۲۱٬۸۸۹
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{Mbox | type = notice | class = ambox-In_use | image = 48px|alt=|link= | css = margin: 1px | text = این {{#i...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
!نام | !نام | ||
| | |کمیت بن زید اسدی | ||
|- | |- | ||
|نام کامل | |نام کامل | ||
| | |ابومُستَهَل کُمَیْت بن زید اَسَدی | ||
|- | |- | ||
|دودمان | |دودمان | ||
|امویان | |امویان | ||
|- | |- | ||
|پدر | |پدر | ||
| | | | ||
|- | |- | ||
|مادر | |مادر | ||
| | | | ||
|- | |- | ||
|دین و مذهب | |دین و مذهب | ||
خط ۵۵: | خط ۵۲: | ||
|- | |- | ||
|فرزندان | |فرزندان | ||
| | | | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
خط ۷۲: | خط ۶۹: | ||
بر اساس آنچه علامه امینی گزارش کرده، فراهمآورنده شعر کمیت، اصمعی و آراینده و افزایندۀ آن ابن سکیت است.[۷] ابن سکیت، راوی شعر کمیت از قول استادش نصران است. نصران گفته است که: من شعر کمیت را بر ابی حفص عمر بن ابیبکر خواندهام.[۸] | بر اساس آنچه علامه امینی گزارش کرده، فراهمآورنده شعر کمیت، اصمعی و آراینده و افزایندۀ آن ابن سکیت است.[۷] ابن سکیت، راوی شعر کمیت از قول استادش نصران است. نصران گفته است که: من شعر کمیت را بر ابی حفص عمر بن ابیبکر خواندهام.[۸] | ||
هجویات و مناظرههای شاعر | هجویات و مناظرههای شاعر | ||
کمیت نسبت به عدنانیه تعصب داشت و در تمام دوران زندگی اش با شاعران یمن | کمیت نسبت به عدنانیه تعصب داشت و در تمام دوران زندگی اش با شاعران یمن هجوسرایی و پاسخگویی رواج داشت. دعبل بن علی خزاعی و ابن عیینه، قصیدۀ مذهّبۀ او را پس از مرگش پاسخ گفتند. البته ابوزلفاء بصری آزادشدۀ بنیهاشم نیز جواب آن دو را داده است. | ||
همچنین میان کمیت و حکیم اعور کلبی مفاخره و مناظرۀ فراوانی رخ داده است.[۹] | همچنین میان کمیت و حکیم اعور کلبی مفاخره و مناظرۀ فراوانی رخ داده است.[۹] | ||
شعر کمیت در بیان دیگران | شعر کمیت در بیان دیگران | ||
خط ۸۶: | خط ۸۳: | ||
«صاعد» غلام کمیت گفته است: با کمیت به خدمت ابی جعفر محمّد بن علی (ع) رسیدم و وی این قصیده را برای حضرت خواند و حضرت گفت: اللهم اغفر للکمیت. اللهم اغفر للکمیت.[۱۶] | «صاعد» غلام کمیت گفته است: با کمیت به خدمت ابی جعفر محمّد بن علی (ع) رسیدم و وی این قصیده را برای حضرت خواند و حضرت گفت: اللهم اغفر للکمیت. اللهم اغفر للکمیت.[۱۶] | ||
«مسعودی» در مروج الذهب» گفته است: «کمیت» در مدینه به خدمت ابی جعفر رسید و به شعر خوانی پرداخت و چون به این بیت از قصیدۀ میمیۀ خود رسید که: | «مسعودی» در مروج الذهب» گفته است: «کمیت» در مدینه به خدمت ابی جعفر رسید و به شعر خوانی پرداخت و چون به این بیت از قصیدۀ میمیۀ خود رسید که: | ||
کشتۀ | کشتۀ نینوایی که گرفتار پیمان شکنی و خیانت مردم فرو مایه و پست نهاد شد. | ||
«ابو جعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو میدادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع میکنی هماره به روح القدس مؤید باشی». | «ابو جعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو میدادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع میکنی هماره به روح القدس مؤید باشی». | ||
کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «عبدالله بن حسن بن علی» آمد و به انشاد پرداخت، عبد اللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سرودهام در اندیشۀ دنیا بودهام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفتهام و من به پاداش شعری که برای خدا گفتهام مزد و | کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «عبدالله بن حسن بن علی» آمد و به انشاد پرداخت، عبد اللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سرودهام در اندیشۀ دنیا بودهام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفتهام و من به پاداش شعری که برای خدا گفتهام مزد و بهایی نمیگیرم، از گرفتن آن امتناع کرد. عبدالله با پافشاری آن را به کمیت داد و پس از چند روز کمیت از او درخواست کرد که روستا را پس بگیرد. عبد اللّه پذیرفت. در این هنگام عبدالله بن معاویة بن عبداللّه بن جعفر بن ابی طالب برخاست و کیسهای چرمی برداشت و آن را به چهار تن از غلامان خود داد و به خانههای بنی هاشم آمد و آنها به پاس حمایت کمیت از بنی هاشم، پول و حتی برخی زنان، جواهرات زینتی خود را در آن ریختند و ارزش آن به ۱۰۰ هزار درهم و دینار رسید. عبدالله، کیسهها را جلو کمیت گذاشت ولی او گفت: پدر و مادرم بقربانت، چه مال فراوانی و چه کار شایانی! امّا من در ستایش شما جز به خدا و پیغمبر نظری نداشتهام و از شما مزد و پاداش دنیوی نمیگیرم. اینها را به صاحبانش برگردانید.[۱۷] | ||
«محمّد بن کناسه» میگوید: وقتی شعر؛ | «محمّد بن کناسه» میگوید: وقتی شعر؛ | ||
به دوستی آنان (خاندان پیغمبر ع) با بیگانگان، خویشاوند و پسرعمو شدم و از نزدیکانی که هرچه بیشتر آنها را متهم میدانستم، دوری گزیدم | به دوستی آنان (خاندان پیغمبر ع) با بیگانگان، خویشاوند و پسرعمو شدم و از نزدیکانی که هرچه بیشتر آنها را متهم میدانستم، دوری گزیدم | ||
به جایگاه شناخته شدهای روی آوردهام که توان و تمسّکم به خداوند است.[۱۸] | به جایگاه شناخته شدهای روی آوردهام که توان و تمسّکم به خداوند است.[۱۸] | ||
از کمیت را برای هشام خواندند، گفت: این ریاکار خود را به کشتن داد.[۱۹] | از کمیت را برای هشام خواندند، گفت: این ریاکار خود را به کشتن داد.[۱۹] | ||
قصیدۀ | قصیدۀ باییه | ||
طربت و ما شوقا الی البیض اطرب و لا لعبا منّی و ذو الشّیب یلعب | طربت و ما شوقا الی البیض اطرب و لا لعبا منّی و ذو الشّیب یلعب | ||
... ... | ... ... | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۱: | ||
اخلاص شاعر | اخلاص شاعر | ||
کمیت، هدایای مادی را که به خاطر سرایش اشعار در مدح اهل بیت (ع) بود نمیپذیرفت؛ وی ۴۰۰ هزار درهم را به امام سجاد (ع) برگرداند و تن پوشی را که امام به تن داشت، درخواست کرد تا بدان تبرک جوید. نیز یک بار ۱۰۰ هزار درهم و بار دیگر ۵۰۰ هزار درهم را به امام باقر (ع) باز پس داد و پیراهنی از پیراهنهای حضرت را تقاضا کرد. او هزار دینار و جامهای را که امام صادق (ع) به وی ارزانی کرده بود، برگرداند و درخواست کرد تا او را به جامهای که بر بدن امام است، سرافراز کند. | کمیت، هدایای