۸٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اصول فقه''' یکی از شاخههای علوم اسلامی ، به دانش پیرامون قواعد و ابزار استنباط احکام فقهی اطلاق میشود. اُصولِ فِقْه نسبت به دانش | '''اصول فقه''' یکی از شاخههای [[علوم اسلامی]] ، به دانش پیرامون قواعد و ابزار استنباط احکام فقهی اطلاق میشود. اُصولِ فِقْه نسبت به دانش [[فقه]]، علمی ابزاری شمرده میشود. | ||
=تعریف= | =تعریف= | ||
اصول فقه، دانشی است که قواعد آن برای استنباط احکام شرعی به کار گرفته میشود. | اصول فقه، دانشی است که قواعد آن برای استنباط [[احکام شرعی]] به کار گرفته میشود. | ||
در تعریف اصول فقه، تعبیرهای گوناگونی از قدما و متاخران علمای شیعه و اهل سنت وارد شده که هر یک، مورد نقض و ابرام قرار گرفته است. | در تعریف اصول فقه، تعبیرهای گوناگونی از قدما و متاخران علمای [[شیعه]] و [[اهل سنت]] وارد شده که هر یک، مورد نقض و ابرام قرار گرفته است. | ||
مشهور اصولیون ، آن را چنین تعریف کردهاند: | مشهور اصولیون ، آن را چنین تعریف کردهاند: | ||
«العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیة الفرعیة» اصول فقه، علم به قواعدی است که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی ، آماده شده است». | «العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیة الفرعیة» اصول فقه، علم به قواعدی است که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی ، آماده شده است». | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
این تعریف، مورد نقض و ابرام قرار گرفته است؛ « صاحب کفایه » پس از ایراد اشکال به آن، میگوید: بهتر است اصول فقه را چنین تعریف کنیم: | این تعریف، مورد نقض و ابرام قرار گرفته است؛ « صاحب کفایه » پس از ایراد اشکال به آن، میگوید: بهتر است اصول فقه را چنین تعریف کنیم: | ||
«بانه صناعة یعرف بها القواعد التی یمکن ان تقع فی طریق استنباط الاحکام، او التی ینتهی الیها فی مقام العمل» «اصول فقه، صناعتی است که به وسیله آن، قواعدی شناخته میشود که یا صلاحیت دارد در راه استنباط احکام شرعی به کار گرفته شود یا مکلف در مقام عمل و امتثال برای رهایی از تردید، به آنها تمسک نموده و عمل خود را به آنها مستند مینماید». <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص۹. </ref> | «بانه صناعة یعرف بها القواعد التی یمکن ان تقع فی طریق استنباط الاحکام، او التی ینتهی الیها فی مقام العمل» «اصول فقه، صناعتی است که به وسیله آن، قواعدی شناخته میشود که یا صلاحیت دارد در راه استنباط احکام شرعی به کار گرفته شود یا مکلف در مقام عمل و امتثال برای رهایی از تردید، به آنها تمسک نموده و عمل خود را به آنها مستند مینماید». <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص۹. </ref> | ||
میرزای نایینی در « فوائد الاصول » در این باره میگوید: | [[میرزای نایینی]] در « فوائد الاصول » در این باره میگوید: | ||
«ینبغی تعریف علم الاصول بان یقال: ان علم الاصول عبارة عن العلم بالکبریات التی لو انضمت الیها صغریاتها یستنتج منها حکم فرعی کلی». <ref>نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۱، ص۱۹. </ref> | «ینبغی تعریف علم الاصول بان یقال: ان علم الاصول عبارة عن العلم بالکبریات التی لو انضمت الیها صغریاتها یستنتج منها حکم فرعی کلی». <ref>نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۱، ص۱۹. </ref> | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
برخی از اصولیون اهل سنت، اصول فقه را چنین تعریف نمودهاند: | برخی از اصولیون اهل سنت، اصول فقه را چنین تعریف نمودهاند: | ||
«انه ادراک القواعد التی یتوصل بها الی استنباط الفقه» «اصول فقه، علم به قواعدی است که برای استنباط احکام فقهی به آنها تمسک میشود». | «انه ادراک القواعد التی یتوصل بها الی استنباط الفقه» «اصول فقه، علم به قواعدی است که برای استنباط احکام فقهی به آنها تمسک میشود». | ||
از بررسی تمام این تعریفها، به دست میآید که قواعد اصول فقه، برای استنباط احکام شرعی به کار میرود؛ برای مثال، استنباط حکم وجوب نماز از آیه «اَقِیمُوا الصَّلاةَ» متوقف است بر این که اولا: | از بررسی تمام این تعریفها، به دست میآید که قواعد اصول فقه، برای استنباط احکام شرعی به کار میرود؛ برای مثال، استنباط حکم [[واجب|وجوب]] [[نماز[[ از آیه «اَقِیمُوا الصَّلاةَ» متوقف است بر این که اولا: | ||
