۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'شیعه' به 'شیعه') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
''' | '''اُصولِ فِقْه''' یکی از شاخههای [[علوم اسلامی]] و دانش قواعد و ابزار استنباط احکام فقهی است. '''اصول فقه''' نسبت به دانش [[فقه]] علمی ابزاری شمرده میشود. | ||
در تعریف اصول فقه تعبیرهای گوناگونی از قدما و متاخران علمای [[شیعه]] و [[اهل سنت]] وارد شده که هر یک مورد نقض و ابرام قرار گرفته است. | |||
در تعریف اصول | |||
=تعریف مشهور= | =تعریف مشهور= | ||
مشهور اصولیون | مشهور اصولیون آن را چنین تعریف کردهاند: | ||
«العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیة الفرعیة» اصول فقه، علم به قواعدی است که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی ، آماده شده است». | «العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیة الفرعیة» اصول فقه، علم به قواعدی است که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی ، آماده شده است». | ||
=اشکال وارده بر تعریف مشهور= | =اشکال وارده بر تعریف مشهور= | ||
این | این تعریف مورد نقض و ابرام قرار گرفته است؛ « صاحب کفایه » پس از ایراد اشکال به آن میگوید: بهتر است اصول فقه را چنین تعریف کنیم: | ||
«بانه صناعة یعرف بها القواعد التی یمکن ان تقع فی طریق استنباط الاحکام، او التی ینتهی الیها فی مقام العمل» «اصول فقه، صناعتی است که به وسیله آن، قواعدی شناخته میشود که یا صلاحیت دارد در راه استنباط احکام شرعی به کار گرفته شود یا مکلف در مقام عمل و امتثال برای رهایی از تردید، به آنها تمسک نموده و عمل خود را به آنها مستند مینماید». <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص۹. </ref> | «بانه صناعة یعرف بها القواعد التی یمکن ان تقع فی طریق استنباط الاحکام، او التی ینتهی الیها فی مقام العمل» «اصول فقه، صناعتی است که به وسیله آن، قواعدی شناخته میشود که یا صلاحیت دارد در راه استنباط احکام شرعی به کار گرفته شود یا مکلف در مقام عمل و امتثال برای رهایی از تردید، به آنها تمسک نموده و عمل خود را به آنها مستند مینماید». <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص۹. </ref> | ||
خط ۲۹: | خط ۲۷: | ||
=تاریخچه تعریف اصول فقه= | =تاریخچه تعریف اصول فقه= | ||
برای دانشی چون اصول فقه که در طول | برای دانشی چون اصول فقه که در طول تاریخِ شکلگیری و گسترش خود، ادوار مختلفی را طی کرده، و در هر دورهای مباحث جدیدی به دامنه مباحث آن افزوده شده است، ارائه تعریفی جامع و مانع، سهل نیست. نگرشی تاریخی بر تعریفات ارائه شده، این حقیقت را آشکار میسازد که تعریف اصول فقه نیز به سان تابعی از دامنه موضوعات آن، در کتب این علم دچار تحول بوده است. | ||
ترکیب اصول فقه در آغاز به معنایی معادل اصطلاح «ادله فقه» به کار میرفته، و معنای مصطلح خود را به عنوان علمی خاص، از همین مفهوم گرفته است. با مروری بر آثار نویسندگان سدههای ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م، میتوان دریافت که در این دوره، هنوز در کاربرد تعبیر اصولِ فقه به معنای علم مورد نظر، بارِ مفهومی قدیم، به فراموشی سپرده نشده، و پیوند میان این دو معنا کاملاً ملحوظ بوده است. <ref>خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ج۱، ص۲۱-۲۳. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، التذکرة، ج۱، ص۲۷- ۲۸. </ref><ref>غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۴- ۵.</ref> | ترکیب اصول فقه در آغاز به معنایی معادل اصطلاح «ادله فقه» به کار میرفته، و معنای مصطلح خود را به عنوان علمی خاص، از همین مفهوم گرفته است. با مروری بر آثار نویسندگان سدههای ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م، میتوان دریافت که در این دوره، هنوز در کاربرد تعبیر اصولِ فقه به معنای علم مورد نظر، بارِ مفهومی قدیم، به فراموشی سپرده نشده، و پیوند میان این دو معنا کاملاً ملحوظ بوده است. <ref>خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ج۱، ص۲۱-۲۳. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، التذکرة، ج۱، ص۲۷- ۲۸. </ref><ref>غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۴- ۵.</ref> | ||
خط ۳۹: | خط ۳۷: | ||
=تعریف= | =تعریف= | ||
به عنوان پلی میان تعریفات کهن و تعریفات متأخر، باید به تعریفی کوتاه، اما متفاوت از [[محقق حلی]] (د ۶۷۶ق/ ۱۲۷۷م) اشاره کرد که اصول فقه را عبارت از «طرق فقه، به اجمال» دانسته است. <ref>حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ج۱، ص۴۷. </ref> این تعریف را از آن جهت پلی میان دو دوره میتوان انگاشت که متأخران امامیه بر خلاف پیشینیان، دانش اصول فقه را نه شناخت ادله، بلکه شناخت قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی میدانستهاند. | به عنوان پلی میان تعریفات کهن و تعریفات متأخر، باید به تعریفی کوتاه، اما متفاوت از [[محقق حلی]] (د ۶۷۶ق/ ۱۲۷۷م) اشاره کرد که اصول فقه را عبارت از «طرق فقه، به اجمال» دانسته است. <ref>حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ج۱، ص۴۷. </ref> این تعریف را از آن جهت پلی میان دو دوره میتوان انگاشت که متأخران امامیه بر خلاف پیشینیان، دانش اصول فقه را نه شناخت ادله، بلکه شناخت قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی میدانستهاند. | ||
به تصریح پارهای از متون اساسی در اصول | به تصریح پارهای از متون اساسی در اصول فقه امامی که به قرون متأخر مربوط میشوند، قول مشهور در تعریف علم اصول «علم به قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی فرعی» است. <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۵. </ref><ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۹. </ref> از جدیدترین تعریفهای ارائه شده، تعریف [[آخوند خراسانی]] است مبنی بر اینکه «علم اصول صناعتی است که با آن قواعدی شناخته میشوند که میتوانند در طریق استنباط احکام به کار آیند، یا در مقام عمل محل رجوع باشند. <ref>آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۹. </ref> به هر حال، باید توجه داشت که تاریخ تحول تعریف این علم، با تاریخ گسترش دامنه آن تناسبی مستقیم دارد و هر زمان که اصول فقه در روند تاریخی خود به مرحله جدیدی پای نهاده، نیاز به تجدید نظری در تعریف آن احساس شده است. | ||
=پیشینه اصول در سده نخست هجری= | =پیشینه اصول در سده نخست هجری= | ||
خط ۵۵: | خط ۵۳: | ||
