‌ گفته مقری‌، کیخسرو خانه‌ای‌ به‌ بهای‌ 100 هزار درهم‌ به‌ ابن‌ عربى‌ هدیه‌ کرده‌ بود. چند روزی‌ پس‌ از آن‌ گدایى‌ از ابن‌ عربى‌ چیزی‌ در راه‌ خدا خواست‌. وی‌ گفت‌: من‌ چیزی‌ جز این‌ خانه‌ ندارم‌، از آن‌ تو باشد. سپس‌ خانه‌ را به‌ آن‌ گدا بخشید <ref>2/164</ref>. ابن‌ عربى‌ در همین‌ سال‌ نیز در موصل‌ بوده‌ است‌ <ref>ابن‌ عربى‌، محاضرة الابرار، 2/419</ref>. پس‌ از آن‌ او را در 602ق‌ در بیت‌المقدس‌ <ref>حصریه‌، 15</ref>، در 603ق‌ در مصر <ref>ابن‌ عربى‌، الفتوحات‌، 1/410</ref> و سرانجام‌ در 604ق‌ در مکه‌ مى‌یابیم‌ <ref>همان‌، 2/376</ref>. وی‌ در 606ق‌ بار دیگر به‌ قونیه‌ رفته‌ و در آنجا رساله الانوار فیما یمنح‌ صاحب‌ الخلوة من‌ الاسرار را نوشته‌ بوده‌ است‌. در 608ق‌ ابن‌ عربى‌ بار دیگر در بغداد بوده‌ و در آنجا با صوفى‌ مشهور شهاب‌الدین‌ ابوحفص‌ عمر بن‌ عَمّویة سهروردی‌ (د 632ق‌/ 1234م‌) صاحب‌ کتاب‌ عوارف‌ المعارف‌ دیدار داشته‌ است‌ <ref>ابن‌ عماد، 5/193</ref>.  
خط ۶۵۴: خط ۶۵۴:
از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربى‌ «ختم‌ ولایت‌ خاصه‌» یا «ختم‌ خاص‌» را «ولایت‌ محمدی‌» مى‌نامد و این‌ باره‌ مى‌گوید: ختم‌ خاص‌، همان‌ ختم‌ محمدی‌ است‌ که‌ خدا ولایت‌ اولیای‌ محمدی‌، یعنى‌ وارثان‌ محمد(ص‌) را به‌ او ختم‌ کرده‌ است‌ و نشانة او در خودش‌ این‌ است‌ که‌ به‌ اندازة آنچه‌ هر ولى‌ّ محمدی‌ از محمد(ص‌) به‌ ارث‌ برده‌ است‌، بداند و جامع‌ همه علم‌ِ ولّى‌ِ محمدی‌ برای‌ خدا باشد و اگر این‌ را نداند، ختم‌ نیست‌ <ref>همان‌، 4/442</ref>.  
از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربى‌ «ختم‌ ولایت‌ خاصه‌» یا «ختم‌ خاص‌» را «ولایت‌ محمدی‌» مى‌نامد و این‌ باره‌ مى‌گوید: ختم‌ خاص‌، همان‌ ختم‌ محمدی‌ است‌ که‌ خدا ولایت‌ اولیای‌ محمدی‌، یعنى‌ وارثان‌ محمد(ص‌) را به‌ او ختم‌ کرده‌ است‌ و نشانة او در خودش‌ این‌ است‌ که‌ به‌ اندازة آنچه‌ هر ولى‌ّ محمدی‌ از محمد(ص‌) به‌ ارث‌ برده‌ است‌، بداند و جامع‌ همه علم‌ِ ولّى‌ِ محمدی‌ برای‌ خدا باشد و اگر این‌ را نداند، ختم‌ نیست‌ <ref>همان‌، 4/442</ref>.  