مادی را که به خاطر سرایش اشعار در مدح اهل بیت (ع) بود نمیپذیرفت؛ وی ۴۰۰ هزار درهم را به امام سجاد (ع) برگرداند و تن پوشی را که امام به تن داشت، درخواست کرد تا بدان تبرک جوید. نیز یک بار ۱۰۰ هزار درهم و بار دیگر ۵۰۰ هزار درهم را به امام باقر (ع) باز پس داد و پیراهنی از پیراهنهای حضرت را تقاضا کرد. او هزار دینار و جامهای را که امام صادق (ع) به وی ارزانی کرده بود، برگرداند و درخواست کرد تا او را به جامهای که بر بدن امام است، سرافراز کند. | ||
ابومستهل، | ابومستهل، روستایی که عبداللّه بن حسن سندش را به وی داده بود و با چهار هزار دینار برابری میکرد همچنین پولهایی که عبدالله به خاطر سرایش کمیت در مدح بنی هاشم، از آنان فراهم آورده بود و مقدار آن به صد هزار درهم میرسید، برگرداند.[۲۲] | ||
کمیت اسدی، هنگام پس دادن این هدیهها جملاتی گفته است. مثلا؛ در پاسخ به هدیه فاطمه دختر حسین (ع) که سیصد دینار با اسبی سواری بود دیده هایش به اشک نشست و گفت: نه، بخدا سوگند نمیپذیرم که من شما را بهاندیشۀ دنیاداری، دوست نمیدارم.[۲۳] کمیت به امام سجّاد (ع) گفت: من شما را از آن جهت مدح گفته ام، که برایم وسیلهای در پیشگاه پیغمبر خدا باشید. به امام باقر (ع) گفت: بخدا سوگند کس نداند (و آن روز نیاید) که من از شما درهم و دیناری بگیرم، تا خدای گرامی و بزرگی هست که مرا کفایت کند. و قول او به صادقین (ع) این است که: بخدا قسم من شما را بهاندیشۀ دنیاداری دوست نمیدارم و اگر خواستار دنیا بودم به نزد کسی میرفتم که آن را به دست داشت امّا من برای آخرت به شما مهر میورزم.[۲۴] | کمیت اسدی، هنگام پس دادن این هدیهها جملاتی گفته است. مثلا؛ در پاسخ به هدیه فاطمه دختر حسین (ع) که سیصد دینار با اسبی سواری بود دیده هایش به اشک نشست و گفت: نه، بخدا سوگند نمیپذیرم که من شما را بهاندیشۀ دنیاداری، دوست نمیدارم.[۲۳] کمیت به امام سجّاد (ع) گفت: من شما را از آن جهت مدح گفته ام، که برایم وسیلهای در پیشگاه پیغمبر خدا باشید. به امام باقر (ع) گفت: بخدا سوگند کس نداند (و آن روز نیاید) که من از شما درهم و دیناری بگیرم، تا خدای گرامی و بزرگی هست که مرا کفایت کند. و قول او به صادقین (ع) این است که: بخدا قسم من شما را بهاندیشۀ دنیاداری دوست نمیدارم و اگر خواستار دنیا بودم به نزد کسی میرفتم که آن را به دست داشت امّا من برای آخرت به شما مهر میورزم.[۲۴] | ||
او در پاسخ به محبت عبد اللّه بن حسن بن علی (ع) میگوید: بخدا سوگند قصیدهای دربارۀ شما جز برای خدا نسرودهام و من در برابر آنچه برای خدا گفته ام، مزد و | او در پاسخ به محبت عبد اللّه بن حسن بن علی (ع) میگوید: بخدا سوگند قصیدهای دربارۀ شما جز برای خدا نسرودهام و من در برابر آنچه برای خدا گفته ام، مزد و بهایی نمیگیرم. سخنش به عبداللّه از نوادگان جعفر این است؛ من از مدح شما، جز رضای خدا و رسولش ارادهای نداشتهام و پاداش دنیوی از شما نمیخواهم.[۲۵] | ||
دعاهای اهل بیت درباره کمیت | دعاهای اهل بیت درباره کمیت | ||