پیش از آغاز بحث از مراحل شکلگیریِ دانش اصول فقه، باید یادآور شد که مذاهب گوناگون اسلامی در این روند نقشی بسیار مؤثر ایفا نمودهاند و به سختی میتوان این مراحل را که متعلق به تاریخ مشترکِ علمی واحد است، بر حسب تقسیم به مذاهب مورد بررسی قرار داد. با این حال، از یک سو ضرورت نوعی ترتیب و طبقهبندی در طرح بحث، و از دیگر سو امکان ارائه تفکیکی نسبی، میان مکاتب اصولی شیعه و اهل سنت، میتواند تبریری برای ارائه چنین تقسیمی در مقاله حاضر باشد که البته نباید به سان تفکیکی مطلق نگریسته شود. در این طبقهبندی، اصطلاح اهل سنت به معنای اعم و متأخر خود به کار برده شده است که تمامی مکاتب اسلامی، بجز مکاتب شیعه و محکمه را شامل میگردد. در این مقاله تنها جریانهای مهم در تاریخ اصول فقه با نگرشی عمومی بررسی شده است و بحث در باره تحول تاریخی هر یک از بخشهای علم اصول، چون یکایک ادله و نیز مباحث الفاظ در موضع خود خواهد آمد. | پیش از آغاز بحث از مراحل شکلگیریِ دانش اصول فقه، باید یادآور شد که مذاهب گوناگون اسلامی در این روند نقشی بسیار مؤثر ایفا نمودهاند و به سختی میتوان این مراحل را که متعلق به تاریخ مشترکِ علمی واحد است، بر حسب تقسیم به مذاهب مورد بررسی قرار داد. با این حال، از یک سو ضرورت نوعی ترتیب و طبقهبندی در طرح بحث، و از دیگر سو امکان ارائه تفکیکی نسبی، میان مکاتب اصولی شیعه و اهل سنت، میتواند تبریری برای ارائه چنین تقسیمی در مقاله حاضر باشد که البته نباید به سان تفکیکی مطلق نگریسته شود. در این طبقهبندی، اصطلاح اهل سنت به معنای اعم و متأخر خود به کار برده شده است که تمامی مکاتب اسلامی، بجز مکاتب شیعه و محکمه را شامل میگردد. در این مقاله تنها جریانهای مهم در تاریخ اصول فقه با نگرشی عمومی بررسی شده است و بحث در باره تحول تاریخی هر یک از بخشهای علم اصول، چون یکایک ادله و نیز مباحث الفاظ در موضع خود خواهد آمد. | ||
<br /> | |||
=محکمه و اصول فقه= | =محکمه و اصول فقه= | ||
== نظریههای آغازین اصولی در سده نخست هجری== | ==نظریههای آغازین اصولی در سده نخست هجری== | ||
با وجود اختلافی گسترده میان گروههای مختلف محکمه در دیدگاههای دینی، از جمله در اصول و روشهای فقهی، باید گفت که تا سال ۶۴ق/ ۶۸۴م مرز دقیقی میان این گرایشها نمیتوان ترسیم کرد. درباره تعالیم فقهی - اصولیِ محکمان نخسیتن، گفتنی است که در میان آنان نه تنها فقیهانی وجود داشتهاند، بلکه محکمه از همان زمان به ارائه برخی نظریههای عمومی در فقه دست یازیدند که از سویی سهم آنان را در نخستین مراحل شکلگیری نظریههای اصولی نشان میدهد و از دیگر سو، تشخص مکتب محکمه به عنوان یک مکتب مستقل در آن دوره را باز مینماید. به عنوان نمونه، از پارهای روایات مشهور برمیآید که محکمه نخستین در پی بدبینی شدید نسبت به احادیث رایج در عصر متأخران صحابه، و با تکیه بر ظواهر و عمومات قرآنی، احکامی را صادر کردهاند که با نقد برخی صحابه مواجه شده است. <ref>محمد بخاری، صحیح، ج۱، ص۶۷، با حاشیه سندی، قاهره، ۱۲۵۷ق.</ref><ref>احمد پاکتچی، «تحلیلی درباره دادههای آثار شیخ مفید درباره خوارج»، ج۱، ص۱۳۶، مجموعه مقالات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق، شم ۶۷.</ref> در واقع گفتار شیخ مفید در الجمل <ref>محمد مفید، الجمل، ج۱، ص۸۵، قم، ۱۴۱۳ق. </ref> در باره گریز «خوارج» از آثار و اخبار، تکیه آنان بر ظاهر قرآن و انکار «ما خرج عنه القرآن» ناظر به همین گرایشهای افراطی میان محکمه بوده است. <ref>ابن ملاحمی، محمود، المعتمد، ج۱، ص۴۸۵.</ref> | با وجود اختلافی گسترده میان گروههای مختلف محکمه در دیدگاههای دینی، از جمله در اصول و روشهای فقهی، باید گفت که تا سال ۶۴ق/ ۶۸۴م مرز دقیقی میان این گرایشها نمیتوان ترسیم کرد. درباره تعالیم فقهی - اصولیِ محکمان نخسیتن، گفتنی است که در میان آنان نه تنها فقیهانی وجود داشتهاند، بلکه محکمه از همان زمان به ارائه برخی نظریههای عمومی در فقه دست یازیدند که از سویی سهم آنان را در نخستین مراحل شکلگیری نظریههای اصولی نشان میدهد و از دیگر سو، تشخص مکتب محکمه به عنوان یک مکتب مستقل در آن دوره را باز مینماید. به عنوان نمونه، از پارهای روایات مشهور برمیآید که محکمه نخستین در پی بدبینی شدید نسبت به احادیث رایج در عصر متأخران صحابه، و با تکیه بر ظواهر و عمومات قرآنی، احکامی را صادر کردهاند که با نقد برخی صحابه مواجه شده است. <ref>محمد بخاری، صحیح، ج۱، ص۶۷، با حاشیه سندی، قاهره، ۱۲۵۷ق.</ref><ref>احمد پاکتچی، «تحلیلی درباره دادههای آثار شیخ مفید درباره خوارج»، ج۱، ص۱۳۶، مجموعه مقالات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق، شم ۶۷.</ref> در واقع گفتار شیخ مفید در الجمل <ref>محمد مفید، الجمل، ج۱، ص۸۵، قم، ۱۴۱۳ق. </ref> در باره گریز «خوارج» از آثار و اخبار، تکیه آنان بر ظاهر قرآن و انکار «ما خرج عنه القرآن» ناظر به همین گرایشهای افراطی میان محکمه بوده است. <ref>ابن ملاحمی، محمود، المعتمد، ج۱، ص۴۸۵.</ref> | ||
با افتراق محکمه در دهه ۸ سده نخست هجری و پیدایی فرقههایی با طیفهای متفاوت، ازارقه در نگرشهای فقهی - اصولی، نماینده تندروترین جناح محکمه بودهاند و در نقلیات پراکنده از آنان در منابع فرقهشناختی، سعی در آشکار ساختن آراء افراطی آنان دیده میشود، هرچند لوینشتاین در مطالعه خویش، به احتمالی، ظاهرگرایی و سنتگریزی منتسب به محکمه و به ویژه ازارقه را نمایشی اغراقآمیز از سویمخالفان برای بیاعتبار ساختنآنان دانسته است. <ref>ابن ملاحمی، محمود، المعتمد، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۰.</ref> بر اساس نقل اشعری، ازارقه جواز اجتهاد الرأی در فقه را انکار کردهاند، در حالی که گروه مقابل ایشان، نجدات، همچون اعتدالشان در دیگر زمینهها، در اصول فقهی خود مشروعیت کاربرد رأی را پذیرا بودهاند. <ref>ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش ریتر، ویسبادن، ۱۹۸۰م.</ref><ref>محمد غزالی، المنخول، ج۱، ص۳۲۵، به کوشش محمد حسن هیتو، دمشق، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.</ref> | با افتراق محکمه در دهه ۸ سده نخست هجری و پیدایی فرقههایی با طیفهای متفاوت، ازارقه در نگرشهای فقهی - اصولی، نماینده تندروترین جناح محکمه بودهاند و در نقلیات پراکنده از آنان در منابع فرقهشناختی، سعی در آشکار ساختن آراء افراطی آنان دیده میشود، هرچند لوینشتاین در مطالعه خویش، به احتمالی، ظاهرگرایی و سنتگریزی منتسب به محکمه و به ویژه ازارقه را نمایشی اغراقآمیز از سویمخالفان برای بیاعتبار ساختنآنان دانسته است. <ref>ابن ملاحمی، محمود، المعتمد، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۰.</ref> بر اساس نقل اشعری، ازارقه جواز اجتهاد الرأی در فقه را انکار کردهاند، در حالی که گروه مقابل ایشان، نجدات، همچون اعتدالشان در دیگر زمینهها، در اصول فقهی خود مشروعیت کاربرد رأی را پذیرا بودهاند. <ref>ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش ریتر، ویسبادن، ۱۹۸۰م.</ref><ref>محمد غزالی، المنخول، ج۱، ص۳۲۵، به کوشش محمد حسن هیتو، دمشق، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.</ref> | ||
== صفریه و اصول فقه== | ==صفریه و اصول فقه== | ||
سخن گفتن در باره گرایشهای اصولی صفریه در سده ۲ق/ ۸م، با توجه به کاستی منابع، هنوز دشوار مینماید، <ref>احمد پاکتچی، «تحلیلی درباره دادههای آثار شیخ مفید درباره خوارج»، ج۱، ص۱۳۸، مجموعه مقالات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق، شم ۶۷.</ref> اما در باره اندیشه اصولی پیروان این مذهب در سدههای ۳ و ۴ق، به ویژه در مشرق اسلامی، آسانتر میتوان گفتوگو کرد. پیش از آغاز این گفتار، لازم است یادآوری شود که صفریه، در شمار گروههایی از محکمهاند که به رغم اهمیت تاریخی، حیات فرهنگی آنان کمتر مورد توجه قرار گرفته، و در گزارشهای برجای مانده در این باره، ابهاماتی وجود دارد که تنها بر پایه دستگاهی تحلیلی میتوان از آنها استفاده کرد. مبنای بحث در این گفتار، بر پایه دستگاهی نهاده شده است که مؤلف این مقاله بر پایه تحلیل دادههای آثار شیخ مفید و مقایسه آن با منابع دیگر پیشنهاد کرده، و خوارج اعتزالگرای مورد نظر شیخ مفید و مؤلفان عراقی همعصر او را صفریان بلاد جزیره و غرب دریای خزر، و نمایندگان آنان در عراق دانسته است. <ref>احمد پاکتچی، «تحلیلی درباره دادههای آثار شیخ مفید درباره خوارج»، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref> | سخن گفتن در باره گرایشهای اصولی صفریه در سده ۲ق/ ۸م، با توجه به کاستی منابع، هنوز دشوار مینماید، <ref>احمد پاکتچی، «تحلیلی درباره دادههای آثار شیخ مفید درباره خوارج»، ج۱، ص۱۳۸، مجموعه مقالات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق، شم ۶۷.</ref> اما در باره اندیشه اصولی پیروان این مذهب در سدههای ۳ و ۴ق، به ویژه در مشرق اسلامی، آسانتر میتوان گفتوگو کرد. پیش از آغاز این گفتار، لازم است یادآوری شود که صفریه، در شمار گروههایی از محکمهاند که به رغم اهمیت تاریخی، حیات فرهنگی آنان کمتر مورد توجه قرار گرفته، و در گزارشهای برجای مانده در این باره، ابهاماتی وجود دارد که تنها بر پایه دستگاهی تحلیلی میتوان از آنها استفاده کرد. مبنای بحث در این گفتار، بر پایه دستگاهی نهاده شده است که مؤلف این مقاله بر پایه تحلیل دادههای آثار شیخ مفید و مقایسه آن با منابع دیگر پیشنهاد کرده، و خوارج اعتزالگرای مورد نظر شیخ مفید و مؤلفان عراقی همعصر او را صفریان بلاد جزیره و غرب دریای خزر، و نمایندگان آنان در عراق دانسته است. <ref>احمد پاکتچی، «تحلیلی درباره دادههای آثار شیخ مفید درباره خوارج»، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref> | ||
خط ۷۲: | خط ۶۸: | ||