صیغه امر «اَقِیمُوا» در وجوب، ظهور داشته باشد؛ ثانیاً: ظهور قرآن ، برای غیر معصوم نیز حجت باشد، و این دو مقدمه، دو قاعده کلی است که در اصول به اثبات میرسد.<ref>حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۴۷. </ref><ref>اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۱. </ref><ref>اصول الفقه، ابو زهره، محمد، ص۵.</ref><ref>صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۱، ص۳۱. </ref> | صیغه امر «اَقِیمُوا» در وجوب، ظهور داشته باشد؛ ثانیاً: ظهور قرآن ، برای غیر معصوم نیز حجت باشد، و این دو مقدمه، دو قاعده کلی است که در اصول به اثبات میرسد.<ref>حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۴۷. </ref><ref>اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۱. </ref><ref>اصول الفقه، ابو زهره، محمد، ص۵.</ref><ref>صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۱، ص۳۱. </ref> | ||
=تاریخچه بحث= | =تاریخچه بحث= | ||
برای دانشی چون اصول فقه که در طول تاریخِ شکلگیری و گسترش خود، ادوار مختلفی را طی کرده، و در هر دورهای مباحث جدیدی به دامنه مباحث آن افزوده شده است، ارائه تعریفی جامع و مانع، سهل نیست. نگرشی تاریخی بر تعریفات ارائه شده، این حقیقت را آشکار میسازد که تعریف اصول فقه نیز به سان تابعی از دامنه موضوعات آن، در کتب این علم دچار تحول بوده است. | برای دانشی چون اصول فقه که در طول [[تاریخِ]] شکلگیری و گسترش خود، ادوار مختلفی را طی کرده، و در هر دورهای مباحث جدیدی به دامنه مباحث آن افزوده شده است، ارائه تعریفی جامع و مانع، سهل نیست. نگرشی تاریخی بر تعریفات ارائه شده، این حقیقت را آشکار میسازد که تعریف اصول فقه نیز به سان تابعی از دامنه موضوعات آن، در کتب این علم دچار تحول بوده است. | ||
ترکیب اصول فقه در آغاز به معنایی معادل اصطلاح «ادله فقه» به کار میرفته، و معنای مصطلح خود را به عنوان علمی خاص، از همین مفهوم گرفته است. با مروری بر آثار نویسندگان سدههای ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م، میتوان دریافت که در این دوره، هنوز در کاربرد تعبیر اصولِ فقه به معنای علم مورد نظر، بارِ مفهومی قدیم، به فراموشی سپرده نشده، و پیوند میان این دو معنا کاملاً ملحوظ بوده است. <ref>خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ج۱، ص۲۱-۲۳. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، التذکرة، ج۱، ص۲۷- ۲۸. </ref><ref>غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۴- ۵.</ref> | ترکیب اصول فقه در آغاز به معنایی معادل اصطلاح «ادله فقه» به کار میرفته، و معنای مصطلح خود را به عنوان علمی خاص، از همین مفهوم گرفته است. با مروری بر آثار نویسندگان سدههای ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م، میتوان دریافت که در این دوره، هنوز در کاربرد تعبیر اصولِ فقه به معنای علم مورد نظر، بارِ مفهومی قدیم، به فراموشی سپرده نشده، و پیوند میان این دو معنا کاملاً ملحوظ بوده است. <ref>خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ج۱، ص۲۱-۲۳. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، التذکرة، ج۱، ص۲۷- ۲۸. </ref><ref>غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۴- ۵.</ref> | ||
شاید سادهترین راه برخورد با اصطلاح اصول فقه این باشد که با دیدگاهی دستوری، این ترکیب به عنوان ترکیبی اضافی نگریسته شود و از آنجا که «اصل» در لغت به معنی «ما یبتنی علیهالشیء» است، یعنی آنچه چیزی بر آن مبتنی است، اصول فقه عبارت از اموری دانسته شود که علم فقه بر آنها مبتنی است. این معنا، اگرچه در مقام توضیح، در دورههای گوناگون از تاریخ اصول فقه، بیانی دگرگونه یافته است، اما اجمالاً قدر مشترکی است که در تعاریف گوناگون اصول فقه، در قرون مختلف به چشم میآید. | شاید سادهترین راه برخورد با اصطلاح اصول فقه این باشد که با دیدگاهی دستوری، این ترکیب به عنوان ترکیبی اضافی نگریسته شود و از آنجا که «اصل» در لغت به معنی «ما یبتنی علیهالشیء» است، یعنی آنچه چیزی بر آن مبتنی است، اصول فقه عبارت از اموری دانسته شود که علم فقه بر آنها مبتنی است. این معنا، اگرچه در مقام توضیح، در دورههای گوناگون از تاریخ اصول فقه، بیانی دگرگونه یافته است، اما اجمالاً قدر مشترکی است که در تعاریف گوناگون اصول فقه، در قرون مختلف به چشم میآید. | ||