کمیت، به عنوان شاعری که در زمان بنی امیه به ستایش خاندان پیامبر میپرداخت، نزد امامانی که آنها را درک کرد از جایگاه خاصی برخوردار بوده. زین العابدین (ع) بدین امر تصریح کرده: خداوندا! در روزگاری که دیگران خودداری میکردند، این کمیت بود که در راه خاندان پیغمبرت ازخودگذشتگی نشان داد و آنچه دیگران پنهان میداشتند آشکار کرد.[۲۶] | کمیت، به عنوان شاعری که در زمان بنی امیه به ستایش خاندان پیامبر میپرداخت، نزد امامانی که آنها را درک کرد از جایگاه خاصی برخوردار بوده. زین العابدین (ع) بدین امر تصریح کرده: خداوندا! در روزگاری که دیگران خودداری میکردند، این کمیت بود که در راه خاندان پیغمبرت ازخودگذشتگی نشان داد و آنچه دیگران پنهان میداشتند آشکار کرد.[۲۶] | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۳۹: | ||
امام سجاد (ع) درباره کمیت این گونه دعا میکند؛ خداوندا! او را به خوشبختی زنده بدار و به شهادت بمیران و پاداش دنیوی او را به وی بنما و ثواب اخرویش را برایش ذخیره فرما![۳۰] امام باقر (ع) در موارد متعددی مانند ایام تشریق در منا، و غیر آن روی به کعبه آورده و دربارۀ او به درخواست رحمت و آمرزش، دعا کرده که «پیوسته به روح القدس مؤید باشی».[۳۱] | امام سجاد (ع) درباره کمیت این گونه دعا میکند؛ خداوندا! او را به خوشبختی زنده بدار و به شهادت بمیران و پاداش دنیوی او را به وی بنما و ثواب اخرویش را برایش ذخیره فرما![۳۰] امام باقر (ع) در موارد متعددی مانند ایام تشریق در منا، و غیر آن روی به کعبه آورده و دربارۀ او به درخواست رحمت و آمرزش، دعا کرده که «پیوسته به روح القدس مؤید باشی».[۳۱] | ||
امام صادق در مواقف شهود دستها را به دعا بلند کرد و گفت: خدایا! گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار «کمیت» را بیامرز و آن قدر به وی عطا کن که راضی شود.[۳۲] | امام صادق در مواقف شهود دستها را به دعا بلند کرد و گفت: خدایا! گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار «کمیت» را بیامرز و آن قدر به وی عطا کن که راضی شود.[۳۲] | ||
قصیده | قصیده راییه و مدح بنی امیه | ||
خالد بن عبد اللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع | خالد بن عبد اللّه قسری با شنیدن قصیدۀ کمیت در هجو «یمن» با مطلع | ||
الا حییت عنا یا مدینا و هل ناس تقول مسلمینا | الا حییت عنا یا مدینا و هل ناس تقول مسلمینا | ||
تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبد الملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا قرآن بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد.[۳۳] | تصمیم به انتقام از او گرفت. او هاشمیات را به سی کنیز آموخت و به سوی هشام بن عبد الملک فرستاد. هشام، از آنها خواست تا قرآن بخوانند و شعر بسرایند. آنها هاشمیات کمیت را، خواندند. او با شنیدن این اشعار برآشفت و به خالد که عامل او در عراق بود نامه نوشت که: سر کمیت را برایش بفرستد.[۳۳] | ||
ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامهاش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند.[۳۴] | ابان بن ولید عامل واسط، که با کمیت دوست بود. غلامی را بر استری نشاند و او را به شرط رساندن نامهاش به کمیت آزاد کرد. ابان در نامه از کمیت خواست با حیله جایش را در زندان با «حبی» همسر و دخترعمویش، عوض کند. کمیت این کار را کرده و از زندان گریخت و بنی اسد، طایفه «حبی»، هم مانع این شدند که خالد بن عبدالله آسیبی به او برساند.[۳۴] | ||
کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود.[۳۵] عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت.کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ | کمیت روزگاری را به تواری گذراند. تا آنکه به عنبسة بن سعید بن عاص روی آورد و از او درخواست شفاعت پیش هشام کرد. او به کمیت پیشنهاد داد به گور معاویه پسر هشام در دیر حنیناء پناهنده شود.[۳۵] عنبسه به دیدار مسلمة بن هشام آمد و به او گفت: کمیت شما را عموما و تو را به خصوص چنان مدح کرده است که مانند آن مسموع نیفتاده است. مسلمه با شنیدن این کلمات عهده دار شفاعت کمیت پیش پدرش شد. به دستور هشام مجلسی برپا کردند تا کمیت اشعارش را در مدح بنی امیه بخواند. ابرش کلبی نیز در این مجلس حضور داشت.کمیت در این مجلس هشام را به قصیدۀ راییۀ خود ستود. او در این قصیده میگوید: | ||
فالان صرت الی امیة و الامور الی المصائر | فالان صرت الی امیة و الامور الی المصائر | ||
[۳۶] | [۳۶] | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۰: | ||
از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمع آوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود.[۳۸] | از آن قصیده جز آنچه مردم بیاد داشتند، در دست نیست و چون دیگران جمع آوری کرده و از خود کمیت دربارۀ آن پرسیدند، گفت چیزی از آن در حفظ ندارم آنچه گفتم منحصرا ارتجالی بود.[۳۸] | ||
در مجلسی دیگر،کمیت در سرایش شعری که به آشتی هشام بن عبدالملک و کنیز مورد علاقهاش ،صدوف، انجامید از هریک از آن دو، هزار دینار صله دریافت کرد.[۳۹] | در مجلسی دیگر،کمیت در سرایش شعری که به آشتی هشام بن عبدالملک و کنیز مورد علاقهاش ،صدوف، انجامید از هریک از آن دو، هزار دینار صله دریافت کرد.[۳۹] | ||
کمیت پیش از سرایش قصیده | کمیت پیش از سرایش قصیده راییه، برادرش ورد بن زید را پیش امام باقر (ع) فرستاده بود تا در این باره اجازه بگیرد. امام (ع) نیز به او اجازه داده بود.[۴۰] | ||
پانویس | == پانویس == | ||
1. پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۱۹۹۴م، ج۱۷، ص۳۰. | 1. پرش به بالا↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۱۹۹۴م، ج۱۷، ص۳۰. | ||
2. پرش به بالا↑ امینی، الغدیر، ج۴، ص۵۰. | 2. پرش به بالا↑ امینی، الغدیر، ج۴، ص۵۰. | ||
خط ۱۹۵: | خط ۱۹۲: | ||
39. پرش به بالا↑ الغدیر، ج۴، ص۴۸ ، به نقل از اغانی، جلد۱۵، صفحۀ۱۲۲ | 39. پرش به بالا↑ الغدیر، ج۴، ص۴۸ ، به نقل از اغانی، جلد۱۵، صفحۀ۱۲۲ | ||
40. پرش به بالا↑ الغدیر، ج۴، ص۳۴، به نقل از اغانی، جلد۱۵، صفحۀ۱۲۶ | 40. پرش به بالا↑ الغدیر، ج۴، ص۳۴، به نقل از اغانی، جلد۱۵، صفحۀ۱۲۶ | ||
منابع | |||
• ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق-۱۹۹۴م. | • ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق-۱۹۹۴م. | ||
• امینی، عبد الحسین، الغدیر (ترجمه، ویرایش قدیم)، مترجم: محمد تقی واحدی، بنیاد بعثت، تهران، ۱۳۶۸. | • امینی، عبد الحسین، الغدیر (ترجمه، ویرایش قدیم)، مترجم: محمد تقی واحدی، بنیاد بعثت، تهران، ۱۳۶۸. |