از اصولنویسان شناخته شده صفری (بنا به تحلیل) در نیمه نخست سده ۴ق/ ۱۰م نیز باید از ابوبکر بردعی، عالم برخاسته از اران و ساکن بغداد یاد کرد که مواضعی نزدیک به معتزله داشته، و دیدگاههای اصولی مذهب خود را در اثری با عنوان الجامع فی اصول الفقه، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۵.</ref> تدوین کرده بوده است. | از اصولنویسان شناخته شده صفری (بنا به تحلیل) در نیمه نخست سده ۴ق/ ۱۰م نیز باید از ابوبکر بردعی، عالم برخاسته از اران و ساکن بغداد یاد کرد که مواضعی نزدیک به معتزله داشته، و دیدگاههای اصولی مذهب خود را در اثری با عنوان الجامع فی اصول الفقه، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۵.</ref> تدوین کرده بوده است. | ||
== اصول فقه نزد اباضیه== | ==اصول فقه نزد اباضیه== | ||
نقطه آغاز مذهب فقهی اباضی را باید تعالیم جابر بن زید (د ۱۰۳ق/ ۷۲۱م) تلقی کرد که از تابعان بصره و از شاگردان ابنعباس به شمار میآید و به سبب نقش تعیین کنندهاش در شکلگیری فقه اباضیه، «اصل المذهب» نام گرفته است. <ref>درجینی، احمد، طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۲۰۵.</ref> جابر آنگونه که در منابع رجالی از او یاد شده، فقیهی با گرایش درایی است که از افتا گریزی ندارد و از جهات گوناگون در کنار صاحب رأیی چون حسن بصری قرار میگیرد <ref>بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبیر، ج۷، ص۱۳۰- ۱۳۱.</ref> و با وجود نقلی از او از زبان ابنعمر که در فتوا نباید از قرآن و سنت تجاوز کرد، <ref>دارمی، عبدالله، سنن، ج۱، ص۵۹.</ref> در نگرش اصولی خود، با فقدان کتاب و سنت، به سبک مکیان و شاگردان حلقه ابنعباس، از رأی و قیاس پرهیز نداشته است. <ref>یحیی بکوش، فقه جابر بن زید، ج۱، ص۶۹.</ref> | نقطه آغاز مذهب فقهی اباضی را باید تعالیم جابر بن زید (د ۱۰۳ق/ ۷۲۱م) تلقی کرد که از تابعان بصره و از شاگردان ابنعباس به شمار میآید و به سبب نقش تعیین کنندهاش در شکلگیری فقه اباضیه، «اصل المذهب» نام گرفته است. <ref>درجینی، احمد، طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۲۰۵.</ref> جابر آنگونه که در منابع رجالی از او یاد شده، فقیهی با گرایش درایی است که از افتا گریزی ندارد و از جهات گوناگون در کنار صاحب رأیی چون حسن بصری قرار میگیرد <ref>بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبیر، ج۷، ص۱۳۰- ۱۳۱.</ref> و با وجود نقلی از او از زبان ابنعمر که در فتوا نباید از قرآن و سنت تجاوز کرد، <ref>دارمی، عبدالله، سنن، ج۱، ص۵۹.</ref> در نگرش اصولی خود، با فقدان کتاب و سنت، به سبک مکیان و شاگردان حلقه ابنعباس، از رأی و قیاس پرهیز نداشته است. <ref>یحیی بکوش، فقه جابر بن زید، ج۱، ص۶۹.</ref> | ||
خط ۹۰: | خط ۸۶: | ||
[http://lib.eshia.ir/71601/1/215 فرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۲۱۵، برگرفته از مقاله «اصول فقه (حوزه اصلی)».] | [http://lib.eshia.ir/71601/1/215 فرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۲۱۵، برگرفته از مقاله «اصول فقه (حوزه اصلی)».] | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
خط ۹۶: | خط ۹۱: | ||
[[رده: اصول فقه]] | [[رده: اصول فقه]] | ||
[[رده: علوم اسلامی]] | [[رده: علوم اسلامی]] | ||
<references /> |