در جست و جو برای یافتنِ تعریفی در آثار متقدمان، نخست باید از تعاریف آغازینِ ارائه شده در آثار مؤلفان سده ۵ق/ ۱۱م سخن گفت که همزمان با تألیف نخستین آثار مفصل اصولی نزد مذاهب گوناگون فقهی بوده است. سید مرتضی اصول فقه را عبارت از «سخن در باره چگونگیِ دلالت ادله بر احکام، فی الجمله و نه به تفصیل» دانسته، <ref>شریف مرتضی، علی بن حسین، الذریعة الی اصول الشریعة، ج۱، ص۷. </ref><ref>حسینی، احمد، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۲۶۲. </ref> و تعاریفی نزدیک به آن در آثار دیگران نیز مطرح شده است. <ref>غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۵.</ref> | در جست و جو برای یافتنِ تعریفی در آثار متقدمان، نخست باید از تعاریف آغازینِ ارائه شده در آثار مؤلفان سده ۵ق/ ۱۱م سخن گفت که همزمان با تألیف نخستین آثار مفصل اصولی نزد [[مذاهب]] گوناگون فقهی بوده است. [[سید مرتضی]] اصول فقه را عبارت از «سخن در باره چگونگیِ دلالت ادله بر احکام، فی الجمله و نه به تفصیل» دانسته، <ref>شریف مرتضی، علی بن حسین، الذریعة الی اصول الشریعة، ج۱، ص۷. </ref><ref>حسینی، احمد، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۲۶۲. </ref> و تعاریفی نزدیک به آن در آثار دیگران نیز مطرح شده است. <ref>غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۵.</ref> | ||
=تعریف= | =تعریف= | ||
به عنوان پلی میان تعریفات کهن و تعریفات متأخر، باید به تعریفی کوتاه، اما متفاوت از محقق حلی (د ۶۷۶ق/ ۱۲۷۷م) اشاره کرد که اصول فقه را عبارت از «طرق فقه، به اجمال» دانسته است. <ref>حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ج۱، ص۴۷. </ref> این تعریف را از آن جهت پلی میان دو دوره میتوان انگاشت که متأخران امامیه بر خلاف پیشینیان، دانش اصول فقه را نه شناخت ادله، بلکه شناخت قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی میدانستهاند. | به عنوان پلی میان تعریفات کهن و تعریفات متأخر، باید به تعریفی کوتاه، اما متفاوت از [[محقق حلی]] (د ۶۷۶ق/ ۱۲۷۷م) اشاره کرد که اصول فقه را عبارت از «طرق فقه، به اجمال» دانسته است. <ref>حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ج۱، ص۴۷. </ref> این تعریف را از آن جهت پلی میان دو دوره میتوان انگاشت که متأخران امامیه بر خلاف پیشینیان، دانش اصول فقه را نه شناخت ادله، بلکه شناخت قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی میدانستهاند. | ||
به تصریح پارهای از متون اساسی در اصول فقه امامی که به قرون متأخر مربوط میشوند، قول مشهور در تعریف علم اصول «علم به قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی فرعی» است. <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۵. </ref><ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۹. </ref> از جدیدترین تعریفهای ارائه شده، تعریف آخوند خراسانی است مبنی بر اینکه «علم اصول صناعتی است که با آن قواعدی شناخته میشوند که میتوانند در طریق استنباط احکام به کار آیند، یا در مقام عمل محل رجوع باشند. <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۹. </ref> به هر حال، باید توجه داشت که تاریخ تحول تعریف این علم، با تاریخ گسترش دامنه آن تناسبی مستقیم دارد و هر زمان که اصول فقه در روند تاریخی خود به مرحله جدیدی پای نهاده، نیاز به تجدید نظری در تعریف آن احساس شده است. | به تصریح پارهای از متون اساسی در اصول [[فقه امامی]] که به قرون متأخر مربوط میشوند، قول مشهور در تعریف علم اصول «علم به قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی فرعی» است. <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۵. </ref><ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۹. </ref> از جدیدترین تعریفهای ارائه شده، تعریف [[آخوند خراسانی]] است مبنی بر اینکه «علم اصول صناعتی است که با آن قواعدی شناخته میشوند که میتوانند در طریق استنباط احکام به کار آیند، یا در مقام عمل محل رجوع باشند. <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۹. </ref> به هر حال، باید توجه داشت که تاریخ تحول تعریف این علم، با تاریخ گسترش دامنه آن تناسبی مستقیم دارد و هر زمان که اصول فقه در روند تاریخی خود به مرحله جدیدی پای نهاده، نیاز به تجدید نظری در تعریف آن احساس شده است. | ||
=پیشینه اصول در سده نخست هجری= | =پیشینه اصول در سده نخست هجری= |