ابن‌ عربى‌، در جای‌ دیگری‌، خاتم‌ ولایت‌ محمدی‌ را معرفى‌ مى‌کند و مى‌گوید: خاتم‌ ولایت‌ محمدی‌، مردی‌ عرب‌، از کریم‌ترین‌ اصل‌ و مقام‌ است‌. او اکنون‌ در زمان‌ ما وجود دارد. من‌ در 595ق‌، او را شناختم‌ و نشانه‌ای‌ که‌ او در خود داشت‌ و خدا آن‌ را از چشمان‌ بندگانش‌ پنهان‌ کرده‌ بود، در شهر «فاس‌» بر من‌ آشکار شد. من‌ خاتَم‌ ولایت‌ را در او دیدم‌. او خاتم‌ِ نبوت‌ِ مطلقه‌ است‌ و بیشتر انسانها او را نمى‌شناسند. خدا وی‌ را مبتلا به‌ کسانى‌ کرده‌ بود که‌ آنچه‌ از حق‌ - در سرّ او - از آگاهى‌ و علم‌ به‌ حق‌، در او یافت‌ مى‌شود، انکار مى‌کردند. همچنانکه‌ خدا به‌ محمد(ص‌) نبوت‌ شرایع‌ را، ختم‌ کرده‌ است‌، به‌ همان‌ گونه‌، خدا با ختم‌ محمدی‌، ولایتى‌ را که‌ از میراث‌ محمدی‌ به‌ دست‌ مى‌آید، ختم‌ کرده‌ است‌، نه‌ ولایتى‌ که‌ از دیگر پیامبران‌ به‌ دست‌ مى‌آید، زیرا بعضى‌ از اولیاء، وارث‌ ابراهیم‌ و موسى‌ و عیسایند و ایشان‌، پس‌ از این‌ ختم‌ محمدی‌، یافت‌ مى‌شوند، اما - پس‌ از خاتم‌ِ ولایت‌ محمدی‌ - ولیى‌ بر قلب‌ محمد (ص‌)، یافت‌ نمى‌شود. این‌ است‌ معنای‌ خاتم‌ِ ولایت‌ محمدی‌ <ref>همان‌، 2/49</ref>.  
ابن‌ عربى‌، در جای‌ دیگری‌، خاتم‌ ولایت‌ محمدی‌ را معرفى‌ مى‌کند و مى‌گوید: خاتم‌ ولایت‌ محمدی‌، مردی‌ عرب‌، از کریم‌ترین‌ اصل‌ و مقام‌ است‌. او اکنون‌ در زمان‌ ما وجود دارد. من‌ در 595ق‌، او را شناختم‌ و نشانه‌ای‌ که‌ او در خود داشت‌ و خدا آن‌ را از چشمان‌ بندگانش‌ پنهان‌ کرده‌ بود، در شهر «فاس» بر من‌ آشکار شد. من‌ خاتَم‌ ولایت‌ را در او دیدم‌. او خاتم‌ِ نبوت‌ِ مطلقه‌ است‌ و بیشتر انسانها او را نمى‌شناسند. خدا وی‌ را مبتلا به‌ کسانى‌ کرده‌ بود که‌ آنچه‌ از حق‌ - در سرّ او - از آگاهى‌ و علم‌ به‌ حق‌، در او یافت‌ مى‌شود، انکار مى‌کردند. همچنانکه‌ خدا به‌ محمد(ص‌) نبوت‌ شرایع‌ را، ختم‌ کرده‌ است‌، به‌ همان‌ گونه‌، خدا با ختم‌ محمدی‌، ولایتى‌ را که‌ از میراث‌ محمدی‌ به‌ دست‌ مى‌آید، ختم‌ کرده‌ است‌، نه‌ ولایتى‌ که‌ از دیگر پیامبران‌ به‌ دست‌ مى‌آید، زیرا بعضى‌ از اولیاء، وارث‌ ابراهیم‌ و موسى‌ و عیسایند و ایشان‌، پس‌ از این‌ ختم‌ محمدی‌، یافت‌ مى‌شوند، اما - پس‌ از خاتم‌ِ ولایت‌ محمدی‌ - ولیى‌ بر قلب‌ محمد (ص‌)، یافت‌ نمى‌شود. این‌ است‌ معنای‌ خاتم‌ِ ولایت‌ محمدی‌ <ref>همان‌، 2/49</ref>.  


سرانجام‌ ابن‌ عربى‌ در وصف‌ ختم‌ ولایت‌ محمدی‌ مى‌گوید: او داناترین‌ و آگاه‌ترین‌ مردمان‌ به‌ خداست‌. چه‌ در زمان‌ او، چه‌ پس‌ از او، کسى‌ به‌ خدا و به‌ مواقع‌ حکم‌، از او آگاه‌تر نیست‌. او و قرآن‌ دو برادرند، همچنانکه‌ «مهدی‌» و «شمشیر» دو برادرند <ref>همان‌، 3/329، درباره نظریات‌ ابن‌ عربى‌ در پیوند با مهدی‌ آخرالزمان‌ (ع‌</ref> و ظهور او، نک: 3/327 به‌ بعد).  
سرانجام‌ ابن‌ عربى‌ در وصف‌ ختم‌ ولایت‌ محمدی‌ مى‌گوید: او داناترین‌ و آگاه‌ترین‌ مردمان‌ به‌ خداست‌. چه‌ در زمان‌ او، چه‌ پس‌ از او، کسى‌ به‌ خدا و به‌ مواقع‌ حکم‌، از او آگاه‌تر نیست‌. او و قرآن‌ دو برادرند، همچنانکه‌ «مهدی‌» و «شمشیر» دو برادرند <ref>همان‌، 3/329، درباره نظریات‌ ابن‌ عربى‌ در پیوند با مهدی‌ آخرالزمان‌ (ع‌</ref> و ظهور او، نک: 3/327 به‌ بعد).  
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش